بازماندگان قمار فتنه

 

حجت‌الاسلام
والمسلمين جواد محدثي

 

با علي
در «بدر» بودن شرط نيست

اي
برادر، «نهروان» در پيش روست

نهروان
هر زمان به شكلي است و «صفين»ها و «جمل»ها تكرار مي‌شود و بايد ناكثين و قاسطين و
مارقين هر دوره را شناخت، با مشعلي از «بصيرت» در كوره راه‌هاي آميخته به ظلمت و
تهمت و بدعت و تحريف.

چه مي‌شود
كه «فتنه» پديد مي‌آيد؟

راه
شناخت فتنه و فتنه‌گران چيست؟

در
شرايط فتنه، چه بايد كرد وظيفه را چگونه بايد تشخيص داد؟

همچنان
كه آهن و طلا را در آتش مي‌گدازند تا گداخته و ذوب شود و خوب و بد و خالص و ناخالص
آن جدا گردد، انسان‌ها هم در كورة حوادث و بحران‌ها گداخته مي‌شوند، تا ناخالصي‌ها
جدا شود.

آزمون‌هاي
الهي، براي جدا ساختن صف خالصان از ناخالصان و غربال گشتن افراد است.

***

فتنه،
چه به معناي آزمون، چه به معناي شرايط غوغاآميز اجتماعي باشد كه تشخيص حق و باطل را
دشوار مي‌سازد، براي همه پيش مي‌آيد و گريزي از آن نيست و بصيرت لازم است تا از
اين امتحان‌ها پيروز درآييم.

حضرت
علي«ع» مي‌فرمايد:

«هيچ
يك از شما نگويد: خدايا من از «فتنه» به تو پناه مي‌برم، چرا كه هيچ‌كس نيست كه از
فتنه مصون و مستثني باشد. بلكه هر كس پناه مي‌برد، از فتنه‌هاي گمراه ‌كننده پناه
ببرد. چرا كه خداوند فرموده «و اعلموا و انّما اموالكم و اولادكم فتنه»(۱)
و معنايش آن اســت كه خداونــد مــردم را با امــوال و اولاد مي‌آزمايد.»(۲)

كساني
فريب مي‌دهند.

كساني
فريب مي‌خورند.

در يك
سو، ريا و نيرنگ و دروغ است.

در يك
سو جهل و سادگي و ضعف بينش و بصيرت.

به
تعبير حضرت علي«ع»: چه بسا سخن حق و شعار حقي داده مي‌شود، ولي نيّت و هدف باطلي
پشت آن نهفته است.(۳)

اينجاست
كه بصيرت ديني و داشتن معيار، كمك مي‌كند كه مؤمن، باطلي را كه جامة حق پوشيده و
كفر و نفاقي را كه در چهرة ايمان، خود را آراسته و دشمني را كه به رنگ دوست درآمده
است بشناسد و بشناساند و به وظيفة ديني و انقلابي خود آگاه و عامل باشد و با شناخت
ريشة فتنه، در دام فتنه نيفتد.

و اينجاست
كه «اينَ عمّار»، بصيران فتنه‌شناس را به ميدان حضور فرا مي‌خواند.

***

حق و
باطل از ديرباز در برابر هم بوده‌اند.

به
تعبير مولا علي«ع»: «حقٌ و باطلٌ و لُكلٍّ اهلَ»(۴)

حق است
و باطل، و هر كدام را اهلي است!

شگفت
از زماني است كه جريان حق و باطل، همچون دو نهر شيرين و تلخ، و همچون شهد و شرنگ
درهم مي‌آميزد، هوا غبارآلود مي‌شود و افق، تيره و تار. در نتيجه، قدرت تشخيص از
افراد گرفته مي‌شود،

سراب
را به جاي آب مي‌گيرند.

باطل
را حق مي‌پندارند. پيشوايان حق و مناديان عدالت را رها مي‌كنند و تنها مي‌گذارنــد
و جــذب داعيه‌داران باطل و تزويرگران ضد حق مي‌شوند و آب به آسياب دشمن مي‌ريزند
و پازل بيگانه و بدخواه را تكميل مي‌كنند، و چه بسا با حسن نيّت و قصد قربت!

پس
«جنود شيطان» شدن، چندان دور از انتظار و شگفت نيست، وقتي كه «معيار» نباشد.

تاريخ پر
است از كساني كه بازيچة ابليس‌صفتان شده و پس از عمري خدمت و تلاش و سوابق، خود را
در «قمار فتنه» مي‌بازند و «بدفرجام» مي‌شوند و از عاقبت به خيري محروم مي‌گردند.

