راه تکامل

تیترهای پیشنهادی:

راه کمال

تقابل خوبی‌ها و
بدی‌ها

روزگار سیاه و سپید

 

آيت الله مصباح يزدي

سخنی با
جوانان

نسل جوان در
انقلاب روييده و به برکت تلاش‌هاي امام و به برکت خون پاک شهدا، در وضعیتی است که
مقدمات رشد علمي و معنوي برايش فراهم شده و در مقایسه با دوران جوانی و نوجوانی ما
در دوره‌ای زندگی می‌کند که می‌تواند يک‌شبه ره صدساله را بپیماید.   

به برکت اين
انقلاب و تلاش مجاهدان و برکت خون شهدا و ايثارگران، وضعیتی که براي رشد فکري، انساني،
اجتماعي و اخلاقي جوانان فراهم شده با قدیم قابل‌مقايسه نيست. البته، سنت الهي اين
است که در هر زماني، در کنار عوامل ترقي و تکامل، موقعیتی را پيش مي‌آورد که امکان
امتحان و انتخابِ راه فراهم باشد و هر قدر امکان ترقي بيشتر باشد، امتحانات سخت‌تري
هم در پيش خواهند بود. 

امتحان برای
تعیین لياقت و درجه‌ علم، معرفت و ايمان، تقوا و قرب به خدای افراد است، ازاین ‌رو،
هميشه در مقابل نعمت‌هاي بزرگ معنوي، عوامل سقوط هم فراهم مي‌شوند. قرآن مي‌فرمايد:
«وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإِنسِ
وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ
شَاء رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ».(1) : در مقابل نعمت نبوت و هدايت الهي که با هيچ چيزی قابل‌مقايسه
نيست، شياطين انس و جن را قرار داديم تا زمينه‌ انتخاب متعادل باشد.» انتخاب آزاد
است و هرکسی هر راهی را که می‌خواهد می‌تواند برگزیند: «فَمَن شَاء
فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْيَكْفُرْ».(2)

بنابراین،
هرچند زمینه‌های فراوان رشد فراهم است، امکان سقوط هم خيلي زياد است. اين عوامل
شيطاني که به وسيله‌ رسانه‌هاي مختلف ترويج مي‌شوند و امواجشان به کشور ما و حتي
به خانه‌هاي ما هم سرايت مي‌کنند، همان عوامل شيطاني‌ای هستند که باید در کنار
عوامل رحماني وجود داشته باشند تا زمينه‌ انتخاب را فراهم کنند.  

به ‌هر حال
بايد قدر جوان‌هایمان را بدانيم، زیرا آنها سرمايه‌هاي عظيمي هستند که آينده‌ کشور
و انقلاب و جهان در دست آنهاست. جوان امروز نسل نوپايي است که تا چندي ديگر عمده‌
فعاليت‌هاي جامعه را در دست مي‌گيرد. اينها گوهر‌هاي بسيار گرانبهايي هستند که اگر
عوامل رشدشان فراهم شود و به حرکتشان جهت صحيح داده شود، می‌توانند ره صد ساله را
يک‌شبه طي کنند. اما از سوی ‌دیگر، اگر دچار عوامل شيطاني شوند، از راهنمايي‌هاي
الهي و رحماني محروم می‌شوند و در دام شيطان مي‌افتند.

  

وضعیت
اجتماعی ایران پس از انقلاب

پس از آن که ما
دين حق و منصب عقل را شناختيم، باید بکوشیم تحقیقاتمان عميق‌تر شوند. اکنون جوان
ایرانی وارد فضايي شده است که مذهب شيعه حاکم است ومعارف شيعه در دسترس هستند.
کتاب‌های شیعه منتشر می‌‌شوند و حتی الگوی عملی آن هم دیده می‌شود. امروز، بسیاری
از مردم مسيری خداپسندانه را در پيش گرفته‌اند و در راهش فداکاري مي‌کنند. برخی از
هيچ‌چيز مضايقه نمي‌کنند و هر چه را که  دارند در راه پيشرفت به ‌سوی هدفی الهی صرف می‌کنند.

برای مثال
شهداي جبهه‌ها و ايثارگراني را که باقي مانده‌اند، بنگرید. ایثارگران، شهداي زنده
و خانواده‌های آنها‌ نمونه‌های استثنایی ایثار و از خودگذشتگی‌اند. در بین آنها
نمونه‌هاي بسيار اعجاب‌برانگيزی وجود دارند که در تاريخ بشريت کم‌نظيرند.  

