ریشهها
و زمینههای اعتراضات مردمی در عربستان سعودی
غلامعلي سليماني
به دنبال اعتراضات مردمی در تونس، مصر
و دیگر کشورهای عربی، در مارس ۲۰۱۱ میلادی؛ اعتراضات مخالفان حکومت سعودی از
شهرهای احساء و قطیف به
شهر ریاض، پایتخت عربستان سعودی کشیده شد و حکومت
سعودی در روز بعد از آن اعلام کرد از این پس هرگونه تظاهرات و تجمع اعتراضآمیز
ممنوع است و در صورت تکرار، با برخورد شدید پلیس همراه خواهد بود.
به نظر می رسد مخالفان توجه چندانی به
تهدیدات حکومت نکردند و به تظاهرات خود ادامه دادند. در روز ۱۱ مارس که از طرف
مخالفان «روز خشم» نام گرفت، معترضان حکومت عربستان در شهر قطیف با شعار« لاشیعیه
لاسنیة؛ وحده وحده اسلامیه» که حکایت از بلوغ سیاسی مخالفان برای جلوگیری از
تبدیل اعتراضات مردمی در این کشور به تظاهرات فرقهای داشت، دست به تظاهرات اعتراضی
زدند و با برخورد شدید حکومت مواجه و چند نفر کشته و دهها نفر زخمی شدند.
تداوم اعتراضات سیاسی در عربستان – البته
با شدت و ضعف – این پرسش را مطرح میسازد که زمینههای اصلی اعتراضات مردمی در این
کشور کدامند؟ به عبارت دیگر چه عوامل و عناصری میتوانند زمینهساز اعتراضات مردمی
در عربستان شوند و پتانسیل بالقوهای را برای انقلاب در عربستان سعودی فراهم آورند؟
در این نوشتار تلاش خواهد شد عوامل و دلایل زمینهساز این اعتراضات بررسی شوند.
نخست این که حاکمیت آل سعود در عربستان
سعودی با ایدئولوژی وهابی و با خود را به خادم حرمین شریفین نامیدن به دنبال
مشروعیت مذهبی است و با شروع اعتراضات مردمی، از این ایدئولوژی برای سرکوب
اعتراضات مردمی در این کشور استفاده میکند تا به وسیله فتاوای مفتیهای وهابی،
جلوی اعتراضات مردمی در این کشور را بگیرد. نکته جالب این است که علمای درباری
سعودی به حرام بودن تظاهرات مسالمتآمیز در این کشور حکم دادهاند، اما بهرغم
پیوند و اشتراک منافع بین وهابیت و آل سعود، این وحدت و هماهنگی تنها در مواقع
بحرانی و برای کوتاه مدت قابل دوام است.
در سالهای اخیر اختلاف بین آل سعود و
ایدئولوژی وهابی و سران سلفی این کشور بیش از هر عامل دیگری در فرایند نوسازی و
عدم پایبندی رهبران سعودی به قوانین و آداب و شعائر اسلامی مؤثر بوده و قرائت
سلفی از اسلام وهابی، به شکاف بین آل سعود و وهابیت دامن زده است و لذا میتواند به
اعتراضات مردمی در این کشور ابعاد
گستردهای بدهد.
دوم این که عربستان سعودی روابط خوبی
با غرب، بویژه با آمریکا دارد. پیروزی انقلاب اسلامی در ایران یکی از پایه های
اصلی دکترین نیکسون و استراتژي منطقهاي كيسينجر یعنی رژیم پهلوی را سرنگون کرد و
عربستان به عنوان پایه اصلی این دکترین در منطقه باقی ماند. اين دو كشور به چند دليل
براي امريكا اهميت داشتند:1) نظام پادشاهي حاكم در هر دو كشور شديدا ضد كمونیسم بودند.
