از عدالت‌طلبي تا مشروطه‌خواهي

   نگاهی به شکل گیره نهضت مشروطه

غلامرضا گلي‌زواره

 

كارنامه سياه ستم

با دستگيري و كشته شدن لطفعلي‌خان زند،
واپسين پادشاه زنديه، آغامحمدخان قاجار، سلسله‌اي را بنيان نهاد كه نزديك به 134
سال بر ايران حكومت كرد. بنيانگذار اين تشكيلات اگرچه فردي سفاك، ستمگر و كينه‌توز
بود و از عواطف انساني بهره‌اي نداشت، به دليل اقتدار شخصي براي به وجود آوردن
حكومتي متمركز و توانا كوشيد و توانست ايران را بدون دخالت بيگانگان اداره كند. با
مرگ وي توسط دو تن از غلامانش، فتحعلي‌شاه قاجار زمام امور را به دست گرفت كه از
كفايت و تدبير لازم در امور كشورداري بهره‌اي نداشت،(1) در زمان وي طي
جنگ‌هاي ايران و روسيه بخش‌هاي زيادي از سرزمين ايران تحت سلطه روس‌ها قرار گرفت.

در این برهه، دليل نارضايتي مردم از
دستگاه حاكم، جدا شدن بخش‌هايي از ايران توسط استعمارگران روس و انگليس بود. ضعف
حكمرانان قاجار و طمع‌ورزي و فساد مالي درباريان، زمينه‌هاي نفوذ استعمار و تسلط
همه‌جانبه اجانب را فراهم آورد. بارزترين نتيجه اين وضع، امتيازهايي بود كه به
خارجي‌ها داده مي‌شد. اسف‌‌بارتر از اين ضايعه، دريافت وام از دولت‌هاي سلطه‌گر بود.
قرض‌هايي كه از دول روس و انگليس دريافت می‌شدند، به جاي اينكه براي رفاه عمومي،
توسعه شهرها و روستاها و بهبود اوضاع اقتصادي اجتماعي مردم و در كارهاي زيربنايي
هزينه شوند، خرج سفرهاي بي‌سود شاهان و درباريان، عياشي و شهوتراني آنان مي‌شدند.

آنچه كه بر این سياهي و تباهي مي‌افزود و
خشم مردم را برمي‌انگیخت،‌ استبداد شدید فرمانروايان قاجار بود و مردم ايران هيچ‌گونه
تضميني براي حفظ جان، مال و ناموس خود در برابر زورگويي اين دستگاه جفاگستر
نداشتند. شاه و فرزندان متعددش كه غالباً حاكمان ايالت و نواحي گوناگون بودند، هر
كاري كه مايل بودند انجام مي‌دادند و هر بلايي كه مي‌خواستند بر سر مردم مي‌آوردند.(2)

 

برنتابيدن استبداد و استعمار

تعاليم قرآن، سنت محمدي«ص»، فرهنگ اهل
بيت عصمت و طهارت(ع) و حماسه‌هاي شكوهمندي چون عاشورا، براي اقشار شيعه ايران اين
معرفت و بصيرت را پديد آورد كه ستم را نپذيرند، در برابر فساد، تباهي و منكرات
خاموش نباشند و نسبت به اوضاع اجتماعي و سياسي عصر خويش احساس تكليف كنند. روشنگري‌هاي
علماي شيعه و ارتباط منظم مردم با روحانيان، ضمن اينكه باورهاي مذهبي و رشد فرهنگي
مردم را شكوفاتر مي‌ساخت، موجب پيدايش حركت‌هاي فكري و خيزش‌هايي عليه ظلم و تجاوز
مي‌گرديد. پروفسور حامد الگار مي‌نويسد: «دستاويزهايي براي برانگيختن هيجان مذهبي
مردم عليه دولت قاجار جستجو مي‌شد. ستم دولت، علما و مردم را به هم نزديك ساخت و
بي‌توجهي قاجارها به احترامي كه از لحاظ سنت نسبت به علما ادا مي‌شد، اين ائتلاف
را مستحكم‌تر كرد. تمامي عالمان آن زمان به برقراري عدالت و اجراي موازين شرعي علاقه
و اهتمام داشتند و از آن سو حكومت قاجارها را مي‌ديدند كه از عملي ساختن اين دو
هدف سرپيچي مي‌كند و خيانت خود را نسبت به بيت‌المال مسلمين از راه فساد و ولخرجي‌ها
افزايش داده و زمام امور كشور را به بيگانگان سپرده است، از اين رو نقش سنتي
اعتراض و مخالفت خود را شدت دادند و اقتدار خود را براي پيشروي قيام‌ها به كار
گرفتند.(3)

