کودتای نافرجام نوژه

حجة الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

قسمت دوم

در مقاله ای که در شمارۀ قبلی این مجله از نظر خوانندگان گرامی گذشت سخن
باینجا رسید که کودتای نافرجام نوژه یکی از طرحهای ابتدائی و ابلهانۀ آمریکا برای
براندازی انقلاب اسلامی بود.

در این رابطه چند مساله قابل بررسی است:

مساله اول اینکه طراح این کودتا آمریکا بوده.

مساله دوم اینکه طرح کودتا برای مقابله با جمهوری اسلامی طرحی خام و ابلهانه
بوده.

مساله سوم اینکه این طرح برای خاموش ساختن شعلۀ انقلاب اسلامی در منطقه و
براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران یکی از طرحهای ابتدائی آمریکا بوده، باین معنی
که این طرح تنها طرح آمریکا برای مقابلۀ با اسلام و جمهوری اسلامی ایران نیست بلکه
طرحهای دیگری نیز آمریکا برای این منظور در نظر گرفته و بعضی از آن طرحها را نیز
پس از نافرجام ماندن کودتای نوژه پیاده کرده است که در آینده به آن اشاره خواهد
شد.

طراح اصلی کودتای نوژه

اما در رابطه با اثبات مسالۀ اول که طراح اصلی کودتای نوژه آمریکا بود، ادله و
اسناد بسیاری وجود دارد که می تواند این ادعا را ثابت نماید، ولی در حال حاضر نمی
توانیم تمام آنچه را که در این رابطه است بازگو نمائیم .

همۀ دست اندرکاران رده بالای این توطئه می دانستند که این یک جریان آمریکائی
است، و حتی افراد رده پائین هم کم و بیش از آمریکائی بودن این توطئه با خبر بودند،
و این واقعیت برای کسانی که بازجوئی های کودتاگران را مطالعه کنند و یا اعترافات
آنها را در دادگاه ملاحظه نمایند قابل انکار نیست.

برای نمونه توجه شما را به قسمتی از اعترافات یکی از اعضای فعال و پرتلاش
کودتا بنام« ناصر رکنی » در این رابطه جلب می نمایم .

« اگر آمریکا در این کودتا نقشی بعهده نداشت مطمئن باشید که اصلا نطفۀ کودتائی
تشکیل نمی شد … دو الی سه ماه بعد از پیروزی انقلاب اولین تماس بین مامورین سیا
و یکی از دوستان بنی عامری در اروپا برقرار می شود و آنها بنی عامری را در خط
بختیار قرار می دهند. تمام هماهنگی های لازم بین کشورهای عضو بازار مشترک اروپا و
ستاد دکتر بختیار در پاریس از طریق سیا انجام می گرفته است.

هماهنگی بین اسرائیل و کشورهای مرتجع منطقه نظیر عربستان، مصر، عراق توسط
نماینده سیا که در دفتر دکتر بختیار در پاریس است انجام می گرفته است ( طبق اظهار
بنی عامری نه تنها بمن بلکه به خیلی افراد…)

تامین هزینه های مادی چه بصورت مستقیم( احتمالا) و چه بصورت غیر مستقیم (حتما)
نظیر چک ده میلیون دلاری عربستان سعودی توسط آمریکا صورت می گرفته است…

شناسائی افراد مخالف در کشور یا در خارج از کشور و معرفی آنها به بختیار و
تقویت امکانات آنها یا در اختیار گذاردن امکانات لازم بآنها نظیر معرفی پالیزبان
که در یکی از دهات عراق مخفی بوده و توسط سازمان جاسوسی اسرائیل شناسائی و معرفی و
هماهنگی لازم را بین او و بختیار انجام داده است.

جلب موافقت شوروی با کودتا فقط و فقط از طریق آمریکا بوده و می باشد …» .

