عام الفیل

درسهائی از تاریخ تحلیلی

حجه الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی

قسمت هشتم

3- اختلاف در نقل حدیث و بخصوص اختلاف در متن آن که سبب
تردید در اصل حدیث و تضعیف آن می‌شود زیرا در برخی از روایات همانگونه که شنیدید
«ولدت فی زمن الملک العادل انوشیروان» است، و در برخی دیگر بدون لفظ «انوشیروان» و
در برخی با اضافۀ کلمۀ «یعنی» است، بگونه ای که از نقل «علی قاری» استنباط می‌شد
که معلوم نیست کلمۀ «یعنی» از اضافات راوی است یا جزء متن روایت است، و در برخی از
نقلها متن این روایت بگونه دیگری نقل شده که نه لفظ «عادل» در آن است و نه لفظ
«انوشیروان» مانند روایت اعلام الوری طبرسی و کشف الغمه که در آن اینگونه است:

«…ولدت فی زمان الملک العادل الصالح» [1]

که همین عبارت در نقل مجلسی «ره» در بحارالانوار لفظ
«العادل» هم ندارد و اینگونه نقل شده «ولدت فی زمان الملک الصالح» [2] که طبق
این نقل معلوم نیست این پادشاه عادل صالح، یا این پادشاه صالح و شایسته چه کسی
بوده، چون بر فرض صحت حدیث روی این نقل معلوم نیست منظور رسول خدا «ص» انوشیروان
باشد، و از اینرو مرحوم طبرسی و اربلی که خود متوجه این مطلب بوده اند قبل از نقل
این قسمت در مورد سال ولادت آنحضرت می‌نویسند:

«… وذلک لاربع و ثلاثین سنه و ثمانیه اشهر مضت من ملک
کسری انوشیروان بن قباد… و هو الذی عنی رسول الله- صلی الله علیه و آله- علی ما
یزعمون: ولدت فی زمان الملک العادل الصالح».

مشهور در میان اهل تاریخ آن است که ولادت رسول خدا در عام
الفیل بوده، و عام الفیل همان سالی است که اصحاب فیل بسرکردگی ابرهه بمکه حمله
بردند و بوسیلۀ پرنده های ابابیل نابود شدند.

و اینکه آیا این داستان در چه سالی از سالهای میلادی بوده
اختلاف است که سال 570 و 573 ذکر شده، ولی با توجه به اینکه مسیحیان قبل از اسلام
تاریخ مدّون و مضبوطی نداشته اند نمی‌توان در اینباره نظر صحیح و دقیقی پیدا کرد،
و از اینرو از تحقیق بیشتر در اینباره خودداری می‌کنیم، و به داستان اصحاب فیل که
از معجزات قرآن کریم بشمار می‌رود می‌پردازیم، و البته داستان اصحاب فیل با اجمال
و تفصیل و با اختلافات زیادی نقل شده، و ما مجموعه ای از آنها را در زندگانی رسول
خدا «ص» تدوین کرده و برشتۀ تحریر درآورده ایم که ذیلا برای شما نقل می‌کنیم، و
سپس پاره ای توضیحات را ذکر خواهیم کرد:

داستان اصحاب فیل

کشور یمن که در جنوب غربی عربستان واقع است منطقه حاصلخیزی بود
و قبائل مختلفی در آنجا حکومت کردند و از آنجمله قبیلۀ بنی حمیر بود که سالها در
آنجا حکومت داشتند.

ذونواس یکی از پادشاهان این قبیله است که سالها بر یمن
سلطنت می‌کرد، وی در یکی از سفرهای خود به شهر «یثرب» تحت تأثیر تبلیغات یهودیانی
که بدانجا مهاجرت کرده بودند قرار گرفت، و از بت پرستی دست کشیده بدین یهود درآمد.
طولی نکشید که این دین تازه بشدت در دل ذونواس اثر گذارد و از یهودیان متعصب گردید
و به نشر آن در سرتاسر جزیره العرب و شهرهائیکه در تحت حکومتش بودند کمر بست، تا
آنجا که پیروان ادیان دیگر را بسختی شکنجه می‌کرد تا بدین یهود در آیند، و همین
سبب شد تا در مدت کمی عربهای زیادی بدین یهود درآیند.

مردم «نجران» یکی از شهرهای شمالی و کوهستانی یمن چندی بود
که دین مسیح را پذیرفته و در اعماق جانشان اثر کرده بود و بسختی از آن دین دفاع می‌کردند
و بهمین جهت از پذیرفتن آئین یهود سرپیچی کرده و از اطاعت «ذونواس» سرباز زدند.

ذونواس بر آنها خشم کرد و تصمیم گرفت آنها را بسخت ترین وضع
شکنجه کند و بهمین جهت دستور داد خندقی حفر کردند و آتش زیادی در آن افروخته و
مخالفین دین یهود را در آن بیفکنند، و بدین ترتیب بیشتر مسیحیان نجران را در آن
خندق سوزاند و گروهی را نیز طعمۀ شمشیر کرده و یا دست و پا و گوش و بینی آنها را
برید، و جمع کشته شدگان آنروز را بیست هزار نفر نوشته اند و بعقیدۀ گروه زیادی از
مفسران قرآن کریم «داستان اصحاب اخدود» که در قرآن کریم (در سورۀ بروج) ذکر شده
است اشاره بهمین ماجرا است.

یکی از مسیحیان نجران که از معرکه جان بدر برده بود از شهر
گریخت، و با اینکه مأموران ذونواس او را تعقیب کردند توانست از چنگ آنها فرار کرده
و خود را بدر بار امپراطور- در قسطنطنیه- برساند، و خبر این کشتار فجیع را به
امپراطور روم که بکیش نصاری بود رسانید و برای انتقام از ذونواس از وی کمک خواست.

