در راه ریشه کن ساختن فقر

آیة الله حسین نوری

فاجعه بزرگ بشریت

قسمت سی و هفتم

گفتیم که در حدود دو
قرن پیش، یک کشیش و به اصطلاح اقتصاددان انگلیسی بنام «رابرت مالتوس» با اعلام یک
نظریّۀ جدید در زمینۀ اقتصاد، وارد میدان شد و بجای آنکه درصدد ریشه کن ساختن فاجعۀ
فقر و گرسنگی باشد مسئولیّت فقر و گرسنگی را متوجّه افزایش جمعیّت دانست، وی بدین
ترتیب فقرای جهان را، هم عامل فقرِ خود هم باعث اغتشاشات اجتماعی و کمبود موادّ غذائی
برای سائر افراد قلمداد کرد و آنها را مستوجب و مستحق انهدام و نابودی دانست!.

این نظریّه که یک قرن
تمام، افکار عمومی دنیا را متوجّه خود ساخته و بر بسیاری از روابط اجتماعی ونوع
رفتار با فقیران تأثیرات عجیبی گذاشته بود، در اوائل قرن بیستم توسّط گروههائی از
دانشمندان، غلط و بی اساس شناخته شد و با دلائل علمی و شواهد عینی مردود گشت که ما
در بحث قبل قسمتی از آنرا تذّکر دادیم.

امّا اکنون بار دیگر
گروهی با عنوان «مالتوس گرایان جدید» وارد میدان شده و همان افکار و عقاید نادرست
را تبلیغ می کنند و در اشاعۀ آن می کوشند و با حمایتِ قدرتهای سرمایه داری و
امپریالیستی، می کوشند تا مسئولیّت فقر و گرسنگی مردم جهان را به عهدۀ خود آنها
بگذارند و در واقع می خواهند چنین القاء کنند که چون افزایش جمعیت باعث فقر و
گرسنگی است پس راه رهائی از فقر و گرسنگی هم، نابودی فردی و دسته جمعی این گروه از
انسانها است تا در نتیجه، هم خود از گرسنگی نجات یابند و هم امکانات زندگی
ومحصولات غذائی بیشتری برای سائر مردم یعنی افراد مرفّه باقی بماند.

گذشته از اینکه از
دیدگاه اسلام چنانکه گفتیم و نیز متعرّض خواهیم شد این نظریّه از انحرافی ترین
نظریّات دربارۀ فقر و غنا است و می توان گفت که اساساً یک تئوری مخالف اسلام به
شمار می رود و گذشته از اینکه جنبه های غیر انسانی و نفرت انگیز آن هر بشری را که
بوئی از انسانیّت برده است به خشم و غضب می آورد، باید دانست که از نظر گروه بسیار
دیگری از دانشمندان همان غرب استعمارگری که عامل اشاعۀ این نظریۀ پلید است، تئوری
مالتوس گرایان با دلایل علمی و شواهد مستند و غیر قابل انکار طرد و رد شده است.

ما در این مقاله سعی
می کنیم قسمت های مختصری از نظریات این دانشمندان را، که نسبت به مالتوس گرایان
جدید تعداد بیشتری را هم تشکیل می دهند، نقل و بررسی کنیم.

آیا عدۀ افراد بشر رو
به تزاید است؟

از آنجا که نظریۀ
مالتوس و مالتوس گرایان، بر اساس وحشت از تزاید هراس آور جمعیت جهان به طریق تصاعد
هندسی بنا شده است، لازم است ابتدا ببینیم که آیا براستی این مسأله صحیح است و عدۀ
افراد بشر رو به تزاید است؟ و اگر هست آیا به همان وحشتناکی است که ماتوسیان می
گویند، یا آن که این گروه بر اساس خیالبافی یا محاسبات استعمار گرانه و در واقع
برای سرپوش نهادن بر علل و عوامل اصلی فقر و گرسنگی در جهان، به طرح و تبلیغ این
نظریۀ انحرافی پرداخته اند؟

زمانی که مالتوس این
نظریه را ابراز کرد، اوضاع و شرایط جهان و چگونگی افزایش جمعیت به صورتی بود که
نظریۀ مزبور را قابل قبول نشان می داد و بسیاری از مردم جهان و بویژه متفکران
اقتصادی و اجتماعی از این بابت دچار وحشت می شدند.

یک طرف قضیه این بود
که در همان دوران مالتوس (اواخر قرن 18) بنجامین فرانکلین با ارائه تعدادی آمار و
ارقام مدعی شده بود که تزاید جمعیت یک مسألۀ جدّی و نگران کننده است. او می گفت در
مستعمرات آمریکایی، که منابع تولیدات غذایی فراوان بود، جمعیت هر 25 سال دو برابر
می شد. و مالتوس هم این سخن را یک نظریۀ دقیق علمی و قطعی پنداشت و تصور کرد
براستی جمعیت جهان هر 25 سال دو برابر، هر 50 سال چهار برابر، و هر 75 سال هشت
برابر و هر 100 سال شانزده برابر خواهد شد.

