جلوه‌ای از تعامل زهد و جهاد

جستاری
در زندگی و زمانه عالم مجاهد مرحوم آیت‌الله محی‌الدین انواری

شاهد
توحیدی

 

درآمد:

در روزهایی که از آن گذر کردیم، یکی
از قدیمی
ترین یاران امام و یکی از چهرههای مؤثر تاریخ انقلاب اسلامی روی در
نقاب خاک کشید. مجاهدی نستوه که پس از اعدام انقلابی حسنعلی منصور همراه با دیگر
یارانش در هیئت مؤتلفه اسلامی، در دادگاه فرمایشی شاه محاکمه و به 13 سال زندان
محکوم شد. زندگی پرفراز و نشیب این عالم مبارز از ویژگی
های ممتازی برخوردار است که در این
مختصر به گوشه
هایی از
آنها اشارت خواهد رفت.

 

آیت‌الله محمدباقر محی‌الدین
انواری در سال 1305ﻫ.ش در محله باغ پنبه شهرستان قم در خانواده‌ای روحانی دیده به جهان گشود. پدرش آیت‌الله حاج شیخ زین‌العابدین انواری، از شاگردان آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی، مؤسس حوزه علمیه قم و اجداد
پدری وی همگی از عالمان دینی بودند. مادر او زهرا علمی انواری، فرزند آیت‌الله آقا محمدعلی انواری از بزرگان همدان بود.

محی‌الدین پنج ساله بود که پدرش از سوی آیت‌الله حائری مأموریت یافت تا برای تبلیغ و نشر
معارف اسلامی به همدان برود و از آنجا که مادر و پدر او هر دو باسواد و عالم بودند،
در تربیت فرزند سعی وافر کردند. محی‌الدین
در سال 1310 حدود یک سال در مکتب‌خانه آموزش دید و سپس به مدرسه شرافت که از مدارس
جدید بود رفت و تا سوم متوسطه را در آنجا تحصیل کرد.

پس از سقوط دیکتاتوری رضاخان در
شهریور 1320، محی‌الدین به فراگیری علوم اسلامی پرداخت و ادبیات
عرب، منطق و کتاب اصولی معالم را نزد پدر فرا گرفت و
در سال 1323 برای تکمیل آموخته‌های
خود به قم رفت و در آنجا به تحصیلاتش ادامه داد. در آن برهه حوزه علمیه قم توسط
مراجع ثلاث آیات عظام سید صدرالدین صدر، حجت کوه‌کمری و سید محمدتقی خوانساری اداره می‌شد و وضعیت معیشتی طلاب در نهایت مشقت و دشواری بود.

آیت‌الله انواری حدود دو سال در نهایت دشواری در حوزه علمیه قم
تحصیل کرد و بخشی از دروس سطح حوزه را فرا گرفت، اما چند ماه پس از اقامت آیت‌الله‌العظمی
بروجردی در قم، به تشویق پدر همسرش، آیت‌الله
شیخ‌عباس انصاری به تهران رفت و در حوزه علمیه مروی اقامت کرد و بدین ترتیب مهم‌ترین دوران تحصیل او در محضر علمای بزرگ تهران
آغاز و به کسب درجه اجتهاد منتج شد. اساتید وی در سطوح عالی، آیت‌الله میرزا محمدباقر آشتیانی و مرحوم آقا سیدعباس
فشارگی، آیت‌الله آقا عماد رشتی و آقا میرزا محمدحسین آیت‌الله میرزای شیرازی بودند حدود هفت سال فقه و
اصول را نیز نزد آیت‌الله آقاشیخ
محمدتقی آملی گذراند. وی همزمان بخشی از الهیات شفا و منظومه حاج ملاهادی سبزواری
را نزد مرحوم الهی قمشه‌ای و مدت
پنج سال هم الهیات و امور عامه اسفار را نزد آیت‌الله رفیعی قزوینی آموخت و از محضر آیت‌الله مطهری و استاد علامه شعرانی نیز بهره‌ برد.