امپراطور روم که از شنیدن آن خبر متأثر گردیده بود در پاسخ
وی اظهار داشت: کشور شما بمن دور است ولی من نامه ای به «نجاشی» پادشاه حبشه می‌نویسم
تا وی شما را یاری کند، و بدنبال آن نامه ای در آن باره به نجاشی نوشت.

نجاشی لشکری انبوه مرکب از هفتاد هزار نفر مرد جنگی به یمن
فرستاد، و بقولی فرماندهی آن لشکر را به «ابرهه» فرزند «صباح» که کنیه اش ابویکسوم
بود سپرد، و بنا به قول دیگری شخصی را بنام «اریاط» بر آن لشکر امیر ساخت و
«ابرهه» را که یکی از جنگجویان و سرلشکران بود همراه او کرد.

«اریاط» از حبشه تا کنار دریای احمر بیامد و در آنجا
بکشتیها سوار شده این سوی دریا در ساحل کشور یمن پیاده شدند، ذونواس که از جریان
مطلع شد لشکری مرکب از قبائل یمن با خود برداشته بجنگ حبشیان آمد و هنگامی که جنگ
شروع شد لشکریان ذونواس در برابر مردم حبشه تاب مقاومت نیاورده و شکست خوردند و
ذونواس که تاب تحمل این شکست را نداشت خود را بدریا زد و در امواج دریا غرق شد.

مردم حبشه وارد سرزمین یمن شده و سالها در آنجا حکومت
کردند، و «ابرهه» پس از چندی «اریاط» را کشت و خود بجای او نشست و مردم یمن را مطیع
خویش ساخت و نجاشی را نیز که از شوریدن او به «اریاط» خشمگین شده بود بهر ترتیبی
بود از خود راضی کرد.

در این مدتی که ابرهه در یمن بود متوجه شد که اعراب آن
نواحی چه بت پرستان و چه دیگران توجّه خاصی بمکه و خانۀ کعبه دارند، و کعبه در نظر
آنان احترام خاصی دارد و هر ساله جمع زیادی به زیارت آن خانه می‌روند و قربانیها
می‌کنند، و کم کم بفکر افتاد که این نفوذ معنوی و اقتصادی مکه و ارتباطی که زیارت
کعبه بین قبائل مختلف عرب ایجاد کرده ممکن است روزی موجب گرفتاری تازه ای برای او
و حبشیان دیگری که در جزیره العرب و کشور یمن سکونت کرده بودند بشود، و آنها را
بفکر بیرون راندن ایشان بیاندازد، و برای رفع این نگرانی تصمیم گرفت معبدی با شکوه
در یمن بنا کند و تا جائی که ممکن است در زیبائی و تزئینات ظاهری آن نیز بکوشد و
سپس اعراب آن ناحیه را بهر وسیله ای که هست بدان معبد متوجه ساخته و از رفتن
بزیارت کعبه بازدارد.

معبدی که ابرهه بدین منظور در یمن بنا کرد «قلیس» نام نهاد
و در تجلیل و احترام و شکوه و زینت آن حدّ اعلای کوشش را کرد ولی کوچکترین نتیجه
ای از زحمات چند سالۀ خود نگرفت و مشاهده کردکه اعراب هم چنان با خلوص و شور و
هیجان خاصی هرساله برای زیارت خانۀ کعبه و انجام مراسم حج بمکه می‌روند، وهیچگونه
توجهی بمعبد باشکوه او ندارند. و بلکه روزی بوی اطلاع دادند که یکی از اعراب
«کنانه» بمعبد «قلیس» رفته و شبانه محوّطه معبد را ملوّث و آلوده کرده و سپس بسوی
شهر و دیار خود گریخته است.

این جریانات، خشم ابرهه را بسختی تحریک کرد و با خود عهد
نمود بسوی مکه برود و خانۀ کعبه را ویران کرده و به یمن بازگردد و سپس لشگر حبشه
را با خود برداشته و با فیلهای چندی و با فیل مخصوصی که در جنگها همراه می‌بردند
بقصد ویران کردن کعبه و شهر مکه حرکت کرد.

اعراب که از ماجرا مطلع شدند درصدد دفع ابرهه و جنگ با او
برآمدند و از جمله یکی از اشراف یمن بنام «ذونفر» قوم خود را بدفاع از خانۀ کعبه
فرا خواند و دیگر قبائل عرب را نیز تحریک کرده حمیّت و غیرت آنها را در جنگ با
دشمن خانۀ خدا برانگیخت و جمعی را با خود همراه کرده بجنگ ابرهه آمده ولی در برابر
سپاه بیکران ابرهه نتوانست مقاومت کند و لشکریانش شکست خورده خود نیز به اسارت
سپاهیان ابرهه درآمد و چون او را پیش ابرهه آوردند دستور داد او را بقتل برسانند و
«ذونفر» که چنان دید و گفت: مرا بقتل نرسان شاید زنده ماندن من برای تو سودمند
باشد.

پس از اسارت «ذونفر» و شکست او، مرد دیگری از رؤسای قبائل
عرب بنام «نفیل بن حبیب خثعمی» با گروه زیادی از قبائل خثعم و دیگران بجنگ ابرهه
آمد ولی او نیز بسرنوشت «ذونفر» دچار شد و بدست سپاهیان ابرهه اسیر گردید.