 

عالمان: پیشگامان قیام علیه استبداد

ملاعلي كني(متوفي 1306هـ ق) با تكيه بر
نفوذ معنوي و قوة فقاهت در برهه‌اي حساس ملجأ و مأمن مردماني بود كه در چنبرة ستم
حاكمان و واليان بلاد به تنگ آمده بودند. دفاع از منافع ملي و اهتمام در دفع تجاوز
خارجي توسط اين عالم بلندپايه در مخالفت شديد با قرارداد رويتر تبلور يافت. اين
امتياز پاي استعمارگران را براي غارت و چپاول ذخائر عمومي در ايران مي‌گشود كه با
مقاومت ملاعلي كني و حمايت مردم لغو و ميرزا حسين‌خان سپهسالار كه عامل انعقادش
بود، توسط ناصرالدين شاه عزل شد.(4)

ناصرالدين شاه در سفر سوم خود به اروپا
قرارداد رژي را با شركتي انگليسي به نام تالبوت منعقد ساخت. از آنجا كه طبق اين
قرارداد، امتياز انحصاري خريد و فروش تنباكوي ايران به اجانب واگذار شد و سلطه
انگلستان را بر اقتصاد، جامعه و فرهنگ فراهم ‌ساخت، مردم و علما در برابرش به
مبارزه برخاستند و با صدور حكم تحريم تنباكو توسط ميرزاي شيرازي قيامي در ايران
شكل گرفت كه استعمار انگلستان را به هراس افكند و استبداد قاجار را متزلزل ساخت.(5)

 

خيزشي مهم و فراگير

يكي از مهم‌ترين خيزش‌هاي مردمي عليه ظلم
قاجارها، انقلاب مشروطيت است. قتل ناصرالدين شاه قاجار توسط ميرزا رضاي كرماني و
با هدايت و تشويق سيدجمال‌الدين اسدآبادي، در واقع نشانه‌اي از اوج‌گيري خشم مردم
نسبت به جفاكاران اين سلسله است.

مظفرالدين شاه كه پس از پدر به سلطنت
رسيد به دليل اينكه فاقد لياقت و كارداني و توانايي‌هاي فكري و بدني بود، عملاً
اداره امور كشور را به صدر اعظم مستبد خود، عين‌الدوله سپرد. خشونت‌هاي درباريان،
فقر عمومي، ركود اقتصادي و فشارهاي سياسي ـ اجتماعي وي مردم را بيش از گذشته به
ستوه آورد، آنان را آماده خيزشي گسترده ساخت و اقشار گوناگون را به سوي اعتراضی
عمومي و نفرت‌ فراگير سوق داد.  

با گسترش اعتراضات مردم تهران و وقوع
حوادثي چون ماجراي مسيو نوز بلژيكي كه متصدي امور گمركي ايران بود و به ساحت
روحانيت اهانت روا داشت، حادثه بانك استقراض روس، به چوب بستن بازرگانان خوشنام و
تعطيلي بازار، عين‌الدوله به تصور خام خود براي سركوبي اعتراض‌هاي مردمي دست به
خشونت زد.

علمايي چون آيت‌الله سيدمحمد طباطبايي و
آيت‌الله سيدعبدالله بهبهاني با مشاهده فضاي آكنده به رعب و وحشت، پس از افشاگري‌هاي
لازم و روشنگري در بارة مرداب ظلم و توفان استعمار، وقتي مشاهده كردند زورگويي
فرمانروايان قاجار، غيرت ديني و هيجان مذهبي مردم را مورد تهديد قرار داده است و
آنان سعی دارند با كشتار، حبس و تبعيد اين حركت را خاموش کنند، راه مهاجرت را
برگزيدند و به نشانه اعتراض به اعمال مذموم و ننگين عين‌الدوله به سوي بارگاه حضرت
عبدالعظيم حسني(ع) در شهر ري رفتند. روز بعد عده‌اي از روحانيون، طلاب و كثيري از
مردم به علماي مهاجر پيوستند. صدر اعظم ستم‌پيشه كوشيد با تهديد و فشار، جلوي اين
موج را بگيرد، اما وقتي علما و اقشار ديگر را در عزم خود مصمم ديد، از قصد خويش
منصرف گرديد.

