«جستارهائی در یک همگامی طولانی با انقلاب و نظام اسلامی»

در گفت و
شنود پاسدار اسلام با آیت‌الله شیخ غلامرضا رضوانی خمینی

غائله سبز کم غائله‌ای نبود. بیست میلیون دلار فقط امریکا خرج کرد.

اشاره:                                                                
                                                           

آيت الله شيخ غلامرضا رضواني خميني از شاخص ترين ياران و از جمله حواريون
حضرت امام(ره) در نجف اشرف به شمار مي آمد او پيش از هجرت به نجف در قم نيز افتخار
شاگردي امام را داشت اما حدود 7 سال قبل از امام به نجف مهاجرت كرده بود و با
تبعيد امام به نجف اشرف در صف اول انصار ايشان قرار گرفت و تصدي اموري چند از بيت
حضرت امام را عاشفانه عهده دار شد و در عين حال از جانب حضرت امام در كنار چند
مجتهد ديگر به عضويت حوزه استفتاء امام درآمد. همين مقام فقاهت و اجتهاد آيت الله
رضواني همراه با اعتماد ديرين نسبت به ايشان بود كه امام را بر آن داشت تا وي را
به عنوان عضو فقهاي اولين دوره شوراي نگهبان منصوب نمايد. مسئوليت خطيري كه جز در
يك فاصله چند ساله و بعد از رحلت امام همچنان به عنوان عضو فقهاي شوراي نگهبان
منصوب و تا كنون از سوي مقام معظم رهبري ادامه يافته.

ضمن تشكر صميمانه از ايشان كه عليرغم كسالت و استنكاف هميشگي از مصاحبه، استثناء فرصت اين گفتگو را
براي تقديم به «امت پاسدار اسلام» در اختيار ماهنامه پاسدار اسلام قرار دادند.

سلامتي و شفاي عاجل معظم له را از خداوند خواستاريم.

جنابعالی از
قدیمی‌ترین یاران و همراهان حضرت امام در نجف و پس از انقلاب هم همواره در خدمت
اسلام و انقلاب بوده‌اید، لذا خاطرات جنابعالی در تبیین گوشه‌هایی از تاریخ انقلاب
مغتنم خواهد بود. برای آغاز گفتگو ابتدا مختصری در باره خودتان مطالبی را بیان
بفرمایید.

بنده در سال
1309 در خمین به دنیا آمدم. در سال 1327 یا 28وارد حوزه قم شدم و شروع تحصیلات
طلبگی ما در قم بود. اساتید بنده در آن مقطع آقای آشیخ عبدالجواد جبل‌عاملی، آقای
مجاهدی ـ‌که اهل تبریز بودـ مرحوم آقای مشکینی و … بودند.

هنگامی که در
خمین بودید، به عنوان یک همشهری با امام و خانواده ایشان آشنایی داشتید؟

مرحوم امام با
مرحوم والد من همبازی بودند. آن روزها خمین این ‌قدر گسترش پیدا نکرده بود و همه
خمینی‌ها با یکدیگر نسبت و آشنایی داشتند. من با خود امام تا قم نرفته بودم، آشنا
نبودم و در آنجا با ایشان آشنا شدم.

در چه سالی
ازدواج کردید و چند فرزند دارید؟

در سال 1334 و
پنج فرزند پسر دارم و سه تا دختر

درس امام را از
چه سالی شروع کردید؟

سال ، 1334،1335
درس اصول ایشان را می‌رفتم. 

درس اخلاق و
فلسفه امام هم رفتید؟

خیر، وقتی به قم
رفتم که ایشان این درسهارانمی گفتند.

