مؤمن، صبوری شاکر

متنعّم شاکر، مبتلای صبور

حضرت آیت‌الله
مجتبی تهرانی

«شکر» و «صبر»، سرآمد صفات جمیلۀ مؤمن

امام باقر(ع) در روایتی قلب‏های انسان‌ها را تقسیم‏بندی
کرده و فرموده‌اند: قلب‏ها چهار نوع است؛ قلب مؤمن، مشرک، منافق و عامّۀ مردم که
جهتی ثابت ندارد. حضرت در توصیف قلب مؤمن، فرمودند: «وَ قَلْبٌ أَزْهَرُ
أَجْرَدُ».(1) حضرت بعد از بیان دو صفت أزهر و أجرد برای قلب مؤمن، دو
صفت از صفات مؤمن را مطرح می‌کند؛ اگر خداوند به مؤمن عطا کند، «شکرگزار» است و
اگر او را مبتلا ‌کند، «بردباری» پیشه کند. در اینکه تنها به این دو صفت اشاره شده، نکته‌ای وجود دارد. مؤمن صفات حمیده
و جمیلۀ بسیاری دارد. یکی از صفات مؤمن این است که دارای مقام شکر و صبر است؛ یعنی
این دو ملکۀ حسنه، در جان مؤمن وجود دارد. در این بین بحثی بین علما و بزرگان مطرح
است که چرا در این روایت، از بین این همه صفات جمیله، تنها دو صفت برای مؤمن بیان
شده است؟ بزرگان در این زمینه به نتایجی رسیده‌اند که عرض خواهم کرد، ولی در
آینده مطلب دیگری را از خودم خواهم گفت.

بزرگان می‏فرمایند: این دو صفت از امّهات صفات جمیلۀ مؤمن
است؛ به‌نحوی که صفات جمیلۀ بسیاری از این دو صفت، منشعب می‌شود. در این مطلب شبهه‌ای
نیست و این معنا را می‏پذیریم. در خصوص شکر و صبر هم روایات متعددی وجود دارد که
بعضی از آنها می‏گوید: ایمان دو بخش دارد: یکی شکر و دیگری صبر! یعنی این دو صفت
جمیله تشکیل‏دهندۀ ایمان هستند؛ چراکه میزان تأثیرگذاری این دو صفت، در بُعد
ایمانی انسان، از دیگر صفات بسیار بیشتر است.

در روایتی آمده است که به حضور امام صادق(ع) عرض شد: «مَنْ
أَكْرَمُ الْخَلْقِ عَلَى اللَّهِ؟» گرامی‌ترین، محترم‏ترین و بزرگوارترین شخص، نزد خداوند کیست؟ حضرت
در جواب به همین دو صفت اشاره کرده و فرمودند: «مَنْ إِذَا أُعْطِيَ شَكَرَ وَ
إِذَا ابْتُلِيَ صَبَرَ»؛(2) کسی‌که وقتی نعمتی به او عطا
می‏شود، خدا را شکر می‌کند و هنگامی‌که مبتلا به سختی می‌شود، بردباری می‌کند.

این جواب حضرت در حالی است که قرآن کریم، با صراحت
می‏فرماید: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم».(3) پس
معلوم می‏شود که این دو صفت سرآمد صفات حمیدۀ کسانی است که خداوند معرفی فرموده
است. یعنی متقین کسانی هستند که وقتی خداوند به آنها عطا می‌کند، شکرگزارند و وقتی
که مبتلایشان می‌کند، بردبار و صبورند.

صفت جمیلۀ شکر چیست؟ هم علمای اخلاق و هم اهل معرفت مطالبی
در این‏باره دارند که در اینجا وارد آنها نمی‌شوم؛ چون من پیش از این بحث شکر(4)
و صبر(5) را مفصل گفته‏ام و اکنون تنها به آنها اشاره می‏کنم. معمولاً در
بُعد اخلاقی شکر را به سه ‏بخش تقسیم می‌کنند: شکر قلبی، شکر زبانی و شکر عملی. شکر قلبی آن است که
انسان، نعمت را از خدا بداند. شکر زبانی آن است که شخص متنعّم، هنگام رسیدن به
نعمت و عنایت پروردگار، خدا را ستایش کند و حمد او را بجا آورد. شکر عملی هم آن
است که بنده این نعمت‏ها را در راه رضای خدا مصرف کند.