اگر نمونه‌های
ایثار را به چشم خود ندیده بودیم، باور نمی‌کردیم. برخی از مردم ما این‌گونه‌اند و
با این که فرزندشان را هم داده‌اند، کوچک‌ترين طمعي از اين انقلاب، از متصديان و
از دولتمردان ندارند. وقتی از آنها‌ می‌پرسیم که آیا کمبودی دارند، می‌گویند خیر،
فقط خدا را شاکریم که زير سايه‌ ولايت‌فقيه زندگي مي‌کنيم. اينها افسانه‌هايي ‌هستند
که در زمان ما تحقق پيدا کرده‌اند. اگر کسی در دوران جوانی و نوجوانی ما چنین
چیزهایی می‌گفت، مي‌گفتيم مگر چنین چیزی ممکن است؟

البته، در
مقابل، دسته‌ دیگری هم هستند که چه‌ بسا برخی از اینها‌ روزگاري را با خوشنامي
زندگي کرده باشند و روزی مردم به اينها علاقه هم داشته‌اند، اما الان عوض شده‌اند و
جور ديگری زندگي مي‌کنند. گويا اصلاً انقلابي واقع نشده، شهيدي نداده‌ايم و شعارهای
اسلامي مطرح نيستند. این دسته، اگر لازم باشد توطئه هم مي‌کنند و براي براندازي نظام
می‌کوشند.

دلایل و
نتایج خروج از صراط مستقیم

ممکن است
جوانی بپرسد: «چرا کسی سوابق خوبي دارد، تا این ‌اندازه تغییر می‌کند؟» پاسخ را
باید در قرآن جست. همان خدایي که ما را خلق کرده است، مي‌داند آدم‌ها چگونه‌اند.
او از قبل می‌دانست که قرار است آدمی چگونه موجودی بشود و چه شری به پا کند؛ از این‌
رو در قرآن کريم آياتي وجود دارند که زمينه‌ ذهني و فکري و فرهنگي‌ را براي ما
فراهم مي‌کنند تا در مقابل اين حوادث وحشت نکنيم و بتوانیم با توجه‌ به آموزه‌های
الهی از دام شیطان دوری کنیم. خدا در قرآن به پيغمبرش می‌فرماید: «وَاتْلُ
عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ
الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ * وَلَوْ
شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ
هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ
تَتْرُكْهُ يَلْهَث».(3)
: اين داستان را براي مردم نقل کن، زیرا آموزنده است و برایشان مفید. آنها به چنین
چیزی نیاز دارند، پس برایشان توضیح بده که چنین اتفاقی رخ داده است.

همچنین آيات
و روایاتی هم داريم با این مضمون که آنچه براي بني‌اسرائيل اتفاق افتاده است، براي
شما هم اتفاق خواهد افتاد: «حَذْوَ النَّعْلِ‏ بِالنَّعْلِ‏ حَتَّى
أَنْ لَوْ كَانَ مَنْ قَبْلَكُمْ دَخَلَ جُحْرَ ضَبٍّ لَدَخَلْتُمُوهُ».(4) داستان اين است که خداي متعال به شخصی از
نزديکان حضرت موسي(‌ع) کراماتي داد و او را مستجاب‌الدعوه کرد. البته، این جزئیات
در قرآن نيامده است و قرآن صرفاً مي‌فرمايد: «الَّذِيَ
آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا»، تعبير
سنگيني است که قرآن در باره انبيا به‌کار می‌برد. می‌فرماید: «شخصي» بود (اسم نمی‌آورد
و این روش معمول قرآن در نقل حکایات است) که آيات خودمان را به او داديم و اگر می‌خواستیم،
می‌توانستیم به‌ وسیله همان آیات، او را به مقامی رفیع برسانیم: «وَلَوْ
شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا»، اما با
وجود کراماتی که به او دادیم، او دنیاگرا شد: «وَلَكِنَّهُ
أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ». طبق روايات، او مستجاب‌الدعوه بود و هر کس هر حاجتي داشت، نزد او می‌آمد و
به‌ واسطه دعای او حاجتش را می‌گرفت، اما او با وجود چنین موقعيتي که در بني‌اسرائيل
پيدا کرده بود و خيلي محترم بود، به دنیا رو کرد. در نتيجه این انحراف، کرامت‌هایش
بی‌اثر شدند و کار به‌جایی رسید که قرآن با همه نزاکت کلام، می‌گوید او مثل سگ شد:
«فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ».

