آيت الله سيداحمد خاتمي
اشاره:
در ادامه سلسله مقالات «در آستان امامان»
كه برگرفته از زيارت جامعه كبيره، جامعترين متن امامشناسي شيعي و تبلور اعتقاد
معتدل به امامان است، به شرح چند فراز ديگر از اين زيارت ميپردازيم:
«وخاب من جحدكم»: آن كس كه انكارتان ميكند
شكست خورده و ناكام است.
«واژه خاب»
اين واژه از مصدر «خيبه» و به معناي
ناكامي است. ابنفارس از لغويين عربي كه در ريشهيابي لغات عربي تخصص ويژه دارد،
ميگويد: «خاب اصلٌ واحدٌ تدلّ علي عدم قائده و حرمان»(1) اين واژه يك
معنا دارد و آن بيفايده بودن چيزی و محروم و ناكام شدن است. نظير اين معني را
قيّومي، ديگر لغوي برجسته عرب گفته است.(2) لكن نكته گفتني اين است كه
در اين واژه از يك سو اميد و آرزو مطرح است و از سوي ديگر ناكامي. به ديگر عبارت
«خاب» به معناي مطلق ناكامي نيست، بلكه ناكامي در آرزوست.
واژه جحد
واژه جحود به معناي انكار است، اما نه هر
انكاري، بلکه انكاري كه همراه با علم و آگاهي است. جوهري -او نيز از لغويين اصيل
عرب است- ميگويد: «الجحود الانكار مع العلم»: جحود انكار آگاهانه است.(3)
تفسير جحد
موفقيت و رسيدن به آرزو مطلوب هر انسان است.
به هر كس بگوييد چه ميخواهي؟ پاسخ همين است و بس! سخن اين است كه «كامروا» كيست؟
ناكام كيست؟ اين دقيقاً مرتبط با هدفي است كه هر كس برای خود برميگزيند.
هدف خلقت
اينك این سئوال مطرح است كه هدفي كه
شايسته آن است كه آدمی آن را برگزيند كدام است؟ مكتب حياتبخش اسلام ميگويد او
کسی است که انسانيت انسان را باور كرده است و میتواند از مدت كوتاه عمر، سرمايه
ابدي خود را فراهم آورد. در آيه شريفه «و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون»(3) آمده است: جن و انس را تنها براي آن آفريدم كه
مرا بپرستند، يعني «بنده خدا شدن» نهاييترين سكوي كمال است. و اين هدف است که
شايسته يك انسان است.
انبياء و امامان توفيق دستیابی به اين قله را يافتند و لذا برجستهترين وصف
آنها در قرآن، وصف عبوديت است:
«…انه من عبادنا المخلصين»؛(5)
همانا او (يوسف) از بندگان به اخلاص رسيده ما بود.
«انه من عبادنا المؤمنين»؛(6)
او از بندگان با ايمان ما بود.
«واذكر عبادنا ابراهيم و اسحق و يعقوب
اولي الايدي و الابصار»؛(7) و از بندگان ما ابراهيم و اسحق و يعقوب ياد
كن كه توانمند بودند و اهل بينش.
جالب است بدانيم كه معمولاً قبل یا بعد
از وصف عبادنا، نام آن پيامبر آمده است، ولي تنها پيامبري كه گويا «عبد» لقب اوست،
نبياكرم«ص» است كه افضل انبياست و از سكوي عبوديت به معراج ميرود. «سبحان الذي
اسري بعبده ليلاً من المسجد الحرام الي المسجد الاقصي…»: پاك است آن خدايي كه
شبي بنده خويش را از مسجدالحرام به مسجدالاقصي برد…(8) و با مدال
عبوديت برميگردد: «فاوحي الي عبده ما اوحي»؛(9) آن گاه خدا بر بندهاش
وحي كرد آنچه را که وحي كرد.
كامروايي و ناكامي
مقصود از كامروا و موفق کسی است كه توفيق
دستيابي به اين قله را بيابد و طبيعتاً ناكام كسی است كه به اين قله نرسد و يا
حداقل در مسير حركت به سوي آن نباشد.