 

آغاز مبارزات

آیت‌الله انواری از سال 1320 همراه با دوستان و همراهان خود به
منزل آیت‌الله کاشانی رفت و آمد داشت و به ویژه این
دیدارها پس از بازگشت آیت‌الله
کاشانی از لبنان فزونی یافت و این‌گونه
بود که آیت‌الله انواری در جریان مبارزات نهضت ملی نفت قرار
گرفت و از ارادتمندان آیت‌الله
کاشانی شد.

هم‌مباحثه و هم‌حجره
بودن با حجت‌الاسلام سیدهاشم حسینی ـ‌از طرفداران فداییان اسلام‌ ـ در حوزه علمیه مروی، اسباب آشنایی او را با شهید نواب
صفوی فراهم آورد و از آن پس در محل انتشار نشریه «منشور برادری» با نواب دیدار و
به مضامین نشریه اعتراض می‌کرد.
معتقد بود برخی از مباحثی که درباره معارف اسلام در این نشریه چاپ می‌شود، غلط هستند، از همین‌روی نواب از وی دعوت کرد بر محتوای مقاله‌های منشور برادری نظارت کند، اما آیت‌الله انواری به دلیل مشغله تحصیلی نتوانست
بپذیرد.

ایشان در تفسیر عملکرد فداییان اسلام
می‌گوید:

«با آنکه اولین تشکیلاتی بود که حرکت
مسلحانه را در تاریخ معاصر بنا نهاد،اما فاقد تجربه و مهارت و امکانات نظامی کافی
برای این کار بود و هر چند در دوران خفقان پهلوی و ممنوعیت فعالیت‌های مذهبی، اقدامات آنان در زمینه امور عبادی و
ابتکاراتی چون اذان دادن بر سر چهارراه‌ها
و میدان‌ها قابل تقدیر بود، اما از آنجا که در زمینه
سیاست از پختگی لازم برخوردار نبودند، چنانچه با علمایی چون آیت‌الله بروجردی همکاری نزدیکی داشتند، قطعاً به
نتایج بهتری می‌رسیدند».

فعالیت‌های جدی آیت‌الله
انواری از سال 1341 و با همکاری استاد شهید آیت‌الله مطهری، شهید آیت‌الله بهشتی و احمد مولایی و ضمن تشکیل هسته روحانی هیئت
مؤتلفه اسلامی آغاز شد.

 

 

 

آشنایی و ارتباط با امام

در سال 1323ﻫ.ش فردی به نام علی‌اکبر حکمی‌زاده
کتابی با عنوان «اسرار هزار ساله» را منتشر کرد که در آن با الهام از وهابیت و
اندیشه‌های کسروی، به اعتقادات شیعیان و تشکیلات روحانیت
انتقاد کرده بود. این کتاب در حوزه‌های
علمیه، جنجال فراوانی را برانگیخت، اما شدیدترین موضع‌گیری از سوی امام خمینی صورت گرفت که درس خود را تعطیل
کردند و در عرض کمتر از دو ماه کتاب «کشف اسرار»
را در رد کتاب فوق نوشتند.

آیت‌الله انواری با مطالعه این کتاب با اندیشه‌های امام آشنا شد و از آن پس همراه آیت‌الله مطهری به منزل امام رفت و آمد کرد و پس از
رحلت آیت‌الله بروجردی از مبلغین اصلی مرجعیت امام به شمار
می‌رفت. ارتباط آیت‌الله انواری با شهید حاج‌آقا مصطفی خمینی نیز بسیار نزدیک و صمیمانه بود تا وقتی که
ایشان به زندان و حاج‌آقا مصطفی
به تبعید ترکیه و عراق رفتند.

