استراتژی ملّی

قسمت دوم

استاد جلال الدین
فارسی

جنگ داوطلبانه در
پرتو اسلام

می بینید که اسلام
1400 سال پیش از انقلاب کبیر فرانسه آمده است و یک نوع جنگ را مطرح کرده وبکار
بسته و با موفقیت برگزار کرده است که فرانسویها بعد از 1100 سال آنهم بر اثر تکامل
جنگ پیدا کرده اند: جنگ داوطلبانه.

در پرتو اسلام، مردم
ایران، مردم عرب، مسلمانان، نماندند که تضاد حکومتهای دموکراتیک با استبدادی و
ارتشهای متکی به حکومتهای دموکراتیک با ارتشهای استبدادی سرنوشت آنان را تعیین
کند، جهاد به عنوان یک کار داوطلبانه و یک وظیفه را اسلام ارائه داده است. اسلام
جنگ را همگانی کرده و جهاد را بصورت دفاع ملی مستمر درآورده است. به جهاد جنبه
اعتقادی نیرومند داده و عملیات جنگی را با دعوت و پیام، و تبلیغ قرین ساخته است.

اسم جهاد خارجی ما
بهمین جهت «الدعوةُ الی الاسلام» است. باز به همین جهت سلمان فارسی به نیروهای
اسلامی گفت:«صبر کنید تا به شیوه هائی که پیامبر خدا به من آموخته است بجنگم».و سه
روز به زبان فارسی جهت ایرانیها تبلیغ نمود. این، همان کاری است که 1100 سال بعد
سربازهای فرانسوی در میدان های جنگ انجام دادند.

رسول خدا فرمود: در
تیری که مجاهد به طرف دشمن پرتاب می کند سه اجر هست: یک اجر مال مجاهدی است که تیر
را به طرف دشمن پرتاب می کند. اجری از آن متعلق به کسی است که چوبه تیر را تراشیده
است. و اجری همسنگ آن متعلق به کسی است که بر سر چوبه تیر، پیکانی نصب کرده است و
وی صنعتگر است، و اجری دیگر همسنگ آن متعلق به شخصی است که با کار تولیدی و انجام
خدمتی پولی بدست آورده و آن پول را وقف جهاد در راه خدا، یا دفاع ملی کرده است.

همه سهم یکسان دارند.
ملاحظه می کنید که پیامبر  خدا می فرماید
آن کسی که تدریس می کند، آن کسیکه کار درمانی و پزشکی می کند، آن کسی که تجارت می
کند، آن پیشه ور یا هر کسی که خدمتی می کند یا کالائی تولید می کند و کارش سرانجام
تبدیل به پول و سرمایه می شود. با این سرمایه می شود تجهیزات، سلاح وساز و برگ
تهیه کرد. سهم چنین شخصی درست مثل سهم همان نظامی است که در میدان نبرد عمل می
کند. پیامبر خدا فرمود تمام این عملیات خاصیت جنگی دارد و همسنگ عملیات عملیاتی
صرفاً نظامی است که در میدان نبرد انجام می گیرد. و فرمود صنعتگر چه نجّار و چه
پیکان ساز درست نقشی دارد همسنگ فرد نظامی.

این چیزی است که
بشریت به آن از غیر دین وغیر پیامبران 1000 سال بعد از اسلام رسیده است، این است
که خداوند می فرماید:«ولا تلقوا بایدیکم الی التهلکه» یعنی قدرتهایتان را به
نابودی نیندازید و بعد می گوید: انفاق کنید. یعنی تولید یک کشور اعم از تولید کالا
یا خدمات و اختصاص دادن اینها به جهاد ودفاع ملی بمعنای این است که قدرتهای خود را
از مهلکه برهانیم.

