ماجرای کوره های آدم سوزی

ماجرای کوره های آدم سوزی

پاسخ به شبهات تاريخي اشغال
فلسطین

 

واقعيت اردوگاه‌هاي اسراي
يهودي و ماجراي اتاق‌هاي گاز و كوره‌هاي آدم‌سوزي

در جنگ جهاني دوم چيست؟

 

مجيد صفاتاج

پاسخ:
براي تبيين بهتر واقعيت تاريخي ماجراي هولوكاست و ارائه تصويري شفاف و روشن از اين
مسئله، ضروري است بازداشتگاه‌ها و اردوگاه‌هاي كشتار سازمان‌يافته يهوديان موسوم
به «راه‌حل نهايي» و اتاق‌هاي گاز و كوره‌هاي جسدسوزي در آن زمان، بازنگري تاريخي
شوند.

 

بازداشتگاه‌ها و اردوگاه‌هاي اسراي جنگي

نازي‌ها
پس از به قدرت رسيدن در سال 1933 و در راستاي تحقق نظرات نژادپرستانه هيتلر،
بازداشتگاه‌هايي را براي نگهداري و توقيف بدون محاكمه كمونيست‌ها، يهوديان، اقوام
اسلاو اروپاي شرقي، كولي‌ها، روشنفكران مستقل و حتي كشيش‌هاي مخالف با مرام برتري
نژادي قوم ژرمن ايجاد كردند.

اولين
بازداشتگاه‌ها به كمونيست‌هاي آلمان اختصاص داشت. هزاران كمونيست و از جمله رهبر
آنها ارنست تالمان در اين بازداشتگاه‌ها به قتل رسيدند. با شروع جنگ در سال 1938 و
گسترش دامنه آن در اروپا، بازداشتگاه‌هاي اوليه جاي خود را به اردوگاه‌هاي جمعي و
اردوگاه‌هاي كار اجباري دادند. چنين اردوگاه‌هايي ابتدا در خاك آلمان و سپس در
سرزمين‌هاي اشغالی نازي‌ها در شرق اروپا ايجاد شدند. آمارها نشان مي‌دهند كه در
مجموع، نازي‌ها از سال 1933 ـ سالي كه در آلمان به قدرت رسيدند ـ تا سال 1945، سال
پايان جنگ جهاني دوم، بيش از ده هزار بازداشتگاه و اردوگاه كار اجباري در سرتاسر
اروپا ايجاد كردند. از مهم‌ترين اردوگاه‌هاي داخل آلمان، مي‌توان به داخائو، برگن
بلسن، برخنوالد، ماتهاوزن، سكس‌هاوزن و اورانين‌برگ اشاره كرد.

آشويتس،
بيركناو، تربلينكا، مجدانك، سالي بور، چلمنو در لهستان، دارنسي و اشتر و تهوف در
فرانسه و استراشوف در اتريش و… نيز از مشهورترين اردوگاه‌هاي كار اجباري در
سرزمين‌هاي اشغالي بودند. در اردوگاه‌هايي كه در لهستان ساخته شدند، عمدتاً اسراي
يهودي نگهداري مي‌شدند. اردوگاه‌هاي كار اجباري، سمبل سبعيت نازيسم بودند و در
آنها مردم آلمان و گروه‌هاي نژادي از جمله يهوديان به بردگي واداشته شدند. در اين
اردوگاه‌ها، اسراي يهودي و غيريهودي از بدترين شكنجه‌ها رنج مي‌بردند. نازي‌ها با
آنها همچون بردگان رفتار مي‌كردند و ارزش‌هاي انساني آنها را ناديده مي‌گرفتند.
برخي از اسرا مجبور بودند روزانه 16 ساعت كار با اعمال شاقه انجام دهند و هميشه در
معرض شكنجه قرار داشتند. اردوگاه آشويتس ـ فعال‌ترين مركز شركت شيميايي فاربين ـ
كارخانه‌هاي توليد تسليحات و معادن از جمله مراكزي بودند كه اسرا به كار اجباري در
آنها وادار مي‌شدند.  

