عبدالله اصفهاني
روز دهم آذر، سالروز شهادت مبارز نستوه،
مجتهد شجاع، شهيد آيتالله سيدحسن مدرس است. در سال 1316 شمسي در چنين روزي، بهدستور
رضاخان پهلوي در كاشمر او را به شهادت رساندند.
سراسر زندگي پرفرازونشيب شهيد مدرس،
درس زندگي متعالي و آموزنده است. در اين نوشتار، با گوشههايي از زندگي درخشان و
پرافتخار او آشنا ميشويم:
فقيه مجاهد، عالم پرهيزگار، شهيد مدرس از
سادات طباطبايي زواره بود و نسب او به حضرت امام حسن مجتبي(ع) ميرسید. پدرش
سيداسماعيل و جدش سيدعبدالباقي طباطبايي در منطقۀ اردستان و زواره مشغول فعاليتهاي
تبليغي بودند.
سيداسماعيل طباطبايي كه در روستاي سرابه
كچو مشغول وعظ و ارشاد مردم بود، با طایفۀ سيدسالار زواره نسبت دوري داشت كه بعد
از ازدواج با خديجه طباطبايي، اين پيوند قويتر شد. محصول اين پيمان پاك، كودكي بود
كه در سال 1278 هجري ديده به جهان گشود و سيدحسن ناميده شد.
سيدحسن در ششسالگي همراه پدرش از زواره
نزد جدش ميرعبدالباقي رفت كه قبلاً محلۀ فضلآباد قمشه را بهعنوان سكونتگاه
برگزيده بود. سيدعبدالباقي بيشترين نقش را در تعليم و تربيت نوادهاش ايفا كرد و
او را در مسير علم و تقوا قرار داد. مدرس چهاردهساله بود كه اين مربي عاليقدر را
از دست داد. او در سال 1298 هـ ق براي ادامۀ تحصيل به اصفهان رفت و مدت سيزده سال
محضر سي استاد ازجمله: ميرزا عبدالعلي هرندي، ملامحمد كاشي، جهانگيرخان قشقايي،
سيدمحمدباقر درچداني و شيخ مرتضي ريزي را درك كرد كه او به بركت توان علمي اين
مربيان و فراست ذاتي و همت وافر خود، در علوم عقلي و نقلي مهارتهايي بهدست آورد.
سپس براي اتمام تحصيلات به نجف اشرف رفت
و در سال 1311 هجري براي مدتي كوتاه از فيض وجود ميرزاي شيرازي بهره برد.
او در نجف با عارف نامي شيخ حسنعلي نخودكي
اصفهاني همحجره شد و در خارج فقه و اصول از جلسۀ درس آيات عظام سيدمحمد طباطبايي
فشاركي زواري، شيخ الشريعۀ اصفهاني بهرهمند شد.
پس از رسيدن به مقام اجتهاد، به روستاي
اسقه از توابع قمشه رفت و ديداري با بستگان داشت. آنگاه به اصفهان رفت و به تدريس
منطق، شرح منظومه و خارج فقه و اصول مشغول شد و بهدليل تبحر در تدريس، به مدرس
معروف شد.
او در دورۀ دوم مجلس شوراي ملي از سوي
فقها و مراجع تقليد، بهعنوان مجتهد طراز اول به مجلس راه يافت تا همراه چهار
مجتهد ديگر بر قوانين مصوب مجلس نظارت داشته باشد. مدرس در دورۀ سوم، چهارم، پنجم
و ششم مجلس نيز از سوي مردم تهران بهعنوان نمايندۀ آنان برگزيده شد. در اين مدت
نقش مهم و تأثيرگذاری ايفا كرد و به ستيز با اسكتبار و استبداد پرداخت، اما در دورۀ
هفتم مجلس، عوامل ستم اجازه ندادند او به مجلس برود و در 16 مهر 1307 به خانهاش
يورش بردند و او را دستگير کرده و به قلعۀ خواف تبعيد کردند. بعد از نه سال به
كاشمر منتقل شد و سرانجام در غروب رمضان 1356 هـ ق، (10 آذرماه 1316 ش) با نيرنگ
عوامل رضاخان به شهادت رسيد. اكنون مرقدش در اين شهر زيارتگاه مردم است.