دليل آن هم روشن است. اين سرمايهسوزي،
سرمايه ابدي را به تباهی كشيدن و استحاله يك انسان است و خود را خود ديدن: «ولا
تكونوا كالذين نسوالله فانسيهم انفسهم…».(10)
در زمين ديگران خانه مكن
كار خود كن، كار بيگانه مكن
كيست بيگانه؟ تن خاكي تو
و از براي اوست غمناكي تو
تا تو تن را چرب و شيرين ميدهي
گوهر جان را نيابي فربهي
برنامه و الگو
اينك سخن اين است كه اين هدف بلند،
برنامه و الگو ميخواهد. اين برنامه و الگو كدام است؟ برنامه قرآن: «ان هذا القرآن
يهدي للتي هي اقوم…»؛(11). بيگمان قرآن است که مردم را به
استوارترين آيين رهنمون ميشود و الگو اهل بيت عصمت و طهارتند.
پيامبر اكرم«ص» فرمود: «اجعلوا اهل بيتي
منكم مكان الرأس من الجسد و مكان العينين من الرأس فان الجسد لا يهتدي الا بالرأس
و لا يهتدي الرأس الا بالعينين»؛(12) اهل بیت را همانند سر در پيكر
قرار دهيد و همانند چشم در سر كه سر جز با دو چشم، راه را نمييابد.
با اين الگو ميتوانيد به آن قله برسيد
كه سالكان اين مسير و کسانی كه سلوك الهي داشتند، جز با اين الگوها به جايي
نرسيدند. تمام سرمايه سلوكشان دلدادگي به اين خاندان نور و رهروي راهشان بود.
كدام عارف را در سلسله عرفان صحيح ناب
محمدي و علوي مييابيد كه دلداده اين گلهاي بيخار جهان هستي و ريزهخوار خوان
عرفان مولينا اميرالمؤمنين علي«ع» نباشد، بي «دعاي عرفه» حضرت سيدالشهداء و سيدالساجدين«ع»
و بي «مناجات شعبانيه» معناي مناجات با حضرت حق را دریافته و شيريني نجواي با ذات
مقدس ربوبي را چشیده باشد. بنابراين، كامروايي در اين مكتب هم برنامه غني دارد و
هم الگوهاي بينظير.
ناكامي و جدايي از عترت
نقطه مقابل کامروائی، ناكامي در اين سلوك
است كه از رهگذر جدايي از قرآن و عترت ميگذرد. آنان كه با قرآن قهرند، نه دنياي
آباد دارند و نه آخرت آباد. ممكن است از امكانات دنيوی گستردهای برخوردار باشند،
ولي ملاط زندگي سعادتمندانه را كه همانا آرامش است، ندارند. مدام به بنبست میرسند
و خود را بازنده ميبينند. بر اين اساس است كه «خودكشي» در بريدگان از خدا در هر
جاي عالم، بازار گرمي دارد. كسی كه از حضرت حق میبرد و منتهای آرزويش را دنيا ميبيند،
وقتي به آن نمیرسد، كاخ آرزوهايش را ویران و خود را در پايان خط زندگي ميبيند،
یعنی مصداق آيه شريفه: «و من اعرض عن ذكري فان له معيشه ضنكاً…»؛(13) :
و هر كه از ياد من رويگردان شود، زندگاني او تنگ خواهد شد.
بنبست: ويژگي زندگي بريده از خدا
کسانی كه الگويي همانند اهل بيت (ع)
ندارند، قهراً الگوهايي بدلي را برميگزينند و آن الگوها آنها را به تباهي ميبرند
و عامل ناكامي آنها ميگردند. مكتب اهل بيت«ع» و راه و سيره آنان «نور» و روشنايي
محضي است كه ظلمت را در آن راه نيست. منكران اهل بيت(ع) همانند كساني هستند كه
براي خاموش كردن خورشيد به پستوي خانه تاريك خويش پناه ميبرند. آنان نه تنها از
تابش انوار گسترده خورشيد و فوايد آن بيبهرهاند، بلکه اندک توانی را هم برای
زيان رساندن به خورشيد ندارند و نميدانند كه راه سعادت، همان راهي است كه
پيامبر«ص» نشان داده است و آن راه اميرمؤمنان علي«ع» و اولاد پاك و معصوم او و راه
حضرت صديقه طاهره (س) است. بنابراين، آنان كه اين چراغهاي هدايت را ميبينند و از
فروغ آن بهره نميبرند، ناكاماند!