معترضين مدتي را در اين مكان زيارتي به
سر بردند و سرانجام تقاضاهايي را به گوش مظفرالدين شاه رسانيدند. مهم‌ترين اين خواسته‌ها
عبارت بود از ايجاد عدالتخانه در همه شهرها براي رسيدگي به شكايات مردم و برقراري
عدالت در جامعه، عمل به قوانین اسلامي و بركناري علاءالدوله حاكم تهران بود. اگرچه
شاه با خواسته‌هاي علما موافقت کرد، ولي چون رفتارهاي خشن و ظالمانه عين‌الدوله
ادامه يافت، مردم همراه روحانيان به مهاجرت بزرگ‌تري دست زدند و شهر قم را به
عنوان مركز تحصن و كانون مقاومت برگزيدند. با اوج‌گيري مبارزات و درخواست جديد
مهاجران و گسترش نفرت و اعتراض‌هاي مردمي، سرانجام شاه تسليم خواسته‌هاي علما و
مردم گرديد، عين‌الدوله را بركنار و  فرمان
مشروطيت را صادر كرد.(6) پس از صدور اين فرمان در 14 مرداد 1285 ش.
عضدالملك از رجال بانفوذ قاجار براي بازگرداندن علما به قم رفت و آنان را با تكريم
و احترام به تهران آورد. چندي بعد مجلس افتتاح شد و به تدوين نظامنامه پرداخت.

با مرگ مظفرالدين شاه، فرزندش محمدعلي
ميرزا به حكومت رسيد. او اگرچه موافقت خود را با مشروطيت اعلام كرده بود، اما با
طبع مستبدي كه داشت، تصمیم به درهم كوبيدن قيام مشروطه گرفت، با بهانه‌هاي واهي
مجلس را به توپ بست و بار ديگر استبداد را بر ايران حكمفرما ساخت. به دنبال
استبداد صغير، تمام منازل مشروطه‌خواهان غارت شدند و مأموران به دستگيري آنان
پرداختند. آيات عظام طباطبايي و بهبهاني توسط قزاق‌هاي روسي دستگير شدند و مورد
شكنجه و آزار قرار گرفتند و سپس تبعيد گرديدند. به دستور محمدعلي‌شاه، ميرزا
جهانگيرخان صوراسرافيل، ملك المتكلمين و سيدجمال‌الدين واعظ اصفهاني اعدام شدند و
بعضي از افرادی كه مورد تعقيب قرار گرفتند، از جمله تقي‌زاده به سفارت انگليس پناه
بردند.(7)

اگرچه بعد از به توپ بستن مجلس، جمعي از
آزادي‌خواهان غرب‌گرا و روشنفكران افراطي كه داعيه وطن‌دوستي و مردم‌خواهي داشتند،
خود را به اروپا رساندند و در پاريس، لندن، استانبول و سوئيس محافل  سياسي به راه انداختند، اما مردم به رهبري علما
همچنان در داخل كشور به مقاومت خويش ادامه دادند. در اين ميان علماي ساكن نجف كه
از تعرض حاكمان قاجار مصون بودند، مردم را در هدف خويش براي برقراري عدالت و استقرار
موازين ديني تشويق كردند. تلگراف‌ها، نامه‌ها و فتاوي آخوند خراساني، حمايت آيت‌الله
عبدالله مازندراني و آيت‌الله حاج‌ميرزا حسين خليلي تهراني، فصلي پرافتخار از
حمايت عالمان ديني از اين خيزش مردمي و حركت مذهبي را گشود.

