كمال انسان

شاهراه سعادت
انسان

حضرت آيت الله جوادي آملي

تدوين:حجت الاسلام والمسلمين
مصطفي پور

انسان موجودي است كه براي كمال آفريده
شده و كمال او در رسيدن به ملاقات پروردگار است:. «يا ايها الانسان انك كادح الي
ربك كدحاً ملاقيه؛(1) : اي انسان تو با رنج و تلاش وصف‌ناپذير به سوي
پروردگارت رواني و سرانجام به لقاء او خواهي رسيد».

انسان‌هايي كه به ملاقات پروردگار نائل
مي‌شوند دو دسته‌اند: گروهي با چهره‌هايي خوش و شاداب با خدا روبرو مي‌شوند و به
او نگاه مي‌كنند و گروهي عبوس و درهم كشيده‌اند و مي‌دانند كه عذابي كمرشكن بر
آنها تحميل خواهد شد.(2)

حال براي اين كه انسان در ملاقات با خدا
شاداب و خوش باشد، باید چه فعاليت‌هايي را انجام دهد و ميدان اين فعاليت‌ها كجاست؟

بديهي است كه ميدان تلاش و فعاليت انسان
فقط در عالم دنيا و جهان طبيعت است كه بايد در آن روابط خود را با خدا و خود و
ديگران و عالم طبيعت بدرستي برقرار كند و چون خود به همه ابعاد اين روابط، بویژه
تأثير آن در زندگي اخروي بي‌خبر است، بايد خداوند به حكم لطف و رحمتش، چگونگي
رسيدن به ملاقات خود را با چهره‌اي شاداب براي انسان بيان كند، از اين رو خداوند
در قرآن برنامه‌هايي را براي مؤمنان تنظيم كرده و از آنان خواسته است به آن برنامه‌ها
عمل كنند. بدیهی است اگر كسي برنامه‌اي تنظيم شده داشته باشد، ولي به آن عمل نكند،
تأثيري نخواهد داشت.

قرآن در سوره انفال می‌فرماید: «يا
ايهاالذين آمنوا اطيعوالله و رسوله و لا تولو عنه و انتم تسمعون و لا تكونوا
كالذين قالوا سمعنا و لم لايسمعون؛(3)  : اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، از خدا و
پيامبرش فرمان بريد و اينك كه مي‌شنويد پيامبر، شما را به كاري فرا مي‌خواند و يا
از كاري باز مي‌دارد،‌ از او روي برنتابيد و مانند كساني نباشيد كه به پيامبر
گفتند سخن تو را شنيديم، در صورتي كه آن را به گوش دل نمي‌شنيدند».

در اين آيه به  چند مطلب باید توجه کرد :

1ـ وحدت اطاعت خدا و رسول(ص)

2ـ راز نهي از تولّي و مفرد آوردن ضمير

3ـ چگونگي جمع ادعاي شنيدن و نشنيدن

4ـ‌ نتيجه‌گيري و جمع‌بندي مطالب

 

 

وحدت اطاعت خدا و رسول(ص)

در برخي از آيات قرآن كلمه اطيعوا دو بار
تكرار شده است، يك بار با عنوان اطيعوالله: از خدا اطاعت كنيد و به دنبال آن می‌فرماید
واطيعوالرسول: از پيامبر اطاعت كنید.(4)

ولي در آيه مورد بحث، اين تكرار رعايت
نشده است. راز آن چيست؟

براي بيان راز اين مسئله لازم است توجه
شود كه پيامبر(ص) و رسول الهي، دو حيثيت و جنبه دارد: 1ـ جنبه رسول خدا بودن و
ابلاغ پيام و احكام الهي 2ـ جنبه امام و حاكم جامعه اسلامي و اجراكننده احكام الهي
را داشتن. به عبارت ديگر، پيامبر هم رسالت دارد هم امامت و از آن جهت كه رسول خداست،
حكمش از حكم خدا جدا نيست، چنان كه قرآن می‌فرماید: «و ما ارسلنا من رسول الا
ليطاع باذن الله؛(5) : ما هيچ پيامبري را نفرستاديم مگر به اذن خدا در
همه امور از او پيروي شود.» و در آيه ديگری میفرماید: «من يطع الرسول فقد اطاع
الله(6) : هر كس از پيامبر فرمان برد، از خدا فرمان برده است».

 اما از آن جهت كه پیامبر(ص)، امام و ولي و حاكم
مسلمانان است، در مسائل جزئي احکامی دارد. از باب مثال، كسي را به فرماندهي لشكر
يا امير الحاج نصب مي‌كند، دستور جنگ يا صلح مي‌دهد يا در امور مربوط به مصالح
عمومي جامعه حكمي را صادر مي‌كند. اين سمت در زمان پيامبر(ص) برعهده اوست و بعد از
رحلت آن حضرت، برعهده اوصياء و اولي‌الامر است كه در اين صورت ايجاب مي‌كند اطيعوا
تكرار شود تا ناظر به شأن و جهت امامت و ولايت و حكومت باشد.