شکست پی در پی قبائل مزبور در برابر لشکریان ابرهه سبب شد
که قبائل دیگری که سر راه ابرهه بودند فکر جنگ با او را از سر بیرون کنند و در
برابر او تسلیم و فرمانبردار شوند، و از آنجمله قبیلۀ ثقیف بودند که در طائف سکونت
داشتند و چون ابرهه بدان سرزمین رسید، زبان به تملق و چاپلوسی باز کرده و گفتند:
ما مطیع توأیم و برای رسیدن بمکه و وصول بمقصدی که در پیش داری راهنما و دلیلی نیز
همراه تو خواهیم کرد و بدنبال این گفتار مردی را بنام «ابورغال» همراه او کردند، و
ابورغال لشکریان ابرهه را تا «مغمس» که جائی در چهار کیلومتری مکه است راهنمائی
کرد و چون بدانجا رسیدند «ابورغال» بیمار شد و مرگش فرا رسید و او را در همانجا
دفن کردند، و چنانچه ابن هشام می‌نویسد: اکنون مردم که بدانجا می‌رسند بقبر
ابورغال سنگ می‌زنند.

همینکه ابرهه در سرزمین «مغمس» فرود آمد یکی از سرداران خود
را بنام «اسود بن مقصود» مأمور کرد تا اموال و مواشی مردم آن ناحیه را غارت کرده و
بنزد او ببرند.

«اسود» با سپاهی فراوان بآن نواحی رفت و هر جا مال و یا
شتری دیدند همه را تصرف کرده بنزد ابرهه بردند.

در میان این اموال دویست شتر متعلق به عبدالمطلب بود که در
اطراف مکه مشغول چریدن بودند و سپاهیان «اسود» آنها را به یغما گرفته و بنزد ابرهه
بردند، و بزرگان قریش که از ماجرا مطلع شدند نخست خواستند بجنگ ابرهه رفته و اموال
خود را بازستانند ولی هنگامی که از کثرت سپاهیان باخبر شدند از این فکر منصرف گشته
و به این ستم و تعدّی تن دادند.

در این میان ابرهه شخصی را بنام «حناطه» حمیری بمکه فرستاد
و بدو گفت: بشهر مکه برو و از بزرگ ایشان جویا شو و چون او را شناختی باو بگو: من
برای جنگ با شما نیامده‌ام و منظور من تنها ویران کردن خانۀ کعبه است، و اگر شما
مانع مقصد من نشوید مرا با جان شما کاری نیست و قصد ریختن خون شما را ندارم.

و چون حناطه خواست بدنبال این مأموریت برود بدو گفت: اگر
دیدی بزرگ مردم مکه قصد جنگ را ندارد ما او را پیش من بیاور.

حناطه بشهر مکه آمد و چون سراغ بزرگ مردم را گرفت او را
بسوی عبدالمطلب راهنمائی کردند، و او نزد عبدالمطلب آمد و پیغام ابرهه را رسانید،
عبدالمطلب در جواب گفت: بخدا سوگند ما سر جنگ با ابرهه را نداریم و نیروی مقاومت
در برابر او نیز در ما نیست، و اینجا خانۀ خدا است پس اگر خدای تعالی اراده فرماید
از ویرانی آن جلوگیری خواهد کرد، وگرنه بخدا قسم ما قادر بدفع ابرهه نیستیم.

«حناطه» گفت: اکنون که سر جنگ با ابرهه را ندارید پس برخیز
تا بنزد او برویم. عبدالمطلب با برخی از فرزندان خود حرکت کرده تا بلشگرگاه ابرهه
رسید، و پیش از اینکه او را پیش ابرهه ببرند «ذونفر» که از جریان مطلع شده بود کسی
را نزد ابرهه فرستاد و از شخصیت بزرگ عبدالمطلب او را آگاه ساخت و بدو گفته شد: که
این مرد پیشوای قریش و بزرگ این سرزمین است، و او کسی است که مردم این سامان و
وحوش بیابان را اطعام می‌کند.

عبدالمطلب- که صرفنظر از شخصیت اجتماعی- مردی خوش سیما و
باوقار بود همینکه وارد خیمۀ ابرهه شد و چشم ابرهه بدو افتاد و آن وقار و هیبت را
از او مشاهده کرد بسیار از او احترام کرد و او را در کنار خود نشانید و شروع بسخن
با او کرده پرسید: حاجتت چیست؟

عبدالمطلب گفت: حاجت من آنست که دستور دهی دویست شتر مرا که
بغارت برده اند بمن بازدهند! ابرهه گفت: تماشای سیمای نیکو و هیبت و وقار تو در
نخستین دیدار مرا مجذوب خود کرد ولی خواهش کوچک و مختصری که کردی از آن هیبت و
وقار کاست! آیا در چنین موقعیت حساس و خطرناکی که معبد تو و نیاکانت در خطر ویرانی
و انهدام است، و عزت و شرف خود و پدران و قوم و قبیله ات در معرض هتک و زوال قرار
گرفته دربارۀ چند شتر سخن می‌گوئی؟!

عبدالمطلب در پاسخ او گفت: «أنا ربّ الابل وللبیت رب»! من
صاحب این شترانم و کعبه نیز صاحبی دارد که از آن نگاهداری خواهد کرد!

ابرهه گفت: هیچ قدرتی امروز نمی‌تواند جلوی مرا از انهدام
کعبه بگیرد!

عبدالمطلب بدو گفت: این تو و این کعبه!

بدنبال این گفتگو، ابرهه دستور داد شتران عبدالمطلب را باو
باز دهند و عبدالمطلب نیز شتران خود را گرفته و بمکه آمد و چون وارد شهر شد بمردم
شهر و قریش دستور داد از شهر خارج شوند و بکوهها و درّه های اطراف مکه پناهنده
شوند تا جان خود را از خطر سپاهیان ابرهه محفوظ دارند.