 رفتار وحشيانه نازي‌ها به همراه شرايط غيرانساني
اردوگاه‌ها، سوء‌تغذيه، گرسنگي مفرط و مزمن، محروميت از امكانات رفاهي، راه‌پيمايي‌هاي
طولاني و بغرنج از اردوگاه تا محل كار و برخي از امراض همچون مالاريا، اسهال خوني
و به‌ويژه تيفوس كه در سال‌هاي آخر جنگ به طور گسترده در اردوگاه‌ها شيوع يافت، در
نهايت به مرگ هزاران نفر در اين اردوگاه‌ها منجر شد.(۱)

مارك
وبر در باره وضعيت اردوگاه‌هاي اسرا مي‌نويسد:

يهوديان
در زمان جنگ، بخش مهم نيروي كار آلمان را تشكيل مي‌دادند، بنابراین زنده نگهداشتن
آنها به نفع اين كشور بود. رئيس دفتر اجرايي اردوگاه اس. اس. در تاريخ 28 دسامبر
1942 حكمي را صادر کرد كه تمام اردوگاه‌هاي كار اجباري و از جمله آشويتس را در بر‌
مي‌گرفت. بر اساس اين حكم، از ميزان بالاي مرگ و مير زندانيان در اثر ابتلا به
بيماري انتقاد قرار شده بود و پزشكان اردوگاه‌ها بايد تمام امكانات موجود خود را
به كار می‌گرفتند تا اين ميزان را در اردوگاه‌هاي مختلف به طور چشمگيري كاهش دهند.
اين پزشكان بايد در مقايسه با گذشته نظارت خود را بر وضعيت تغذيه زندانيان افزايش
و با همكاري مسئولان، پيشنهاداتي را در خصوص بهبود فرماندهي اين اردوگاه‌ها ارائه
می‌دادند و  بهبود شرايط كار در مكان‌هاي
مختلف را بررسي می‌کردند. در نهايت، اين حكم تأكيد داشت که: «بنا بر دستور رايشز
يشيوا اس. اس‌هاينريش هيملر(۲) ميزان مرگ و مير بايد به‌طور چشمگيري
كاهش يابد».(۳)

به‌‌رغم
انتشار اين گزارش مستند در باره وضعيت اردوگاه‌ها، پس از پايان سال 1945 ميلادي،
افراد جديدي به اردوگاه داخو وارد شدند. اينها ديگر يهودي نبودند، بلكه عده‌اي از
سربازان شكست خوردة آلماني و يا به اصطلاح يهوديان متفقين، «جنايتكاران جنگي»
بودند. به اينها دستور داده شد تا با حداكثر سرعت ممكن تعدادي از ساختمان‌هاي فرعي
اضافي را در اردوگاه بنا كنند، اما قبل از هر چيز منظرة زيباي سرسبز و بستان‌گونة
اردوگاه بايد به‌كلي تخريب مي‌شد، چون براي سينماروهاي آمريكايي پذيرش اين امر كه
يهوديان را در باغ و بستان و بستري از گل و گياه شكنجه مي‌كردند، كار مشكلي بود.
به‌ويژه وقتي آنها را به سينماها كشانده بودند تا صحنه‌هاي مخوف و ترسناك اردوگاه‌ها
را نشان‌شان بدهند. از اين رو به كارگران جديد اردوگاه دستور دادنه شد گه مثلاً يك
گودال خون را كه لوله‌اي از آن به خارج از گودال مي‌رفت بسازند تا به نظر آيد كه
خون يهوديان از طريق آن لوله تخليه مي‌شده است. محوطه استحمام زنداني‌ها، اتاق رخت‌كني
آنها و محوطه‌هاي ورودي، تماماً بايد بازسازي مي‌شدند تا به صورتي درآيند كه به «كوره
آدم سوزي» مورد ادعاي يهودي‌ها شبيه باشند.

به
منظور دستيابي به اين قيافه ظاهري، ساختمان بتون آرمه خاص و جداگانه‌اي ساخته شد
كه ورودي‌هايش شبیه سوراخ‌هاي تعبيه شده در درهاي بزرگ و دروازه بندرهاي قديمي و
يا روزنه‌هاي كشتي بود و امروز هم هنوز اينها را به خلق خدا نشان مي‌دهند تا این
مطلب را در اذهان همگان جا بیندازند كه ورودي كوره‌هاي آدم‌سوزي آلماني‌ها اين
چنين بوده است. همچنین به كارگران اسير آلماني دستور داده شد جايي را به عنوان «محوطة
اعدام» بسازند تا از بيرون چنين تصور شود كه آنجا محوطة مخصوص اعدام قربانياني
بوده كه از پشت سر به سويشان شليك مي‌شده است.