در یکی از روزهای تابستان دهه 40 بود
که فردی در مسجد چهل تن نزد آیت‌الله
انواری آمد و نامه‌ای را از سوی امام به وی داد تا روحانیون تهران
را از مضمون آن آگاه کند. قبل از آن آیت‌الله
انواری نامه‌ای به امام نوشت و درباره انقلاب سفید شاه و
مسائلی از این دست، مطالبی را عنوان کرده و گفته بود شما مرجع تقلید هستید. این
مطالب را عنوان کنید، ما در تهران از شما حمایت می‌کنیم. امام در پاسخ، نامه مذکور را نوشته و خواسته بودند که
در جمع روحانیون تهران قرائت شود تا همگان از محتوای آن آگاه شوند. امام خطاب به
آیت‌الله حکیم نوشته بودند: «ما در ایران تحت فشار
هستیم و حضرتعالی از مراجع بزرگوار در خارج از کشور هستید و این محاذیری که ما
داریم، شما ندارید. شما می‌توانید
در آنجا صدا بلند کنید برای دفاع از اسلام و دفاع از تشیع و ما دنبال شما می‌آییم. شما بفرمایید نظر بدهید، ما دنبال شما راه
می‌افتیم».

پس از حمله رژیم به مدرسه فیضیه در
سال 1342، امام خمینی با سخنرانی‌ها
و پیام‌های خود به افشای ماهیت رژیم شاه پرداختند و در
چهلم شهدای فیضیه برای مسلمانان ایران و جهان ابعاد مختلف جنایات رژیم را افشا
کردند. آن روزها مصادف با ایام حج بود و امام عده‌ای روحانیون از جمله آیت‌الله انواری را مأمور توزیع اعلامیه در بین حجاج عربستان و
ابلاغ پیام مظلومیت مردم ایران در کنگره حج کردند. آیت‌الله انواری همراه عده‌ای از بازاریان عازم عربستان شدند و در آنجا به هر زحمتی که
بود، با همکاری وکیل و نماینده امام، اعلامیه‌ها را در مکه، عرفات و منا پخش کردند.

 

 

 

قیام 15 خرداد

پس از سخنرانی امام در عصر عاشورای
1342 در مدرسه فیضیه، در تهران راهپیمایی گسترده‌ای به حمایت از امام و علیه رژیم صورت گرفت. امام دستگیر
شدند و علمای طراز اول قم و مشهد و سایر شهرها در اعتراض به این عمل به تهران
آمدند و خواستار آزادی امام شدند. آیت‌الله
انواری در آن ایام امام جماعت مسجد چهل تن بازار بود و در آنجا به سخنرانی و
روشنگری می‌پرداخت.

 

پیوستن به هیئتهای مؤتلفه اسلامی

در سال 1342، پس از تأکید حضرت امام
بر ضرورت وحدت گروه‌های مذهبی
فعال در عرصه مبارزات، هیئت‌های
مؤتلفه اسلامی به عنوان نخستین تشکل مذهبی ـ ‌سیاسی فعالیت خود را آغاز کردند و از همان ابتدا ضرورت
ارتباط مستقیم با روحانیون بلندپایه و نظارت آنان بر کل فعالیت‌های هیئت مورد تأکید قرار گرفت و در نتیجه شورای
روحانیت با حضور شهید آیت‌الله
مطهری، شهید بهشتی، آیت‌الله انواری
و حجت‌الاسلام مولایی تشکیل شد و به عنوان رابط بین
امام و هیئت مؤتلفه انجام وظیفه کرد. در جلسات روحانیت مؤتلفه اسلامی، گاهی حجت‌الاسلام سیدمحمدحسین لاله‌زاری، حجت‌الاسلام
مرتضی جزایری، شهید باهنر و آیت‌الله
هاشمی رفسنجانی نیز فعالیت داشتند. قرار شد هیئت مؤتلفه در امور فقهی کاملاً پیرو
آرای شورای روحانیت باشد، اما در امور سیاسی و اجتماعی، همه اعضا اعم از روحانی و
غیرروحانی، یک رأی داشتند باشند و نظر اکثریت پذیرفته و اجرا شود.

از آنجا که در فضای پرخفقان رژیم
شاه، رعایت موارد امنیتی برای تأمین امنیت روحانیت ضرورت داشت و لذا ارتباط بین
شورا و هیئت مؤتلفه منحصراً از طریق آیت‌الله
انواری و شهید محمدصادق اسلامی صورت می‌گرفت.
آیت‌الله انواری نیز به عنوان امام جماعت مسجد چهل
تن، آن مباحث را در قالب بحث‌های
دینی و پاسخ به مسائل شرعی و تحت پوشش استخاره به اطلاع مؤمنین می‌رساند.