در چه سالی به
نجف مشرف شدید؟

در سال 36 و
تقریبا 7 سال قبل از امام به نجف رفتم. در این بین یک بار به ایران آمدم، چون در
عراق عبدالکریم قاسم روی کار آمد و حوزه را بستند و چند ماهی در تهران بودم. بعضی
از آقایان اصرار داشتند که مرا در تهران نگه دارند. تابستان بود و امام هم به
تهران آمده بودند و در امامزاده قاسم اقامت داشتند. یک روز خدمتشان مشرف شدم و
گفتم: «آقا! می‌خواهم با شما مشورتی بکنم. اینها می‌خواهند مرا اینجا نگه دارند».
امام گفتند: «نه، شما بروید نجف».

اساتید شما در
نجف چه کسانی بودند؟

آقای شاهرودی، آقای
خوئی و بعدها هم امام.

با توجه به
شناختی که جنابعالی از بعد علمی امام در قم و قبل از نجف پیدا کردید و پس ازآن
حدود 13،  سال که در نجف درس امام را درک
کردید، حضرت امام را در مقایسه با سایر مراجع چگونه ارزیابی می‌کنید؟

عمده چیزی که
مرا مرید امام کرد، مسئله روحیات ایشان بود. من چنین شخصیتی را کم دیده بودم و یا
اصلاً ندیده بودم. به خودشان هم گفتم که اوایل تحصیلم استادی داشتم که به من می‌گفت:
«به مراجع نزدیک نشو و اصلاً گرد آنان نگرد، برای این‌که نزدیک شدن به مراجع، هم
تو را از راه منحرف می‌کند و هم به حضرات علما بدگمان می‌شوی»، لذا من به منزل هیچ‌
یک از مراجع آمد و شد نمی‌کردم و نمی‌رفتم. فقط مسئله امام بود که به ایشان گفتم:
«من دست هیچ‌ کس جز شما را نبوسیده‌ام».

انسان هر چه به
امام نزدیک‌تر می‌شد، اعتقادش به ایشان بیشتر می‌شد. حضرت امام چه ویژگی‌هایی
داشتند که از دیگران متمایز می‌شدند؟

امام با همه
فضیلت‌هایی که داشتند، خودشان را هیچ می‌دانستند. واقعاً هیچ می‌دانستند و شوخی
نبود، بعضی ها اگر هم در ظاهر چنین چیزی را می‌گفتند، اما منش و رفتار آنها چنین
چیزی را تکذیب می‌کرد. شناخت امام از مردم زمانه‌اش بسیار مهم بود. امام مردم زمان
خود را چه در وطن و چه در خارج، خوب می‌شناخت و این چیزی نبود که کس دیگری داشته
باشد.

آیا شناخت و درک
امام از زمانه خویش ناشی از تیزهوشی ایشان بود یا ناشی از تقوایشان یا هر دو؟

از هر دو ناشی
بود. هیچ‌ کسی در طول زمان نتوانست کلاه سر امام بگذارد. امام روی دست همه زد، اما
هیچ‌کس نتوانست روی دست امام بزند. همه دنیا با دستگاه‌های جاسوسی و امنیتی
فراگیری که داشتند جمع شدند، اما نتوانستند. امام همان زمانی که در جریانات مبارزه
در قم بودند، نوشته‌ای از ساواک راجع به ایشان در آمد. آقایان طلبه‌ها از این قضیه
عصبانی شده بودند. امام گفتند: «کاری نداشته باشید و بگذارید به دیوار بماند.
مشکلی پیش نمی‌آید». امام به مرحوم آقای کاشانی نوشته بودند: «نگویید نفت. اگر
بگویید نفت شکست می‌خورید، بگویید اسلام».