2) هر دو كشور روابط نزديكی با امريكا داشتند و 3) از نظر ابزاري هر دو كشور توانايي
اجرای سياستهای امريكا را داشتند. ايران با توانايي نظامي و اقتصادي مثل ارتش و درآمدهای
نفتی و عربستان به عنوان يكي از كشورهاي مهم صادركننده نفت، با قدرت مالي میتوانست ديپلماسي فعالي را دنبال كند.
توان نظامي ايران با توان مالي عربستان
براي اجراي سياست امريكا در منطقه مكمل يكديگر بودند. با پیروزی انقلاب اسلامی،
عربستان به مهمترین و اصلی ترین مجری و همپیمان سیاستهای غرب و آمریکا در منطقه
تبدیل و یکی از پایگاههای اصلی حضور این کشور در منطقه شد تا هم مانعی در برابر
قدرت ایران باشد و هم زمینهساز حضور نیرورهای آمریکایی در منطقه به بهانه حفظ
امنیت شود.
از سال 1990، عربستان بیشترین نیروهای امریکایی
در منطقه خلیجفارس را در خود جا داده است. در این کشور در منطقههای دمام، هفوف، خبر،
تبوک، پایگاه ملکعبدالعزیز در ظهران، پایگاه دریایی ملکفهد در جده، پایگاه هوایی
ملک خالد در ابها، و پایگاه نظامی ریاض و پایگاه نظامی الطائف، امکانات نظامی مختلفی متعلق به نیروهای ارتش امریکا
هستند. پایگاه هوایی الامیر سلطان در جنوب ریاض، مهمترین پایگاه نیروهای نظامی امریکا
در عربستان است. در این پایگاه 5100 سرباز امریکایی حضور دارند. مرکز فرماندهی نیروهای
هوایی امریکا در منطقه خلیجفارس هم که برخی از عناصر آن به قطر منتقل شدهاند، در
این مکان مستقر است. بسیاری از مردم در عربستان سعودی همچون مسلمانان سایر کشورهای
اسلامی به رابطه این کشور با آمریکا و حضور نظامیان و مستشاران آمریکایی در کشوری
که مقدس ترین اماکن اسلامی در آن قرار دارند، معترضاند و این مسئله یکی از زمینههای
مهم اعتراضات مردمی در عربستان است.
سوم این که سیستم سیاسی معیوب و غیر
دموکراتیک پادشاهی در عربستان به جنگ قدرت در این کشور دامن زده است. اساس ساختار
قدرت در عربستان تمرکز امور در دستهای فرزندان ذکور ملک عبدالعزیز، موسس کشور
عربستان سعودی است. بر همین اساس مبنای حکومت در این کشور نیز انتقال قدرت از
برادر بزرگتر به برادر کوچکتر است. ملك عبدالعزيز وصيت كرده
بود تا زماني كه فرزندان من زنده هستند، نوههايم شاه نخواهند شد.
در سال 2007 با تشکیل شورای عالی بیعت
ـ شورائی ۳۵ نفره از فرزندان و نوادگان عبدالعزیز که مأموریت آن تضمین انتقال
مسالمتآمیز قدرت از پادشاه به ولیعهد است ـ انتظار میرفت از جنگ قدرت در این کشور کاسته شود، اما کشف
کودتا در این کشور و همچنین رقابت های پنهانی در بین اعضای پرشمار و البته
سالخورده شاهزاداه گان سعودی، روند انتقال قدرت در این کشور را به یکی از مهمترین
مسائل چالش برانگیز تبدیل کرده است و به نظر نمیرسد فرآیند آرامی طی شود.
از سوی دیگر طبقه متوسط و تحصيلكرده جديد
در عربستان كه با فرهنگ غربي نیز آشنايي دارد، تفاوتهای موجود ميان نظام اجتماعي
و سياسي حاكم بر عربستان با ساير نظامهاي موجود دنيا را درك مي كند و اين آگاهي
ميتواند پايههاي نظام فعلي حكومت را در اين كشور سست کند و در نهايت مردم با
ارتجاع حاكم بر جامعه به مبارزه برخيزند. بنابراین سیستم سیاسی معیوب و استبدادی
در تضاد با خواستههای قشر باسواد و جمعیت تحصیلکرده در خارج از این کشور است و به
هر میزان که وابستگیهای قبیلهای در این کشور کمرنگتر شوند، بر میزان خواستههای
سیاسی مردم این کشور افزوده خواهد شد.