از طرف دیگر، در
اواخر قرن 18 میلادی، دوران جدیدی در زندگی بشر آغاز شده بود. زیرا با شروع انقلاب
صنعتی، بویژه در انگلیس که زادگاه مالتوس بود، نخستین آزمایش های صنایع ماشینی
چنین وانمود می کرد که در آینده یی نزدیک، ماشین می تواند در کلیۀ امور اجتماعی
جانشین انسان شود. بنابراین مالتوس معتقد شد که بسرعت و بدون اتلاف وقت، باید از
تعداد موالید انسانی کاسته شود، تا در دوران تسلط ماشین، هر گونه رقابت میان انسان
و ماشین های نوین صنعتی از بین برود.

در راه ریشه کن ساختن
فقر (فاجعه بزرگ بشریت) 

با توجه به این دو
موضوع بود که مالتوس بدون توجه به جوانب دیگر مسأله و بدون داشتن اطلاعات دقیق، و
علمی صحیح، آن نظریۀ بی اساس و غیر علمی را ابراز کرد. البته در نخستین سالهای پس
از انتشار نظریات مالتوس، وضع افزایش سکنۀ جهان هم طوری بود که نزد بسیاری از
افراد، و حتی در بسیاری از مجامع و محافل حکومتی و سیاسی و اجتماعی، این نظریه
مورد تأیید قرار می گرفت. زیرا مالتوس در واقع، در یک مرحلۀ ابتدائی از مراحل
گوناگون جامعۀ بشری ـ یعنی در مرحلۀ آغاز انقلاب صنعتی ـ زندگی می کرد، و لذا در
آن دوران، در میان مردم و حتّی در میان بسیاری از متفکران، یک نوع نگرانی و عدم
اطمینان به آینده حکمفرما بود. و همین وضع هم باعث مقبولیت نظریۀ مالتوس برای مدتی
کوتاه گردید.

اما نظریه مالتوس پر
از اشتباه و مغالطه بود. یکی از مهم ترین اشتباهات وی این بود که تصور می کرد افزایش
تعداد سکنۀ جهان یک عامل مستقل و جدا از چهارچوب حقایق اجتماعی است. حال آنکه
مطالعات و محاسبات علمی، امروزه ثابت کرده است که این افزایش، در عمل با عوامل
سیاسی و اقتصادی بستگی نزدیک و انکار ناپذیر دارد، و پرداختن به مسائل افزایش
جمعیت و نتایج آن، بدون این عوامل، کاری نادرست و بی نتیجه است.

در قرن نوزدهم،
بسیاری از دانشمندان علیه نظریه مالتوس وارد میدان شدند و تصنعی و بی اساس بودن
دکترین او را فاش و اثبات کردند. و به موازات آن، گذشت زمان و تاریخ هم پیش بینی
های غلط و نگرانی های بیجای مالتوس را آشکارتر کرد. زیرا همان جمعیتی که به نظر
فرانکلین و طبق دکترین مالتوس رو به تزاید وحشت انگیز بود، خیلی زود و حتی پیش از
پایان قرن نوزدهم وضع دیگری یافت: نظم و سرعت این افزایش رو به کندی گذاشت، و در
برخی از کشورها، باروری سکنۀ جهان بطوری رو به کاهش رفت که این بار به جای خطر
کثرت جمعیت، خطر فرارسیدن دوران کسر جمعیت مطرح شد.

برای آن که تصویری از
چگونگی وضع جمعیت در جهان امروز داشته باشیم، لازم است بدانیم که اکنون کشورهای
دنیا را از این لحاظ به سه گروه می توان تقسیم کرد: گروه اول کشورهایی چون هند و
آمریکای مرکزی و چین و مصر که تعداد جمعیت شان هنوز هم رو به افزایش است، البته نه
بدان صورت وحشتناک ونگران کننده یی که مالتوس مطرح کرده بود. اما در عوض مناطقی
چون کشورهای اروپای غربی، آمریکای شمالی و جنوبی، و قارۀ آفریقا، جمعیت وارد مرحلۀ
برقراری تعادل شده است و از این لحاظ جای نگرانی در آن مناطق نیست. اما قسمت مهم و
قابل توجه، سومین گروه از این کشورها، یعنی کشورهایی مانند ایالات متحدۀ آمریکا،
استرالیا و زلاند جدید هستند. جمعیت این کشورها وارد مرحله ای شده است که به قول
گروهی از دانشمندان جمعیت شناسی و انسان شناسی، باید آن را مرحلۀ آغاز افول جمعیت
به شمار آورد.