نظریه ولایت‌فقیه
که توسط امام در نجف مطرح شد و جنابعالی هم حضور داشتید، از سوی حوزه نجف با چه
برخوردی روبرو شد؟

در حوزه نجف از
آن استقبالی نشد. آشیخ نصرالله خلخالی که همه کاره اموربیت امام بود ، در بیرونی
امام می‌نشست و با عصبانیت می‌گفت: «می‌خواستیم مرجع بشوی که شدی. دیگر این چه
بود؟»

اشاره کردید
تنها جایی که به یک مرجع نزدیک شدید و حضور داشتید، بیت امام بود. در آنجا چه نقشی
را ایفا می‌کردید؟

نقشی را ایفا
نمی‌کردم، فقط تشخیص داده بودم که ایشان با این فضیلت، مقام و انگیزه اگر به نجف
فرستاده شده، به خاطر این است که او را له کنند. می‌خواستند زیر پای علمای دیگر
مضمحل شود. من وظیفه داشتم هر کاری که از دستم برمی‌آمد برای یاری ایشان انجام
بدهم، به همین دلیل حول ایشان می‌گشتم.

شما در حوزه
استفتاءحضرت امام هم عضو بودید؟

بله، همراه با
مرحوم آقای خاتم ، آقای قدیری و آقای کریمی.

آیا در چاپ
تحریرالوسیله که اولین بار در نجف چاپ شد، دست‌ اندر کار بودید؟ چگونگی
تحریرالوسیله و موافقت امام برای چاپ آن را نقل کنید.

بله، امام در
جریان تبعید به ترکیه، مجالی پیدا کرده بودند که رساله مرحوم سید اصفهانی را دو
باره مرور کنند و 11 ماهی که آنجا بودند، دو جلد تحریرالوسیله را تحریر کردند.
وقتی هم از ایشان سئوال شد در فتاوای گوناگونی که از شما نقل شده است، کدام فتوا
را مأخذ قرار بدهیم، می‌گفتند: «تحریرالوسیله را»، لذا به چاپ آن اقدام شد و
گرفتیم و چاپ کردیم.

چاپ
تحریرالوسیله در مجامع حوزوی نجف و ایران چه بازتابی داشت؟

من آن موقع در
ایران نبودم، اما در نجف طلبه‌ها اقبال بسیار خوبی کردند.

در نجف جلد
تحریرالوسیله را عوض می‌کردند و مثلاً نام شیخ مرتضی انصاری را روی آن می‌زدند و
به ایران می‌فرستادند و به این شکل جلدهای متعددی از آن به ایران فرستاده شد.

در آنجا به
انواع و اقسام وسایل می‌کوشیدند که امام رشد نکنند و مردم، ایشان را نشناسند، اما
خدا چیز دیگری می‌خواست.

پس از فوت آقای
حکیم دامنه مرجعیت امام گسترش پیدا کرد؟

بله، ولی امام
هرگز برای مرجعیت خود اقدامی نکردند. حتی استنکاف و انکار هم داشتند.اما مشيت الهي
اين بود که مرجعیت ایشان ازنجف به خارج مرزهای ایران هم گسترش پیداکند.

هیچ‌ وقت در
جریان رابطه امام با مراجع دیگر هم قرار گرفتید؟

در جریان روابط
خاص‌شان قرار نگرفتم، فقط احترامی را که امام به مراجع آنجا می‌گذاشتند، مشاهده می‌کردم.
در فوت مرحوم آیت‌الله شاهرودی ایشان در کربلا بودند. جنازه را به کربلا آوردند تا
تشییع کنند. امام به ما خبری ندادند و خودشان از اندرونی درآمدند و برای تشییع
رفتند. نسبت به آقای حکیم هم خیلی احترام می‌کردند.

چه سالی به
ایران برگشتید؟

هنگامی که امام
به ایران برگشتند،امام بیتشان را به من سپردند. گفتم: «اینها متعرض ما می‌شوند»،
گفتند: «با شما کاری ندارند. شما بمان».

بیتشان در
نجف را؟

بله، همه دستگاه
و بیت امام در نجف. در ابتدا هم که امام در فرانسه بودند، هر هفته یکی از مسئولین
رژیم بعث به دفتر امام در نجف آمد و شد داشت.