آنگاه خود با چند تن از بزرگان قریش بکنار خانۀ کعبه آمد و
حلقۀ در خانه را بگرفت و با اشک ریزان و قلبی سوزان بتضرع و زاری پرداخت و از خدای
تعالی نابودی ابرهه و لشگریانش را درخواست کرد و از جمله سخنانی که بصورت نظم گفته
این دو بیت است:

یارب لا ارجو لهم سواکا                                                   یارب
فامنع منهم حماکا

ان عدوّ البیت من عاداکا                                                  امنعهم
أن یخربوا قراکا

– پروردگارا در برابر ایشان جز تو امیدی ندارم پروردگارا
حمایت و لطف خویش را از ایشان بازدار که دشمن خانه همان کسی است که با تو دشمنی
دارد و تو نیز آنانرا از ویرانی خانه ات بازدار.

آنگاه خود و همراهان نیز بدنبال مردم مکه بیکی از کوههای
اطراف رفتند و در انتظار ماندند تا ببینند سرانجام ابرهه و خانۀ کعبه چه خواهد شد.

از آنسو چون روز دیگر شد ابرهه به سپاه مجهز خویش فرمان داد
تا بشهر حمله کنند و کعبه را ویران سازند.

نخستین نشانۀ شکست ایشان در همان ساعات اول ظاهر شد و
چنانچه مورخین نوشته اند، فیل مخصوص را مشاهده کردند که از حرکت ایستاد و به پیش
نمی‌رود و هر چه خواستند او را به پیش برانند نتوانستند، و در این خلال مشاهده
کردند که دسته های بیشماری از پرندگان که شبیه پرستو و چلچله بودند از جانب دریا
پیش می‌آیند.

پرندگان مزبور را خدای تعالی مأمور کرده بود تا بوسیلۀ
سنگریزه هائی که در منقار و چنگال داشتند- و هر کدامیک از آن سنگریزه ها باندازۀ
نخود و یا کوچکتر از آن بود- ابرهه و لشگریانش را نابود کنند.

مأموران الهی بالای سر سپاهیان ابرهه رسیدند و سنگریزه ها
را رها کردند و بهریک از آنان که اصابت کرد هلاک شد و گوشت بدنش فرو ریخت، همهمه
در لشگریان ابرهه افتاد و از اطراف شروع بفرار کرده و رو به هزیمت نهادند، و در
این گیر و دار بیشترشان بخاک هلاک افتاده و یا در گودالهای سر راه، و زیر دست و
پای سپاهیان خود نابود گشتند.

خود ابرهه نیز از این عذاب وحشتناک و خشم الهی در امان
نماند و یکی از سنگریزه ها بسرش اصابت کرد، و چون وضع را چنان دید به افراد اندکی
که سالم مانده بودند دستور داد او را بسوی یمن بازگردانند، و پس از تلاش و رنج
بسیاری که بیمن رسید گوشت تنش بریخت و از شدت ضعف و بیحالی در نهایت بدبختی جان
سپرد.

عبدالمطلب که آن منظرۀ عجیب را می‌نگریست و دانست که خدای
تعالی بمنظور حفظ خانۀ کعبه، آن پرندگان را فرستاده و نابودی ابرهه و سپاهیانش فرا
رسیده است فریاد برآورد و مژدۀ نابودی دشمنان کعبه را بمردم داد و بآنها گفت:

بشهر و دیار خود بازگردید و غنیمت و اموالی که از اینان
بجای مانده برگیرید، و مردم با خوشحالی و شوق بشهر بازگشتند.

و گویند: در آنروز غنائم بسیاری نصیب اهل مکه شد، و قبیلۀ
خثعم که از قبائل دیگر در چپاول گری حریص تر بودند بیش از دیگران غنیمت بردند، و
زر و سیم و اسب و شتر فراوانی بچنگ آوردند.

و این بود آنچه از رویهمرفتۀ روایات و تفاسیر اسلامی
استفاده می‌شود.

ادامه دارد

بمناسبت هفتۀ جنگ

حجه الاسلام محمد علی رحمانی

مسئول بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

بسیج مستضعفین

بازوی نیرومند انقلاب جهانی

اسلام

در آغاز سخن، حماسۀ چهارسالۀ رزمندگان عزیز اسلام را که در
میدان شرف و افتخار در طول این مدّت که از جنگ تحمیلی ابر جنایتکاران بر کشور امام
زمان صلوات الله علیه می‌گذرد، چه حماسه ها و چه افتخارها آفریدند و دشمنان قسم
خوردۀ ما را دچار دهشت و وحشت کردند، گرامی می‌داریم و از تک تک آنان قدردانی می‌کنیم.

بسیج یعنی نیروهای مردمی و امروز بحمدالله تمام نیروهای
مسلّح ما از ارتش فداکار تا سپاه عزیز و تا عشایر جان بر کف، و سایر نیروهای مخلص
و متعهّد، همه از همین امّت مسلمان جوشیده اند و همه یک راه و یک هدف دارند و لذا
ما تمام دلاوران و رزمندگان ایران را بسیج و همه بسیجیان را ارتشی و همه را سپاه
اسلام می‌دانیم.

به امید اینکه آغاز پنجمین سال جنگ، پایان عمر متجاوزان و
در نتیجه پایان جنگ ناخواسته باشد.

همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به رهبری قائد
عظیم الشأن حضرت آیه الله العظمی امام خمینی ارواحنا فداه و رأی قاطبه امت مسلمان
بر نظام جمهوری اسلامی ایران و روشن شدن مواضع آن در رابطه با استکبار جهانی اعم
از شرقی و غربیش و با بخطر افتادن منافعشان در منطقه، ابرقدرتها را بر آن داشت که
بوسیلۀ ایادی داخلی و خارجی خود علیه این نظام نوپا وارد عمل شوند و از گروههای
مختلف موجود در کشور چه آرم دار و چه بدون آرم طرفی بسته و راه را برای ورود و یا
بازگشت مجدد خود هموار نمایند.