دفاع اسلامی

ملاحظه می کنید
خداوند می فرماید چگونه از خودتان دفاع کنید:«واَعِدّوا لهم ما استطعتم من قوه و
من رباط الخیل ترهبون به عدوالله وعدوکم و…» هر چه می توانید نیرو فراهم کنید.
نفرمود تیر و کمان و شمشیر و سپر فراهم کنید بلکه فرمود:«قوه». مفسرین در این قوه
چه سخنانی گفته اند؟ گفته اند: نیرو، نیروی انسانی؟ گفته اند: تجهیزات نظامی و
سلاح. و یا گفته اند: مهارت در تیراندازی؟ 1000 سال پیش مفسری در معنای این کلمه
گفته است: قوه یعنی مهارت در تیراندازی این همان آموزش نظامی است که مردم می بینند
یا بسیجی ها یا نظامیان می بینند این جزئی از آن «قوه» است. آنچه که شما در
دانشگاه می آموزید که می توانید تبدیل به مهارت در کاربرد سلاحها بشود یا در خدمات
پشت جبهه بشود. این جزو «قوه» است.

خداوند یک چیز را از
«قوه» تفکیک کرد:«من رباط الخیل» نیروی نقلیه یا وسائط نقلیه، بهترین وسائط نقلیه
آن زمان را مثال زد: اسبهای نیرومند فربه. و امروز یعنی سریع السیرترین هواپیماها
و تندروترین تانکها و پرسرعت ترین زیردریائی ها وکشتیهای جنگی، یعنی لشکرهای
مکانیزه و موتوریزه. چرا وسائط نقلیه را از «قوه» تفکیک کرد و جداگانه و مستقلاً ذکر
فرمود؟ برای اینکه امروز هم استراتژها می گویند؛ جنگ را دو چیز می سازد: قدرت آتش
و حرکت. قدرت آتش منوط به قوه است چون آتش پشتیبانی می خواهد، نیرو می خواهد که
پشت سر اینکه منهدم کرد قدرت آتش بتواند پیشروی کند. تنها آتش نیست. آتش وسیله
پیشروی نیروهاست. پس قدرت آتش ودیگر نیروهائی که می توانند از آتش بهره برداری
کنند همه اش «قوه» را تشکیل می دهد. امّا حرکت یعنی «من رباط الخیل».

هدف جنگ

آنوقت هدف جنگ را هم
تعیین فرموده است. نفرموده است: شکست دشمن! نفرموده است: تسلیم دشمن! شما در همۀ
تعاریفی که برای استراتژی می خوانید از قدیم ترین جمله تا حالا حقیقت مهمی را
ملاحظه می کنید که سابقاً می گفتند انهدام نیروی دشمن هدف جنگ است. زمانی هم می
گفتند انهدام نیروی دشمن کافی نیست، چون ممکن است شما نیروی دشمن را منهدم نکنید
اما دشمن و نیروهایش را در میدان نبرد به شکلی درآورید که تسلیم شوند و صاف وسالم
نیروهایش را بچنگ آورید. بهمین سبب نظامیان توانا و زبردست نمی خواستند نیروی دشمن
را منهدم بکنند بلکه می خواستند ارتباط نیروها را بگسلند، رابطه فرماندهی را با
مجموع نیروها بگسلند، تشتت وتزلزل در بینشان ایجاد نمایند تا آنها را بدون اینکه
نابود بشوند وادار به تسلیم بکنند.

ملاحظه می کنید در
این تغییر دادن سرانجام گفتند: تسلیم دشمن هدف نهائی جنگ است. یکوقت یک ملتی ارتشی
را بدون اینکه نابود بشود حتی بدون اینکه نابود بشود حتی بدون اینکه رابطه
فرماندهی با واحدها مختل بشود یا متشتت یا سرگردان بشوند، ناهماهنگ بشوند، تزلزل
در ایشان ایجاد بشود، تسلیم می کند. پس گفتند: هدف جنگ تسلیم کردن دشمن است. اسلام
چیزی بالاتر از این را گفته است:

بازدارندگی:«ترهبون
به عدوالله و عدوکم». شما با متمرکز کردن و فراهم کردن عظیم ترین نیروها، آموزش
مهارت، تدارکات، خطوط ارتباطی، وقدرت آتش ـ که همه «قوه» است ـ ویا «رباط الخیل»
که وسایل حرکت و انتقال نیرو و انجام مانور است «ترهبون به عدوالله و عدوکم». می
ترسانید دشمن خدا ودشمن خودتان را و از تجاوز بازمی دارید.