پیش شما می‌آمدند؟

بله، وقتی امام
به ایران آمدند ، روش دستگاه عراق با ما در نجف عوض شد. چند نفر از رفقای ما اقدام
کرده بودند که اقامت بگیرند، از امن‌العام به من زنگ زدند که این افراد را بفرستید
بیایند، چون می‌خواهیم به آنها اقامت بدهیم. من فهمیدم که خبری هست. قاعدتاً اینها
را یکی‌یکی می‌خواستندنه دسته جمعی. به آنها گفتم قضیه از این قرار است و آنها هم
نرفتند. به من زنگ زدند که چرا اینها نیامدند؟ گفتم: «من به آنها گفتم اما نیامدند».
گفتند: «شما می‌خواهید از تصمیمات بغداد تمرّد کنید؟» گفتم: «نه، چه تمردی داریم؟»
فردای آن روز امنی‌ها آمدند و مرا بردند و تا بعد از ظهر هم نگهم داشتند و بعد
مطرح کردند که شما باید از عراق بروید. گفتم: «بسیار خوب می‌روم». از قضا خانواده
را به ایران فرستاده بودم و خودم در آنجا تنها بودم. خروجی زدند و گفتند: «باید سه
روزه بروید».

آن ایام مصادف
شده بود با اول ماه شعبان. اول ماه بود و گفتیم شهریه امام را باید بدهیم. بعضی‌ها
تردید داشتند که باید شهریه بدهیم یا نه؟ بالاخره تصمیم گرفتیم بدهیم. شروع کردیم
و همان روز شهریه را دادیم. دستگاه امنیت عراق خبردار شد که ما شهریه داده‌ایم.
بعد از ظهر آن روز مرا خواستند و گفتند همین امروز باید بروی. این بود که همان روز
آمدیم بغداد و فردای آن روز هم آمدیم تهران.

چه سالی؟

خرداد 58.

تعمد داشتند که
دفتر امام را در نجف تعطیل کنند؟

بله، نمی‌خواستند
دفتر امام در آنجا باز بماند.

رابطه شما با
حاج‌آقامصطفی چگونه بود؟ در درس و مباحثه با هم بودید؟

خدا رحمتش کند.
در درس خیر، ولی گاهی در مسافرت‌ها پیاده به کربلا می‌رفتیم

جنابعالی ومرحوم
حاج‌آقامصطفی
پای ثابت پیاده‌روی به کربلا درکاروان آقای حلیمی بودید

به نظر شما فوت
حاج‌آقامصطفی طبیعی بود؟

خیر، کاملاً
مشکوک بود.اماامام اجازه کالبدشکافی ندادند.

نکته جالب
اینجاست که حاج‌آقامصطفی و احمدآقا هر کدام 48 سال داشتند که از دنیا رفتند و
مادرشان 96 سال داشتند که فوت کردند. این هم تقارن عجیبی است.

شبی که در زندان
نجف بودم، به منزل امام می‌آیند. خادم افغانی‌ای به اسم مش ابراهیم دربیت داشتیم
که او را هم گرفته و برده بودند به تشکیلات امن. وقتی برگشت می‌گفت: «مرا می‌زدند
که بگو رضوانی این پول‌ها را از کجا می‌آورد؟» گفتم: «من چه می‌دانم از کجا می‌آورد».
ریخته بودند در خانه امام و همه جا را زیر و رو کرده بودند، ولی پول‌هایی را که
امام در خانه گذاشته بودند، پیدا نکردند و به دست آنها نرسید. حتی وقتی من داشتم
می‌رفتم، مرحوم آقای سیدعباس خاتم بود و یک بسته هزار دیناری در جیبم بود. گفتم:
«این را شما نگه دارید، چون من دارم می‌روم و معلوم نیست چطور بشود» و آن را به
آقای خاتم دادم. رفتم و برگشتم و دیدم خانه را زیر و رو کرده و سرداب و همه را
گشته و عکس‌های امام را هم پیدا کرده بودند. عکس‌هایی بود که آقای صادقی در لبنان
چاپ کرده بود. همه را برده بودند. فردا که به آقای خاتم گفتم: «پول چه شد؟» گفت:
«جرئت نکردم این را از خانه امام ببرم بیرون». پرسیدم: «پس کجا گذاشتی؟» جواب داد:
«جایی که طلبه‌ها می‌نشستند». در آنجا دو تا پتو بود. اینها آمده و اتاق را گشته
بودند، اما پولی را که آقای خاتم زیر پتو گذاشته بود، پیدا نکرده بودند و آن هزار
دینار هم مانده بود.