آدميزاد چنین
خصلتی دارد و ممکن است با اين‌ که به مقامات عالي رسيده و مستجاب‌الدعوه شده، به
اسفل السافلين سقوط کند و از هر حيواني پست‌تر بشود. البته، عکس این مطلب هم هست.
کساني که عمري با بت‌پرستي و فساد زندگي کردند، اما نور ايمان در دلشان تابيد و از
پيغمبر اکرم(ص) تبعيت کردند و به مقامات عالی رسيدند. گاه مقام چنین افرادی در حدی
است که ما نمی‌توانیم پايه‌ آن مقامات را درک کنيم. نمونه‌های فراوانی در این
زمینه هست. برای مثال، همه ما حربن‌يزيد رياحي را می‌شناسیم.

سگ اصحاب کهف

این چنین
عاقبت خیر و شری محدود به چند مثال معدود نیست. هزاران انسان ممکن است بلعم بشوند
و هزاران انسان ممکن است حر بشوند. راه باز است و انتخاب با انسان: «فَمَن
شَاء فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْيَكْفُرْ».(5)
 بر اساس این آیات، جواب اجمالي به این
پرسش این است که دنبال هواي نفس رفتن خطرناک و در طرف ‌دیگر، دنبال اولياي خدا
رفتن نافع است.

 

راه فرار از
دام شیطان

 به ‌هر حال آدميزاد چنین موقعیتی دارد و ممکن
است تا این‌ حد ترقي يا تنزل کند. چه تضمینی هست که ما به سرنوشت بلعم باعورا دچار
نشویم؟  اگر علت گمراهی امثال او هوای نفس
بوده است، بالاخره هر کسي کمي هوای نفس دارد. ما که معصوم نيستيم و گاهي هم از
هواي نفس‌مان پیروی مي‌کنيم. نکند ما هم مثل بلعم شویم! آنها که به راه صحيح رفتند
و استقامت کردند، چرا توانستند بر صراط مستقیم باقی بمانند؟ در مقابل، آنهائی که
بعد از رسيدن به مقاماتي سرنگون و واژگون و دنياپرست شدند،  چرا سرنوشتشان‌ این‌گونه شد؟ آيا راهکاري هست که
آدمی به ‌وسیله آن از ابتلا به فساد دوری کند؟

این که آدمی
نباید به دنبال هواي نفسش برود، یک پاسخ خيلي کلي است و چندان هم عملي نيست.
بالاخره همه ما کم‌ و بيش گرايش‌هایي نفساني، خواسته‌ها و هوس‌ها و آرزوهايي براي
دنيامان داريم. آیا راهی عملی وجود دارد که آدمی قدري راه صحيح را بشناسد و
استقامت کند؟

انبيا اين
راه‌ها را به مردم نشان داده و مردم را تربيت کرده‌اند. تربيت فقط به ‌معنای نشان ‌دادن
راه‌هاي کلي و نسخه‌ نوشتن نيست، بلکه تربيت  به ممارست عملي نیاز دارد. مربی باید مراقب متربی باشد و در لحظه
انحراف، راه درست را به او یادآوری کند. بار تربيت سنگين‌تر از تعليم است. انبیا
آمدند تا به مردم بگویند مواظب باشيد، اين راه خطرناک است، با سرعت نروید و خود را
مهار کنید تا زمین نخورید. دستورالعمل‌هاي کلي‌ای داریم که بتوانيم مطابق آن راه و
مصداق‌های عملی و وظیفه خود را بشناسيم و اميد داشته باشيم که منحرف نشویم کدامند؟

دو علت اصلی
انحراف

همه ما کساني
را از صنف‌هاي مختلف سياستمداران، بازاريان، ثروتمندان و حتي از رزمندگان جبهه‌ها
می‌شناسیم که منحرف شده‌اند و عامل انحراف‌ آنان از دو چیز خارج نیست: نخست جهل و
دوم دلبستگی. برخی از منحرفان نمی‌دانستند راه صحيح کدام است،  مسامحه کردند و در پی تشخيص درست و حق نرفتند،
برای شناخت وظیفه زحمت نکشیدند، با جهل و غفلت عمل کردند و ناآگاهانه راهي را
برگزیدند. بویژه وقتي برخي در راهی که برگزیده‌اند  شیرینی و لذتی هم بيابند، ديگر برنمي‌گردند و
نگاه نمی‌کنند که آیا اين غذايي که خورده‌اند مسموم بوده یا نه. در چنین وضعیتی،
آدمی با خود مي‌گويد: شيرين بود و خوشمزه، پس حتماً خوب است.

