آيت الله منتظري
آفرينش مورچه
در بحث گذشته پيرامون
آفرينش مورچه، قسمتي از خطبه 185 نهج را تفسير كرديم، اكنون اين بحث را پي مي
گيريم:
بسم الله الرحمن
الرحيم
ذخيره کردن آذوقه
«تنقل الحبّه الي
حجرها و تعدّها في مستقرّها.»
دانه را به لانه خود
مي برد و در قرارگاهش (آشيانه اش) براي آينده نگه مي دارد و ذخيره مي كند.
مي گويند: هيچ حيواني
نمي تواند بيش از وزن خودش حمل كند مگر مورچه كه دانه گندم را با اينكه از خودش
سنگين تر است براي روزهاي سختي و تنگدستي و زمستان سرد همواره به لانه خود مي برد
و در آنجا انبار مي كند. حال خداوند چه نيروي فوق العاده اي به آن داده است كه
دانه گندم را با اينكه چند برابر وزنش است يا هر دانه ديگري را با كمال راحتي با
خود حمل مي كند، اين خود يكي از موارد اعجاز خلقت مورچه است.
جُحر: آشيانه حيوانات
را گويند، به عكس حجره كه آشيانه و اطاق انسان ها است.
تُعدّها: اعداد به
معناي مهيّا كردن است و تعدّها يعني مهيا و آماده مي كند آن دانه ها را.
في مستقرّها: مستقرّ
اسم مكان است في مستقرّها يعني در قرارگاه خويش.
«تجمع في حرِّها
لبردها.»
آذوقه ها را در فصل
گرما براي فصل سرما ذخيره مي كند.
مورچه دانه ها و
آذوقه هاي خود را در فصل تابستان كه هوا گرم است و توان بيرون آمدن از آشيانه خود
را دارد، جمع و ذخيره مي كند براي فصل زمستان و يخبندان كه توان بيرون آمدن از
خانه و آشيانه خود را ندارد، و ضمناً در آن فصل دانه اي پيدا نمي شود، لذا در گرما
بايد پيش بيني آينده خود را بكند و غذاي چندين ماه زمستان را تهيه و نگهداري
نمايد.
«و في وردها لصدرها.»
و در وقت ورود براي
وقت بازگشت.
ورود وقتي است كه
مورچه به شدت و بيابان وارد مي شود و صدور هنگام بازگشت به آشيانه است. ورود و
صدور معمولاً مربوط به شريعه هاي آب بوده است مثلاً جائي كه نهر بزرگي باشد، وقتي
كه مردم براي گرفتن آب مي رفتند، آن قسمت را ورود و هنگام بازگشت را صدور مي
نامند. و لذا در برخي از نسخه هاي نهج البلاغه بجاي كلمه «وردها»، كلمه «وردها»
آمده است و در هر صورت هر دو به يك معني است و مقصود از ورود در اينجا آمدن به دشت
و هامون است و صدور همان بازگشت به آشيانه است در فصل زمستان كه فصل استراحت مي
باشد.
«مكفولة برزقها،
مرزوقة بوفقها.»
روزي اين مورچه تضمين
شده و به تناسب حالش در اختيارش قرار گذاشته مي شود.
روزي تضمين شده
آري! رزق و روزي اين
حيوان بسيار كوچك نيز از طرف خداوند تضمين شده است و به تناسب ساختمان وجوديش،
دانه و گندم را به هر نحوي كه شده است در اختيارش قرار مي دهد.
مكفولة: كفالت به
معناي تضمين است.
مرزوقة: روزي داده
شده است.
بوفقها: به فتح واو و
كسر واو خوانده شده و هر دو صورت درست است، يعني مطابق و موافق مذاق و مزاجش.
«لا يغفلها المنّان و
لا يحرمها الدّيّان و لو في الصفا اليابس و الحجر الجامس.»
خداوند بسيار بخشنده
و جزا دهنده از آن غافل نيست و آن را محروم نمي كند گر چه در سنگ خشك يا سنگ خارا
و سخت باشد.
خداوندي كه روزي ده
است، با فضل و كرمش و منّتي كه بر موجوداتش دارد، هيچگاه اين مورچه ريز و كوچك را
رها نمي كند و از آن غافل نمي شود. خداوندي كه جزا دهنده است و تدبير امور را مي
كند و بر تمام موجودات حكومت و سلطه دارد، اين مورچه را هم محروم و چشم انتظار نمي
گذارد و روزي را به هر وسيله اي كه شده است به آن مي رساند گرچه آشيانه اش در ميان
سنگي خشك باشد كه چيزي در آن نمي رويد و يا اينكه در وسط سنگي سخت باشد كه از جايش
حركت نكند و جابجا نشود.