اما اهل معرفت می‌گویند: شکر حالتی قلبی است که با معرفت منعم و اوصاف و
نعمت‏های او به‏وجود می‏آید. این سخن، اساساً بیان زیبایی است که از شکر، به یک
حالت نفسانی تعبیر می‌کنند. این حالت قلبی یا نفسانی، با معرفت به مُنعِم، اوصاف و
نعمت‏های او به‏دست می‏آید. در این حالت، انسان می‏فهمد که همۀ نعمت‏ها از آنِ
منعِم است و همین مسئله، حالتی قلبی و نفسانی برای او ایجاد می‏کند که شکر نامیده
می‏شود. به‌‏طور مختصر باید گفت: شناخت و معرفت منعم، این است که عبد، از یک‌‏سو
شخصِ منعِم و صفات کمالیه‌اش را شناسایی کند و از سوی دیگر، تلاش کند تا تمام
نعمت‏های ظاهره و خفیه‏ای(6) که او را احاطه کرده‌اند و تا‌به‏حال از آنها غافل
بوده را شناسایی کند.

انسان باید بعد از توجه به نعمت‌های‏ ظاهری و آشکار، به هر میزانی
که توانایی دارد، نعمت‏های مخفی و پنهان الهی را شناسایی کند تا بفهمد به چه
نعمت‏هایی پیچیده و محفوف بوده و خودش خبر نداشته است. بندۀ حق با این روش، به
نعمت‏هایی که در زندگی او موجود بوده و خودش خبر نداشته است پی می‏برد و همین
آگاهی و معرفت، حالتی روحانی برای او ایجاد می‏کند که منجر‌به شکر می‏شود؛ البته
هرچند که در آیۀ شریفه آمده است: به‏طور کامل نمی‌توان نعم الهی را شمارش کرد، اما
سعی بنده باید بر ازدیاد معرفت نسبت‌به نعمت‏ها باشد تا بر اثر این معرفت نسبت‌به
منعم و نعمت‏های او، احساس درونی تواضع و شکستگی در برابر منعم پیدا کند؛ به‌گونه‌ای که «دل»، نسبت‌به منعم،
«خاضع و خاشع» می‌شود. ثمرۀ این حالت شکستگی و تواضع، در بُعد عملی ظاهر می‌شود؛
یعنی زبان و بقیۀ جوارح و حتی جوانح، خدا را شکر می‌کنند و حمد و ستایش او را بجا
می‌آورند. پس شکر، ثمرۀ آن حالت قلبی است.

یکی از مهم‌ترین نکاتی که در اطراف شناخت نعمت‏های الهی، به‏نظر می‌آید این است که تمام نعمت‏های
الهی، هدایای او به مخلوقات است؛ یعنی بلاعوض است و علاوه بر این بلاغرض نیز هست؛
یعنی خداوند، تمام این عطاها و انعام‏ها را به جهت فیاضیت خویش به بندگان می‏بخشد
و در قبال آنها نه عوضی دریافت می‌کند و نه غرضی را مورد نظر دارد. اگر به این
مسائل معرفت حاصل شود، برای مؤمن حالتی درونی و قلبی پدید می‏آید که ما از آن به
«خضوع و خشوع در برابر به منعم» تعبیر می‏کنیم. تا این حالت در انسان به‏وجود
نیاید، گفتنِ «شکراًلله» و «الحمدلله»، چیزی جز لقلقۀ زبان نخواهد بود. اینکه زبان
می‌گوید، ولی دل، بی‌خبر است، شکر نیست؛ باید شکستگی باشد تا شکر تحقق پیدا کند.
(7)
هنگامی که این حالت خضوع و خشوع درونی که در اثر معرفت به منعم و
نعمت‏های او ایجاد ‏شود، بر اعضا و جوارح درونی و بیرونی انسان و حتی اعمال او، انعکاس
خواهد داشت و شکر الهی بجا آورده می‏شود.

بحث در این‏باره بود که چرا حضرت در میان تمامی صفات جمیلۀ
مؤمن، تنها به این دو صفت اشاره فرمودند. دلیل این است که این دو صفت سرآمد صفات
مؤمن محسوب می‌شوند. توضیح اینکه، قلب مؤمن از دو جهت بر صراط مستقیم الهی است؛ یکی اینکه
قلب مؤمن، بر محور فطرت الهی خویش، استقامت ذاتی دارد و دیگر اینکه بر محور تبعیت
از انسان کامل، دارای استوای اکتسابی است؛ به تعبیر دیگر، طریقۀ مستقیمۀ قلب مؤمن،
هم جنبۀ ذاتی دارد و هم جنبۀ اکتسابی. دو صفت «شکر» و «صبر» نیز، یکی مربوط به جنبۀ
ذاتی قلب مؤمن و دیگری مربوط به جنبۀ اکتسابی آن است. از این‌رو می‏توان گفت که
میان جنبۀ ذاتی و اکتسابی قلب مؤمن، با این دو صفت حمیده، لفّ و نشر مرتب وجود
دارد.