جلسات شورای روحانیت مؤتلفه بنا به
پیشنهاد شهید بهشتی یک ساعت قبل از اذان صبح تشکیل و با حضور 12 تن از شورای مرکزی
مؤتلفه و چهار تن از شورای روحانیت تشکیل می‌شد. گاهی هم روحانیون حضور نداشتند و نتایج جلسات به اطلاع
آنان می‌رسید. وظیفه شورای روحانیت نظارت دائمی بر
تصمیمات هیئت مؤتلفه و انطباق آنها بر موازین شرعی و تصحیح تحلیل‌های سیاسی و تهیه مواد آموزشی بود و در همین
راستا بود که جزوات حکومت اسلامی شهید بهشتی، انسان و سرنوشت و قضا و قدر شهید
مطهری تدوین شدند.

 

اعدام انقلابی منصور

پس از تبعید امام به ترکیه، هیئت‌های مؤتلفه اسلامی تشکیل جلسه دادند و به این
نتیجه رسیدند که از چاپ و پخش اعلامیه نتیجه‌ای به دست نمی‌آید
و باید کار حادی کرد که صدای آن به گوش دنیا برسد. شاه ،حسنعلی منصور و نصیری
اعدام شوند. لازم به ذکر است که امام در سال قبل مخالفت خود را با اقدامات مسلحانه
علیه رژیم شاه اعلام کرده بودند.

پس از اتخاذ تصمیم برای اعدام منصور،
قرار شد هیئت مؤتلفه توسط آیت‌الله
انواری از امام برای این کار کسب اجازه کند و به امام بگوید از آنجا که شما با این
کار مخالف هستید، ما نمی‌توانیم
اقدامی بکنیم. لااقل شما منع خودتان را بردارید تا ما با مجتهد دیگری تماس بگیریم.
آیت‌الله انواری این پیشنهاد را در شورای روحانیت
مؤتلفه مطرح کرد و با مخالفت آنها مواجه شد. اعضای شورا معتقد بودند که هنوز
آمادگی لازم از جنبه شناخت کافی مبانی اسلامی در جوانان وجود ندارد و احتمال دارد
در صورت دستگیری و به زندان افتادن، تحت‌تأثیر مارکسیست‌ها دچار انحرافات فکری شوند، لذا بهتر است ابتدا روی جنبه‌های اعتقادی افراد کار شود تا بتوانند در شرایط
دشوار روی مبانی خود بایستند و مقاومت کنند و فقط در صورت ضرورت دست به اسلحه
ببرند.

آیت‌الله انواری به همراه یکی از بازاریان ، شبانه عازم قم می‌شود و از طریق حاج‌آقا مصطفی خدمت امام می‌رود و موضوع را مطرح می‌کند. امام می‌فرمایند:
«هنوز وقت چنین اقداماتی نیست و اگر دست به این کارها بزنیم، رژیم شاه تبلیغ خواهد
کرد که اینها منطق ندارند و دست به ترور می‌زنند.
از قول من بگویید که این کار صلاح نیست و هر وقت موقعش شد، خودم اطلاع می‌دهم». آیت‌الله
انواری هم پیام امام مبنی بر مخالفت با ترور را به اطلاع اعضای هیئت مؤتلفه می‌رساند. به هر حال اعدام انقلابی منصور ظاهراً با
موافقت آیت‌الله میلانی صورت می‌گیرد و اعضای شاخه نظامی مؤتلفه در روز پنجشنبه اول بهمن 1343
تحت فرماندهی صادق امانی برای اجرای «عملیات بدر» به میدان بهارستان می‌روند و محمد بخارایی با این عنوان که می‌خواهد نامه‌ای را به منصور بدهد، نزدیک می‌رود و دو تیر به او شلیک می‌کند. همزمان نیک‌نژاد
هم پنج تیر به منصور می‌زند و می‌گریزد. محمد بخارایی هنگام فرار دستگیر و به
کلانتری بهارستان برده می‌شود
و از روی کارت تحصیلی او، مدرسه محل تحصیل و آدرس منزلش کشف و سایر اعضای گروه
ترور منصور هم دستگیر می‌شوند.