مقاومت اصلي از شهر دلاوران و دانشوران
يعني تبريز آغاز شد و دو تن از سلحشوران نام‌آور خطه آذربايجان به نام‌ ستارخان و
باقرخان متجاوز از 9 ماه در برابر دشمنان مشروطه مقاومت كردند. محمدعلي شاه در برابر
مقاومت مردم تبريز، عاجز و با فراگير شدن نهضت در شهرهاي ديگر كاملاً درمانده شد.
سرانجام سپاهي از اصفهان، بختياري و گيلان راهي تهران شد. درتير 1288 ش. تهران به
تصرف مخالفان استبداد درآمد و شاه به سفارت روسيه پناهنده شد.(8)

 

مشروطه: محدودكنندة استبداد

با توجه به اينكه روح غرب‌گرايي در برخي
روشنفكران مشروطه‌خواه نفوذ كرده بود، اين جنبش از حركت ضد استعماري خود فاصله
گرفت و بيشتر مشي ضداستبدادي يافت. اساس كار در اين زمينه تثبيت قانوني بود كه
معنايي جز نظام سياسي ـ اجتماعي برگرفته از غربي‌ها نداشت و تمام تلاش اين قبيل
آزادي‌خواهان، نفي نظام سنتي بود كه استبداد قاجارها بخشي از آن را به خدمت خود
درآورده بود. آنان براي رسيدن به چنين هدفي حتي تمايل داشتند از استعمارگران براي
ترقي کمک بگيرند. اين انحراف البته ناشي ازپنهان بودن هویت ابرقدرت‌ها نبود، بلكه
منورالفكرها چون از بصيرت كافي برخوردار نبودند، غربي‌ها را كه با زورگويي و تجاوز
بر جهان حكومت مي‌كردند، قبله‌گاه خويش مي‌ديدند و در بسياري از اوقات، كارگزار
استكبار مي‌شدند. از نشانه‌هاي خودباختگي و وابستگي آنان همین بس که این افراد و
برخي پيروانشان به راحتي براي مقابله با ظلم قاجارها به سفارت‌‌خانه‌ها و كنسولگري‌هاي
انگليس پناهنده مي‌شدند.(9)

در جنبش مشروطه اگرچه علما، عدالت‌خواهي
و استقرار موازين ديني و شرعي را جستجو و از اين رو با آن همراهي ‌کردند، عده‌اي
نوانديش مشروطه، نوع اروپايي آن را مي‌خواستند. اگرچه همه در مبارزه با ستم با
يكديگر همگام و منسجم بودند، اما در مناطقي از كشور، گرايش‌هاي غرب‌گرايانه نمود
بیشتری داشت، هر چند مثلاً در اصفهان، به دليل اقتدار معنوي و اجتماعي برادران
نجفي، روشنفكران بيمار فرصت نداشتند عرض اندام كنند.(10)

 

رویکرد امام به  نهضت مشروطه

امام خميني«ره» در بارة اهداف اصلي
مشروطه‌خواهي فرموده‌اند: «جنبش مشروطه برضد رژيم بود. البته می‌خواستند با قبول
داشتن رژيم، عدالت ايجاد كنند»(11) و در جاي ديگر متذكر گرديده‌اند:
«…شما تاريخ انقلاب مشروطه را بخوانيد و ببينيد در انقلاب مشروطه چه بساطي بوده
است، چه آن وقتي كه انقلاب شد و مشروطه را به پا كرد، با اينكه انقلاب، تغيير رژيم
سلطنتي [هم] نبود، فقط اين بود كه سلطنت استبدادي يك قشري [قدري] محدود شود و روي
قوانين مشروطه باشد…»(12) امام به نيرنگ روشنفكران نفوذي هم اشاره
دارند: «از اول كه مشروطه را اينها درست كردند، اين شياطين‌ كه متوجه مسايل بودند،
خدعه كردند، متمم قانون اساسي را قبول كردند، ليكن وقت عمل، عمل نكردند به متمم
قانون اساسي، يعني پنج نفر مجتهد را در مجلس نياوردند».(13)

 

استعمارگر مشروطه‌خواه

اينكه اقشاري از مؤمنان ايران با هدايت و
رهبري علما خواهان اجراي عدالت و پايان دادن به ستم بودند و مي‌خواستند به سلطه‌گري
ابرقدرت‌ها پايان دهند، جنبه‌اي خالصانه و صادقانه از خيزش عدالت‌خواهي بود، اما
در ادامه، انگليس‌ها كه در رقابت با روس‌ها بودند، براي تثبيت موقعيت خود، اين
حركت را در مجراي جديدي قرار دادند. ناظم‌الاسلام كرماني كه خود مشروطه‌خواه بود،
اعتراف مي‌كند: «اگرچه عقلا و اشخاص بصير مي‌گويند مجلسي كه بنا شد به توسط خارجه
گرفته شود، بنايي است بر روي آب، چه مردم قدر نمي‌دانند و شايد به همين زودي از
دست بدهند».(14)