آخرین باری که
شهریه امام را پرداختید چقدر بود؟.

امام احساس کرده
بود که رژیم بعث با حوزه علمیه مخالف است و می‌خواهد آن را متلاشی کند، لذا تصمیم
گرفته بود به هر وجهی که هست حوزه را نگه دارد. هنوز آقای حکیم حیات داشتند. امام
خواستند شهریه را دو برابر کنند. آن موقع دو دینار می‌دادند، امام خواستند چهار
دینار کنند. مرحوم آسیدجعفر مرعشی از علمای نجف آمد خدمت امام و مطرح کرد که تا
آقای حکیم زنده است، مصلحت نیست این کار را بکنید، چون ایشان ریاست حوزه را
داشتند. امام پاپس گذاشتند. بعد از فوت آقای حکیم، امام این قضیه را شروع کردند و
آقای خوئی هم به دنبالشان شهریه را زیاد ‌کردند.

امام معمولاً
سالی چند بار به کربلا می‌رفتند؟

تمام زیارت‌های
مخصوص را می‌رفتند.

هر بار چقدر می‌ماندند؟

یکی دو روز قبل
را می‌رفتند و یکی دو روز بعد را هم می‌ماندند. تقریباً سالی پنج بار. حرم حضرت
علی‌(ع) را هم که هر شب ساعت سه بعدازمغرب می‌رفتند.

به ایران که
برگشتید در تهران مستقر شدید؟

وقتی به ایران
برگشتم، احساس کردم وظیفه‌ام تمام شده است و به قم رفتم و یکی دو ماهی آنجا بودم
که مرحوم حاج احمد آقا زنگ زد و گفت: «امام می‌گویند به رضوانی بگویید بیاید، چرا
از ما دوری می‌کند؟» به همین دلیل رفتم خدمت ایشان. گفتند در دفتر استفتا باشید.

کس دیگری هم
بود؟

بله، آقای خاتم،
آقای قدیری، آقای ملکوتی و دو سه نفر دیگر هم بودند.البته چندروزی بیشترادامه
پیدانکرد. تا این‌ که حاج احمدآقا زنگ زد و گفت: «امام می‌گویند می‌خواهم شما را
برای شورای نگهبان تعیین کنم». گفتم: «اختیار دارند». شورای نگهبان که تشکیل شد،
به تهران آمدم. سال 59 و اولین دوره شورای نگهبان بود. دوره اول را سه سال بودم،
چون قانونش این بود که شش نفر بیرون می‌رفتند و شش نفر دیگر می‌آمدند که یکمرتبه
دوره همه‌شان با هم تمام نشود و هر بار فقط دوره شش نفرشان تمام شود. قرعه به اسم
ما اصابت کرد و گفتیم: «الحمدلله!» و رفتم بیرون، ولی نگذاشتند و گفتند بیایید در
دیوان عدالت اداری.

چه سالی؟

سال 63. مرحوم
آیت‌الله خوانساری به رحمت خدا رفته بودند و بازاری‌ها خدمت امام رفتند که یک کسی
را برای امامت آنجا تعیین کنند. آقای (شیخ حسن)صانعی آمد به دفترم در دیوان و گفت:
«امام گفته‌اند بروید آنجا». استعفا دادم و رفتم آنجا.دردوره های بعدهم عضوشورای
نگهبان بودم  بعد از فوت امام هم آقا مرا
خواستند برای شورای نگهبان. فقط همان سه سال را شورای نگهبان نبودم و تا حالا بوده‌ام.