امروز استراتژی اتحاد
جماهیر شوروی و استراتژی امپریالیسم آمریکا معطوف به بازدارندگی است. سلاحهای هسته
ای که متمرکز می کنند یا نوسازی می کنند، محفوظ می دارند ودفاعی است در برابر
تهاجم اتمی، تمامش بمقصد بازدارندگی دشمن از تعرض است نه بمقصد کاربرد این نیروها
برای تسلیم دشمن یا انهدام نیروهایش. چنانچه سلاحهای هسته ای را علیه دشمن بکار
ببرند دشمن هم بکار خواهد برد و این یعنی نابودی متقابل و انهدام متقابل. هدف در
استراتژی آمریکا وهدف دراستراتژی شوروی، بازدارندگی خصم از تعرض است.

جدیدترین تعریفها
برای استراتژی تعریفی است که در سال 1956 در دانشگاه جنگ فرانسه صورت گرفته است.
اکنون هم تدریس می شود. می گوید: استراتژی عمومی یا ملی، علم و فن توسعه هماهنگ و
کاربرد نیروهای یک ملت از جمله قدرت نظامی است.

این تعریفی است بسیار
دقیق. ملاحظه می کنید: استراتژی علم است، استراتژی فن است. علم و فن چه؟ علم و فن
توسعه هماهنگ نیروهای یک ملت از جمله نیروی نظامی، اما نه فقط توسعه هماهنگ
نیروهای یک ملت از جمله نظامی بلکه توسعه وکاربرد آنها. یک تعریف هم «پنتاگون»
دارد. انجمن تحقیقات نظامی وابسته به «پنتاگون» انجمن مطالعات عالی نظامی، در سال
1963، استراتژی را اینگونه تعریف کرده است:«استراتژِی» علم و فن توسعه و کاربرد
قدرتهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی ونظامی ملت به هنگام صلح وجنگ به منظور تأمین
حداکثر پشتیبانی از سیاستهای ملی و افزایش احتمال پیروزی وتقلیل احتمال شکست است.
این هم یک تعریف. اکنون نقایص این دو تا تعریف و جهات امتیاز ورجحان یکی بر دیگری
را بررسی می کنیم:

اولی، تعریف دانشگاه
جنگ فرانسه است که الآن هم تدریس می شود. استراتژی علم وفن و توسعه هماهنگ و
کاربرد نیروهای ملت از جمله نظامی است. این، یک تعریف جامع است. در این تعریف گفت:
نیروهای ملت، ولی نگفت نیروهای ملت نیروهای متنوعی است. فقط گفت: نیروهای ملت که
نیروهای غیر نظامی است بعلاوه نظامی، از جمله نظامی را هم آورد و جدا در کنار آن
ذکر کرد تا معلوم بشود مقصود از نیروهای ملت تنها نیروهای نظامیش نیست. در تعریف
«پنتاگون» نیروهای ملّت تفکیک شده است. می گوید: توسعه و کاربرد قدرتهای سیاسی،
اقتصادی، فرهنگی و نظامی ملت. بدینسان نیروهای ملت از جمله نظامی را به این شکل
تفکیک کرده است. این یک وجه امتیاز بسیار کوچکی است. اما تعریف «پنتاگون» می گوید:
استراتژی علم و فن توسعه و کاربرد این قدرتهاست. این تعریف یک نقص دارد. تعریف
فرانسه گفت: توسعه هماهنگ. و سخن دقیق گفت: توسعه هماهنگ یعنی چه؟ یعنی اینکه یک
دولتی یا رهبری یک دولت و ملتی تمام نیروهای ملت را (نیروی سیاسی، نیروی فرهنگی،
نیروی اقتصادی و نیروی نظامی را) بسیج می کند و توسعه می دهد تقویت و توسعه مستمر،
اما توسعه این نیروها گاهی هماهنگ است وگاهی نیست. اگر هماهنگ نبود توسعه آنها
موجب تقویت کلی ونهائی نخواهد گشت. ممکن است نیروی نظامی یک کشور بطور غیر متوازن
با دیگر نیروهای این ملت توسعه پیدا کند. درست است که این نیروی نظامی قوی تر شده
اما یک عدم توازن با بقیه نیروها ویک ضدّ قدرت را در بطن خودش می پروراند.