اللهّم
اجعل عواقب امورنا خيراً

***

ابن
ابي‌الحديد، شارج نهج‌البلاغه، سخني دارد قابل درنگ و تأمّل، مي‌نويسد:

«ايام
فتنه»، ايام خصومت و جنگ بين دو رئيس و دو حاكم گمراه است كه هركــدام به ضلالت دعــوت
مي‌كنند، مانند فتنة عبدالملك با پسر زبير، فتنة مروان و ضحّاك، فتنة حجّاج و پسر
اشعث. ولي اگر يك طرف حق باشد، ايام فتنه نيست، بلكه بايد در كنار طرف حق ايستاد و
به نفع آن شمشير كشيد و با باطل جنگيد.(۵)

اينكه
اميرمؤمنان«ع» مي‌فرمايد: در فتنه، مثل بچه شتر باشد كه نه شير دارد تا بدوشندش و
نه پشت و كمر دارد تا سوارش شوند.(۶) اشاره به چنان دوران است و در
اشاره به دورة لزوم حمايت از حق و مبارزه با باطل، از كساني كه به بهانة فتنه كنار
كشيدند و انزوا برگزيدند، مي‌فرمايــد: «خذلوا الحقّ و لم ينصروا الباطل»،(۷)
حــق را بي‌ياور گذاشتند، هر چند باطل را هم ياري نكردند.

و
نتيجه، به زيان حق است، يعني تنها ماندن حق و غلبه يافتن باطل.

ديدا
تيره روزي نابينا

عبرت
بس است ديدة بينا را

باطل
مي‌كوشد جبهة حق را دچار «ريزش نيرو» كند.

ميزان
موفقيت او در اين هدف، بستگي به ميزان هوشياري و بصيرت افراد جبهة حق و ايمان
دارد.

در
تاريخ پس از انقلاب، در اين سه دهة اخير، فتنه‌هاي بسياري رُخ داده است كه هركدام
براي ملّت ما يك «آزمون» بوده است. خوشبختانه مردم در اين عرصه، روسفيد بوده‌اند.
اگر برخي «سيه‌روي» گشته‌اند، آناني بوده‌اند كه «ناخالصي» و «غشّ» داشته‌اند.

اگر
اعتصمام به «محور ولايت» باشد، اين معادله هميشه به سود «امّت» و به زيان فتنه‌گران
خواهد بود.

امروز
هم مثل گذشته است،…

***

و امّا
«تكليف»:

يكي:
هوشياري، تا هدف سوءاستفاده قرار نگيريم، باج ندهيم، بار ندهيم، دوشيده نشويم، آب
به آسياب دشمن نريزيم، در زمين بيگانه بازي نكنيم… .

ديگري:
بصير بودن و بصيرت دادن، روشن بودن و روشنگري كردن، چراغ افروختن بر سر راه، نصب
تابلو در مسيرها و معبرها، تا مردم بيراهه نروند و گم و گمراه نشوند.

سوم:
پرهيز از اقدام‌هاي شتاب‌زده، حرف‌هاي نسنجيده، قضاوت‌هاي آبكي، موضع‌گيري‌هاي
احساسي.

چهارم:
برخوردهاي عاقلانه، خيرخواهانه، دلسوزانه، نه جاهلانه، حسدورزانه، كينه‌توزانه،
خالي كــردن عقده‌ها، تسويه‌حساب‌هاي شخصي، عقده‌گشايي‌هاي نفساني.

پنجم:
پرهيز از تفرقه، اجتناب از هر حرفي، عملي، رفتاري، نوشته‌اي، نطقي، مصاحبه‌اي،
اظهارنظري كه در «سدّ وحدت»، رخنه و شكاف ايجاد كند و افراد را رودررو قرار دهد.

ششم:
تبعيّت از رهبري و سرباز ولايت بودن، نه پادوي دشمن يا آتش‌بيار معركه.

باري
«معيار» و «ميزان»‌ها را از ياد نبريم.

تا
«مفتون فتنه» نشويم.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ انفال، آيه 28.

۲ـ نهج‌البلاغه، حكمت 93.

۳ـ نهج‌البلاغه، حكمت 198.

۴ـ همان، خطبه 16.

۵ـ شرح ابن ابي‌الحديد، ج 18 ص 82.

۶ـ نهج‌البلاغه، حكمت 1.

۷ـ همان، حكمت 18.