یک ماه بعد یعنی در سوم اسفند 1343،
آیت‌الله انواری هم توسط مأموران شهربانی دستگیر می‌شود. مراحل اولیه بازجویی از او توسط اداره
اطلاعات شهربانی انجام می‌گیرد
تا میزان ارتباط او با هیئت مؤتلفه و نام صادرکننده فتوای اعدام منصور مشخص شود و
در این زمینه انواع شکنجه‌های
جسمی و روحی روی او اعمال می‌شود.
آیت‌الله انواری در تاریخ 15 اسفند 43 به اداره کل
سوم ساواک تحویل و به زندان قزل‌قلعه
منتقل و سرانجام در 19 اردیبهشت 1344 به اتهام بر هم زدن اساس حکومت، قتل  نخست‌وزیر،
حمل و فروش اسلحه غیرمجاز و اختفا، ابتدا به حبس ابد و سپس با فشاري كه به شاه
وارد مي شود به 15 سال حبس با اعمال شاقه محکوم می‌شود.

آیت‌الله انواری از همان آغاز دستگیری با سختگیری‌ها و آزار و اذیت‌های مأموران رژیم روبه‌رو می‌شود و حتی ملاقات با اعضای خانواده نیز به دشواری و پس از
تلاش‌های فراوان دوستان ایشان ممکن می‌شود. حضرت امام هم که با روحانیون داخل کشور
ارتباط داشتند و از اوضاع زندانیان سیاسی مطلع می‌شدند، درصدد رفع مشکلات مالی آنها و خانواده‌هایشان برآمدند.

آیت‌الله انواری در زندان به تدریس دروس حوزوی به مشتاقان می‌پردازد. از جمله شاگردان او محمدکاظم موسوی
بجنوردی است که رسایل و مکاسب و منتهی‌الاصول
را نزد وی می‌آموزد. جواد منصوری تا «حدود» شرح لمعه را نزد وی
می‌خواند و دکتر شیبانی و عسگراولادی هم در این درس
شرکت می‌کنند. سپس رسائل را تا «دلیل انسداد» تدریس می‌کند که قریشی و بجنوردی هم در آن شرکت می‌کنند. اسدالله لاجوردی هم در زمینه فقه و اصول،
شاگرد ایشان بود. غیر از این کلاس‌های
اختصاصی، تعدادی کلاس عمومی هم تشکیل می‌شد
که افرادی چون احمد احمد در آن شرکت می‌کردند.

در تاریخ 21 مرداد سال 48، به دنبال
اعتصاب غذا در زندان، عسگراولادی، شهید عراقی و آیت‌الله انواری برای عبرت سایرین به زندان برازجان منتقل شدند.
هوای داخل زندان برازجان جهنم بود و نور بسیار کمی داشت. هوای بیرون هم پر از گرد
و خاک و آب لوله‌ها همیشه داغ و تلخ و شورمزه بود. شرایط بسیار
نامناسب این زندان، خانواده‌های
زندانیان را بر آن داشت که به هر شکل ممکن، آنان را از این وضع نجات دهند و
سرانجام با تلاش آنان در 11 خرداد 49، زندانیان بار دیگر به زندان قصر تهران
برگردانده شدند. در این سال ابوالفضل توکلی‌بینا
پیام بعضی از شخصیت‌های روحانی
را به آیت‌الله انواری رساند که با نوشتن توبه‌نامه از زندان آزاد شود که وی نپذیرفت. آیت‌الله انواری در زندان لحظه‌ای دست از فعالیت برنمی‌داشت و همواره در آگاه‌سازی زندانیان می‌کوشید.
گزارش‌های مکرر ساواک حاکی از آن است که او در زمینه
مسائل عقیدتی زندانیان تلاش مستمر می‌کرد.
سرانجام در دی‌ماه 1354 به زندان اوین منتقل و در بند 6 با مهدی
عراقی مشغول به پاسخگویی سئوالات مذهبی زندانیان شد و به این ترتیب در برابر سیل
عظیم تبلیغات چپ‌ها جوانان را با مبانی و معارف اسلامی تجهیز می‌کرد.