برای اینکه مطلب ساده و فهمیده شود، باید بگویم که یکی از
امور فطری و صفات ذاتی انسان، این است که اگر به او احسان شود، واکنش نشان می‌دهد
و از فرد مقابل تشکر خواهد کرد. (هَل جَزاءُ الإحسَانِ الَّا الإحسَانُ).(8)
این امر در فطرت هر انسانی وجود دارد؛ مگر کسی که مسخ شده یا قلبش منکوس باشد.
قلبی که فطرت اولیۀ توحیدیه دارد، شکرگزار خالقش است. پس شکر منعم، به جنبۀ ذاتی
انسان تعلق دارد. اینکه فرمود: «إِن أُعطِیَ شَکَر»، یعنی اگر خدا به مؤمن عطایی
کند، او شکرگزار خدا خواهد بود، یعنی این فرد فطرت اولیه‌اش را از دست نداده و به‏
مقتضای ذاتش، شکرگزاری می‏کند. قلب مؤمن همۀ نعمت‏ها را از خدا می‌داند و دیگران
را واسطۀ فیض خدا می‌بیند. چون دل او، ذاتاً خدایی و خدابین است، همه‌چیز را از
خدا می‌بیند. پس شکرگزاری خدا، جزء فطرت قلبی مؤمن و طریقۀ مستقیمۀ او محسوب می‌شود.

امّا تعبیر روایت نسبت‌به صبر، این بود: «وَ إِنِ ابتَلاُه
صَبَرَ»؛ هرگاه خدا مؤمن را مبتلا کند، او صبر می‌کند. صبر در اینجا، نسبت‌به بلا
مطرح شده است؛ چون معنای صبر این است که انسان با حوادثی مواجه شود که موافق با
طبعش نیست، ولی در برخورد با آنها از جزع‌و‌فزع خودداری کند. متوسطان از مؤمنین،
در ابتلائات و حوادثی که موافق با درونشان نیست و احیاناً در مسیر اطاعت الهی
برایشان اتفاق می‌افتد، زیر فشار قرار می‌گیرند، اما فشارها و سختی‏ها را تحمل می‌کنند و
بی‏تابی از خود نشان نمی‏دهند. این افراد، حادثه و بلا را نمی‏خواهند، ولی به‏خاطر
خدا آن را تحمل می‌کنند.

همان‏طور که در باب شکر آمده است، راجع‌به صبر هم داریم که
«الصبرُ رَأسُ الاُُيمان»؛(9) صبر، رأس ایمان است؛ صبر یعنی همین که
ارادۀ حق را می‌پذیرد و با فشار درونی تحمّل می‌کند. علی«ع» فرمود: «أَلصَّبرُ مِنَ الايمان
بِمَنزِله الرَّأسِ مِنَ الجَسَد، فَإِذا ذَهَبَ الرَّأسُ ذَهَبَ الجَسَد کَذلِکَ
إِذا ذَهَبَ الصَّبرُ ذَهَبَ الايمان»(10) صبر، از ارکان ایمان محسوب می‌شود.
مسئلۀ صبر و شکر یکی از نمودارهای مهم ایمانی است.

اما صبر به این معنا، مربوط به مؤمنانی است که ایمان متوسط
دارند؛ یعنی آنهایی که نقص ایمان دارند یا کمال ایمان در آنها وجود ندارد. معرفت
این افراد به حق تعالی، کامل نیست؛ مؤمن‏بالله هستند، امّا ایمانشان در مراتب عالیه
قرار ندارد. چون ایمان، دارای درجاتی است که آنها به همۀ آن درجات دست پیدا نکرده‌اند.

اما کسانی است که در درجات بالای ایمان قرار دارند، یعنی
اولیای خدا، به‌هیچ‌عنوان صبرشان همراه با اکراه نیست. آنها از تمام حوادثی که در
راه رسیدن به خدا برایشان پیش می‌آید با آغوش باز استقبال می‌کنند؛ البته صبر
اولیاءالله یک ویژگی دیگر نیز نسبت‌به صبر متوسطان دارد و آن این است که صبر آنها ‌نسبت‌به
فراق است و از فراق محبوب، جزع و فزع می‌کنند؛ اما صبر ما بر سختی‏ها و مشکلات است. با این توضیح،
صبر بر حوادث و ناملایمات، نزد اولیای خدا بی‏ارزش است. پس یک گونه صبر، همراه با
اکراه است و یک گونه صبر، همراه با استقبال؛ یکی نسبت‌به سختی‏ها است و یکی، نسبت‌به
فراق.