بدین ترتیب اگر
کشورهای گروه اول هنوز هم افزایش جمعیت دارند، در عوض کشورهای گروه سوم وارد مرحلۀ
کاهش جمعیت شده اند که خود نوعی جبران جمعیت گروه اول محسوب می شود و کشورهای گروه
دوم هم که وارد مرحلۀ تعادل جمعیت شده اند. لذا بر اساس آنچه که دانشمندان در سایۀ
تحقیق و بررسی بدان دست یافته اند، جمعیت جهان رو به تزاید وحشتناک نمی رود، بلکه
رو به ایجاد تعادل سیر می کند. از این روست که یک دانشمند معروف و متخصص مردم شناس
بنام «ایمرفرنچی» می گوید:«بدین ترتیب، تکامل عملی وقایع، صحّت دکترین اصلی مالتوس
را تکذیب کرد». و صاحبنظر دیگری بنام «دکترآیک رود»، یکی از رؤسای سازمان خواربار
و کشاورزی جهان وابسته به سازمان ملل متحد، گفته است:«تمدّن بشری، با پیشرفت های
روزافزون در کشف و توسعۀ منابع غذایی، هیولایی را که مالتوس به حرکت درآورده و
باعث وحشت شده بود، نیست ونابود کرد».[1]

و عجیب است که با این
همه، باز هم امروز، عدۀ قابل توجهی از مدافعان اقتصاد امپریالیستی، یعنی ثروتمندان
و افراد مرفه کشورهای استعمارگر که همه مواهب دنیا را برای خود می خواهند و برای
فقرا هیچگونه حق حیاتی قائل نیستند، بار دیگر علم هواداری از مالتوس گرایی نوین را
برافراشته اند و دنیا را از عواقب افزایش جمعیت می ترسانند تا همه چیز برای خودشان
و نسل های آینده و اخلافشان دست نخورده باقی بماند.

ما در قسمت های آتی
این سلسله مقالات، در بحث علل و عوامل گرسنگی و فقر جهانی، نشان خواهیم داد که مهم
ترین علت وجود گرسنگی در دنیا، همین هواداران مالتوس گرایی و مدافعان اقتصاد
امپریالیستی هستند.

اما در همین جا
مناسبت دارد که مختصری دربارۀ دیدگاه اسلام نسبت به این مسأله سخن بگوئیم. می
دانیم که اسلام معتقد است خداوند قادر متعال، مخلوقات وبندگان خود را بدون رزق و
روزی نمی گذارد و هیچ دهان گشوده یی گرسنه نمی ماند: حتی دهان حیوانات و جانوران
ضعیف و ناتوانی مثل حشرات و خزندگان کوچک که غذای مناسب هر کدام در پهنۀ طبیعت
فراهم گردیده است. چه رسد به انسان، که طبق اراده و حکمت بالغۀ خداوند، دارای عقل
و شعور و نیروی ابتکار و اکتشاف و اختراع و خلاقیت و بهره برداری از جهان پیرامون
خویشتن است.

حقایق مسلّم تاریخی
نشان می دهد که هر چه تعداد افراد بشر رو به افزایش رفته، به همان نسبت هم توانسته
از عقل و درایت خود بیشتر استفاده کند و منابع غذایی جهان خود را گسترش دهد و یا
منابع جدید و ناشناخته یی را در عرصۀ طبیعت کشف کند و دایماً محصولات غذایی بیشتری
بدست آورد. و این روند، از آغاز خلقت تا امروز، نسل به نسل ادامه یافته و هر روز
دامنه های گسترده تری پیدا کرده است و از این پس نیز همین روال ادامه خواهد یافت.

حال اگر بخواهیم با
توجه به آمار و ارقام هم این مسأله را برسی و روشن کنیم، باید بدانیم که دانشمندان
و مراکز علمی و تحقیقاتی جهان با اتکاء به محاسبات و ادلۀ روشن، نشان داده اند که
همیشه عدۀ افراد بشر در کرۀ زمین، کمتر از آن بوده است که بتوانند محصولات و مواد
غذایی موجود در جهان را مصرف کنند. چنان که هم امروز نیز، با همین امکانات فعلی
کرۀ زمین، می توان جمعیتی تا 3 برابرجمعیت فعلی دنیا را سیر کرد. و در صورت افزایش
امکانات و استفادۀ بیشتر از مواهب بالقوۀ جهان و طبیعت، هیچ بیمی نخواهد بود که
جمعیت دنیا به دهها برابر افزایش یابد.[2]

در همین معنا، گروهی
از اهل تحقیق می گویند: دشواری کشورهایی که گرسنگی در آنها بیداد می کند، غالباً
از جهت افزایش جمعیت نیست زیرا منابع این کشورها همین امروز هم برای چندین برابر
جمعیت فعلی آنها کافی است زیرا رویهمرفته اکثر کشورهای کم رشد، دارای ظرفیت و توان
طبیعی قابل ملاحظه یی هستند. اما بهره برداری از آن، سخت ناقص است و جزئی از کل را
شامل می شود. در قسمت اعظم جهان سوم، اراضی وسیع قابل کشت وجود دارند که هنوز مورد
استفاده قرار نگرفته اند. چنان که یک چهارم از تمام مساحت کشورهای آمریکای لاتین
قابل کشت است، آنهم بدون لزوم استفاده از وسایل فنی فوق العاده.