 

آیت‌الله انواری و مجاهدین خلق(منافقین)

رابطه آیت‌الله انواری با اعضای گروه‌های سیاسی و سران آنها عادی بود و گاهی حتی با آنها بحث هم
می‌کرد تا افکار اسلامی را به آنها تفهیم کند، ولی
بتدریج که ماهیت سازمان مجاهدین خلق مشخص شد، اعضای مؤتلفه اسلامی و حزب ملل
اسلامی زندانی تصمیم گرفتند از بحث با آنان خودداری کنند، زیرا احساس می‌کردند آنان تحت تأثیر مکاتب الحادی قرار گرفته‌اند. آیت‌الله
انواری با مطالعه دقیق آثار سازمان که از طریق ملاقات‌کنندگان به دستش می‌رسید
و مقایسه آنها با آثار سازمان‌
چریک‌های فدایی خلق، متوجه شد که آنها از نظر ماهوی با
یکدیگر تفاوت زیادی ندارند، با این همه به قصد ایجاد تحول در کادر مرکزی سازمان
مجاهدین با آنها بحث‌های مفصلی
می‌کرد، اما هنگامی که اعلامیه سازمان مجاهدین مبنی
بر اعلام مواضع مارکسیستی و تأکید بر حرکت مسلحانه چاپ شد، ایشان دیگر دست از
روشنگری برداشت. روحانیون داخل زندان در قبال مجاهدین مواضع یکسان نداشتند. برخی
از آنها کاملاً مخالف سازمان بودند و عده‌ای
هم نظرات متعادل‌تری داشتند. سرانجام آیت‌الله ربانی متنی را نوشت و با امضای حضرا ت آیات ربانی
شیرازی، مهدوی‌کنی، انواری، هاشمی‌رفسنجانی، منتظری، شهید بهشتی و شهید مطهری تکلیف شیوه
برخورد با مجاهدین خلق روشن شد.

در 15 بهمن سال 55 و در پی فشارهای
امریکا برای حفظ ظاهر و باز شدن فضای سیاسی، عده‌ای از زندانیان سیاسی از جمله حبیب‌الله عسگراولادی، ابوالفضل حیدری و آیت‌الله انواری از زندان آزاد شدند. قصد رژیم این
بود که توان نیروهای مذهبی صرف مبارزه با سازمان مجاهدین و چپی‌ها شود، اما بمرور زمان مشخص شد که آیت‌الله انواری و آیت‌الله ربانی شیرازی در واقع هم با رژیم و هم با سازمان
مجاهدین و هم با چپی‌ها مبارزه
می‌کنند.

آیت‌الله انواری در 5 خرداد 57 به مشهد رفت و با آیت‌الله کاظم مرعشی، آیت‌الله شیرازی و میرزا علی فلسفی دیدار کرد و تصمیم گرفته شد
روز 15 خرداد تعطیل عمومی اعلام شود.

 