در آيه مورد بحث با توجه به عطف رسول بر
خدا، ناظر به شأن رسالت است كه فرمان پيامبر و فرمان خدا يكي است، اما در سوره
نساء چون اولي‌الامر بر رسول عطف شده است، ناظر به شأن و جهت امامت و حكومت است كه
مشترك بين پيامبر و امامان است. اين سمت در عصر پيامبر به دوش او و بعد از رحلت
پيامبر«ص» بر دوش اوصياء او و در عصر غيبت برعهده فقيه عادل و واجد شرايط ولايت
است كه مسئوليت رهبري و اداره جامعه و هدايت آن را عهده‌دار است.

 

راز نهي از تولي و تكرار نشدن خير

قسمت اول آيه، اطاعت خدا و پيامبر را يكي
مي‌داند و شأن رسالت چيزي جز ابلاغ پيام الهي نيست. در اين قسمت مي‌گويد : «ولا
تولوا عنه» : از فرمان پيامبر ما اطاعت كنید و اگر شما را به امري فرمان مي‌دهد يا
از كاري بازمي‌دارد، از او روی  برنتابيد.
بايد ضمير (عنه) را به صورت تثنيه بياورد و بگويد (عنهما) از اين رو اين سئوال
مطرح مي‌شود كه راز مفرد آوردن ضمير چيست؟

پيامبر از آن جهت كه ولي و حاكم است،
سخناني را مطرح و دستوراتي را صادر مي‌كند و مردم آن را مي‌شنوند و بايد او را
اطاعت كنند و از فرامینش اعراض نكنند، چنان كه اگر پیامبر دستورات خدا را به آنها
ابلاغ كند، نبايد از آن سرپيچي كنند و به ديگر سخن مردم نبايد از فرمان وجود مبارك
پيامبر خواه به عنوان رسول و مبلغ احكام و يا به عنوان امام و رهبر مسلمانان،
سرپيچي كنند، زيرا پيامبر هرگز از روي هوا سخن نمي‌گويد و گفتارش جز وحي نازل بر
او نيست. «ما ينطق عن الهوي ان هو الا وحي يوحي»؛(7) او به رأي خويش
چيزي براي شما نمي‌خواند، آن نيست مگر وحي‌اي كه از جانب خدا به او مي‌رسد.

بنابراين نكته‌اي كه گفته شد، ضمير در
تولوا عنه به پيامبر برمي‌گردد.

 

چگونگي جمع بين شنيدن و نشنيدن

در آيه مورد بحث مي‌فرمايد، مانند كساني
نباشيد كه مي‌گويند شنيديم در حالي كه آن را نشنيده‌اند، چگونه است کسی كه مدعي
شنيدن است، ولي در واقع نمي‌شنود و طبق آيه در حالي كه مي‌شنود از پيامبر اعراض مي‌كند.

انبياء و پيامبران الهي براي بيدار كردن
مردم از خواب غفلت مبعوث مي‌شوند، اما گاهي انسان دچار خواب سنگيني مي‌شود، بطوری
كه صداي انبياء او را بيدار نمي‌كند، از اين رو، خداي سبحان به رسول اكرم«ص» مي‌فرمايد:
«و ما انت بمسع من في القبور»؛(8) : كسي كه مرده يا خوابيده است سخن تو
را نمي‌شنود تا بيدار شود.

چنين انسان‌هايي گرفتار غفلت هستند و
غفلت يكي از موانع سير انسان به سوي خداست. علي«ع» مي‌فرمايند: «الغفله ضلال
النفوس(9) : غفلت گمراني
جان است.

امام صادق«ع» می‌فرمایند: «اياكم و
الغفله فانه من غفل فانما يغفل عن نفسه» : از غفلت بپرهيزيد، زيرا به زيان جان
شماست، پرهيز از غفلت براي پرهيز از زيان‌هاي جان آدمي است.

 

زمينه‌ساز غفلت

غفلت عوامل گوناگوني دارد:

1ـ خاطرات ناخوانده

ما هر گاه بخواهيم كاري را انجام دهيم،
در آغاز كار، بر آن تسلط نداریم و آن كار براي ما ملكه نيست، از اين رو در آغاز آن
را به دشواري انجام مي‌دهيم. وقتي آن كار در اثر تكرار ملكه ما شد، آن را آسان
انجام مي‌دهيم، چنان كه انبياء الهي به عنوان شكور معرفي شدند، زيرا شكر خدا بوفور
از آنان صادر مي‌شد. اگر كسي كارهاي ناپسند را تكرار كند، آن كار براي او ملكه مي‌شود.