بدین منظور با تحریک عوامل مزدور خود به توطئه هایی یکی پس
از دیگری دست یازیدند: تحت عنوان خودمختاری، غائله کردستان را بپا کردند و جریان
گنبد را شکل دادند، و در آذربایجان آشوب بپا کردند و بالاخره دست به کودتا زدند و
با حمایت مستقیم و غیر مستقیم خویش دست به ماجراجویی زدند که اگر رهبری غیر از
حضرت امام و ملتی غیر از ملت مسلمان ایران و امتی غیر از امت امام بود به یقین به
هدف شومشان رسیده بودند، ولی تصمیمات بجا و به موقع مقام رهبری و تبعیت امت امام
همراه با مقاومت سرسختانه این مستضعفین تازه از بند رسته، امپریالیزم جهانی را از
پای درآورد از جمله آمریکای جهانخوار با یک شانتاژ تبلیغاتی از قبل تهیه شده می‌خواست
قدرتمندی خود را به رخ مستضعفین بکشاند و با قصد ارعاب امت قهرمان امام و تقویت
روحیه باقی مانده های رژیم ستم شاهی و دیگر مزدوران وابسته از گروهکها، ناوگانش را
روانه خلیج فارس کرد و امام بزرگوار که واقف بر همۀ توطئه ها بود؛ ضمن اینکه
آمریکا را با آن همه قدرتش تحقیر کردند ولی برای مقابله با هرگونه توطئه اعم از
داخلی و یا تجاوز خارجی که احساس می‌شد، انقلابی دیگر کردند و پیش بینیهای لازم را
برای تداوم انقلاب نمودند و حراست از انقلاب مردمی را بخود مردم واگذار و همه را
موظف به پاسداری از انقلاب کردند.

تو گویی آغاز اسلام است و پیامبراکرم «ص» که همگان را به
جهاد علیه مشرکان فرا خوانده است ولی این حراست و نگهبانی از انقلاب می‌بایست
مسلحانه باشد در حالی که سالهای سال رژیم ستم شاهی مردم را بدور از سلاح نگه داشته
بود و توان استفاده از سلاح علیه دشمن را نمی‌دانسته پس چگونه بایست حراست کرد که
رهبر خردمند عالم اسلام طی رهنمودی در تاریخ 5 آذر 58 این مسئله را حل نمود و طی
سخنانی فرمود:

نگهبانی از انقلاب

«مملکت اسلامی باید همه اش نظامی باشد و تعلیمات نظامی
داشته باشد باید اینطور بشود که یک مملکتی بعد از چند سالی که بیست میلیون جوان
دارد، بیست میلیون تفنگدار داشته باشد و بیست میلیون ارتشی داشته باشد و یک چنین
مملکتی آسیب پذیر نیست».

با این رهنمود، بنیانگذار ارتش بیست میلیونی شدند و بدین
سان بسیج مستضعفین ارکان ارتش بیست میلیونی شکل گرفت آنهم با آنچنان استقبالی که
امام عزیزمان در اسفند ماه همان سال از حضور مردم تشکر کردند.

در اینجا لازم است توجه شود باینکه چرا باید همۀ افراد
آموزش نظامی به ببینند و آیا تصمیم امام مبتنی بر مقطع خاصی از زمان بوده یا این
حکم پیوسته و مربوط به یک وظیفۀ کلی الهی بر تمام امت اسلامی است و فرعی از یک اصل
دیگر در نظام اسلام. برای روشن کردن امر بناچار باید نظری گذرا بر یکی از ابواب در
فقه اسلامی بیافکنیم که در چند بند خلاصه می‌شود:

جامعیت اسلام، این دین فطرت

نظر به اینکه اسلام و دین توحید بر پایه فطرت استوار است و
تنها چنین آئینی می‌تواند جامعه انسانی را به سوی صلاح و سعادت سوق دهد؛ بنابراین
از مهمترین وظائف پیروان این دین است که در حفظ و نگهداری از آن بپردازند که
خداوند فرمود: «ذالک الدین القیّم» و «شرع لکم من الدین ما وصّی به نوحا ً والذی
اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی ان اقیموا الدین ولا تتفرقوا
فیه» که خداوند مسئولیت بپاداری دین را و حفظ گسترش آئین را بهمه انبیاء بویژه به
پیامبر اسلام و همه پیروانش سفارش فرموده است. و خداوند به پیامبرش رسالتی جهانی می‌دهد
تا دین توحید و نظام عادلانه را به همۀ جهانیان عرضه دارد و یک حکومت جهانی واحدی
در زمین تأسیس کند و طبیعی است که این انسان آلوده به هواها و در بند آراء و عقاید
گوناگون در برابر مکتبی که برای محو تعددها و یکسان کردن همه افکار و عقاید و راه
و روش ها آمده است، به مقابله برخیزد و آنجا که منافع شخصی و قبیله ای- و در جهان
معاصر- اهداف استعماری و استثماریش بخطر افتد، ساکت ننشیند و اینجا است که جامعیت
آئین اسلام بر همه روشن می‌شود که اصلاح جوامع بشری را امکان پذیر نیست تا در
حاکمیت الله و تحت سلطۀ واحدی با یک ایدئولوژی واحد قرار نگیرند و همۀ جهان تسلیم
نظام عادلانه الهی نشوند و یک امت بهم پیوسته بوجود نیاید و لذا برای تحقق یافتن
چنین جامعه ای و استقرار چنین نظامی خداوند این چنین حقی را به رهبری اسلام و ملت
مسلمان داده است که با دعوت و جهاد، حاکمیت الله را ایجاد و از آن دفاع نماید و
فریضه است. «ولولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدّمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد
یذکر فیها اسم الله کثیرا ً ولینصرن الله من ینصره و ان الله لقوی عزیز».