عزیمت به پاکستان

در ابتدای سال 1357 امام خمینی، آیت‌الله انواری را به عنوان نماینده خود و برای
سروسامان دادن به وضعیت شیعیان پاکستان به آنجا اعزام کردند. وی تا مهر 57 در
پاکستان بود و سپس به ایران بازگشت و در روزهای اوج‌گیری انقلاب، در کنار سایر روحانیون و مبارزین با صدور
اعلامیه و ایراد سخنرانی به روشنگری درباره انقلاب می‌پرداخت. در تمام طول این مدت رابطه او با امام خمینی در
عراق هم لحظه‌ای قطع نشد. پس از انتصاب شریف‌امامی به نخست‌وزیری فردی به نام عباس مهاجرانی به آیت‌الله انواری گفت که برای او و 10 نفر از روحانیون
گذرنامه تهیه شده است تا به نجف و نزد امام بروند و پیام شاه را به ایشان برسانند
که از این پس شاه فقط سلطنت می‌کند
و حکومت نمی‌کند و امام هم در مقابل اعلامیه بدهند که غائله
موجود ختم شود. اعضای شورای مرکزی جامعه روحانیت نامه‌ای را توسط پیک منتخب آیت‌الله موسوی اردبیلی نزد امام فرستادند. امام در پاسخ، آنان
را از نیرنگ دشمن بر حذر داشتند و حتی توصیه کردند افرادی نزدی آیت‌الله شریعتمداری بروند و این موضوع را به ایشان
هم تذکر بدهند. ابلاغ این پیام به عهده آیت‌الله
انواری و آیت‌الله محلاتی گذاشته شد.  در ماه‌های
آخر اقامت امام در نوفل‌لوشاتو
همراه شهید مطهری به دیدار امام رفت. وی در دی 1357 پس از درگیری مأموران رزیم با
مردم قزوین به نشانه همدردی با مردم آن شهر به همراه ناطق‌نوری، کروبی و شجونی از طرف جامعه روحانیت به آن شهر رفت.

در روز 8 بهمن 57 جمعی از اعضای
جامعه روحانیت مبارز در مسجد دانشگاه تهران متحصن شدند و در ابتدای امر 49 تن، از
جمله آیت‌الله انواری به آنان پیوستند. این تحصن در اعتراض
به دولت بختیار در جلوگیری از بازگشت امام به ایران صورت گرفت. آیت‌الله انواری در تشکیل کمیته استقبال از امام هم
نقش مؤثری داشت. وی پس از ورود امام به ایران، در بهشت زهرا در کنار امام حضور
داشت و به دلیل ازدحام جمعیت، برای لحظاتی از هوش رفت.

 

جامعه روحانیت مبارز تهران

جامعه روحانیت مبارز چند ماه قبل از
پیروزی انقلاب اسلامی توسط محی‌الدین
انواری، اکبر هاشمی رفسنجانی، فضل‌الله
مهدی‌زاده محلاتی، عباسعلی سرفرازی و مهدی شاه‌آبادی تأسیس و آیت‌الله انواری به عنوان دبیر جامعه انتخاب شد. پس از پیروزی
انقلاب، اعضای شورای مرکزی طی رأی‌گیری
اعضا انتخاب شدند و آیت‌الله انواری
با 33 رأی به عضویت شورای مرکزی انتخاب شد.

 

آیتالله انواری در سالهای بعد از انقلاب

در سال 1357 آیت‌الله انواری توسط امام به نمایندگی ایشان در
کمیته امور صنفی منصوب شد. در اواخر سال 57، امامت جماعت مسجد جامع نارمک را به
عهده گرفت و در اواخر 58 سرپرست کاروان‌های
حج شد. او در دور اول مجلس شورای اسلامی نماینده مردم رزن همدان و در دور دوم
نماینده مردم تهران بود.دوره اول و دوم عضويت مجلس خبرگان رهبري بعهده داشت و
نمايندگي حضرت امام (ره) در ژاندارمري و در اختلافاتی که سر تعیین وزرا توسط شهید
رجایی و بنی‌صدر پیش آمد، آیت‌الله انواری از سوی جامعه روحانیت مبارز و آیت‌الله یزدی از جانب جامعه مدرسین حوزه علمیه برای
حکمیت انتخاب شدند و گفتگو با بنی‌صدر
را شروع کردند، ولی او زیر بار نرفت.

آخرین مسئولیت آیت‌الله انواری، سرپرستی مرکز رسیدگی به امور مساجد
و صاحب امتیازی نشریه «مسجد» بود.

 

ویژگیهای اخلاقی آیتالله انواری

بارزترین ویژگی آیت‌الله انواری با
وجود 13 سال تحمل زندان، شکنجه و تبعید، خوش‌خلقی این بزرگوار است. در شرایط سخت زندان، وقتی زندانیان
در کنار آیت‌الله انواری می‌نشستند، با نشاط و خلق نیکوی او غم خویش را از یاد می‌بردند.