رکنی در قسمتی دیگر از بازجوئیهای خود می نویسد:

« در سال گذشته که قرار بود دکتر بختیار بایران بیاید ( 15 اسفند58) قرار بود
که ایشان یا به تبریز، یا به خوزستان برود، اگر تبریز در جریانات اقدامات حزب
جمهوری خلق مسلمان تصرف می شد و نیروی زمینی و پایگاه هوائی آنجا تبعیت می کرد،
بختیار بانجا وارد می شد و آذربایجان را بعنوان ایرانی آزاد اعلام می نمود. البته
آذربایجان بعلت نزدیکی با مرز شوروی و حساسیت روسها بان از لحاظ جمهوریهای مسلمان
نشین خودش در مرحلۀ دوم بوده، مرحلۀ اول خوزستان بود که قرار بود با یک تهاجم
گسترده هوائی و زمینی توسط عراق و مصر تصرف شده و بعنوان ایران آزاد اعلام و در
اختیار بختیار قرار گیرد. این طرح بعد از سفر بنی عامری به پاریس در اسفند ماه در
حق تقدم «2» قرار گرفت و حق تقدم «1» به کودتا داده شد».

توطئه ای خام و ابلهانه

همانطور که در حدیث آمده« شکر خدا را که دشمنان ما را افرادی احمق قرار داده».

این یک ادعای پوچ و تو خالی نیست بلکه واقعیتی است که تجربۀ چند سالۀ انقلاب
اسلامی در ایران بوضوح آنرا تایید می کند.

دشمنان انقلاب اسلامی و در راس آنها آمریکا در این مدت چنان دچار سرگیجه و
حماقت شده اند که هر تصمیم آنها علیه جمهوری اسلامی، علیه خودشان تمام شده است.

شما نمی توانید در این مدت که از عمر جمهوری اسلامی گذشته یک توطئه را نام
ببرید که به ضرر توطئه گران تمام نشده باشد و اگر زیانی متوجه جمهوری اسلامی
نموده، زیان آن برای توطئه گران بمراتب بیشتر بوده، و در مجموع آن توطئه بسود
جمهوری اسلامی بوده، و این نظام را بیش از پیش تثبیت و ضد انقلاب را تضعیف نموده
است.

یکی از توطئه های ابلهانه و احمقانۀ آمریکا برای براندازی جمهوری اسلامی
کودتای نوژه است.

« تیمسار محققی » که قرار بوده عملیات هوائی کودتا را رهبری کند در مورد
احمقانه بودن این طرح در بازجوئی های خود چنین می نویسد:

« … دیدیم که چگونه ـ کاری ـ بچه گانه و حماقت کردیم » !

« ما ذرع نکرده می خواستیم پاره کنیم، حالا فکر می کنم می بینم خیلی بچه گانه
و بی حساب و کتاب بود» !

« بدترین و ضعیف ترین و ناقص ترین سازمانهای دنیا هم از این سازماندهی بهتر
بود چون هیچ کدام به هم اطمینان نداشتیم و همدیگر را نمی شناختیم ، فقط رکنی پیغام
می آورد که همه چیزها درست شده و یا در حال درست شدن است» .

ممکن است شما بگوئید این، اعترافات یک اسیر است و او جز این نمی تواند بگوید،
ولی تجربۀ خنثی شدن کودتا نشان داد که احمقانه بودن کودتای نوژه یک واقعیت است که
چگونه توطئه ای با آن گستردگی بدون کمترین درگیری خاتمه یافت.

راستی کودتاگران احمق نمی فهمیدند و یا نمی خواستند بفهمند که آنوقت که شاه
بود، ساواک بود، و ارتش با تمام توان در اختیار آمریکا بود، آمریکا و نوکر سرسپردۀ
آن شاه، نتوانستند در برابر اراده ملت و رهبری نستوه آن مقاومت کنند، اکنون که
ارتش در اختیار ملت و جمهوری اسلامی است، و نه از شاه خبری هست و نه از ساواک، و
اسلحه در دست مردم و ارگانهای جوشیده از مردم است. چگونه آمریکا می تواند با مشتی
ساواکی و نظامیان اخراجی و بازنشسته و تعدادی معدود شاغل خائن، با انقلاب اسلامی
مقابله کند و رژیم جمهوری اسلامی را براندازد؟!

