امام صادق «ع»:
لَيْسَ مِنْ باطِلٍ يَقومُ بِاِزاءِ
الْحَقِّ اِلاّ غَلَبَ الْحَقُّ الْباطِلَ وَ ذلِكَ قَولُهُ: «بَلْ نَقْذِفُ
بِالْحَقِّ عَلَى الباطِلِ فَيَدْمَغُهُ…»؛
هيچ
باطلى نيست كه در برابر حق بايستد، مگر آنكه حق بر باطل چيره مىشود و اين سخن
خداوند است «بلكه حق را بر سر باطل مىزنيم كه آن را در هم میکوبد». (اصول کافی؛
جلد 8؛ ص 242)
امیرالمؤمنین علی«ع» خطاب به ابوذر
فرمود:
…لَوْ أَنَّ اَلسَّمَاوَاتِ وَ
اَلْأَرَضِينَ كَانَتَا عَلَى عَبْدٍ رَتْقاً ثُمَّ اِتَّقَى اَللَّهَ لَجَعَلَ
اَللَّهُ لَهُ مِنْهُمَا مَخْرَجاً لاَ يُؤْنِسَنَّكَ إِلاَّ اَلْحَقُّ وَ لاَ
يُوحِشَنَّكَ إِلاَّ اَلْبَاطِل…
…اگر آسمانها و زمينها بر روى بندهاى
بسته شود پس او خدا ترس باشد، خداوند برايش از آنها راهى خواهد گشود. پس، جز حق
تو را مونسى نباشد و چيزى جز باطل تو را به وحشت نيفكند…
(نهج البلاغه،
خطبه ۱۳۰)
امام على عليهالسلام:
قَليلُ الْحَقِّ يَدْفَعُ كَثيرَ
الباطِلِ كَما اَنَّ الْقَليلَ مِنَ النّارِ يُحْرِقُ كَثيرَ الْحَطَب؛
اندكى حقّ، بسيارى باطل را نابود مىكند،
همچنان كه اندكى آتش، هيزمهاى فراوانى را مىسوزاند… (غررالحكم، ح 6735)
امام على عليه السلام:
اِصْبِرْ عَلى مَرارَه الْحَقِّ وَ ايّاكَ
اَنْ تَنْخَدِعَ لِحَلاوَه الباطِلِ؛
تلخى حق را تحمل كن، و مبادا كه فريب
شيرينى باطل را بخوری… (غررالحكم، ح 2472)
امام صادق عليه السلام:
اِنَّ الْقَلْبَ لَيَـتَجَلْجَلُ فِى
الْجَوْفِ يَطْلُبُ الحَقَّ فَاِذا اَصابَهُ اطْمَاَنَّ وَ قَرَّ؛
به راستى كه دل در درون سينه بیقرار
است و به دنبال حق مىگردد و چون به آن رسيد، آرام و قرار میگیرد. (كافى، ج 2، ص 421)
امام صادق عليه السلام:
لَنْ تَبْقَى الاَرْضُ اِلاّ وَ فيها
عالِمٌ يَعْرِفُ الْحَقَّ مِنَ الباطِلِ؛
هرگز زمين باقى نمىماند مگر آنكه در آن
دانشمندى وجود دارد كه حق را از باطل مىشناسد. (محاسن، ج 1، ص 234)
امام صادق عليه السلام :
اِنَّ مِنْ حَقيقَه الاْيمانِ اَنْ
تُؤْثِرَ الْحَقَّ وَ اِنْ ضَرَّكَ عَلَى الْباطِلِ وَ اِنْ نَفَعَكَ
از حقيقت ايمان اين است كه حق را بر
باطل مقدم دارى، هر چند حق به ضرر تو و باطل به نفع تو باشد. (محاسن، ج 1، ص 205)
امام صادق «ع»:
لا یَتَکلَّمُ الرَّجُلُ بِکلَمَةِ حَقٍّ یُؤخَذُ
بِهَا إِلا کانَ لَهُ مِثلُ أَجرِ مَن أَخَذَ بِهَا وَ لا یَتَکلَّمُ بِکلَمَةِ
ضَلالٍ یُؤخَذ بِهَا کانَ عَلَیهِ مِثلُ وِزرَ مَن أَخَذَ بِهَا.