هاشم محيط مافي مورخ مشهور مشروطه مي‌نويسد:
«انگليسي‌ها از اين پيشامد موقع را مغتنم شمرده، مساعدت‌هاي مادي و معنوي نسبت به
خواص كرده، براي عزل عين‌الدوله استعانت كردند و تا حدي از اعمال خشونت‌كارانه روس‌ها
جلوگيري مي‌نمودند».

يحيي دولت‌آبادي از روشنفكران عصر مشروطه
به نكته‌اي جالب اشاره مي‌كند: «مشروطه‌خواهان نظر به اينكه از سفارتخانه انگليس
مشروطه بيرون آمده است، اينك هم مي‌تواند نگاهدارنده طرفداران مشروطيت باشد بي‌آنكه
متوجه سياست مشترك روس و انگليس باشند و بي‌آنكه بدانند همين سفارت كه به ظاهر
گاهواره مشروطيت بوده، روزي قبر آن واقع گردد».(16)

به همين دليل امام خميني«ره» دخالت دولت
انگليس را در مسايل مشروطه مورد توجه جدي قرار مي‌دهند و مي‌فرمايند: «عمال انگليس
به دستور ارباب خود، اساس مشروطه را به بازي مي‌گيرند و مردم را نيز فريب مي‌دهند
و از ماهيت جنايت سياسي خويش غافل مي‌سازند.(17)

از ديدگاه امام خميني«ره» دولت انگليس با
نيرنگي كه به كار برد، اين حركت اصيل را از مسير اصلي منحرف ساخت: «توطئه‌اي كه
دولت استعماری انگليس در آغاز مشروطه كرد به دو منظور بود: يكي كه در همان موقع
فاش شد اين بود كه نفوذ روسيه تزاري را در ايران از بين ببرد و ديگري همين كه با
آوردن قوانين غربي، احكام اسلامي را از ميدان عمل و اجرا خارج كند».(18)

 

نقش برجسته علما

اگرچه منورالفكرها و آزادي‌خواهان محروم
از بصيرت، مسير مشروطه را منحرف ساختند و با همكاري استعمارگران در اين راه موفق
شدند، اما به هيچ عنوان نمي‌توان نقش علماي شيعه و روحانيت پيشرو را در هدايت،
باروري و گسترش اين جنبش فراموش كرد. امام خميني«ره» يادآور شده‌اند: «علماي اسلام
درصدر مشروطيت در مقابل استبداد سياه ايستادند و براي ملت آزادي گرفتند، قوانيني
جعل كردند… كه به نفع ملت… استقلال كشور [و] به نفع اسلام است. اين را با خون‌هاي
خودشان با زجرهايي كه ديدند و كشيدند، گرفتند.»(19)

مقام معظم رهبري فرموده‌اند: «چیزی که
توانست دست استعمار را از سر مردم كوتاه كند و
فرهنگ اسلامي را حفظ نمايد و در مقابل فرهنگ متجاوز و مهاجم بايستد، نفوذ علما
بود، در نهضت تنباكو و مبارزه با استعمار، دولت‌هاي خارجي و بيدار كردن مردم و نيز
نهضت مشروطيت و ادامه اين مبارزه به پيشقراولي و پيشاهنگي علما بود، والا پيش نمي‌رفت،
اين يك سابقه و تاريخ است و كسي هم نمي‌تواند آن را انكار كند مگر مغرض و يا جاهلي
كه بخواهد حقيقتي را بپوشاند.»(20)