غناي نفس و قناعت
يكي از برجستهترين ويژگيهاي شهيد آيتاله
مدرس قناعت و سادهزيستي او بود. او از آغاز زندگي تا انتهاي عمر بابركتش از اين
شيوه دست برنداشت. مدرس در اين ميدان و نيز از نظر مصرف كالاهاي وطني گوي سبقت را از
همگان ربود. لباس او هميشه بافت و دوخت ايران بود. در كف اتاقش دو تخته نمد پهن
شده بود و وسيلۀ پذيرايي او يك منقل گلي، قوري و دو استكان ساده بود. اكثر اوقات،
غذاي روزانهاش نان و ماست و سبزي و گاهي هم مختصر آبگوشت كمچرب بود.(1)
هركس ميخواست با مدرس ملاقات كند، اعم
از وكيل، وزير و بقّالِ سرگذر، به اين اتاق وارد ميشد و اگر مراجعهكننده فقيرتر
و عاديتر بود، مدرس، بيشتر از ديگران به او احترام کرده و حالش را رعايت ميكرد.
در خصوص افراد سرشناس و صاحبنفوذ تعارفات را كمتر معمول ميداشت.(2)
در سفري كه مدرس به روستاي اسفه (كه مدتي
در آنجا زندگي كرده بود) رفت، آسياب اين آبادي را كه از موقوفات مدرسۀ چهارباغ
اصفهان بود، تعمير كرد تا از اين طريق، هم مشكلات مردم آن روستا برطرف شود و هم به
طلبههاي اين مدرسه كمك كرده باشد. در همين آبادي خانۀ پدري خود را به دو حمام
عمومي تبديل كرد؛ كاروانسرايي ساخت و قناتي احداث کرد. همچنین دو مجتمع مسكوني بهنام
قلعۀ خيرآباد ساخت تا خانوادههايي كه دچار مشكل هستند، در آنها اقامت کنند.(3)
در مهيار اصفهان هم پلي برپا کرد تا مردم
هنگام تردد، با دشواري و زحمت مواجه نشوند. شترداران مهياري براساس نذري كه
داشتند، خانهاي مخروبه در اصفهان براي مدرس خريدند. مدرس براي تعمير اين خانه
شخصاً خشت تهيه كرد و پس از آنكه به آن سروساماني داد و تا حدودي آمادۀ سكونت
شد، خانوادهاش را در آنجا اسكان داد.(4)
مدرس با اين نوع زندگي در برابر استعمار
و استبداد ايستاد. زندانها و زجرها كشيد و چندين بار هم ترور نافرجام شد، ولي
قدمي به عقب ننهاد و تا آخرين لحظه زير بار ذلت نرفت. خود او ميگفت: اگر من نسبتبه
بسياري از امور اظهار نظر میکنم و حرف حق را بدون پروا از اين و آن، بر زبان ميآورم،
بهدلیل آن است كه چيزي ندارم و از كسي هم چيزي نميخواهم. اگر شما هم بار خود را
سبك كنيد و توقع را كم کنید، آزاد ميشويد.(5)
او در زماني كه در نجف مشغول تحصيل بود و
هنگامي كه در تهران توليت مدرسۀ سپهسالار را عهدهدار بود و همچنین در ايامي كه در
سنگر مجلس فعاليت ميكرد، براي تأمين مخارج روزانه كار ميكرد.(6)
جويبارهاي سادهزيستي و دولت فقر
مدرس، اين ميراث گرانقدر زهد و وارستگي
را از خاندان و اجداد طاهرينش بهارث برده بود و با رفتار و كردار خويش، ديگران و
خانوادهاش را به اين نوع زندگي تشويق میکرد. برادرش مرحوم سيدعلياكبر ميگويد:
من چهاردهساله بودم كه برادرم مدرس مرا براي ادامۀ تحصيل به اصفهان برد. در مدرسۀ
جده اتاقي برايم گرفت و مشغول فراگيري درس سيوطي شدم. پس از يك هفته وي استاد مرا
عوض كرد و چون دلیل اين تغيير را پرسيدم، گفت: آن معلم كاروبار خوبي داشت. اتاقش
با فرش قالي مفروش بود و در محل زندگيش وسايل اعياني و اشرافي ديده ميشد، ولي تو
از اين امكانات بيبهره بودي و اين وضع در تو اثر روحي ميگذاشت.(7)
او به خانوادهاش توصيه ميكرد: نماز
بخوانيد، قناعت كنيد، كشاورزي و دامداري نماييد، لباس وطنی بپوشيد تا از وابستگي
به ديگران بينياز شويد. در نامهاي به فرزندش سيداسماعيل نوشت: امور شما مثل من
بايد به زراعت بگذرد و اسباب كشاورزي مال خودتان است و نياز به غير نداشته نباشيد.