چهارم این که عدم وجود سیستم شفاف
قانونی در حوزه اقتصاد باعث شده است تا ثروت در این کشور در دست اقلیتی محدود از
خاندان سعودی قرار بگیرد و این کشور را با ذخایر فراوان طبیعی به ملک شخصی شاهزادههای
آل سعود تبدیل کند. عربستان سعودي عملاً در چنبره حدود 7000 شاهزاده عربستان
زنداني است. در طول اين دوران همواره شاهزادهها بر مناصب مختلف اين كشور تكيه زدهاند.
حدود 200 شاهزاده از خانوادههاي مختلف آل سعود مناصب كليدي را در اختيار دارند و
بيش از 6 هزار شاهزاده ديگر صاحب موقعيتهاي انحصاري در اين كشورند و عملاً مملكت
پهناور و ثروتمند عربستان را به صورت ملك شخصي خود درآورده و با الصاق دائمي واژه
«سعودي» به اين كشور، در طول 15 دهه گذشته، آنجا را دست به دست چرخانده و مردم اين
كشور را از شركت در اداره امور خود محروم کردهاند.
سرآغاز قیام و اعتراضات مردمی در شرق
عربستان از شهرهای شیعه بود. محرومیتهای اجتماعی و تبعیضهای سیاسی، اقتصادی و طایفهای
از جمله دلایل آغاز قیام مناطق شرقی عربستان هستند. شرق عربستان – محل شروع
قیامها – بخش عظیمی از ذخایر نفتی این کشور را در خود جای داده است و همین مسئله اهمیت اعتراضات در این کشور
را برای دولت سعودی دو چندان کرده است.
با شروع اعتراضات در این بخش از کشور، هم
اکنون تجمعات اعتراضآمیزی به صورت پراکنده در تمام مناطق به چشم میخورد و این
یعنی همه نقاط کشور از استبداد رژیم حاکم رنج میبرند، ولی طبقه حاکم همه توان خود
را برای جلوگیری از گسترش تظاهرات و سرکوب معترضان به کار گرفته است.
با رشد اگاهی سیاسی در این کشور که
بطور سنتی در راس نظامهای سیاسی محافظهکار منطقه قرار دارد، عربستان سعودی
ناگزیر از تغییر و تحول خواهد بود. به نظر میرسد مجموعه این عوامل در کنار جو
شدید امنیتی و فقدان فعالیت احزاب و اتحادیه ها از عوامل و زمینههای اصلی
اعتراضات در عربستان سعودی باشند.
سوتیترها:
1.
تداوم اعتراضات سیاسی در عربستان – البته با شدت و ضعف – این
پرسش را مطرح میسازد که زمینههای اصلی اعتراضات مردمی در این کشور کدامند؟ به عبارت
دیگر چه عوامل و عناصری میتوانند زمینهساز اعتراضات مردمی در عربستان شوند و پتانسیل
بالقوهای را برای انقلاب در عربستان سعودی فراهم آورند؟
2.
سرآغاز قیام و اعتراضات مردمی در شرق عربستان از شهرهای شیعه
بود. محرومیتهای اجتماعی و تبعیضهای سیاسی، اقتصادی و طایفهای از جمله دلایل آغاز
قیام مناطق شرقی عربستان هستند. شرق عربستان – محل شروع قیامها – بخش عظیمی از ذخایر
نفتی این کشور را در خود جای داده است و همین
مسئله اهمیت اعتراضات در این کشور را برای دولت سعودی دو چندان کرده است.