مارکسیسم و ادعای ایجاد رفاه و تولید در جامعه

ارزشها و مکتبها

قسمت هشتم

بقلم یکی از دانشمندان

می‌دانیم که تکیه تبلیغات کمونیست ها روی تولید و رفاه خلق
است! می‌گویند در نظام سوسیالیستی با حذف انگلها و اقشار و طبقات مهمل و سربار و
با بکار گرفتن نیروی تمام افراد جامعه و با ایجاد شوق و علاقه به کار در اثر بوجود
آمدن نظام عادلانه مصرف و توزیع و در اثر هدایت و کنترل همه ابزار و نیروها و
امکانات تولیدی بطرف اقتصاد سالم و تعیین ضرورتها و اولویت ها در امر تولید و مصرف
و جلوگیری از هرز و هدر رفتن امکانات، جامعه به عالیترین حد تولید و در نتیجه به
بهترین سطح ممکن رفاه می‌رسد تا آنجا که وفور نعمت و فراوانی امکانات، زمینه ای
برای درگیری و برخورد انسانها باقی نمی‌گذارد، زیرا هر کس هرچیز بخواهد به اندازه
کافی وجود دارد و سرانجام از همین رهگذر، ضرورت وجود دولت با از میان رفتن علت
وجودیش از میان می‌رود و جامعه ای مرفه و بی‌طبقه و خالی از زور و قدرت و غنی از
قانون و حقوق و نظامات اجتماعی بر روی زمین بوجود می‌آید (بهشت موعود کمونیسم).

بررسی این ادعای پوچ

ارزش و اعتبار قسمتی از این ادعاها در گذشته معلوم شد و
اکنون به ادعای کثرت تولید و ایجاد رفاه اربابان مارکسیسم رسیدگی می‌کنیم.

خوشبختانه بعد از گذشتن شصت سال از عمر جامعه سوسیالیستی،
اتحاد جماهیر شوروی- این قطب و قبله جهان مارکسیسم- با در دست داشتن این تجربه
گویا دیگر جای سفسطه و مغلطه به عنوان دوره انتقالی و «در راه مارکسیسم» و «بسوی
کمونیسم» که در سالهای اول وسیله فریب دادن خلق الله بود، باقی نگذاشته است.

زیرا این نظام در یکی از بهترین منطقه های مستعد روی زمین
با وسعتی بی‌نظیر و دارای امکانات و مواد خام بی‌پایان و نیروهای انسانی و آب و
هوای مساعد وو… بوجود آمده و امتحان خود را با در اختیار داشتن همه شرایط لازم
داده است، و اگر یک روز بهانه ای بنام دسترسی نداشتن به آب های گرم داشتند با تصرف
سواحل در شرق و دست گذاشتن روی سواحل بالتیک در غرب و غصب دریای سیاه، دیگر این
بهانه را هم ندارند.

پس از انقلاب اکتبر 1917 اقتصاد سوسیالیستی در 21 نوامبر
1918 اعلام گردید و بلافاصله مقاومت مردم و بخصوص کشاورزان و در نتیجه، درگیری های
خشونت بار شروع شد و بخش عظیمی از نیروهای کار بجای تولید در میدان پیکارهای
داخلی، بجان هم افتادند و آن قسمت هم که در منطقه کار مشغول بودند آنچنان بی‌نشاط
و مأیوس کار می‌کردند که عملا ً محصول کارشان از حدود ضرورت بخور و نمیر خودشان
تجاوز نمی‌کرد.

در سال 1920 بنا به نوشته بایکوف در کتاب «توسعه سیستم
اقتصادی روسیه» محصولات صنایع سنگین نسبت به سال 1912- 18% و صنایع سبک 66% و
مخصوصا ً صنایع نساجی 95% و فولاد 96% تنزل یافت و مواد غذائی بصورت جیره بندی و
تقریبا ً بوضعی شبیه قحط افتاد و گردان های مسلح بزور مواد غذائی را از انبارهای
مردم مصادره می‌کردند و به بازار می‌رساندند.

دولت و ملت دچار ورشکستگی بسیار زننده ای شده و کوس رسوائی
اقتصاد کمونیستی، همه جا بصدا درآمده بود؛ در چنین شرایطی دولت مجبور شد که با طرح
اقتصاد نوین «نپ» در سال 1923 با وضع موجود کنار بیاید و دست از اصول سوسیالیستی
اقتصاد بردارد. با اجرای طرح نپ که معجونی از اقتصاد آزاد و دخالت و هدایت و
مالکیت دولت بود، توانستند رفته رفته به اقتصاد روسیه جان تازه بدهند و در سال
1927 یعنی با گذشت پنج سال، تازه توانستند از نظر تولید ناخالص به سطح تولید سال
1913 روسیه تزاری برسند.