به هر ترتیب صبر برای مؤمن، جنبۀ ذاتی ندارد؛ یعنی تحمل
فشارها، چه با اکراه باشد و چه با استقبال، اکتسابی است و با پیروی‌کردن از انسان
کامل به‏وجود می‌آید. تبعیت از انسان کامل، چنین قدرتی به مؤمن می‌دهد که حادثه‌ای را که از درون به آن مایل
نیست، در بیرون بپذیرد و تحمل کند. این صفت، جنبۀ اکتسابی دارد؛ به‌گونه‌ای که در
راه توحید و رسیدن به مولا، خود را همچون انسان کامل تربیت می‌کند و آن‏چنان در
این راه و صراط مستقیم قرار می‏گیرد که اگر از متوسّطان باشد، هنگام مواجهه با بلایا
و حوادث، نمی‌لرزد و از پا نمی‏افتد و اگر از اولیا باشد، به استقبال مشقت‏ها می‌رود
و بر فراق مولا، شکیبایی می‏ورزد.

حال به بحث خود برگردیم که چرا تنها این دو صفت برای قلب
مؤمن، بیان شده است؛ زیرا شکرگزاری با فطرت قلب و صبر‌کردن نیز با تبعیت از انسان
کامل، هماهنگ است. این دو صفت، با مطالبی که راجع‌‏به مؤمن در این روایت وارد شده،
ارتباط تنگاتنگی دارد؛ یکی در ارتباط با جنبۀ ذاتی قلب مؤمن و دیگری دربارۀ جنبۀ
اکتسابی دل او است.

«وَ أَمَّا الأَزهَر فَقَلبُ المُؤمِن إِن
أَعطاهُ الله عزوجل شَکَرَ وَ إِنِ ابتلاهُ صَبَرَ» منسجم است. برخلاف نظر کسانی که فکر می‌کنند در فرمایش امام، ربطی میان صدر و ذیل توصیف حضرت وجود
ندارد، باید گفت که عبارات ایشان، اصلاً از هم بیگانه نیست و کاملاً با یکدیگر
مرتبط هستند. بنابراین هرکس در مرتبۀ خود با هر درجۀ‌ ایمانی، این دو
صفت حمیده را خواهد داشت؛ یعنی اگر قلب، در هر مرتبه‏ای از نورانیت باشد، همراهش
«شکر» و «صبر» نیز وجود دارد. نمی‌شود مؤمنی وجود داشته باشد که شاکر و صابر نباشد. صبر و
شکر، همراه أَزهَر‌بودن قلب مؤمن است.

 

پي‌نوشت‌ها:

1.
بحارالأنوار، ج67، ص 51.

2.
بحارالأنوار ، ج67، ص184.

3.
سورۀ مبارکۀ حجرات، آیه 13.

4.
حضرت استاد بحث «شکر» را در سال 1368هـ ش، طی40جلسه، از منظر اخلاقی و در سال 1377هـ
ش، طی11‌جلسه، در ادامۀ مباحث سیر و سلوک مطرح کرده‏اند که ان‌شاءاله در آینده به‌صورت
مجزا منتشر خواهد شد.

5.
حضرت استاد بحث «صبر» را در سال 1363هـ ش، طی31‌جلسه، از منظر اخلاقی و در
سال1377هـ ش، طی 29‌جلسه، در ادامۀ مباحث سیر و سلوک مطرح کرده‏اند که ان‌شاءاله
در آینده به‌‏صورت مجزا منتشر خواهد شد.

6.
چون تمام نعمت‏های الهی را شناسایی نکرده‌ایم،
یک‏ سنخ از نعمت‌ها بر ما مخفی و پنهان مانده است؛ بنابراین می‏گوییم: نعمت‏های
ظاهری و مخفی.

7.
البته تکرار زبانی این الفاظ هم خوب است؛ چرا‌که امکان دارد تأثیر داشته و موجب
تنبّه و تکان‌خوردن دل شود تا جایی‏که این حرف‏ها به گوش دل برسد و کم‏کم حالت
شکستگی برایش حاصل شود. این دستورات شرعی، کاملاً حساب‏شده است.

8.
بحارالأنوار، ج 71، ص 117.

9.
غررالحكم، ص 280.

10.
بحارالأنوار، ج 67، ص 183.

 

سوتیتر1: صبر و شکر از امّهات صفات جمیلۀ مؤمن
است؛ به‌نحوی که صفات جمیلۀ بسیاری از این دو صفت، منشعب می‌شود

سوتیتر2: اولیای خدا، به‌هیچ‌عنوان
صبرشان همراه با اکراه نیست. آنها از تمام حوادثی که در راه رسیدن به خدا برایشان
پیش می‌آید با آغوش باز استقبال می‌کنند

سوتیتر3: شکر حالتی قلبی است که با معرفت منعم و
اوصاف و نعمت‏های او به‏وجود می‏آید و در بُعد اخلاقی آن را به سه ‏بخش تقسیم می‌کنند: شکر قلبی، شکر زبانی و شکر عملی