و متقابلا ً مجرمینی که در برابر این حق فطری الهی انسانهای
آگاه و در مقابل دعوت جهانی اسلام مقاومت و سرکشی می‌کنند و دیگر انسانها را با به
استضعاف کشاندن وسیله ای در رسیدن به اهداف ستمگرانۀ خود قرار داده و بر باطل خود
اصرار می‌ورزند باید بوسیلۀ تربیت یافتگان مکتب فطرت و آئین توحید از میان برداشته
شده و این سدهای باطل را از پیش روی رهروان حق بردارند. «لیحقّ الحق و ببطل الباطل
ولو کره المجرمون» و نتیجه اینکه حاکمیت الله جز با جهاد و جلوگیری از تأثیر عوامل
فساد و تضمینی بر بقایش نخواهد بود. و این جهاد است که تنها عامل بقای جوامع
اسلامی و مایه حیات بشریت است و بر همین اساس است که یکی از واجبات ما جهاد است چه
جهاد ابتدائی و چه جهاد تدافعی.

معنای جهاد

جهاد از جهد به معنی تلاش مداوم در رسیدن به یک هدف مقدسی
است که همان «فی سبیل الله» است و این تلاش همگانی دارای ابعاد گوناگون و مختلفی
است. جهاد با نفس یا مبارزه با خواست خود یا جهاد مالی و اقتصادی و یا جهاد علمی،
فرهنگی، هنری، سیاسی و نظامی آن هم با اشکال مختلفی که دارد.

ولی جهاد مورد بحث جهادی است که برای ریشه کن کردن اساس شرک
و پاک کردن زمین از لوث مشرکین و تحکیم حکومت الهی بر کشور دل و زندگی مراد است که
از آن در قرآن تعبیر به قتال شده است. قتال و جهاد تا «لیستخلفنهم فی الارض»، نکته
ای که در کلمه استخلاف هست این است: زمانی معنی حقیقی خود را می‌دهد که گروهی را
جانشین گروه

اقسام جهاد

حال سخن در اقسام این جهاد است.

بطور اجمال همانگونه که فقهای بزرگ اسلام هم فرموده اند، از
جمله صاحب جواهرالکلام در باب جهاد:

جهاد یا ابتدائی است تحت عنوان «الدعوه الی الاسلام».

یا دفاعی است: 1- در برابر مشرکین.

2- در برابر اهل بغی و شورشگران علیه یک حکومت اسلامی، که
در کتب فقیهه ما بطور مبسوط آمده است.

مورد خطاب در جهاد

در رابطه با جهاد ابتدائی یا جهاد آزادیبخش چنانکه فقهای
اسلام ذکر کرده اند صرفا ً با حضور امام معصوم «ع» انجام پذیر است و شرایط دیگری
نیز دارد که در نتیجه مخاطبین محدودند و تعدادی از امت معافند ولی در جهاد دفاعی
شرایط قبل وجود ندارد بلکه جهادی است فراگیر و همگانی و در صورت عدم کفایت مردان،
کلیه بانوان مسلمان نیز باید به دفاع برخیزند و خلاصه اینکه عموم مکلفین از مؤمنین
بر اساس یک تکلیف عام و فراگیر باید در قیام به این واجب کوشا شوند.

با توجه به آنچه که ذکر شد سخن را در این باب با ذکر نظر
امام امت در باب دفاع به پایان می‌رسانیم.

اقسام دفاع

تحریرالوسیله در آغاز فصل دفاع می‌فرماید:

دفاع بر دو قسم است: 1- دفاع از اسلام و حوزۀ آن.     2- دفاع از فرد و مانند آن و سپس طی دو مسئله
فرموده اند: اگر دشمنی متوجه کشور و شهرهای اسلامی یا مرزهای آن شد بطوریکه موجب
خوف بر اساس اسلام و جامعه اسلامی باشد، دفاع کردن از اسلام واجب است بهر وسیلۀ
ممکن، چه منجر به بذل مال و یا جان شود. ثانیا ً وجوب دفاع مشروط به حضور امام
معصوم «ع» و اجازۀ او یا اجازۀ نایب خاص و عام او نمی‌باشد بلکه هر مکلفی بدون قید
و شرط باید به دفاع برخیزد.

بنابراین عامه مسلمین برای صیانت اسلام از هر گونه خطر
مسئولیت داشته و باید این تکلیف بنحو احسن انجام پذیرد.

اینجا است که سخن امام عظیم الشأن این رهبر همیشه آگاه و
بیدار را می‌بینیم که آینده نگری کرده و برای حفظ و نگاهبانی از انقلاب اسلامی و
حفظ دست آوردهای این نهضت شکوهمند با الهام از قرآن و سنت و سیرۀ نبوی طی پیامی
ضرورت نظامی بودن امت میلیونی و آگاهی رزمی داشتن آنها را برای حفظ و حراست انقلاب
از هر گونه توطئه داخلی و تجاوز خارجی از هر قطبی و بلوکی که صورت گیرد لازم شمرده
اند و بدینصورت هسته های اولیۀ ارتش بیست میلیونی تشکیل شد و می‌رود که ایده و
آرمان حضرت امام صورت عمل بخود گرفته و عینیت پیدا کند. و به عنوان یک وظیفه بر
تمام امت مسلمان ایران لازم شد که شرکت جویند و آنان نیز استقبال بی‌نظیری کردند
تا جایی که حضرت امام طی پیامی که در اسفند ماه 58 دادند از این استقبال تشکر
فرمودند؛

ضمن اینکه اصالت بسیج و رسالت آن طی سطور گذشته بیان شد ربط
مطالب گذشته با بسیج باید بر خواننده روشن شده باشد، که دفاع امر یک تکلیفی است بر
همگان و در موارد لزوم باید انجام پذیرد. مکلفین در این خطاب عامه ناس اند و زمانی
توانسته اند انجام وظیفه نمایند که با آموزشهای لازم چه در زمینه نظامی و هدایت
عقیدتی خود را مسلح به سلاح و صلاح ساخته باشند. و اینچنین شد که تا امروز سنگینی
رزم را چه در جبهۀ داخلی با ضد انقلاب و چه در صحنه های نبرد با اشغالگران بر دوش
می‌کشند.