اما این نظام، نخست خیلی زود آثار نامطبوع خود را هم نشان
داد و قشر وسیعی از مردم تحت عنوان «کولاک» توانستند از دوره نیمه آزاد استفاده کنند
و تبدیل به طبقه ای مرفه گردند و تبعیض طبقاتی شبیه آنچه در روسیه تزاری وجود داشت
خودنمائی کند و «کولاک»ها می‌رفتند که در مقابل حزب کمونیست بصورت نیروی عظیمی
درآیند.

بلشوئیسم روسیه که آبروی خود را سخت خدشه دار می‌دید، تصمیم
گرفت بار دیگر شانس سوسیالیزم را بیازماید و بهمین منظور، استالین در سخنرانی 17
دسامبر 1929 پایان دوره «نپ» و شروع دوره جدید سوسیالیزم را اعلام نمود.

از اول فوریه 1930 کار جمعی کردن مراکز کشاورزی و صنفی
خصوصی با طمطراق تمام و پشتوانه ای از ترور و تهدید وسیله ارتش سرخ شروع شد و
میلیونها کشاورز تحت نام «کولاک» به سیبری و اردوگاههای کار اجباری تبعید شدند و
میلیونها انسان اعدام گردیدند.

25 میلیون واحد خصوصی دهقانی با تار و مار شدن صاحبانشان
شکل مالکیت به خود گرفت و بصورت دویست و چهل هزار «کلخوز» و چهار هزار «ساوخوز»
دولتی درآمد. این بار مقاومت کشاورزان با هدر دادن امکانات تولیدی که به مصادره
دولت درآمده بود جلوه کرد. کشاورزان حدود دو سوم حیوانات و اغنام و احشام را نابود
کردند و کارگران ابزار و اسباب کارگاهها و کارخانجات را عاطل می‌گذاشتند و یا
معیوب می‌کردند و بار دیگر سطح تولید رو به کاهش گذاشت و دورنمای خطرناکی را ارائه
نمود.

در سال 1935 بار دیگر بلشویکها عقب نشینی کردند و اجازه
دادند که کشاورزان، مالک قطعه ای زمین و تعدادی حیوان بشوند و همین قدم کوچک بطرف
اقتصاد آزاد بار دیگر رمق و رونقی به اقتصاد شوراها داد و مردم با عشق و علاقه از
همان مقدار ناچیز مالکیت خود در سال 1942- 45% مواد غذائی روسیه را تولید می‌کردند
و از همین راه در دوران جنگ دوم جهانی که کنترل دولت ضعیف شده بود، بار ديگر قشر
وسيعي از مردم براي خود ثروت و امکاناتي مي اندوختند و بار دیگر تبعیض و اختلاف
همه جا بچشم می‌خورد. و در عین حال اگر کمک های غذائی آمریکا در جنگ جهانی دوم
نبود، قحطی، روسها را از پا در می‌آورد.

پس از جنگ، استالین برای مبارزه با این امکانات با پولهای
موجود در دست مردم بجنگ مالکیت خصوصی رفت و مردم هم با مقاومت منفی به پیکار او
آمدند و تا آخر دوران استالین این جنگ و گریزها ادامه داشت.

در کنار همین جنگ و گریزها، کمونیست ها بمنظور مبارزه با
روحیه بی‌تفاوتی مجبور شدند امتیازاتی بنفع کارگران متخصص و تحصیل کردگان و
مسئولان امور قائل شوند و تفاوتهای زیادی که در بسیاری از موارد تا بیست برابر هم
می‌رسید، تصویب نمایند و یا جوائز و پاداشهائی برای ایجاد نشاط و علاقه بکار در
مورد کارگران متخصص و کارفرمایان بکار بندند که محصول همه اینها، فاصله گرفتن از
سوسیالیزم ادعائی و نزدیک شدن به نظام سرمایه داری بود و بطور کلی خود تاریخ شوروی
در آزمایشگاه تاریخ بهترین تجربه برای اثبات عدم انطباق تئوریها و خیال پردازیهای
مارکسیسم در روابط انسانها با هم و با طبیعت از آب درآمد. دقیقا ً هر وقت و هر جا
که شوروی ها خواستند نظام سوسیالیستی دلخواه خود را پیاده کنند، مواجه با مقاومت
مردم و در نتیجه مواجه با شکست برنامه و سقوط سطح تولید گردیدند و به محض اینکه
قدمی بسوی مالکیت خصوصی و اقتصاد آزاد برداشتند به همان اندازه کارها رونق گرفت و
سطح تولید بالا رفت و رفاه نسبی بوجود آمد.