اهل خانه را توصيه به اين واقعيت ميكرد كه حاجتها را از خداوند متعال بخواهيد و
از ديگران قطع اميد كنيد، چون درهاي رحمت الهي هيچوقت وي كسي بسته نمیشود.(8)
به همين دليل دكتر ميلسپو، مستشار ماليه
و رئيس خزانهداري وقت كه در سال 1301 هـ ش به استخدام دولت ايران درآمد، دربارهاش
نوشت: شهرت مدرس بيشتر در اين است كه اصلاً براي پول ارزشي قائل نیست. در خانهاي
ساده زندگي ميكند و در ملاقات با او محال است كسي تحت تأثير سادگي او قرار
نگيرد.(9)
مدرس، نخست خود مسيري زاهدانه و توأم با
قناعت پيش گرفت و بعد از طريق اين نوع زندگي توانست به درد محرومان و افراد كمبضاعت
پي ببرد. او در تمامي لحظات عمر از مستمندان غافل نبود. فاطمهبيگم مدرس –فرزند
ایشان- ميگويد: بسيار اتفاق ميافتاد پدرم بدون قبا و حتي شلوار در حالي كه عبايش
را به دور خود پيچيده بود، به خانه ميآمد و ميدانستيم كه او لباسش را به برهنهاي
بخشيده است. روزي به او گفتم: اجازه دهيد چند ذرع كرباس در خانه داشته باشيم تا
بتوانيم در چنين مواقعي برايتان لباس تهيه كنيم، پاسخ داد: امكان دارد ما آن را
ذخيره كنيم، ولي ديگري به آن نياز مبرمي داشته باشد.
در يكي از روزها، عدهاي فقير به ايشان
رسيدند و از وي كمك مالي خواستند و در آن هنگام مدرس پولي در جيب نداشت، به همین
خاطر از بقال محله كه هميشه از او خريد میکرد، مبلغي قرض كرد و به آن بينوايان
داد.
در يكي از روزها مالكي از شهرضا نزد مدرس
ميآيد و اصرار میکند تا مقداري از املاك روستاي مهديآباد را به وي واگذار كند.
مدرس به نامبرده ميگويد: مگر تو فاميل فقير نداري؛ چرا اين زراعت را بهعنوان صلۀ
ارحام به آنان نميبخشي؟ مالك یادشده ميگويد: خويشاوند درمانده دارم، ولي مايلم
اين آب و ملك را به شما تقديم كنم. مدرس وقتي اين سخن را ميشنود، از شدت خشم
برافروخته ميشود و ميگويد: بايد اين زراعت را به بستگان مستمند بدهي تا ذخيرهاي
براي آخرت تو باشد. آن مرد نااميد ميشود و خانۀ مدرس را ترك ميكند.(10)
مدرس وقتي ميخواست از اصفهان به تهران
برود تا در مجلس دوم حضور يابد، در حوالي نطنز توقف كرد و در يكي از اتاقهاي
امامزاده سليمان در يكي از روستاهاي اين نواحي بيتوته كرد. متولي امامزاده با وجود
تنگدستي بهنحو شايستهاي از مدرس و همراهان او پذيرايي کرد. مدرس از وضع ظاهر وي،
پي به ناداري او ميبرد و پرسوجو ميكند. آن مرد لب به سخن ميگشايد و ميگويد:
پيرمردي فقير و عيالوارم، دو دختر بزرگ دارم كه هنوز كسي براي خواستگاري آنان
نيامده است و از ادارۀ خانه ناتوان شدهام. مدرس در همان شب با كمك كدخداي روستا،
آن دو دختر را به عقد ازدواج دو نفر از جوانان روستا درميآورد و بدينگونه آن
متولي امامزاده را شادمان میکند(11) و بعد عازم قم ميشود.