تمسك به اهل بيت«ع»
بدیهی است آنچه که در عرصه اهل بيت(ع) نجاتبخش
است، محبت همراه با تمسك است. «ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي ايداً»(14)
: تا زماني كه به قرآن و عترت تمسک داريد، بعد از من گمراه نخواهيد شد.
«تمسك» يعني پيروي عملي نه شعاري! آنان
كه تمسك عملي به عترت دارند «خوديِ اهل بيتاند» و تجلي اين تمسك، تقواست. نبي
اكرم(ص) فرمودند: «آل محمد كل تقي»؛ هر انسان متقيای آلمحمد محسوب میشود.(15) و کسانی که تمسك عملي به روش و منش اهل
بیت(ع) ندارند، «غيرخودي» آنان محسوب ميگردند. آنان دم از محبت اهل بيت(ع) میزنند،
اما همگام آنان نيستند.
امام صادق«ع» فرمودند: «ليس من شيعتنا لن
و افقنا بلسانه و خالفنا في اعمالنا و آثارنا»؛(16) : آنان كه همسايهشان از ايشان در امان
نيست، خوديِ اهل بيت(ع) نيستند.
نبياكرم«ص» فرمودند: «از ما نيست كسی كه
همسايهاش از دستش در امان نيست».
آنان كه اهل خيانتاند از اهل بيت(ع)
بيگانهاند.
نبياكرم«ص» فرمودند: «ليس منّا من اخلف
بلامانه»؛(17) : از ما نيست
كسي كه در امانت خيانت كند.
آنان كه با ميل و علاقه تن به ذلت ميدهند،
غيرخودياند.
عن رسول الله«ص»: «من امر بالذل طائفا
فليس منا اهل البيت»؛(18) كسی
كه با ميل تن به ذلت ميدهد، از ما اهل بيت(ع) نيست.
اين روايات و همانند آنها(19)
در حقيقت تفسير تمسك و عدم تمسك به اهل البيت«ع» است.
امامان هميشۀ قرون و اعصار
گفتني است كه همان گونه كه قرآن كتاب
هميشۀ قرون و اعصار است و همين هم راز و رمز تازگي و طراوت هميشگی قرآن و راهبرد
زندگي سعادتمندانه براي همه انسانها تا روز قيامت است، اهل بيت«ع» هم الگوي هميشۀ
قرون و اعصارند و تا قيامت نورافشاني ميكنند و به شرط آنكه سراغ اين چراغ برويم و
در فروغ آن بنشينيم، راه را نشان
ميدهند، آن چنان كه بهرهوري از نور قرآن نیز چنين است و تا ما شاکر درسآموز
شايسته مكتب قرآن نگرديم، نميتوانيم از اين خورشيد فروزان هدايت بهره برگيريم.
بنابراين آنان كه سراغ اهل بيت(ع) نرفتهاند،
در اين جهان و آن جهان ناکامند: «خسر الدنيا و الاخره». آنان كه دم از اهل بيت(ع)
ميزنند، لكن زندگي خود را با منش و روش آنان تنظيم نكردهاند، از چراغ فروزان
وجودشان نوري در زندگي خود ندارند و نميتوانند بهره شايستهاي از اين انوار
تابناك ببرند. از همین روی ولايت اهل بيت (ع) هم از اصول اعتقادي دين ماست، زيرا
در راستاي نبوت است و همان دليلي كه بر نبوت اقامه شده، بر امامت نیز اقامه شده
است.
و نیز ولایت از اصول عملی دینی است و در كنار
نماز، زكات، حج، روزه، برترين آنها و كليد
اصول عملي ديگر است، زیرا ولايت يعني محبت اهل بيت(ع) همراه با رهروي راه ایشان،
رقمزننده سعادت آدمی است.
گمراهي و جدايي از اهل بيت«ع»
«وضل من فارقكم» : و هر كس از شما جدا
شد، گمراه است.
«ضلالت» گمراهي در برابر راهيافتگي
«هدايت» است. كسی كه با اهل بيت«ع» است و در هيچ عرصهاي اعم از فردي، اجتماعي
سياسي و… از اهلبيت«ع» جدا نميشود، راه را يافته است و كسی كه از اين راه جدا
ميشود، به بيراهه ميرود و در هيچ عرصهاي به مقصد نميرسد.