روح خودخواهی و توجه به منافع شخصی و علاقه به محصول کار
خود- مخصوصا ً در جوامعی که برنامه های سازنده اخلاقی مردم را برای گذشت و فداکاری
آماده نکرده- معیار و محور تلاشها و نشاط‌ها یا تنبلی ها و از زیر بار در رفتن ها
است و بهترین نمونه خود شوروی می‌باشد.

مقایسه تولید بین شوروی و سایر کشورها

این نابسامانی و آشفتگی و کرّ و فرّ و جنگ و گریز باعث شده
که قطب جهان کمونیست از لحاظ تولید و در نتیجه رفاه، از منطقه های مشابه خود
بمراتب عقب بماند و مردم تحت پرچم مارکسیسم در سطح نازلی از تولید و مصرف قرار
گیرند و درست برخلاف ادعا و پیش بینی مارکس و مارکسیستها به ارقام و آمار زیر توجه
نمائید:

تولید سرانه فولاد در سال 1964 در آمریکا 820 کیلوگرم، در
اتحادیه بلژیک- لوکزامبورگ 1105 و در آلمان غربی 660 و در شوروی فقط 375 کیلوگرم
بود.

و تولید سرانه گوشت و چربی در فرانسه 78 کیلوگرم، در آلمان
غربی 5/64، در انگلستان 5/71، در آمریکا 85 و در شوروی 39 کیلوگرم بوده.

تولید سرانه قند و شکر در فرانسه 6/31، در آلمان غربی 32،
در انگلستان 9/45، در آمریکا 40 و در شوروی 36 کیلوگرم.

تولید سرانه تخم مرغ در فرانسه 11، در آلمان غربی 6/12، در
انگلیس 14، در آمریکا 18 و در شوروی فقط 7 کیلوگرم.

تولید سرانه پارچه های نایلونی در فرانسه 5، در آلمان 5/7،
در انگلیس 3/6، در آمریکا 7/6 و در شوروی 6/1 کیلو.

تولید انرژی مصرفی در فرانسه 3590، در آلمان 3884، در
انگلیس 3948، در آمریکا 8363 و در شوروی 3040 کیلو کالری بوده.

اول ژانويه سال 1966 تعداد تلویزیونهای موجود برای هر هزار
نفر در آمریکا 334، در کانادا و سوئد 352، در انگلیس 242، در آلمان غربی و هند و
بلژیک 150، در فرانسه 110، در ایتالیا 105 و در شوروی فقط 52 دستگاه بود.

وضع مسکن در شوروی با همه تبلیغات و ادعا بسیار اسفبار است،
با اینکه در آمارگیری سال 1912 به هر شهروند روسی 7/7 متر زیربنا می‌رسید، در سال
1940 (بیست و سه سال پس از انقلاب اکتبر) این رقم به کمی کمتر از 7 متر رسید و در
دهه ششم انقلاب، این رقم به 8 متر رسید (یعنی کمی بیشتر از سال 1913 (سه دسیمتر
بیشتر)).

و بطور کلی در سال 1960 در فرانسه به هر نفر یک اطاق می‌رسید
و در آلمان فدرال به هر 9/0 نفر یک اطاق و در هلند به 7/0 نفر یک اطاق و در
انگلستان به هر 6/0 نفر یک اطاق و در شوروی بهر دو نفر یک اطاق می‌رسید. در چنین
شرایطی باز هم شوروی، سنگینی کار خود را روی کارهای نظامی و تولید اسلحه گذاشته و
طبق آمار سازمان ملل در حالیکه آمریکا 6% و انگلستان 5/5% تولید ناخالص خود را صرف
امور نظامی می‌کنند، شوروی 12% تولید ناخالص خویش را به مصرف امور نظامی می‌رساند.

اگر این گزارش که 25% تولید مواد غذائی شوروی از 4% اراضی
که در مالکیت خصوصی کشاورزان شوروی است بدست می‌آید و 75% از 96% اراضی ملک دولت،
درست باشد، یکی از بهترین دلیلهای تجربی و عینی غلط بودن نظام اقتصادی مارکسیسم
است.

و بی‌جهت نیست که درآمد یک نفر سوئدی هفت برابر درآمد یک
روسی است و تولید ناخالص سالانه ایالات کالیفرنیای آمریکا به تنهائی بیش از تولید
سالانه اتحاد جماهیر شوروی است.