در مورد مسئله
بانک‌ها هم ظاهراً مسئولیتی داشتید.

آقای حاج شیخ
یوسف صانعی یک روز مطرح کرد که مسئله بانک‌ها را باید شرعی کرد. می‌خواست با
آقایان فقها مشورت کند و مسئله‌اش این بود که سودهایی که از بانک‌ها می‌گیرند، چون
از حد تورم پایین‌تر است، سود نیست که بشود ربا. یک کسی پول را داده به بانک که
بانک به مصارفی برساند و سودی که به او می‌دهند، قدرت خرید آن به اندازه قدرت خرید
اولیه پول نیست، بنابراین ربا محسوب نمی‌شود. من به ایشان گفتم مسئله بانک، مسئله
یک دسته خاص نیست. شما به عقیده خودتان می‌گویید این ربا نیست. اما این، مسئله
بانک را حل نمی‌کند. مردم از علمای دیگر تقلید می‌کنند که عقیده‌شان با عقیده شما
مخالف است. پرسید: «پس چه کار کنیم؟». پیشنهاد کردم که از راه عقود شرعیه مسئله حل
شود. گفت: «پس من به آقای نوربخش می‌گویم که شما می‌روید». قبول کردم و رفتم.

پیشنهادهای شما
تدوین و چاپ هم شده‌است؟

بله، بانکی‌ها
چاپ کرده‌اند.

بانک‌ها با توجه
به احکام شرعی به ربا آلوده نیست؟

نمی‌شود نظر داد
که خلاف شرع هست یا نیست. باید تک‌ تک این عقود را مطالعه کرد و دید چه جور
قراردادهایی هستند تا بشود حکم داد. بستگی دارد که طبق عقود شرعیه قرارداد ببندند
یا نبندند.عمل بکنندیانکنند.

اگر طبق
عقودشرعیه انجام ندهند رباست؟.

ربا نیست، چون
قراردادی که می‌بندند ظاهرش شرعی است. اگر به آن عمل کنند، سودی که دو طرف می‌گیرند
حلال است، اما اگر به این عمل نشود، شخصی که پول را در بانک گذاشته، بانک را وکیل
کرده است که در کارهای حلالی خرج شود. اگر عمل نشد، تصرف این پول برای بانک و
مشتری‌ای که از بانک پول گرفته، غصبی است، اما درآمدهایش برای صاحب پول حلال است و
ربا نیست.

پس کسی که پول
را در بانک می‌گذارد، مشکلی ندارد، ولی بانک و کسی که پول را از بانک می‌گیرد،فقط
درصورتی که طبق عقود شرعیه عمل کنند، حلال است،آیا این عنوان وکالت پیدا می‌کند؟

بله، ورقه‌ای که
به مشتری بانک می‌دهند، ورقه‌ای است به عنوان وکالت که صاحب پول بانک را وکیل کرده
است.

اگر صرفاً نوشته
باشد و وکالتی انجام نشده باشد، باز هم درست است؟

می‌شود یک
معامله باطل. بیش از این نمی‌شود، مگر این‌ که طرف قصد ربا کرده باشد.

در معامله باطل
اگر سودی به طرف تعلق بگیرد، متعلق به صاحب پول است؟

بله.

بفرمائید از کی
با مقام معظم رهبری آشنا شدید؟

ایشان یک بار
آمد نجف اشرف.

قبل از امام؟

بله، در سال 31،
32 بود. در آنجا با هم آشنا شدیم. ایشان با آقای مسلمی کاشانی رفت و آمد می‌کردند
و ما هم دوست ایشان بودیم. من دیگر ایشان را ندیدم تا وقتی که به ایران آمدم. وقتی
شورای نگهبان و مجلس تشکیل شد، با هم دیدارهایی داشتیم. تا وقتی که توان جسمی
داشتم، جلساتی هم داشتیم. ایشان بسیار خوش‌فکر است واز توان علمی وفقهی قوی و خوبی
برخوردارهستند.