منّان: صيغه مبالغه
«منّ» است و منّ به معناي عطا است. پس منّان يعني بسيار بخشنده و روزي دهنده.
ديّان: يكي از معاني
آن حاكم و قاهر است و معناي ديگرش جزا دهنده مي باشد. در لغت آمده است، الديان:
«السائس القائم علي الشيء بما يصلحه» يعني سياستمداري كه بر يك چيزي قيام دارد و
اصلاحش مي كند. و خداوند اصلاح كننده تمام امور جهان است. بنابراين، همان معناي
مدبّر و مصلح امور در اينجا مناسبتر از معاني ديگر مي باشد.
الصفا اليابس: سنگ
خشك.
الحجر الجامس: سنگ
سخت و خشن. چيزهائي كه رطوبت دارد، پس از خشك شدن و يا سخت شدن به آن جامد مي
گويند مانند آب كه پس از بستن و يخ شدن مي گويند: جمود پيدا كرده است ولي جامس
چيزي را مي گويند كه ذاتاً سخت و سفت است مانند سنگ.
شگفتيهاي مورچه
در مورد مورچه، در
كتاب هاي حيوان شناسي مطالب زيادي نقل مي كنند كه خيلي جالب است. مثلاً يكي از
چيزهائي كه بسياري از مردم ديده اند اين است كه دانه گندم را كه بدست مي آورد، از
وسط دو تكّه اش مي كند زيرا انقدر خداوند به آن هوش داده است كه اگر دانه كامل
باشد ممكن است سبز شود، لذا آن را دو نيم مي كند تا سبز نشود. مي گويند: تمام دانه ها و تخم ها اگر نصفه شود، سبز نمي
شود مگر تخم گشنيز (كزبره) كه نصفه اش هم سبز مي شود، لذا اگر مورچه تخم گشنيزي را
پيدا كرد، آن را چهار قسمت مي كند براي اينكه مي داند اگر دو قسمت كند باز هم سبز
مي شود! و اين از عجايب خلقت مورچه است.
تعاون ملّي
اگر چنانچه ران ملخي
را ديد، از اول كوشش مي كند آن را بردارد ولي وقتي يقين كرد كه اين خيلي سنگين است
و در توان آن نيست، به سرعت مي رود و يارانش را به كمك مي طلبد. لحظاتي نمي گذرد
كه مي بيني يك خط زنجيره اي از مورچه درست شده است كه آن مورچه راهنما در پيش و
ديگران به دنبالش يك «تعاون ملي» تشكيل مي دهند و همه با هم ران ملخ را حمل مي
كنند و به آشيانه مي برند.
و همچنين ابن ابي
الحديد در شرح نهج البلاغه از كسي نقل مي كند كه گفت: مورچه ها ما را به ستوه
آوردند، هر جا غذا مي گذاشتيم، مي ديديم پر از مورچه شده است، از اين رو ناچار در
وسط ايوان، حوضچه اي درست كردم و در وسط حوضچه، پايه اي نصب نمودم و سفره نان را
در آنجا گذاشتم، و ديگر خاطر جمع شدم كه مورچه ها نمي توانند از آب عبور كنند. پس
از چند روز ديدم كه پر از مورچه شده است! بالاخره اين براي ما انگيزه اي شد كه
بدانيم اين مورچه ها چگونه آمده اند؟
آن شخص مي گويد: با
دقت و كنجكاوي مراقبت كردم كه ببينم ديگر مورچه ها چگونه مي آيند، تا اينكه چند
مورچه آمدند تا لب آب و ديدند كه نمي توانند عبور كنند، آمدند به طرف ديوار و از
ديوار بالا رفتند تا رسيدند به سقف ايوان، و همينطور به راه خود ادامه دادند تا
رسيدند به جائي از سقف كه درست در مقابل سفره نان قرار گرفتند، آنگاه خود را از آن
بالا رها كردند. تو گوئي شاقولي گذاشته بودند كه درست در وسط سفره نان بيفتند. در
هر صورت، آنچه عجيب است و انسان را به شگفتي وا مي دارد اين است كه مورچه با آن
همه ريزي و دقّت وجودي، داراي چنان هوش سرشاري باشد كه خداوند به آن ارزاني داشته
است (جلّ الخالق».