به ‌هر روی
یکی از عواملي که موجب سقوط آدمي مي‌شود، جهل است. البته جهل به ‌معناي وسيعش یعنی
يا اصلاً راه‌هاي کلي را بلد نيست، يا مصداقش را نمي‌شناسد، يا مسامحه کرده و یا
تأويل و توجیه کرده است. به فردی گفتند: صبح پيش از آفتاب، دو رکعت نماز بخوان.
گفت: چه فرق مي‌کند؟ چه پيش از آفتاب و چه بعد از آفتاب. مسامحه همه جا وجود دارد
و سبب انحراف می‌شود. برای مثال در مسئله تجارت و ربا. در نگاه آنها بالاخره در
معامله، سرمايه‌گذاري و سودي وجود دارد. حالا چه بيع باشد، چه ربا: «إِنَّمَا
الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا». یا برای
مثال در مسئله ازدواج می‌گویند انکحتُ بگويي یا نگويي، چه فرقي مي‌کند؟ همه‌ اينها
برمي‌گردد به اين که آدمي درباره اصل آن رفتاري که بايد داشته باشد و بدان معتقد
باشد، بينش روشن ندارد. فکر، اعتقاد و عقيده آدمی غبارآلوده است و شفاف نيست، لذا
اشتباه مي‌کند. وقتي فضا غبارآلود شد، آدمی ممکن است بر سر دوراهي اشتباه کند.

عامل دیگر انحراف،
دلبستگی، عادت و حب دنیاست. همه انحراف‌ها ناشی از نادانی نیستند. افراد بسیاری
هستند که می‌دانند کاری صد در صد بد و غلط است و حتی به ديگران هم مي‌گویند که اين
کار را نکنيد، اما خودشان می‌کنند و بدان مبتلا هستند. نمونه‌اش معتادان به مواد
مخدر است،(6) در مسائل سياسي و اجتماعي هم هست. نمونه بارز چنین چیزی
در عادت‌هاي بدي دیده می‌شود که آدمي دارد. چيزي که مانع ترک عمل نادرست مي‌شود،
عادت است. البته عادت فقط اعتياد به مواد مخدر نيست. ما به خيلي از چيز‌ها عادت
داريم و مي‌دانيم بدند، اما دیگر عادت کرده‌ايم. نیازی نیست مثال‌هایش را
برشماریم، زیرا همه با نمونه‌های آن آشنا هستیم.

بنابراين در
انحراف دو عامل کلي وجود دارند. يک عامل شناختي است، یعنی فرد نمي‌داند بايد چه
کند و لذا اشتباه مي‌کند، به راه غلط مي‌رود و بعد سقوط مي‌کند. در علت دوم، فرد
راه درست را مي‌داند، اما نمي‌تواند از کار زشتش دست بردارد و دلبستگي پيدا کرده
است. دلبستگی عام‌تر از عادت است و در موارد مختلف به ‌کار مي‌آيد و تعبير قرآني و
اسلامی‌اش حب دنیاست:«حُبُ‏ الدُّنْيَا رَأْسُ‏ كُلِّ
خَطِيئَةٍ».(7)

حسابگری برای
آخرت

جوانان باید
برنامه‌ریزی‌ دقیق و حسابگری‌ منظم داشته ‌باشند و برنامه‌ای بریزند که در نهایت
عمرشان ارزشمند باشد. برای نمونه به امام خمینی(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) اشاره می‌کنم.
آیا ایشان بيشتر از یک آخوند بود یا بیشتر از مدرسی بود که در کنار صدها مدرس ديگر
درس می‌داد؟ اما امروز در اين کشور، هر کار خوبي انجام شود، سهمي از آن در نامه‌
اعمال امام نوشته مي‌شود. اگر امام و حرکت ایشان و انقلاب نبود، من و شما کجا
بوديم؟ چه می‌کردیم و وضعیت اسلام و شیعه در ایران چگونه بود؟ امام(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه)
تا روز قیامت در همه اين برکت‌ها شريک است. او در مدتی کوتاه کاري کرد که تا روز
قيامت میلیون‌ها مؤمن هرگاه هر کار خيري بکنند، امام هم در آن شريک است. چه کسي مي‌تواند
حساب چنین سودی را بکند یا با چه فرمولي مي‌شود اين سود را نشان داد؟