بهر حال نگارنده بر آنست که ماجرای این توطئه نافرجام را برای خوانندگان گرامی
تعریف کند، و در این رابطه بهتر است که سخن را از ماهیت سازمانی که این کودتا
بعهدۀ آن گذاشته شده است یعنی ماهیت« سازمان نقاب » آغاز کنیم.

سازمان نقاب

یکی از اعضای این سازمان بنام « ناصر رکنی » آنرا اینطور تعریف نموده:

« سازمان نقاب، نام گروه طرفدار دکتر بختیار در ایران و عامل کودتا بود، علت
انتخاب این نام با توجه بحروف آن بدین شرح است « ن،ق،ا،ب » نجات قیام ایران بزرگ!

مهندس تیموری و پروین شیبانی در توضیح و تشریح این اسم چنین برای من استدلال
کردند که :

ما قیام و انقلاب ایران را قبول داریم ولی تا زمانیکه شاه از مملکت رفت،
اقدامات و عملیات انجام شده بعد از آن در کنار انقلاب نبوده بلکه بر ضد آن بوده
است! در نتیجه ما جهت نجات این انقلاب از دست امام خمینی شروع بعملیات سیاسی نموده
ایم … سازمان نقاب شامل گروه سیاسی و نظامی هر دو بود».

نیازی به توضیح نیست که وقتی عنصر مزدوری مانند بختیار می خواهد انقلاب ایران
را از دست رهبر آن نجات دهد و در عین حال انقلاب را قبول دارد! این تناقص چه
مفهومی دارد؟

جالب توجه اینجاست که پس از گذشتن قریب دو سال از جریان توطئه نوژه، آقای قطب
زاده نیز توطئه خود را دقیقا بهمین گونه توجیه می کند، اینک متن نوشته قطب زاده در
بازجوئی:

« اینجانب هرگز نخواستم که نظام جمهوری اسلامی را براندازم … اصلا مسالۀ
براندازی نظام جمهوری اسلامی مطرح نبوده بلکه بنظر من بعکس بوده یعنی نجات انقلاب
و جمهوری اسلامی ایران از دست کسانیکه بنظر اینجانب صلاحیت حکومت کردن ندارند».

بهر حال سازمان نقاب رهبری جریان کودتای نوژه را بعهده داشت، گردانندگان اصلی
این سازمان در داخل کشور همفکران بختیار در جبهۀ ملی بودند، و در حقیقت می توان
گفت که این کودتا را جبهۀ ملی و یا حداقل بخشی از این جبهه هدایت می کرد، از
گردانندگان اصلی این توطئه که بگذریم اعضای سازمان نقاب عبارت بودند از وابستگان
به رژیم سابق که عمدۀ آنها را ساواکی ها و نظامیان اخراجی و بازنشسته تشکیل می داد
و تعدادی افراد نظامی شاغل که در مقاله های آینده با نام و مشخصات آنها آشنا
خواهید شد.

طلیعه های کودتا

یکی از برادران که در جریان کشف و خنثی سازی کودتا فعال بود در رابطه با طلیعه
های کودتا چنین می گوید:

« در مورد طلیعه های کیس باید گفت که شبکه اصلی کودتا موفق شده بود چند جریان
ضد انقلابی کوچکتر را که عمدتا با مشی ملی گرائی فعالیت می کردند به خود وصل کند
ولی ارتباطش با آنها بسیار محدود بود و تنها توسط رابطی به شبکه اصلی کودتا وصل می
شدند و قرار بود هر یک از این شبکه ها به موقع با جریان اصلی هماهنگ شوند.