يك روز عصر كه مدرس كنار باغچۀ منزلش در
تهران نشسته بود و به صحبتهاي خانوادۀ فقيري گوش ميداد. ميخواست به وضع زندگي
آنان رسيدگي كند که در اين هنگام به او اطلاع دادند كه سه نفر وارد منزلش شدهاند
و تقاضاي ملاقات دارند (كه بعداً مشخص شد سفير آمريكا، همسرش و يك نفر مترجم هستند).
مدرس نسبتبه آنان بياعتنايي كرده و معطلشان کرد و سپس به اتاق خود رفت. آنها هم
بهدنبالش راه افتادند. مدرس نظري به سفير و همراهان افكند و چون همسر سفير، زني
زشترو و آبلهگون بود، قبل از اينكه باب مذاكره باز شود، اين امر را از طريق
مترجم به آگاهي سفير رسانيد و از او دلیل انتخاب اين زن زشترو را جويا شد. زن
سفير وقتي از اين ماجرا مطلع شد، به حالت قهر و عصبانيت از اتاق بيرون رفت و بهدنبالش
سفير و مترجم هم خارج شدند. وقتي از مدرس پرسيدند چرا اينگونه با آنان برخورد
نمودي، گفت: ميخواستم باب مذاكره گشوده نشود.(12)
تأمين اجتماعي
هدف عمدۀ تأمين اجتماعي برقراري امنيت
اجتماعي و ثبات اقتصادي، حمايت از محرومان و پرداخت مقرري براي بازنشستگان و
درماندگان است.
مدرس در سنگر مجلس ميكوشيد با حاكميت
قانون، توجه و بهادادن به مردم و ايجاد دلگرمي و روحيۀ مسئوليتپذيري در آنان،
زمينههاي مناسب را براي رشد و توسعۀ جامعه فراهم کند. واگذاري كارها به مردم و
فروش املاك خالصه و واگذاري آنها بهمنظور احيا يا بابت حقوق كارمندان، تأمين
كسري بودجه و اجارهدادن موقوفات از اموري بود كه مدرس پي گرفت؛ زيرا اعتقاد داشت
اين امور فرايند تأمین اجتماعی را تسهيل میکند.
همچنين ايشان كوشيد از نفوذ عناصر
لاابالي، فاسد و قانونشكن در مديريت اجرايي كشور جلوگيري کرده و با فساد اداري،
رشوهخواري و مفاسد مالي كارگزاران مبارزه کند. آن شهيد در هنگام تصويب قانون
استخدام كشوري و قانون بازنشستگي در 22 آذر 1301 ش تأكيد کرد: هنگام استخدامِ نيرو
براي ادارات بايد شرايط كارگزاران، نحوۀ بهكارگيري آنها، كارايي دستگاههاي اجرايي،
رابطۀ بين كار و هزينهها، بازدهي منطقي و معتدل نيروها و سازمانها و جلوگيري از
استخدام نيروها براساس سليقه و رابطه، مورد توجه جدي قرار گيرد.
آن مرحوم در بيانات خود طي دورۀ ششم مجلس
شوراي ملي به مسايل اجتماعي و رفاهي عمومي مردم ازجمله صندوق بازنشستگي، تأسيس
بانك براي بازنشستگان بهمنظور فعاليت اقتصادي آنان، سرمايهگذاري، اعطاي اعتبارات
و امتيازات تسهيلات، حفظ قدرت خريد اندوختههاي كارگزاران، جلوگيري از كاهش قدرت
خريد پول، اهميت فراوان داد.
او كه در سطح سادهترين اقشار جامعه ميزيست
و درد نيازمندان و محرومان را بهخوبي احساس ميكرد، آنها را وليّنعمت خود ميدانست
و براي بهبود زندگي آنان ميكوشيد و به فكر تأمين بهداشت، آموزش، خدمات اجتماعي و
عمومي آنان بود و در اين راستا از هيچگونه تلاشي دريغ نميكرد و در صورت نياز، از
حقوق شخصي چشم ميپوشيد تا كاري عامالمنفعه صورت گيرد.(13)
مدرس در جلسۀ 83 مجلس شوراي ملي،
خاطرنشان کرد: دولت بايد با تمام قواي خودش جلوگيري كند كه قوي صدمهاش به ضعيف
نرسد و اگر ما بخواهيم به موكلان خود خدمت كنيم، بنده عرض ميكنم كه موكلان من تمامي
اهالي ايران است بلااستثنا و بايد صلاحبيني براي تمام آنها بكنيم. پس بايد دولت
قسمي كند كه راحتي از براي تمام مردم فراهم كند.(14)
در جلسۀ 190 مورخ 24 آذرماه 1301 ش با
دريغ و درد گفت: دورۀ مجلس هم نزديك به انقضاست و هنوز در مسئلۀ اقتصاد قدمي
برداشته نشده است.