در جلسات فقهی
ایشان حضور داشته‌اید؟

بله.

وجوه شباهت
ایشان و امام چیست؟

همان طور که ما
امام را تشخیص دادیم، ایشان را هم همین جور تشخیص داده ایم ایشان به همان روش امام
پایبند است. بقیه مدعیانی که سنگ این چیزها را به سینه می‌زنند،درعمل پایبند
نیستند، اما ایشان پایبند است. وقتی می‌گویم ایشان متد امام را قبول دارد، یعنی از
نظرتفکروعمل درزهدو ساده‌زیستی وشجاعت وتدبیرو همه چیز مثل امام عمل می‌کند.

از نظر رهبری و
عبور از سختی‌ها و مشکلات، شیوه ایشان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

مشکلاتی که
ایشان دارند، امام نداشتند. مشکلات ایشان کمرشکن است. کسانی که آن زمان ولوبه ظاهر
طرفدار امام بودند، یک کاسه بودند و جرئت نمی‌کردند مخالفت کنند، امابعدازامام عده
ای جرات کارشکنی پیداکردند. هر جا هم تیغشان ببُرد، می‌زنند، اما الحمدلله تا حالا
کاری ازپیش نبرده اند. البته خدا هم کمک می‌کند. غائله سبز کم غائله‌ای نبود. بیست
میلیون دلار فقط امریکا خرج کرد.

به عناصر داخلی
اشاره کردید و تفاوت برخورد آنها با امام و آقا. در دهه اول انقلاب غرب با پدیده‌هایی
مثل اشغال سفارت امریکا، کلاف سردرگم شده بود. بعد دشمن خود را بازسازی کرد. در
زمان امام ماهواره و اینترنت نبود. الان دشمنی‌ها پیچیده‌تر، عمیق‌تر و گسترده‌تر
شده است.

ایشان بسیار خوب
انقلاب ونظام رارهبری کرده است. البته کمک خدا و امام زمان(عج) است. از شرایط
بسیار دشواری انقلاب را عبور داده است.

از شما به خاطر
پاسخ‌های موجز و دقیق و وقتی که در اختیارمان گذاشتید ممنونیم.

 

سوتيترها
:

 تشخیص داده بودم که ایشان با این فضیلت، مقام و
انگیزه اگر به نجف فرستاده شده، به خاطر این است که او را له کنند. می‌خواستند زیر
پای علمای دیگر مضمحل شود. من وظیفه داشتم هر کاری که از دستم برمی‌آمد برای یاری
ایشان انجام بدهم، به همین دلیل حول ایشان می‌گشتم

 

 

در نجف به انواع
و اقسام وسایل می‌کوشیدند که امام رشد نکنند و مردم، ایشان را نشناسند، اما خدا
چیز دیگری می‌خواست.

 

هنگامی که امام
به ایران برگشتند،امام بیتشان را به من سپردند. گفتم: «اینها متعرض ما می‌شوند»،
گفتند: «با شما کاری ندارند. شما بمان».

 

تا وقتی که توان
جسمی داشتم، جلساتی هم – باآیه الله خامنه ای- داشتیم. ایشان بسیار خوش‌فکر است
واز توان علمی وفقهی قوی و خوبی برخوردارهستند.

ایه الله خامنه
ای به همان روش امام پایبند است. بقیه مدعیانی که سنگ این چیزها را به سینه می‌زنند،درعمل
پایبند نیستند، اما ایشان پایبند است. وقتی می‌گویم ایشان متد امام را قبول دارد،
یعنی از نظرتفکروعمل درزهدو ساده‌زیستی وشجاعت وتدبیرو همه چیز مثل امام عمل می‌کند.