علما و جامعه روحانيت به منظور دفاع از
استقلال كشوري اسلامي، حمايت از محرومان و رفع تبعيض از مردم، افراد و اقشار
گوناگون با گرايش‌هاي متعدد را تحمل كردند، اما در ادامه مشاهده كردند نيروي جديدي
در كنارشان است. اگرچه با شدت گرفتن قيام عليه قاجارها تحمل اين افراد به طور موقت
ادامه يافت، اما به تدريج منورالفكرها به دليل موقعيت خاصي كه در برنامه‌ريزي و
نوشتن قانون اساسي به دست آوردند، عملاً مهار مشروطه را به دست گرفتند. زماني كه
مراحل قيام به مسايل حساسي رسيد، برخي علما به رهبري شيخ فضل‌الله نوري، اين گونه
افكار مسموم وارداتي را تحمل نكردند. هراس اين‌ گونه علما از فراموش شدن سنت ديني
و فاصله گرفتن مردم از موازين شرعي و مذهبي بود. سرانجام با ترفند اين روشنفكران،
روحانيت كنار زده شدند و افراد فراماسونر، خوانين و مالكان بزرگ و طرفداران
استبداد در نواحي گوناگون، زمام امور را به دست گرفتند. امام خميني«ره» در اين
باره چنين روشنگري كرده‌اند:

«در جنبش مشروطيت… كه از روحانيون نجف
و ايران شروع شد، مردم هم تبعيت كردند و كار را تا آنجا كه توانستند آن وقت انجام
دادند و رژيم استبدادي را به مشروطه برگرداندند، لكن خوب نتوانستند مشروطه را آن طوري
كه هست درستش كنند، متحققش كنند، باز همان بساط بود.»(21)

و در جاي ديگر فرموده‌اند:

«ببينيد چه جهت‌هايي هستند كه روحانيون را
مي‌خواهند كنار بگذارند، همان‌ طوري كه درصدر مشروطه با روحاني اين كار را كردند و
اينها را زدند و كشتند و ترور كردند، همان نقشه است، آن وقت ترور كردند و كشتند
سيدعبدالله بهباني را، كشتند مرحوم [شيخ فضل الله] نوري را و مسير ملت را از آن
راهي كه بود برگرداندند به يك مسير ديگر.(22)

سياست روسيه و انگليس در مقابله با اين
نهضت اين بود كه مانع از عمق يافتن حركت مردم شوند و از تكوين برنامه‌اي كه نقش
اصلي آن را رهبران صادق و خالص و مردم مؤمن داشتند، ممانعت به عمل آورند. البته
هركدام از اين مستكبران و فرعون‌صفتان در برخورد با قيام مزبور خط‌مشي و خدعه ويژه‌اي
را اعمال و دنبال مي‌كرد، يكي حصول نتيجه موردنظر را در حمايت قاطع از دستگاه ستم
مي‌دانست و آن ديگري خواستار استقرار نوعي نظام محافظه‌كارانه در چهارچوب مشروطيت
بود، اما در مجموع محور اصلي اين سياست‌ها همچون دو لبه قيچي، يك هدف را تعقيب مي‌كرد:
جلوگيري از رهبري و هدايت‌گري علماي شيعه و تضعيف اقتدار اين بزرگان. امام درباره
شگردي كه عمال بيگانگان در مشروطه به كار بستند، اين گونه فرموده‌اند:

«از آن طرف، عمال قدرت‌هاي خارجي و
خصوصاً در آن وقت انگليسيان در كار بودند [و مي‌خواستند] كه اينها [روحانيت] را از
صحنه خارج كنند، يا به ترور و يا به تبليغات گويندگان، كوشش كردند به اينكه
روحانيون را از دخالت در سياست خارج كنند و سياست را بدهند به دست آنهايي كه مي‌توانند،
به قول آنها، يعني فرنگ‌رفته‌ها و غرب‌زده‌ها و شرق‌زده‌ها. كردند آنچه را كردند،
يعني اسم مشروطه، ولي واقعيت استبداد، آن استبداد تاريك ظلماني شايد بدتر و حتي
بدتر از زمان سابق…»(23)

مقام معظم رهبري در اين ‌باره خاطرنشان
ساخته‌اند:

«در نهضت مشروطيت ديديم كه روحانيون
آمدند يك حادثه بزرگ را در كشور ايجاد كردند و پايان دوره استبداد را تدارك ديدند.
بعد همين مشروطيت، پايگاهي براي ضديت با دين و روحانيت شد و هنوز ابتداي كار بود
كه روزنامه‌هاي صدر مشروطيت، به نام آزادي شروع به كوبيدن دين كردند تا جايي كه
مرحوم آقا شيخ فضل‌الله نوري كه جزو پيشروان مشروطيت بود در مقابل آن مجلس و
مشروطيت ايستاد و سرانجام هم به شهادت رسيد.»(24)

 

پي‌نوشت‌ها


ايران و جهان از قاجاريه تا پايان عهد ناصري، ج اول، عبدالحسين نوايي، ص 7ـ6.