در فرازي از نطق اين جلسه ميگويد: علاج
اين كار (رفع نابساماني اقتصادي و فقر مالي) منحصر به اين است كه مخارج را كم كرده
و به هرچه داشت قناعت كرد. والّا در سال كه پنجاه كرور، صد كرور جنس كه از خارج
وارد ميشود، لابد بايد يك چيزي در مقابل ببرند. جنس كه نميبرند، پول ميبرند.
اين وظيفۀ خود مردم است كه حاضر شوند و از امتعۀ خارج بهقدر احتياج استعمال كنند
و زياد افراط نكنند. آقايان اين مذاكرات را ختم كنند و يك ترتيبي بكنند كه راپرت
به اجناس واردي (واردات) از كميسيون فواید عامه به مجلس بيايد و تكليفيش معلوم شود، بلكه
انشاءاله يك خدمت اقتصادي به مملكت كرده باشيم.(15)
او در جلسۀ 104 مورخ دي 1303 ش از اينكه
عوارضي بر اجناس و كالاهاي مورد احتياج مردم تحميل شده، بهشدت انتقاد كرد و در
مخالفت با اين لايحه افزود: مخارج لازم براي شهري مثل تهران بايد از اهل آن شهر
گرفته شود و آن را هم بايد از افراد مرفه دريافت کرد كه اين شيوه به عدل و انصاف
نزديكتر است. او كه با تحميل عوارض بر اقشار كمدرآمد جامعه موافق نبود، در ادامه
پيشنهاد كرد: عوارض از كالاهاي تجملاتي كه مورد استفادۀ اقشار مرفه جامعه است،
گرفته شود و افزود: يك خرجي داريم و يك برجي و به عقيدۀ من عوارض بايد بر برج
تحميل شود، نه بر خرج. اين تحميلات را نبايد بر ارزاق عمومي كرد و بايد حسابش را
نمود كه چه تحميلي بر مردم زحمتكش كمتر است و درعينحال براي اقتصاد مملكت هم
نافع است.(16)
در اين بيانات دلمشغولي مدرس به اقشار
كمدرآمد و عدالتمحوري مطرح است.
بودجه و ماليات
از هدفهاي مدرس در مجلس شوراي ملي،
ايجاد نظام مالياتي عادلانه و مفيد، تصويب بودجۀ منطقي و مطابق با واقعيتهاي
جامعه و اصلاح ساختار اداري بود. از تأكيدهاي مدرس اين بود كه اول بايد بودجه
اصلاح شده و هرچه امكان دارد، تقليل داده و صرفهجويي شود و سپس به موضوع ازدياد
عايدات و درآمدها توجه گردد و نيز بايد بودجهاي كه تصويب میشود، در محل خود صرف
شود. به باور مدرس، منابع، مصارف، عايدات و اصلاح هزينهها در عرض هم نیستند و
اولويت بايد با كاهش هزينهها، افزايش كارآيي دستگاههاي دولتي، جلوگيري از
استخدامهاي بيمورد، توجيه كارهاي عمراني و تخصيص بهينۀ منابع و عايدات كشور
باشد. نبايد از هزينهها بهسراغ درآمدها رفت. نبايد رقمهاي ساختگي و غيرواقعي را
براي درآمدها پيشبيني كرد و بر اين اساس بودجه تنظيم نمود.(17)
در جلسۀ 31 مورخ 5 مهر سال 1300 هـ ش،
خطاب به هيئت دولت حاضر در مجلس گفت: ما ديگر به جهت مخارج جاري مملكت ديناري قرض
نخواهيم كرد و در ادامه افزود: البته هركس عقيده داشته باشد كه اين مملكت براي
ايراني بماند، بايد مال عموم را خرج مصارف عمومي بكند، هركس كار خصوصي دارد، نميشود
از بيتالمال به او پول داد… كسي كه كار نكرده و خدمت نكرده، نبايد مزد بگيرد.