اما با این حال تنها
5 درصد آن (دقت کنید: فقط از 5 درصد!) بهره برداری می شود، آنهم بصورت خیلی متوسط
و معمولی. زمین های وسیعی که بوسیلۀ مالکین بزرگ احتکار شده است، بواسطۀ علل
پیچیده یی عملاً مورد بهره برداری قرار نمی گیرند. در قسمت اعظم جهان سوم، حتی در
نواحی کشت فشرده، بازدهی کشاورزی یا خیلی متوسط یا خیلی ضعیف است.[3]   

ملاحظه می شود که بیم
از افزایش جمعیت، یک ترفند سیاسی و اقتصادی امپریالیستی است. بویژه آن که این
بررسی ها، فقط دربارۀ امکانات فعلی جهان است حال آنکه دانشمندان براساس مطالعات
علمی برآنند که در سالهای آیندۀ نزدیک علاوه بر تقویت و گسترش بهره وری از امکانات
موجود، دهها و صدها منبع جدید برای بدست آوردن مواد غذایی کشف و یا اختراع و ایجاد
خواهد شد و این روند، دایماً با سرعت بیشتری ادامه خواهد داشت.و بدین ترتیب، مسألۀ
افزایش جمعیت جهان، هرگز مسالۀ لاینحلی در ارتباط با گرسنگی مردم جهان ایجاد
نخواهد کرد.

بنابراین طرح مسألۀ
تراکم جمعیت نسبت به وسعت خاک در رابطه با فقر و گرسنگی، با روحیۀ علمی مخالف و
مغایر است و مالتوس گرایان جدید هم وقتی از تراکم نفوس در تعداد کیلومترهای مربع
در ارتباط با فقر سخن می گویند سخت در اشتباهند. زیرا در اینجا مسألۀ مهم نسبت
موجود میان تعداد سکنه ومقدار خوراکی است که در دسترس قرار دارد[4] و
گرنه در تمام کشورهای اروپای غربی، میزان تراکم نفوس در کیلومترهای مربع، بسیار
بیشتر از همین میزان در کشورهای توسعه نیافته است در حالیکه می دانیم وضع غذایی
آنها، با آن جمعیت بیشتر، به مراتب بهتر از مردم کشورهای جهان سوم است.

اهل تحقیق، در جواب
مالتوس گرایان نوین و مدافعان استعمار گران به موارد فراوانی از امکانات فنی که بر
پایۀ علوم طبیعی، بویژه زیست شناسی، شیمی و فیزیک استوار هستند، اشاره می کند و
نشان می دهند که در آینده از راه این یافته ها و گردآورده های علم وتکنیک، جدّی
ترین مسائل فقر و گرسنگی با سعی و کوشش انسانها بشرط اینکه بشریّت در راه صحیح
زندگی گام بردارد و از استثمار واستعمار و اسراف پرهیز نماید بطور کامل حلّ خواهد
شد.

ما پیش از آنکه در
علل و عوامل فقر به بحث بپردازیم که با توفیق خداوند متعال این بحث از مقالۀ آینده
آغاز خواهد شد در خاتمه این مقاله این مطلب را مجدّداً تذکّر می دهیم که «فقر» را
مولود افزایش جمعیّت دانستن و بدینوسیله تبلیغات گسترده و پر سروصدائی بمنظور
جلوگیری از افزایش نسل ها براه انداختن و «منطق مالتوس» و مالتوس گرایان را موجّه
و صحیح جلوه دادن چیزی جز ترفندهای استعماری نیست و ازنظر اسلام این منطق کاملاً
مردود و محکوم است زیرا خداوند بزرگ در پهنۀ این جهان پهناور آنقدر منابع فراوان و
استعدادهای سرشار قرار داده است که اگر انسانها در صراط مستقیم زندگی قدم بردارند
و نیروهای خلاق خود را در مجرای صحیح به کار بیندازند و استعمار و ظلم را ریشه کن
بسازند و از اسراف و تبذیر بپرهیزند اگر چندین برابر انسانهای کنونی نیز باشند فقر
و گرسنگی را از میان برخواهند داشت و بطور کامل اداره خواهند شد.            ادامه دارد

 



[1]
ـ انسان گرسنه؛ ص 54.