نظری بر اساسنامۀ بسیج مستضعفین

هدف از تشکیل واحد بسیج مستضعفین، ایجاد توانائی های لازم
در کلیه افراد معتقد به قانون اساسی و اهداف انقلاب اسلامی به منظور دفاع از کشور
و نظام جمهوری اسلامی و همچنین کمک به مردم هنگام بروز بلایا و حوادث غیر مترقبه
با هماهنگی مراجع ذی ربط.

با سه وظیفه:

1-               
آموزش نظامی در حد توانائی دفاع از نظام جمهوری اسلامی و تمامیت ارضی.

2-               
آموزشهای عقیدتی (در جهت هدفی و آرمانی بودن حرکت مسلحانه).

3-               
سازماندهی کلیه اعضاء در جهت صیانت اسلام و مسلمین در کشور اسلامی.

ذکر برخی از وظائف عمده بسیج:

برادران مسئول شما جهت عینیت بخشیدن به این مسئولیت، فعالیت
خود را آغاز کردند و تا هم اکنون بسیج توانسته است بیش از نیم میلیون نفر را
آنچنان سازماندهی دهد که در جهان فعلی در رابطه با نیروهای مردمی کم نظیر است که
همه شما با نام آنها (نیروهای لبیک یا خمینی) آشنایی دارید.

و در جریان اجرای طرح دیگری می‌باشیم که بتوانیم همه
نیروهای رزم دیده و دیگر افراد آموزش دیده را در طرح صف گنجانده تا در آیندۀ نزدیک
جهت هرگونه اقدامی که ضرورت ایجاب کند در اسرع وقت قابل فراخوانی باشند و آن هم با
شیوه ای جدید که باز هم اگر بگوئیم بی‌نظیر خواهد بود سخنی به گزاف نگفته ایم.

بسیج در رابطه با وظائف خود

همانگونه که در آغاز این سطور گفتیم، بسیج یعنی حضور کلیه
اقشار مختلف مردم معتقد به قانون اساسی که در واقع حضور تمامی ملت در هر سطح و
قشری در صحنۀ انقلاب اسلامی ضمن مسئولیت فرعی در دو مسئولیت مهم انجام وظیفه کرده
و ادامه می‌دهند.

1-               
سرکوبی و مبارزه با عوامل ضد انقلاب داخلی که همه شاهد این پاسداری بوده ایم و
تمامی ملت نقش ارزندۀ آنها را در حفظ و حراست از جان و مال آنها بدون هیچگونه چشم
داشتی فقط در رابطه با انجام تکلیف الهی در شهر و روستا و در کوچه و خیابان، شب و
روز ناظر آنیم که در گروههای مقاومت فعالیت می‌نمایند.

و با ذکر نقش بسیج در مبارزه با ضد انقلاب داخلی در شکل
مسلحانه اش نیاز به فصلی مفصل دارد. زیرا آنها مبارزه با عوامل منافق آنهم در آن
سطح وسیع مبارزه با باندهای نظامی از گروههای چپ و راست اعم از توده ای، فدائی
اقلیت و اکثریت و لیبرالها و سلطنت طلبها و از همه مهمتر مبارزه مستمر با ضد
انقلاب در کردستان و ذکر نقش بسیجیها در بازگرداندن و رهائی ملت مظلوم کرد از ستم
دموکرات، کومله و فداکاریهای بسیجیان و تحمل هر گونه سختی در راه برقراری حاکمیت
اسلامی در آن منطقه خود داستانی است مفصّل.

نقش بسیج در جنگ تحمیلی

2-               
بسیج در جبهه

با توافقی که ابرقدرتها، با هدف براندازی نظام جمهوری
اسلامی ایران کرده بودند و برای رسیدن به این هدف از جمله وسائلی را که برای
بازگشت خود و حفظ منافع در منطقه دیده و منظور کرده بودند جنگ بود، آنهم با تصویر
غلطی که از وضع ارتش جمهوری اسلامی ایران و نوپائی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در
ذهن خود داشته و بی‌توجه به فرهنگ انقلابی و اسلامی ملت ایران، جنگی را بوسیلۀ
صدام مزدور که زمینه های این ددمنشی را ما نیز از قبل در او می‌دانستیم براه
انداخته و طی چند روزی سرزمین وسیعی از کشور ما تحت اشغال ابرقدرتها درآمد، اینکه
می‌گوئیم ابرقدرتها زیرا عراق به تنهائی این جرأت را نداشت، بلکه وعده های شرق و
غرب در رابطه با تأمین سلاح و نیازمندیهای عراق در این جنگ بود. حضور ابرقدرتها در
حضور پیشرفته ترین سلاحهای اهدائی و یا تهیۀ شده با پول کشورهای حوزۀ خلیج فارس
متبلور بود. و مدت زیاد هم در سرزمین اشغالی بدون هیچگونه احساس خطری جدی مانده
بودند و به ویرانگری پرداخته بودند. و هرگز گمان نمی‌بردند که قدرتی باشد تا
اشغالگران را زبونانه خارج کند.

تا اینکه علت عدم موفقیت را امام عزیز طی سخنانی ذکر
فرمودند و با راهنمایی معظم له و رهنمود ایشان به یک سازماندهی جدیدی در نیروهای
انقلاب اسلامی منجر شد و آن اینکه نه ارتش به تنهایی می‌تواند کاری کند و نه سپاه
به تنهائی و هر دوی اینها بدون مردم کاری از پیش نخواهند برد.