نظام نادرست اقتصادی، آن چنان بازده نیروی کار را پائین
آورده که بازده کار یک کارگر در کشورهای کمونیستی در زمان مساوی از بازده کار
کارگر در محیط های سرمایه داری بین 15% تا 50% پائین تر است.

این وضع منحصر به کمونیست های اروپا نیست. در چين  کمونيست- کشوري که تکيه اساسي اش بر کشاورزي
بوده- با همه صرفه جوئي ها و کم خوري ها در يکي از اسلهاي گذشته اجباراً دو ميليون
تن گندم از کانادا و استراليا وارد کرد.

بر روي پوسترهاي ديوار شهر کانتون در انتقاد از رژيم نوشتند
چین و ژاپن در سال 1954 هر دو، ده میلیون تومان فولاد تولید می‌کردند و در سال
1977 تولید پولاد ژاپن به یکصد میلیون تن رسید در حالیکه چین تولید فولادش از بیست
میلیون تن بالا نرفت و بازده اراضی مزروعی ژاپن در شرایط مساوی 60% از بازده اراضی
چین بیشتر است. وضع اقتصادی ویتنام شمالی بیست سال پس از انقلاب در مجموع از وضع
اقتصادی ویتنام جنوبی که تحت اداره بدترین نوع رژیمهای موجود دنیا بوده در سال
1973 بدتر بود.

ممکن است بعضی از خوانندگان در اثر تبلیغات مارکسیستها فکر
کنند چون شوروی جامعه ای مصرف کننده و خوشگذران نیست و روی همرفته سطح تولید
بالائی دارد و تولیدات آن کشور بطور حساب شده و یا برنامه، به همه جوانب زندگی
تقسیم شده و اندوخته می‌گردد و در این دوره انقلاب که دوره سازندگی و زیرسازی
بوده، تمام همّ خود را مصروف کارهای اساسی تر که در حکم ذخیره کردن امکانات طبیعی
و نیروهای انسانی است، نموده اند و روی هم رفته بنیان اقتصادی بلوک کمونیست محکمتر
از جوامع سرمایه داری مشابه آن است! ولی اگر بدانیم که در سال 1976 مبلغ چهل
میلیارد دلار بدهی اروپای شرقی (یعنی بلوک کمونیستی اروپا) به دولت ها و مؤسسات
خصوصی جهان سرمایه داری تعلق داشته و بیشتر این بدهی مربوط به ورود مواد غذائی و
ماشین آلات و ابزار تولید و تکنیک غرب سرمایه دار است، پوچی این گونه تبلیغات هم
برایمان روشن می‌شود.

کیست که نداند کمبود مواد غذائی، شوروی را مجبور کرد زیر
بار فشار آمریکا در خصوص اجازه مهاجرت یهودیان ناراضی شوروی و در رفتن از زیر پرچم
سرخ (افرادی که باعث پخش اخبار رسوا کننده آن دنیای در بسته شدند) برود؟

و کیست که خبر قرارداد یک میلیارد لیرۀ شوروی و انگلستان را
در خصوص وارد کردن تکنیک و کارشناس برای بهره گیری از منابع نفتی شمال دریاچه خزر
در سال 1966 خوانده باشد و باز هم دم از پیشرفت صنعت وو… در شوروی بزند؟!

تا اول سال 1977 مجارستان یک هزار قرارداد با کشورهای غربی
منعقد کرده بود که بیشتر آنها بمنظور استفاده از تکنیک و سرمایه غربیان و عرضه کردن
کار ارزان به آنها بوده است.

هم اکنون در بسیاری از کشورهای اروپای شرقی از طرف شرکت های
بزرگ غربی کارخانجات منتاژ بسیاری از صنایع غرب بوجود آمده که به اعتراف خود
کمونیستها قدم بزرگی در راه رشد و رفاه خلقهای این منطقه بوده است.

البته باید پذیرفت که شوروی در صنایع سنگین و مخصوصا ً
صنایع نظامی و فضا در بیست سال اخیر پیشرفت چشمگیری داشته، ولی این پیشرفت بقیمت
نیمه جان کردن صنایع و تولیدات مصرفی و کاستن از نان و آب و مسکن و راه وو… مردم
از طرفی و با دادن امتیازات و حقوق ها و پاداشهای هنگفت به مسئولان این سری صنایع
(برخلاف ایدئولوژی مارکسیسم) بمنظور تحکیم موفقیت طبقه جدید، نصیب آنان شده است.

ادامه دارد