طي اين مرحله بيهمرهي خضر مكن
ظلمات است بترس از خطر گمراهي
و براستي كه چنين است. خضر اين مسير،
امامان نورند. آنان كه مصطفاي خدا، مرتضاي حضرت و مجتباي اويند و خداوند عنايتي
ويژه به آنان كرده است و به اذن او كليد ولايت تكويني و علم غيب دارند. انصافاً اين
الگوها را جز در اين مكتب ميتوان يافت؟
«من فارقكم» یعنی خداوند اين چراغها را
در دسترس انسانها قرار داده است. گروهي سعادت آن را دارند كه سراغ اين چراغهاي
پرفروغ جهان هستي بروند، قلبهایشان از آنان نور بگيرند، راه سعادت را بشناسند و
در آن مسير حركت كنند و به مقصد برسند. گروهي هم آگاهانه خود را از اين نور محروم
ميكنند و به بيراهه ميروند!
چندين چراغ دارد و بيراهه ميرود
بگذار تا بيفتد و بيند سزاي خويش
«وضل من فارقكم»
جدايي چه به اصطلاح منطقيون به «تباين»
باشد كه بكلي از اهل بيت بريده باشند و چه «به نحو جزئي» عام و خاص مطلق، يا عام و
خاص من وجه، در هر حال گمراهي است. يكي گمراهي مطلق است و ديگري گمراهي جزئي.
پيروزي در سايه تمسك اهل بيت«ع»
«و فاز من تمسك بكم»
«فوز» به معناي پيروز شدن و دستيابي به
هدف است. راغب ميگويد: «الفوز الظفر بالخير مع حصول السلامه» : فوز دستيابي به
خير، همراه با سلامت است.
براستي زندگي ميدان مسابقه است و برنده
اين ميدان آنانند كه اين انوار تابناك را «الگوي خويش» قرار دادهاند. نبي اكرم(ع)
فرمودند: «من تمسك بعترتي من بعدي كان من الفائزين»(20) : هر كسی پس از
من به عترتم تمسك جويد، از رستگاران است، یعنی بدون تمسك به اهل بیت(ع)، سربلندي
در ميدان مسابقه زندگي امكان ندارد.
پاورقيها
1ـ
لقائيس اللغه، ج 2، ص 232.
2ـ
مصباح المنير قيومي، 185.
3ـ
صحاح اللغه، ج 2، 451.
4ـ
الذاريات، 56.
5ـ
يوسف، 24.
6ـ
صافات 81.
7ـ
ص، 45.
8ـ
سوره اسراء، 1.
9ـ
نجم، 10.
10ـ
حشر، 19.
11ـ
اسراء، 9.
12ـ
امالي الطوس، 482، كشف الغمه 2/35.
13ـ
سوره طه، 124.
14ـ
حديث معروف ثقلين اهل البيت في الكتاب و السنه، صص 137ـ135.
15ـ
اهل البيت في الكتاب و السنه، ص 535.
16ـ
همان، ص 539.
17ـ
فروع كافي، ج 2، ص 668.
18ـ
تحفالعقول، ص 58.
19ـ
رجوع كنيد به كتاب اهل البيت في الكتاب و السنه، صص 547ـ535.
20ـ
كفايه الاثر، ص 22.
سوتیترها:
1.
کسانی كه با قرآن قهرند، نه دنياي آباد دارند و نه آخرت
آباد. ممكن است از امكانات دنيوی گستردهای برخوردار باشند، ولي ملاط زندگي سعادتمندانه
را كه همانا آرامش است، ندارند. مدام به بنبست میرسند و خود را بازنده ميبينند.
بر اين اساس است كه «خودكشي» در بريدگان از خدا در هر جاي عالم، بازار گرمي دارد.
2.
زندگي ميدان مسابقه است و برنده اين ميدان آنانند كه اين
انوار تابناك را «الگوي خويش» قرار دادهاند. نبي اكرم(ع) فرمودند: «من تمسك بعترتي
من بعدي كان من الفائزين» : هر كسی پس از من به عترتم تمسك جويد، از رستگاران است،
یعنی بدون تمسك به اهل بیت(ع)، سربلندي در ميدان مسابقه زندگي امكان ندارد.