و در واقع همانگونه که علی «ع» فرموده اند: «العده للاعداء
العامه من الأمّه».

امام علی «ع» توده ملت را نیرو و مایه تجهیزات پیکار ضد
بیگانه معرفی کرده اند. با حضور همه جانبه نیروهای مردمی همان بسیجیها و شیفتگان
شهادت، فصل جدیدی در جنگ تحمیلی آغاز شد و چه مبارک سازماندهی و شاید پیروزیهای
عظیمی که در طریق القدس فتح المبین و بیت المقدس از این رهگذر نصیب ملّت قهرمان ما
گشت خط های دشمن یکی پس از دیگری شکسته رزمندگان از میادین مین عبور کردند و آنهمه
افتخارات را برای جمهوری اسلامی ایران به همکاری سایر نیروهای فداکار اسلام از
ارتش، سپاه و عشایر به ارمغان آوردند.

این نیروی عظیمی که در بعد اقتصادی آنهم در آن وضعیت
اقتصادی که شهید رجائی برای تأمین پنیر مورد مصرف ملت در صبحگاهی اشک می‌ریخت و
محاصره اقتصادی ایران با تحمیل هزینه سنگین جنگ وضعیت اسف باری آفریده بود و دولت
ناچار بود که برای رزم نیروهای بسیاری آنهم با هزینه‌هائی که همه می‌دانند اضافه
بر حقوق ماهانه لشکریان می‌بایست تأمین نماید، حضور نیروهای بسیجی این مشکل را حل
کرد و با کمترین هزینه جبهه ها را پر کرد و با پیروزیهای بدست آمده مقدار معتنابهی
نیز ادوات جنگی را به غنیمت گرفت.

در بعد نظامی حضور صدها هزار بسیجی در جبهه ها با آن ایثارگری
و شهادت طلبی آنقدر برای ابرقدرتها شگفت آور بود که پس از شکستهائی که بر دشمن
وارد شد و سرزمینهای غصب شده باز گرفته شد و آنهمه ضربه های سنگینی که بر نیروهای
اشغالگر وارد آمد، بخود آمد و ناگهان با یک شانتاژ تبلیغاتی برای حفظ حیثیت خود
تغییر موضع داده از براندازی جمهوری اسلام ایران دست کشیده و دعوی صلح سردادند تا
در این جبهه بر تجاوزات خود سرپوش نهند!! و شکست صنعت و تکنیک و تاکتیکهای نظامی
تسلیحاتی خود را در برابر مردم بی‌سلاح ولی با ایمان پنهان نمایند. و بازار گرم
سلاحهای خود را به خیال خودشان گرم نگهدارند و به چپاول ثروت ملتها دست یازند و
هنوز هم که هست باز رعب ایجاد شده در دل دشمن صهیونیستی عراق و ابرقدرتها از حضور
صدها هزار نفری و یا میلیونی بسیج را دارند و در تفسیرهای سیاسی نظامی
ناجوانمردانه شان نمی‌توانند این وحشت را پنهان نمایند و به همین دلیل است که
تأکید می‌شود بر حضور نیروهای مردمی و بسیجی در جبهه ها چه عملیات انجام گیرد و چه
نگیرد.

سخن حق و حق سخن در رابطه با بسیج در جنگ این است که اگر
بسیجی نباشد رزمی نیست و اگر بسیجی نباشد هیچگونه- مانعی برای دخالت مستقیم و
تجاوز ارضی به میهن اسلامی برای ابرقدرتها وجود ندارد.- سرتاسر خط مرزی غرب و جنوب
حتی شمال ایران را بسیجی با ایمان حراست می‌نماید. و همانند سربازان صدر اسلام در
پایان مأموریت هم به مدرسه، کارخانه، به بازار و خیابان و اداره و حوزه علمیه و
دانشگاهش باز می‌گردد و بروستایش برای کشاورزی و به عشیره اش در کوخ و به
بیمارستانش برای ادامه کار و به گاراژش برای رانندگی و به طور کلی به محل کارش باز
می‌گردد. این بسیجی است که از همه جای میهن اسلامی اش با انواع مختلفی از مشاغل و
حرفه های گوناگون از شهری و روستائی، عشایرش در همه جای جبهه حاضر می‌شود. فقط
بخاطر یک امر- انجام تکلیف الهی- و با پیام رهبرش امام عظیم الشأن؛ زیرا جز اطاعت
از رهبری و صیانت از کشور اسلامی و انقلاب اسلامی چیز دیگری در سر ندارد.

و اگر در رابطه با خصوصیات بسیجی- اخلاص ایمان، فداکاری و
شهامتش بخواهیم بگوئیم دیگر مثنوی هفتاد من کاغذ شود.

خدا یارشان و دعای امام پشت و پناهشان

گوشه ای از فعالیتهای بسیج مستضعفین در سال 62 

اعزام به جبهه

نیروی طرح لبیک اعزامی فتح 1                58500 نفر

نیروهای بسیج اعزام مجدد به جبهه          489.717 نفر

آموزش اعزام به جبهه                            291.470
نفر

سازماندهی

پایگاههای مقاومت                                6831
پایگاه

گروههای مقاومت                                 11824
گروه

نیروهای سازمان یافته                           267.477
نفر

آموزش نظامی

مرحله اول                                   1.949.172

مرحله دوم                                  116596

جمع                                          2.065.768
نفر

آموزش عقیدتی سیاسی

آموزش حضوری                            270.000
نفر

آموزش غیر حضوری               دوره
اول     185.289

                                دوره دوم     159.471

                                دوره
سوم   202.807

مسابقات

تیراندازی                                     300.000
شرکت کننده

رزمی                                                 30.000
شرکت کننده

 



[1]