كسي پول بلاعوض و مجاني نگيرد.(18) در ادامه گفت: همه، اعم از نخستوزير،
نمايندگان و كارمندان خدمتگزار خلقاند. محرومان و مستمندان حساب ديگري دارند و
بايد آنها را تحت پوشش قرار داد. در فراز ديگري از بيانات خود گفت: من با مسئلۀ حذف
و تقليل مخارج موافقم، بيتالمال عمومي مسلمين را نبايد مفت به كسي داد.(19)
در جلسۀ 310 مجلس گفت: آيا وكلاي ملت و
هيئت دولت در مقام اين هستند كه اين مملكت خراب ما رو به آبادي برود يا خير؟ و اگر
كسي يك زحمتي كشيد، اتكال داشته باشد به اين زحمتش تا كمكم مردم رغبت كنند و اين
خرابي را آباد كنند. اميدوارم كه تمام ملت و دولت در اين خيال باشند كه مملكت ما
رو به آبادي برود، بلكه يكجا يكچيزي هم دستي بدهيم تا اينكه آباد كنند.(20)
در جلسۀ 130 مورخ اول شهريورماه 1301 هـ
ش، چنين گفت: حاكم و سائس (برنامهريز و سياستگذار) جمعيت بايد از مال اين جمعيت،
آن جمعيت را اداره كند و جامعه ادارهكردنش در تحت اين دو كلمه است «تعمير البلاد
و تأمين العباد» و آن حاكم و سائس اگر بر طبق قانون عمل نكرد، ظالم و متعدي و لازمالدفع
است.(21)
پينوشتها:
1.
مدرس مجاهدي شكستناپذير، عبدالعلي باقي، ص 323.
2.
شرح زندگاني من، عبدالله مستوفي، ص 243.
3.
داستانهاي مدرس، از نگارنده، ص 60.
4.
يادنامۀ مدرس، ص 72.
5.
شهيد مدرس ماه مجلس، از نگارنده، ص 74.
6.
مقالۀ نول جو دوغگو، ترجمۀ محمدابراهيم باستاني پاريزي، مندرج در كتاب محيط
ادب.
7.
مدرس مجاهدي شكستناپذير، عبدالعلي باقي، ص 130ـ129.
8.
همان، ص 230ـ229.
9.
مأموريت آمريكاييها در ايران، ميلسپو، ترجمۀ حسين ابوترابيان، ص 127.
10.
مدرس، بنياد تاريخ انقلاب اسلامي، ج اول، ص 214.
11.
داستانهاي مدرس، ص 115.
12.
همان، ص 147.
13.
ديدگاههاي اقتصادي شهيد مدرس، دري نجفآبادي، ص 37ـ36.
14.
مدرس در پنج دورۀ تقنينيۀ مجلس، بهكوشش: محمد تركمان، ج 1، ص 268.
15.
همان، ص 37.
16.
همان، ص 134 و 136.
17.
ديدگاههاي اقتصادي مدرس، ص 69.
18.
آراء، انديشهها و فلسفۀ سياسي مدرس، محمد تركمان، ص 60ـ59.
19.
ديدگاههاي اقتصادي مدرس، ص 31.
20.
مدرس در پنج دورۀ تقنينيۀ مجلس، ص 34 و 59.
21.
همان، ص 316.
سوتیتر 1: لباس
او هميشه بافت و دوخت ايران بود، در كف اتاقش دو تخته نمد پهن شده بود و وسيلۀ
پذيرايي او يك منقل گلي، قوري و دو استكان ساده بود
سوتیتر 2: مدرس،
نخست خود مسيري زاهدانه و توأم با قناعت پيش گرفت و بعد از طريق اين نوع زندگي
توانست به درد محرومان و افراد كمبضاعت پي ببرد؛ او در تمامي لحظات عمر از مستمندان
غافل نبود
سوتیتر 3: مدرس در
سراسر عمر خویش درد نيازمندان و محرومان را بهخوبي احساس ميكرد، آنها را وليّنعمت
خود ميدانست و براي بهبود زندگي آنان ميكوشيد