همان شخص ادامه مي
دهد:
اين مورچه ها براي
غذا بدست آوردن، اين نقشه را ريختند ولي آيا فكري براي بيرون رفتن از اينجا هم مي
كنند يا نه؟
و بهر حال، نمي
توانند از اين زندان بيرون آيند. پس از چندي جواب خودم را دادم و آن اينكه مورچه
از خدا غير از اين سفره نان چيزي نمي خواهد. اين مورچه ها با اين سفره نعمت الهي
كه براي آنها گسترده شده، هر چه عمر كنند، غذا و روزي آنها تضمين شده است و ديگر
كاري جز شكر گذاري بدرگاه خداوند رزاق ندارند.
«ولو فكّرت في مجاري
أكلها و في علوها و سفلها و ما في الجوف من شراسيف بطنها و ما في الرأس من عينها و
أذنها، لقضيت من خلقها عجباً و لقيت من وصفها تعباً.»
و اگر در مواضع غذايش
(دستگاه گوارشش) و در بالا و پائينش و آنچه در جوف دارد از سر دنده هاي شكمش و
آنچه در سر دارد از چشم و گوشش، انديشه كني، خلقت آن ترا به شگفتي وا مي دارد و از
وصف آن خسته مي شوي.
تكامل ساختمان بدن
مورچه
مورچه، با آن همه
ريزي، مانند هر حيواني ديگر داراي دستگاه كامل گوارش و قوة هاضمه و دافعه است، و
در حالي كه دنده دارد، سر دنده هائي هم در شكمش هست. در سرش چشم و گوش دارد كه خوب
مي بيند و خوب مي شنود. راستي چقدر عجيب است خلقت اين حيوان ريز كه اگر درست كسي
بينديشد، دست حيرت به دهان گرفته و از توصيف آن همه قواي داخلي و خارجي مورچه خسته
مي شود و چاره اي ندارد جز اينكه در برابر عظمت پروردگار سر تسليم فرود آورد و
خداي را به عظمت و بزرگي بخواند.
مجاري اكلها: مواضع خوردن
مورچه از حلقوم و مري و معده گرفته تا روده ها و قوه دافعه.
علوها و سفلها: اعضاي
بالائي و اعضاي سفلاي حيوان.
مافي الجوف: آنچه در
اندرون بدنش مي باشد.
شراسيف: جمع شرسوف
بمعناي غضروف يا سر استخوانهاي دنده را گويند.
راستي شگفت انگيز
است! مورچه خودش چقدر است كه سري داشته باشد و در آن سر چشم و گوشي و آن چشم و گوش
قوه و قدرتي و از آن گذشته حتماً داراي مغز و هوشي است كه بتواند قدرت را به مراكز
حواس برساند. آيا اين همه اتم ها و مولكول ها و اين نيروئي كه در چشم و گوش و ساير
حواس مورچه است، خود بخود به طور تصادف جمع شده و اين مورچه را به وجود آورده است؟
كسي منكر علل مادي
نيست ولي اين نظم و ترتيب و تركيب، حكايت مي كند از اينكه يك موجود غير متناهي كه
عين علم و قدرت و حيات و اراده است، اينها را به وجود آورده و به صورت يك حيوان
ريز با تمام نشانه ها و مشخصات يك حيوان بزرگ ايجاد كرده است.
شما اگر سري به
كارخانه بزنيد، نظم و ترتيب كارخانه دلالت مي كند بر اينكه يك هوش و انديشه اي پشت
سرش مي باشد كه آن را به نظم و ترتيب و انسجام دراورده است و گرنه ممكن نيست تكّه
هاي موادّ خام كه آهن باشد به صورت تصادف در اثر بادها و طوفان ها و امواج درياها
بهم پيوسته شده و اينچنين كارخانه عظيمي را بوجود آورده باشد! آيا كارخانه اي با
اين همه لطافت و دقّت كه در وجود يك مورچه است سراغ داريد؟! آنگاه ممكن است كسي
باور كند كه ماده بي شعور و ادراك چنين موجود شگفت انگيزي را خلق و ايجاد كرده
است؟!
لقضيت من خلقها
عجباً: حق تعجب را ادا مي كردي يعني اگر تو درست درباره اين ريزه كاريها و دقايقي
كه در ساختمان وجودي مورچه به كار رفته است، مي انديشيدي آنقدر براي تو شگفت انگيز
و تعجب آور بود كه مي توانستي حق تعجب را ادا كني.