ما موفق شده بودیم که ماهها قبل از جریان کودتا بعضی از این شبکه ها را
شناسائی و عوامل آنها را دستگیر نمائیم و با اینکه احساس می کردیم جریان بزرگتری
مشغول به فعالیت است ولی از چند و چون آن بی اطلاع بودیم، اگر چه کیس کودتا بسیار
ولنگار اداره و هدایت می شد ولی چون اولین جریان ضد انقلابی بعد از انقلاب بود و
دستگاههای اطلاعاتی ما هنوز بصورت نطفه ای وجود داشتند پی گیری این جریان بزرگ
تقریبا محال بود.

ماهها پیش از کودتا می دانستیم که بنی عامری نامی ( حتی خود کودتا چیان نیز وی
را به اسم احسان می شناخته اند) مشغول فعالیت است اما از چند و چون آن مطلع
نبودیم. یکی از افراد مهم و حساسی که قبل از کودتا دستگیر شد خادم ( مسئول شاخه
سیاسی کودتا) بود که اطلاعات فراوانی داشت ولی بر خلاف انتظار تا روز کودتا و حتی
مدتها بعد از آن مقاومت کرده بود و هیچ اطلاعی راجع به این جریان بروز نداده بود.
متاسفانه قسمتی از بازجوئی وی توسط ادارۀ دوم ارتش انجام گرفت و یکی از بازجویان
ادارۀ دوم بنام سروان انصاری خود جزو شبکه کودتا بود و این شبکه را در جریان آخرین
بازجوئی های خادم قرار می داد لذا کودتاچیان زحمت پاک کردن ردهائی را که به
اطلاعات خادم مربوط می شد به خود نمی دادند مضاف بر آنکه خادم چندان حرفی هم نزد.

یکی دیگر از افرادی که به شبکه مربوط می شد و اطلاعات فراوانی داشت سرهنگ زاد
نادری یکی از افسران نوهه بود که در عین حال که عضو شبکه کودتا بود شخصا نیز شبکۀ
کوچکتری را اداره می کرد وی در بازجوئی هایش اطلاعات مربوط به شبکۀ کوچکتر را لو
داده بود ولی دربارۀ کودتای اصلی هیچ حرفی نزده بود به امید اینکه شبکه کودتا رژیم
را واژگون کرده و وی نجات پیدا خواهد کرد تنها هنگامیکه شبکه اصلی منهدم شد بر اثر
بازجوئی از کودتاچیان مشخص شد که زاد نادری یکی از اعضای مهم شبکه اصلی بوده است و
وی نیز که می دید همه چیز نقش بر آب شده کاملا روحیه خود را از دست داد و از آن پس
اطلاعات را بطور کامل تخلیه کرد معهذا بعلت گستردگی فعالیت هایش اعدام شد.

از جمله شبکه های کوچکی که بنحوی با کودتا مربوط می شدند جبهۀ اتحاد ملی بود
که متشکل از تعدادی اعضای سابق حزب سومکا( که یک حزب نئوفاشیست بود) این شبکه
مدتها قبل از جریان کودتا متلاشی شده بود ولی سرنخی که قابل پیگیری باشد برای پی
گیری کودتا از آن بدست نیامد.

جریان دیگر چریکهای ناسیونالیست بودند که آنان نیز تعدادی از اعضایشان را قبل
از کودتا دستگیر کرده بودیم ولی از آنها نیز سرنخی بدست نیامده بود.

جریانات کوچکتر دیگری هم بودند که در صورتیکه امکانات اطلاعاتی ما به اندازۀ
امروز بود می توانستیم جریان کودتا را قبل از آنکه دست بکار شود متلاشی کنیم ولی
باید اذعان نمائیم جز اطلاعات پراکنده ای راجع به این جریان چیزی در دست ما نبود و
عملا هنگامیکه کودتا شروع به خزیدن کرد از وجود آن غافل بودیم» .

ادامه دارد