اگر ملاحظه کرده
باشید در زمان طاغوت نیروی نظامی را به طرز وحشتناکی توسعه دادند. چون امکانات و
نیروهای یک ملت ثابت است، در نتیجه به فرهنگ ملت وبه توان فرهنگی ملت، به توان
اقتصادی ملت لطمه خورد، فاصله طبقات وفاصله مردم را با طبقه حاکم و نظامی وامرای
ارتش زیاد کرد و تضادشان را افزایش داد. اگر شما نیروی اقتصادی یک ملت را به شکل
نامتوازن با نیروی اساسی اش و با نیروی نظامی اش رشد و توسعه بدهید، این نهایتاً
افزایش قدرت را ببار نخواهد آورد. شما ژاپن را در نظر بگیرید، یک غول اقتصادی است.
اما توان نظامی اش کم است. آنجا توازن به آن شکل به هم خورده است. پس توسعه
نیروهای سیاسی و اقتصادی وفرهنگی ونظامی یک ملت باید بگونه ای متوازن و هماهنگ
ومکمل یکدیگر توسعه پیدا کنند. این کار را فکر می کنم در دوران صلح انجام می دهند،
(توسعه این نیروها در زمان صلح انجام می گیرد) کاربردش کی انجام می گیرد؟ در زمان
جنگ.

تعریف «پنتاگون» یک
چیزی بر تعریف فرانسویها افزوده است. می گوید که «استراتژی» علم وفن توسعه و
کاربرد این قدرتها است به هنگام صلح وجنگ. برای چه؟ تعریف فراسه نگفت به چه منظور
توسعه می دهیم؟ ولی تعریف پنتاگون گفت: به منظور تأمین حداکثر پشتیبانی از
سیاستهای ملی. افزایش توان یک ملت و کاربرد مجموعه نیروهای یک ملت برای پشتیبانی
از سیاستهای ملی است، برای افزایش احتمال پیروزی وتقلیل احتمال شکست است. چرا
اینطور گفت، برای این که ما در عصر سلاح هسته ای زندگی می کنیم، عصر سلاح هسته ای
عصر کاربرد نیروهای نظامی ملت نیست، عصر جلوگیری از کاربرد نیروی مسلح دشمن است
علیه خود، عصر بازدارندگی است. به همین جهت تعریف «پنتاگون» می گوید: باید این
نیروهای ملی، نیروهای متنوع ملت را توسعه داد برای افزایش احتمال پیروزی وتقلیل
احتمال شکست. این پیروزی، پیروزی در یک جنگ فراگیر بین المللی نیست بلکه پیروزی
های منطقه ای است که به اصطلاح آمریکائیها هدفهای ملی آنها را به تحقق می رساند.
هدف «استراتژی» و کاربرد نیروهای ملت تامین کننده منافع به اصطلاح ملی آنها است.
پس بدین ترتیب استرتژی ملی علم و فن توسعه هماهنگ و بکار بردن اینها است: امکانات
وقدرت سیاسی، امکانات و قدرت اقتصادی، امکانات و قدرت اعتقادی و اخلاقی، امکانات و
قدرت فرهنگی، امکانات و قدرت نظامی، در دوران صلح ودر زمان جنگ.

چرا دوران صلح و چرا
زمان جنگ؟ برای اینکه دوران صلح دورانی است طولانی دهه ها و سده ها، طول می کشد.
این را می گوئیم دوران صلح. زمان جنگ ممکن است چند ساعت باشد، ممکن است چند روز
باشد یا چند هفته.