آدمیزاد از سویی
مي‌تواند اين‌طور اوج بگيرد و ازآن‌ طرف هم مي‌تواند مثل صدام يا کسان ديگري باشد که
باعث انحراف و گمراهي مردم ‌شدند، یعنی هر چه مردم گناه و خلاف ‌کنند، سهمي هم در
نامه اعمال آن شخص نوشته مي‌شود، زیرا اوست که آنها را بدان راه کشانده است. البته
بر اساس قرآن، از سهم گناه گناهکاران چیزی کم نمی‌شود، اما سهمي هم در نامه اعمال مسببان
نوشته مي‌شود.

بصیرت

چه کنيم که موفق
شویم از عمرمان آن گونه استفاده کنيم که نتیجه آن چيزي شبيه به بي‌نهايت باشد؟ يا
چه کنیم که مبتلا نشویم و سقوط نکنيم که چيزي شبيه به سقوطی بي‌نهايت است در عذاب
جهنم. برای گذر از راه صحیح دو کار را بايد انجام بدهیم: نخست، بايد شناختمان را
عميق و وسيع و بيشتر درک کنیم، بيشتر بدانيم، عميق‌تر بفهميم و به تعبيري که مقام
معظم رهبري بر آن تأکيد مي‌کنند، بصيرت بيشتري پيدا کنيم. اين يک عامل است که مي‌تواند
ما را از انحرافات حفظ کند؛ یعنی بهتر فهميدن و بهتر درک ‌کردن.

عامل ديگر اين
است که از ابتدا سعي و تمرين کنيم که از راه‌هاي خطرناک فاصله بگيريم. باید بکوشیم
با رفيق‌هاي بد کمتر معاشرت کنيم، در جاهايي که مرکز گناه و فساد و انحراف است
کمتر برويم یا اصلاً نرويم و سعي کنيم خودمان را به کارهاي خوب عادت بدهيم. البته
این کارها باید به‌تدریج انجام شوند، زیرا فشار کار ناگهانی و افراطی، انسان را
خسته می‌کند و در نتیجه کارش را کنار می‌گذارد.  باید کم‌کم و با تمرین مناسب پیش رفت.

در کل باید سعي
کنيم به جاي اين که بگوييم دلم چه مي‌خواهد يا مردم چه مي‌خواهند، بگويیم خدا چه مي‌خواهد.
باید بکوشیم تا می‌توانیم کاری بکنیم و به چیزی بیندیشیم که خدا می‌خواهد. این با
تمرین آرام، یعنی مثلاً با روزی نیم‌ ساعت
آغاز می‌شود و بعد کم‌کم کامل و تبدیل به عادت و پس از مدتی
فکرکردن به خواسته خدا، ملکه انسان می‌شود. عادت فقط در کارهاي زشت نيست. وقتی کار
خوبي از مؤمنی فوت مي‌شود، چنان است که گویی گمشده‌اي دارد و گویی عزيزش را از دست
داده است. مؤمنانی که به نوافل روز و شب عادت دارند، اگر روزی نافله‌شان ترک شود،
آن روز را عزا مي‌گيرند و با خود می‌گویند: چه گناهی کرده‌ايم که نماز شبمان ترک
شد. نمونه عيني چنین شخصی امام(رضوان‌الله‌عليه) بود. آدم وقتي به کاری عادت کرد،
ديگر برايش راحت مي‌شود.

 بنابراین جوانان ما باید دو کار اصلی را انجام
دهند، کارهایی که سرنوشت آنها‌ را تعيين می‌کند: نخست بکوشند خوب بفهمند و مرتبه‌
شناختشان را ارتقا دهند. جوانان باید سعي کنند در هر سطحي که هستند و هر اندازه‌اي
از معلومات که دارند، هر روز ربع ساعت مطالعه کنند. مطالعه‌ کتابي که مطمئن هستند
خوب و درست است و باعث مي‌شود کم‌کم شناخت آنها از حقايق بيشتر شود. این مطالعه
باید منظم و پیوسته باشد، نه اين که يک روز يک کتاب بخوانند و تا سال ديگر هیچ
چیزی نخوانند.   