هیچ فردی نیست که کلمه حقی را به زبان بیاورد و
دیگران مطابق آن عمل کنند،مگر آنکه برای او همان پاداشی است که برای انجامدهنده
آن است و اگر کلمه باطلی به زبان آورد که دیگران مطابق آن عمل کردند،گناهی را که
برای انجامدهنده آن کار نوشتهاند برای او نیز مینویسند.
(بحارالأنوار،
ج 2، ص ۱۶)
وَ قِيلَ إِنَّ الحَارِثَ بنَ حُوطٍ أَتَاهُ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَقَالَ
أَ تُرَانِي أَظُنُّ أَصحَابَ الجَمَلِ كَانُوا عَلَى ضَلَالَةٍ فَقَالَ عليه السلام
يَا حَارِثُ إِنَّكَ نَظَرتَ تَحتَكَ وَ لَم تَنظُر فَوقَكَ فَجُرتَ إِنَّكَ لَم
تَعرِفِ الحَقَّ فَتَعرِفَ أَهلَهُ وَ لَم تَعرِفِ البَاطِلَ فَتَعرِفَ مَن
أَتَاهُ فَقَالَ الحَارِثُ فَإِنِّي أَعتَزِلُ مَعَ سَعدِ بنِ مَالِكٍ وَ عَبْدِ
اللَّهِ بنِ عُمَرَ فَقَالَ عليه السلام إِنَّ سَعداً وَ عَبدَ اللَّهِ بنَ عُمَرَ
لَم يَنصُرَا الْحَقَّ وَ لَم يَخْذُلَا البَاطِلَ (حكمت
254 نهج البلاغه)
گويند
«حارث بن حوط» به امام عرض كرد: آيا پنداري كه من اصحاب جمل را گمراه ميبينم حضرت
فرمود: اي حارث، تو كوته بيني و از دورانديشي و بلندنظري دور، از اين رو حق را
وانهادي تو حق را نشناختي تا اهلش را بشناسي، و از شناخت باطل نيز درماندي، پس
باطل گرايان را هم نشناختي.
حارث
گفت: من به همراه «سعد بن ابي وقّاص» و «عبداللّه عمر» كناره گرفتم. امام فرمود:
آن دو هم حق را ياري نكردند و باطل را خوار نساختند.
امام
علی(ع):
إِنَّمَا
بَدءُ وُقُوعِ الفِتَنِ أَهوَاءٌ تُتَّبَعُ، وَأَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ، يُخَالَفُ
فِيهَا كِتابُ اللهِ، وَيَتَوَلَّى عَلَيهَا رِجَالٌ رِجَالاً، عَلَى غَيرِ دِينِ
اللهِ، فَلَو أَنَّ البَاطِلَ خَلَصَ مِن مِزَاجِ الحَقِّ لَم يَخفَ عَلَى
المُرتَادِينَ وَلَو أَنَّ الحقَّ خَلَصَ مِن لَبسِ البَاطِلِ انقَطَعَت عَنهُ
أَلسُنُ المُعَانِدِينَ؛ وَلكِن يُؤخَذُ مِن هذَا ضِغثٌ وَمِن هذَا ضِغثٌ،
فَيُمزَجَانِ! فَهُنَالِكَ يَستَولي الشَّيطَانُ عَلَى أَولِيَائِهِ، وَيَنجُو
الَّذِينَ سَبَقَت لَهُم مِنَ اللهِ الحُسنَى
همواره
آغاز پيدايش فتنهها، پيروى ازهوسهاى آلوده واحكام و قوانين مجعول واختراعى است، احكامى
كه با كتاب خدا مخالفت دارد، و جمعى بر خلاف آئين حق به حمايت از آن برمىخيزند.
اگر
باطل از حق كاملاً جدا مىگرديد برآنان كه پى جوى حقيقتند پوشيده نمىماند، و
چنانچه حق از باطل خالص مىشد، زبان معاندان از آن قطع مىگرديد،ولى قسمتى ازحق و
قسمتى از باطل را مىگيرند و به هم مىآميزند. اينجا است كه شيطان بر دوستان خود چيره
مىشود و تنها آنان كه مورد رحمت خدا بودهاند نجات مىيابند. (خطبه 50 نهج البلاغه)