تعریف آمریکا را
اصلاح کردیم آن اصلاح چه بود؟ وقتی نیروهای ملت را برشمرد گفت: نیروهای سیاسی و اقتصادی
و فرهنگی ونظامی. ما می گوئیم در کنار این نیروها یک نیروئی بنام اعتقادی و اخلاقی
وجود دارد. آمریکائیها وغربیها بطور کلی نیروی اعتقادی واخلاقی را با فرهنگی مخلوط
کرده اند. حالا می گوئیم نه از نادانی و غفلت این کار را کرده اند، بلکه دانسته
این کار را کرده اند، علتش هم اینست ـ دقیق تر بگوئیم ـ یکی از علل اش این است که
آنان مردمی بی اعتقاد و فاقد ارزشهای عالی اخلاقی هستند وغالباً یک نظام ارزشی
واحد بر اینها حکومت نمی کند. میگویم در آمریکا یک نظام ارزشی نسبتاً عام وفراگیر
هست. امّا در شوروی اینگونه نیست توضیحش هم این است که مردم شوروی مسیحی هستند،
مسلمان هستند، یهودی هستند، و کمونیست هم هستند وهمچنین پیروان ادیان دیگر هم
هستند. نظام ارزشی واحدی ندارند، ضوابط اخلاقی واحدی ندارند، معتقدات و جهان بینی
واحدی ندارند. بهمین علّت آنها یک کلمه فرهنگی می آورند و می خواهند فرهنگهای
اقوام و فرهنگهای اعتقادی ونظامهای اخلاقی وارزشهای اخلاقی همه را با سواد
ودانشگاه و فرهنگ مخلوط کنند وبه یک تیپ جلوه بدهند، در حالیکه اینها متمایز است،
تاثیرش هم در نیروی ملت وانعکاسش در جبهه های جنگ بکلی متفاوت است. اینها را
برایتان شرح خواهم داد.

شما می دادنید که
دستگاههائی که این نیروها را توسعه هماهنگ یا توسعه می دهند غیر از آن دستگاههائی
است که این نیروها را بکار می برند. نیروی نظامی را وزارت دفاع ملی بکار می برد.
در چه زمان؟ در زمان جنگ. کاربرد نیروی نظامی ملت ما بوسیله وزارت دفاع ملی و سپاه
انجام می شود. اما توسعه هماهنگ کار در کجاهاست؟ کار وزارت کشاورزی، کار وزارت
اقتصاد و دارائی، کار سازمان برنامه وبودجه، کار وزارت صنایع، کار دانشگاهها و
مراکز تحقیقات، و کار روحانیت ومساجد. تمام این دستگاهها و وزارت علوم و وزارت
آموزش وپرورش در کار توسعه هماهنگ نیروهای ملت ما هستند در دوران مدید صلح می
بینیم این علم و این فن در کجاست؟ وطرح استراتژی در کجاست وطرح استراتژی در کجا
باید ریخته شود؟ وچگونه؟

اگر ملتی طرحی برای
استراتژی ملی خودش نداشته باشد مخصوصاً ملت انقلابی که دشمنان بیشتری دارد بیشتر
از یک دولت عادی، نمی تواند موجودیت خودش را حفظکند و نه انقلاب راگسترش بدهد وبه
عالم منتقل بکند.

نیرو برد غیر از
استراتژی است

در مجلس اول، وقتی
مسئله استرتژی نظامی مطرح می شود که جزئی است از استرتژی ملی، وقتی بحث می شود با
مسئولین سطح بالای کشور و برادران نظامی که تحصیلاتی در دانشگاههای اروپای غربی
ومسکو و آمریکا یا در همین ایران در دانشگاه ستاد فرماندهی دارند و تاریخ استراتژی
و تعریف استراتژی و استراتژی ملی را خوانده اند و کلمه استراتژی را بکار می برند،
بعضی از مسئولین به آنها می گویند: شما کلمۀ استراتژی را بکار نبرید یک چیز دیگر
بگوئید. برای اینکه با «استراتژی» مانوس نبودند. اینها سعی کردند بگویند
«نیروبرد»! در حالیکه این ترجمه سوق الجیشی است. «نیروبردی»، سوق الجیشی یعنی حرکت
دادن نیروها، در حالیکه «استراتژی ملی» یعنی توسعه هماهنگ نیروهای سیاسی و فرهنگی
و اعتقادی اخلاقی واقتصادی و نظامی ملت و کاربرد مجموعه این نیروها. امروز انقلاب
ما نیاز دارد که با این اصطلاحات آشنا شود وما همه نیاز داریم مجلس ما که در راس
امور است به این کار برسد.                                                                  
ادامه دارد