همچنین بنا
به شرع مقدس، هر روز صد یا دست‌کم پنجاه آيه از قرآن بخوانند. قرائت قرآن نیز باید
منظم و روزانه باشد، نه این که يک روز يک ختم قرآن بخوانیم و بعد بگوئيم باشد براي
يک سال. این‌گونه خواندن قرآن اثر نخواهد داشت، بلکه باید مداوم باشد. دوم، جوانان
باید در بخش برنامه‌هاي عملي بکوشند که تدريجاً رفتارشان را جوري تنظيم کنند که به
‌جاي خواسته خود، به دنبال خواسته خدا بروند. یعنی در مرحله اول بگویند که آیا خدا
مي‌خواهد يا نمي‌خواهد و کاری را انجام دهند که خدا می‌خواهد. اگر انسان‌ها چنین
رفتار کنند، از همه‌ شرور و مفاسد مصونيت پيدا مي‌کنند.

 

پي‌نوشت‌ها

1ـ انعام، 112.

2ـ کهف، 29.

3ـ‌ اعراف، 175 و 176.

4ـ بحار
الأنوار ج‏9، 249، ص 173.

5ـ کهف، 29.

6ـ نقل ‌کرده‌اند روزی پزشکي درباره مضرات سيگار سخنراني مي‌کرد
که سيگار کشيدن چه مضراتی دارد و چند نوع سرطان می‌آورد و چنين و چنان. بعد از
سخنرانی‌، به دفترش رفت و سيگاری کشید. به او گفتند: شما تا حالا در مورد سيگار کشيدن
و مضرات آن صحبت مي‌کرديد، پس چرا سیگار می‌کشید؟ گفت: خسته شده‌ام!

7ـ الكافي، ج‏2، 131، 128.

 

 

 

سوتیترها:

 

1.

به برکت اين انقلاب و به برکت
مجاهدان و به برکت خون شهدا و ايثارگران آن، به‌قدری وضعیت براي رشد فکري، انساني،
اجتماعي و اخلاقي فراهم شده است که قابل‌مقايسه با قدیم نيست. البته، سنت الهي اين
است که در هر زماني، در کنار عوامل ترقي و تکامل، موقعیتی را پيش مي‌آورد که امکان
امتحان و انتخابِ راه فراهم باشد. به ‌طور طبیعی، هر قدر امکان ترقي بيشتر باشد، امتحانات
سخت‌تري هم در پيش خواهند بود.

 

2.

مادر‌هايي که سه یا چهار فرزندشان
را به جبهه فرستاده‌ و حتی گاه خودشان آنها را کفن و دفن کرده‌ و سپس گفته‌اند که اگر
فرزند دیگری هم داشتم، باز در راه خدا قربانی می‌کردم. اينها گفتنش آسان است. اگر خاری
در پای بچه برود، پدر خوابش نمی‌برد و اگر کودکی دلش به درد آید، مادر بی‌طاقت می‌شود.
چنین چیزی را با مادری مقایسه کنید که با دستان خود جنازه فرزندش را کفن می‌کند. گویی
به افسانه شبیه است.

 

 

3.

برای گذر از راه صحیح دو کار
را بايد انجام بدهیم: نخست، بايد شناختمان را عميق و وسيع و بيشتر درک کنیم، بيشتر
بدانيم، عميق‌تر بفهميم و به تعبيري که مقام معظم رهبري بر آن تأکيد مي‌کنند، بصيرت
بيشتري پيدا کنيم. اين يک عامل است که مي‌تواند ما را از انحرافات حفظ کند؛ یعنی بهتر
فهميدن و بهتر درک ‌کردن.

 

4.

بنابراين در انحراف دو عامل
کلي وجود دارند. يک عامل شناختي است، یعنی فرد نمي‌داند بايد چه کند و لذا اشتباه مي‌کند،
به راه غلط مي‌رود و بعد سقوط مي‌کند. در علت دوم، فرد راه درست را مي‌داند، اما نمي‌تواند
از کار زشتش دست بردارد و دلبستگي پيدا کرده است. دلبستگی عام‌تر از عادت است و در
موارد مختلف به ‌کار مي‌آيد و تعبير قرآني و اسلامی‌اش حب دنیاست:«حُبُ‏ الدُّنْيَا
رَأْسُ‏ كُلِّ خَطِيئَةٍ».