آیت‌الله مهدوی‌کنی
درباره آیت‌الله انواری می‌‌گویند: «ایشان با محبت و در فکر گره‌گشایی و حل مشکلات مردم بود. روحیه بالایی داشت که باعث می‌شد اطرافیان از بودن در کنارش بانشاط شوند. با
توجه به درجات علمی و سوابق مبارزاتی و زندان و تبعید براحتی می‌توانست بعد از انقلاب بالاترین مناصب اجرایی و
حکومتی را به دست گیرد، اما هرگز چنین نکرد. وی در مقابل همگان بخصوص طلاب جوان
فروتن و متواضع بود و مجموع این خصوصیات احترام همگان بخصوص علما را نسبت به ایشان
برمی‌انگیخت».

حبیب‌الله عسگراولادی که سال‌ها نزد ایشان تلمذ می‌کرد و با ایشان در زندان بود و در تبعید برازجان نیز همراه
ایشان بود، درباره ویژگی‌های اخلاقی
این مجاهد نستوه چنین می‌گوید: «مرحوم
انواری در شرایط دشوار زندان برازجان با نشاط بود و با همه مدارا می‌کرد و شادی در چهره‌اش نمایان بود و همین تحمل زندان را برای ما آسان می‌کرد. او کم‌توقع بود و ساده می‌زیست.
آنچه برایش اهمیت زیادی داشت خدمت به محرومین و مستضعفین و حل مشکل خلق خدا بود و
همواره ما را به این مهم توصیه می‌کرد.
خلاصه عرض می‌کنم که ایشان واقعاً مصداق بارز یک مسلمان شیعه
بود که شادی‌اش در چهره و غمش در دلش بود و باید گفت غم
فراوانی هم در سینه داشت که هیچ‌گاه
بروز نداد و باعث آزار و ناراحتی سایرین نشد».

 

 

سوتیترها:

1ـ‌ از آنجا که در فضای پرخفقان رژیم
شاه، رعایت موارد امنیتی برای تأمین امنیت روحانیت ضرورت داشت و لذا ارتباط بین شورا
و هیئت مؤتلفه منحصراً از طریق آیت‌الله انواری و شهید محمدصادق اسلامی صورت می‌گرفت.
آیت‌الله انواری نیز به عنوان امام جماعت مسجد چهل تن، آن مباحث را در قالب بحث‌های
دینی و پاسخ به مسائل شرعی و تحت پوشش استخاره به اطلاع مؤمنین می‌رساند.

 

2ـ جامعه روحانیت مبارز چند ماه قبل از
پیروزی انقلاب اسلامی توسط محی‌الدین انواری، اکبر هاشمی رفسنجانی، فضل‌الله مهدی‌زاده
محلاتی، عباسعلی سرفرازی و مهدی شاه‌آبادی تأسیس و آیت‌الله انواری به عنوان دبیر جامعه
انتخاب شد. پس از پیروزی انقلاب، اعضای شورای مرکزی طی رأی‌گیری اعضا انتخاب شدند و
آیت‌الله انواری با 33 رأی به عضویت شورای مرکزی انتخاب شد.

 

3ـ با توجه به درجات علمی و سوابق مبارزاتی
و زندان و تبعید براحتی می‌توانست بعد از انقلاب بالاترین مناصب اجرایی و حکومتی را
به دست گیرد، اما هرگز چنین نکرد. وی در مقابل همگان بخصوص طلاب جوان فروتن و متواضع
بود و مجموع این خصوصیات احترام همگان بخصوص علما را نسبت به ایشان برمی‌انگیخت.

 

4ـ آنچه برایش اهمیت زیادی داشت خدمت
به محرومین و مستضعفین و حل مشکل خلق خدا بود. ایشان واقعاً مصداق بارز یک مسلمان شیعه
بود که شادی‌اش در چهره و غمش در دلش بود و باید گفت غم فراوانی هم در سینه داشت که
هیچ‌گاه بروز نداد و باعث آزار و ناراحتی سایرین نشد.