«فتعالي الذي أقامها
علي قوائمها و بناها علي دعائمها.»
پس بلند مرتبه باد
خدائي كه اين مورچه را به روي پاهايش بپا داشته و آن را بر روي ستونهاي بدنش بنا
كرده.
بلند مقام و مرتبه
باد آن خدائي كه بپا داشته است اين مورچه را بر پاهايش كه اين پاها بجاي ستون ها و
تكيه گاه هاي آن است و ساختمان بدنش را بطوري قرار داده كه بدنش بر روي آن فقرات و
ستون ها و استخوان ها درست و استوار بايستد و تعادل خود را حفظ كند.
تعالي: بلند مقام و
مرتبه باد.
قوائم: جمع قائمه
بمعناي پاها است.
دعائم: جمع دعامه
بمعناي ستون است.
«لم يشركه في فطرتها
فاطر و لم يعنه علي خلقها قادر.»
در آفرينش مورچه هيچ
آفريننده اي با او شريك نبوده و هيچ نيرومندي در آن آفرينش او را ياري نداده.
اگر تمام متفكّرين،
انديشمندان، صنعتگران و مبتكرين عالم در يكجا جمع شوند و بدون اينكه از خدا مايه
بگذارند بخواهند يك مورچه را از كتم عدم به عرضه وجود در آورند، توان آن را
نخواهند داشت و ناچار بايد به عجز خود اعتراف كنند.
انسان، فاعل حركت است
اين همه صنعت هاي
پيچيده اي ـ كه شايد آسانترين آنها هواپيما باشد ـ كه بشر درست كرده است و به آنها
مي نازد، كاري جز جفت و جور كردن آلات و ابزار نيست و گرنه حتي آن هوشي را كه صرف
اين صنعتها مي كند از خدا است و تمام مواد خام و اوليه اي كه در آنه به كار برده
است از خداوند است، پس انسان بتوسط عقل خدادادي كاري جز تركيب اينها با هم ندارد و
او فقط فاعل حركت است.
فاعل الهي و فاعل
طبيعي
من بارها تذكر داده
ام كه فرق ما بين فاعل الهي و فاعل طبيعي همين است كه فاعل الهي، اشياء را از كتم
عدم به عرصه وجود مي آورد ولي فاعل طبيعي، عامل حركت است كه اجزاء را حركت مي دهد.
بنّائي كه ساختمان را ساخته، غير از حركت كاري نكرده است، او تنها مصالح ساختماني
را از جائي به جائي ديگر مي برد و آنها را با هم تركيب مي كند و آن ها را مثلاً
جوش مي دهد تا اينكه ساختمان به اتمام برسد. و همچنين است كسي كه هواپيما را
ساخته، او هم كاري جز حركت و جابجائي ابزار و تركيب آنها به يك روش خاصي انجام
نداده است.
بنابراين، موجودات
عالم ماده هر چه هم فاعليت داشته باشد فاعل حركتند. مرحوم ملا هادي سبزواري به اين
مناسبت مي گويد:
معطي الوجود في
الإلهي فاعل معطي التحرك
الطبيعي قائل
آن كه دهنده وجود است
و يك چيزي را از كتم عدم به عرصه وجود مي آورد، در علم الهي او را فاعل مي گويند
ولي در علم طبيعي فاعل حركت را فاعل مي گويند. پس اگر تمام موجودات دست به دست هم
بدهند ـ بدون اينكه از مخلوقات خدا
استفاده كنند و از اين همه اتم ها و مولكولهائي كه در عالم است مايه بگذارند. نمي
توانند يك مورچه را هم از عدم به وجود بياورند. در قرآن كريم آمده است:
«إِنَّ الَّذِينَ
تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن يَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ»
(سوره حج آيه 73)
آنان كه شما آنها را
مي خوانيد، اگر همه جمع شوند نمي توانند يك مگس را بيافرينند.
فاطر: خلق كننده. فطر
به معناي شكاف است، چون در حقيقت موجودات شكافته مي شوند و يكي از ديگري بوجود مي
آيد.
لم يعنه: كمك نكرد،
اعانه بمعناي كمك كردن و ياري رساندن است. هيچ كس خدا را ياري نداد در آفرينش
مورچه زيرا نيازي به ياري و كمك ندارد، خداوند بي نياز است و قادر با لذّات مي
باشد.
ادامه دارد