انساني كه دائماً به فكر مسائل لذت‌بخش
مادي است تا هنگامي كه مشغول كار است،‌ نه تنها بدن كه فكر او نيز مشغول كار است.
آنجا ظاهر و باطن، هماهنگ است، يعني وقتي سرگرم لذت است قلبش متوجه جاي ديگر نيست،
بلكه قلب و قالب او هر دو متوجه كار لذيذ است. كسي كه به مال دل بسته است، بدن و
دلش متوجه مال و لذت بردن از آن است و هنگام نماز بدنش به ركوع و سجود مي‌پردازد،
ولي روحش متوجه مال است.

بنابراین ممكن است انسان‌ها پاي سخنان
پيامبر بنشينند و به ظاهر مستمع سخنان آن حضرت باشند، اما بر اثر خاطرات نهفته در
درونشان، گويا سخنان پيامبر را نمي‌شنوند و لذا از خواب بيدار نمي‌شوند و به ديگر
سخن، انسان غافل در خواب است. از اين رو، علي«ع» فرمود: «نعوذ بالله من شبهات
العقل»(10) ما از خواب و تعطيلي عقل به خدا پناه مي‌بريم. عقل بشر آنجا
كه نمي‌فهمد معطل و آنجا كه مي‌فهمد و كاري نمي‌كند خاموش است.

 

2ـ‌ معصيت و نافرماني خدا

يكي از عوامل غفلت، معصيت و نافرماني
خداست.: «الناس نيام اذا ماتوا انتهوا(11) : انسان‌ها در خوابند،‌ وقتي
كه بميرند بيدار مي‌شوند». انساني كه در دنياست و معارف الهي را نمي‌يابد در خواب
است. وقتي انسان مرد تازه بيدار مي‌شود، زيرا مرگ سرآغاز بيداري است. آنچه كه باعث
تحكيم اين غفلت مي‌شود زندگي همراه با معصيت و نافرماني خداست.

با توجه به عامل غفلت ناشي از خاطرات غلط
و معصيت كه انسان را از درون مشغول مي‌سازد، گوش او شنواي حق نيست، لذا از حقايق و
معارف الهي بهره‌اي نمي‌برد. از اين رو قرآن می‌فرماید: مانند كساني نباشيد كه مي‌گويند
شنيده‌ايم، اما در واقع شنوا نيستند.

 

نتيجه‌گيري

اگر انسان براي ملاقات به خدا آفريده شده
است، بايد بداند در صورتي مي‌تواند در حالت نشاط و شادابي با خدا ملاقات كند كه از
او و از پيامبرش كه اطاعت از او اطاعت از خداست – چه آنجا كه پيام خدا را به او
ابلاغ كند، چه آنجا كه به عنوان امام و ولي و حاكم در امور دنيايي حرام و امر
سياسي و اجتماعي فرمان صادر مي‌كند – پيروي كند.

اما اگر به جاي اطاعت از خدا و پيامبر
راه معصيت را در پيش گيرد و بر اثر تكرار خاطرات و اشتغال به لذات، از خدا غافل
شود و شنونده معارف الهي از زبان پيامبر نباشد، در حالي با خدا ملاقات مي‌كند كه
گرفتار شرمندگي و درهم كشيدگي است. از اين رو انسان اگر در دنيا گرفتار معصيت يا
تعلقات گرديد، بايد با تلاش و كوشش، معاصي را ترك و از گذشته ترجمه كند و با توجه به خدا
و ياد او آن تعلقات را از خدا دور و خود را آزاد سازد.

 

پي‌نوشت‌ها


انشقاق، 6.


قيامت، 25ـ22.


انفال، 21ـ20.


سوره نساء، 59.


نساء، 64.


نساء، 80.

7ـ‌
نجم، 4ـ3.


فاطر، 22.


شرح غرر الحكم، ج 1، ص 369.

10ـ
نهج‌البلاغه،‌ خطبه 224، بند 12.

11ـ
بحار، ج 4، ص 43.

سوتیترها:

 

1.

سخن مردم نبايد از فرمان وجود مبارك پيامبر
خواه به عنوان رسول و مبلغ احكام و يا به عنوان امام و رهبر مسلمانان، سرپيچي كنند،
زيرا پيامبر هرگز از روي هوا سخن نمي‌گويد و گفتارش جز وحي نازل بر او نيست. «ما ينطق
عن الهوي ان هو الا وحي يوحي»؛(7) او به رأي خويش چيزي براي شما نمي‌خواند، آن نيست
مگر وحي‌اي كه از جانب خدا به او مي‌رسد.

 

2.

اگر انسان براي ملاقات به خدا آفريده شده
است، بايد بداند در صورتي مي‌تواند در حالت نشاط و شادابي با خدا ملاقات كند كه از
او و از پيامبرش كه اطاعت از او اطاعت از خداست – چه آنجا كه پيام خدا را به او ابلاغ
كند، چه آنجا كه به عنوان امام و ولي و حاكم در امور دنيايي حرام و امر سياسي و اجتماعي
فرمان صادر مي‌كند – پيروي كند.