تاريخ معاصر ايران، علي‌اكبر ولايتي و ديگران، ص 3ـ30.


دين و دولت در ايران، حامد الگار، ترجمه ابوالقاسم سري، ص 355، 357 و 378.


خاطرات سياسي، ميرزا علي‌خان امين‌الدوله، ص 53، سياستگذاران دوره قاجار، خان ملك
ساساني، ص 91، مكارم الآثار، معلم حبيب‌آبادي، ج 3، ص 97.


تاريخ سياسي معاصر ايران، جلال‌الدين مدني، ص 24ـ23، حيات يحيي، ج اول، ص 108.


تاريخ سياسي معاصر ايران، ج اول، ص 59، نقش علما در سياست، بهشتي سرشت، ص 143.


انقلاب مشروطيت ايران، ص 163؛ تاريخ استقرار مشروطيت ايران، حسن معاصر، ص 108،
تاريخ روابط خارجي ايران، عبدالرضا هوشنگ‌مهدوي، ص 322.


تشيع و مشروطيت در ايران، عبدالهادي حائري، 109، تاريخ معاصر ايران، ج اول، ص 257.


بررسي و تحقيق در جنبش مشروطيت در ايران، رسول جعفريان، ص 49ـ48، مقدمه‌اي بر
تاريخ جنبش ملي ايران، ص 137ـ136.

10ـ
تاريخ مشرطه ايران، احمد كسروي، ص 248 و 261، تاريخ معاصر ايران، ج اول، ص 251.

11ـ
صحيفه‌نور، امام خميني، ج 7، ص 206.

12ـ
همان، ج 15، ص 85.

13ـ
همان، ج 2، ص 285.

14ـ
تاريخ بيداري ايرانيان، ص 563.

15ـ
مقدمات مشروطيت هاشم محيط مافي، ص 87.

16ـ
حيات يحيي، ج 2، ص 342ـ341.

17ـ
ولايت فقيه، امام خميني«ره»، ص 7.

18ـ
تاريخ معاصر ايران از ديدگاه امام خميني«ره» (تبيان، دفتر بيستم) ص 52ـ51.

19ـ
همان، ص 52.

20ـ
حديث ولايت، مجموعه رهنمودهاي مقام معظم رهبري، ج 6، ص 303.

21ـ
صحيفه‌نور، ج 6، ص 289.

22ـ‌
همان، ج 15، ص 202.

23ـ
ولايت فقيه، ص 11 و 13.

24ـ
حديث ولايت، ج سوم، ص 272.

 

 

سوتیترها:

 

1.

تعاليم قرآن، سنت محمدي«ص»، فرهنگ اهل بيت
عصمت و طهارت(ع) و حماسه‌هاي شكوهمندي چون عاشورا، براي اقشار شيعه ايران اين معرفت
و بصيرت را پديد آورد كه ستم را نپذيرند، در برابر فساد، تباهي و منكرات خاموش نباشند
و نسبت به اوضاع اجتماعي و سياسي عصر خويش احساس تكليف كنند.

 

2.

دولت انگليس با نيرنگي كه به كار برد، حركت
اصيل مشروطه را از مسير اصلي منحرف ساخت، نفوذ روسيه تزاري را در ايران از بين ببرد
و با آوردن قوانين غربي، احكام اسلامي را از ميدان عمل و اجرا خارج كرد.

 

3.

مقام معظم رهبری: «در نهضت مشروطيت ديديم
كه روحانيون آمدند يك حادثه بزرگ را در كشور ايجاد كردند و پايان دوره استبداد را تدارك
ديدند. بعد همين مشروطيت، پايگاهي براي ضديت با دين و روحانيت شد و هنوز ابتداي كار
بود كه روزنامه‌هاي صدر مشروطيت، به نام آزادي شروع به كوبيدن دين كردند».