فيليپ
آئرباخ(۴) كه در حكومت باواريا به عنوان معاون وزيرخارجه كار مي‌كرد و
در عين حال رهبر و قائم‌مقام يهوديان آلمانی‌ای بود كه از اردوگاه‌ها آزاد شده
بودند، اين فكر درخشان را عرضه كرد كه در هر اردوگاه بايد يك درخت هم برای دار زدن
وجود داشته باشد و درخت كاج تنومندي در محوطه پاركينگ اردوگاه براي اين منظور
انتخاب و گريم شد. این درخت از نظر آئرباخ، يك شاخه نسبتاً افقي هم داشت و مي‌توانست
به خوبي منظور وي را تأمين كند. برای این کار سر اين شاخه تنومند را قطع كردند و
بقيه قسمت‌هاي آن را نيز مدت‌ها با طناب ماليدند و جلا دادند تا  چنين به نظر برسد كه جاي طناب دار يهودياني بوده
است كه هر روز صدها نفر از آنها با اين وسيله اعدام مي‌شدند!

بالاخره
يهوديان، اين اردوگاه را به يك جايگاه مخوف و وحشتناك تبديل كردند و يك لوح يادبود
هم براي آن ساختند كه روي آن حك شده بود: «238 هزار يهودي در اینجا سوزانده شدند»،
اما بخش آدم‌سوزي آن فقط دو كوره داشت و براي اين كه بشود 000/238 نفر را در آنها
سوزاند، بايد حداقل سه سال، شبانه روزي كار كرده باشد و قريب 530 تن خاكستر بدن
انساني در آن به چشم بخورد.(۵)

 

اتاق‌هاي گاز

دكتر
روبر فوريسون(۶) متخصص و كارشناس عالي‌رتبه فرانسويِ بررسي، ارزيابي و
شناخت اسناد و مدارك تاريخي، پس از ده‌ها سال مطالعه و تحقيق روي اسناد جنگ جهاني
دوم در مراكز و مؤسسه‌هاي بزرگ مطالعاتي و پژوهشي به اين واقعيت دست يافت كه مسئله
«اتاق‌هاي گاز» و قتل‌عام يهودي‌ها (هولوكاست) دروغ و افسانه‌‌ای است كه از سوي
بعضي از مجامع و سازمان‌هاي يهودي و كانون‌هاي صهيونيستي با اغراض كاملاً سياسي و
بلكه اقتصادي ساخته و پرداخته شده است. وي در باره فقدان هرگونه شاهد و سندی در
اثبات وجود اتاق‌هاي گاز نوشته است:

«در
مورد اتاق‌هاي گاز مجاور كوره‌ها، دستور ساخت، مطالعه، سفارش، صورت هزينه و حتي يك
عكس هم وجود ندارد. در صدها محاكمه (اورشليم، فرانكفورت و غيره…) هيچ سندي در
اين باره ارائه نشده است. من در آشويتس بودم. در آنجا هيچ «اتاق گازي» وجود نداشت».

پس
از جنگ، سازمان صليب سرخ جهاني ـ كه در بارة «زمزمه‌هاي آشويتس» تحقيق كرده بود ـ
، واتيكان ـ كه اطلاعات بسياري از لهستان داشت ـ ، نازي‌ها و سازشكاران ـ كساني كه
با آلماني‌ها همكاري داشتند ـ همگي اعلام كردند: «اتاق‌هاي گاز»؟ ما نمي دانستيم».(۷)

و
در جاي ديگر مي‌گويد:

«من
از اردوگاه‌هاي «آشويتس» و «بيركناو» ـ كه در آن اتاق‌هاي گاز بازسازي شده و
بقايايي از «كوره‌هاي آدم سوزي» وجود دارند ـ چندين مرتبه بازديد كردم. در اردوگاه‌هاي
«اشتراتهوف» (آلزاس ـ فرانسه) و مايدانك (لهستان) مكان‌هايي را كه به عنوان اتاق
گاز معرفي مي‌شدند، بررسي كردم. در مراكز اطلاع‌رساني معاصر يهود در پاريس،
آرشيوها، دست‌نويس‌ها، عكس‌ها و شهادت‌هاي كتبي و هزاران سند ديگر را مطالعه كردم.
براي يافتن پاسخ، بي‌وقفه از متخصصان و تاريخ‌دانان سئوال كرده‌ام. سال‌‌ها، اما
بيهوده، به دنبال فقط يك بازمانده از تبعيديان جنگ بودم كه با چشم خود اتاق‌هاي
گاز را ديده باشد. به كثرت مدارك ادعايي در اين مورد وقعي نگذاشتم و حتي به يك
مدرك ـ  فقط يك مدرك ـ راضي بودم، اما همين
يك مدرك را هم نيافتم. در مقابل، آنچه يافتم، تعداد بي‌شماري مدارك مجعول، شايستة
محاكمه جادوگرانه و مايه شرمساري براي قضاتي است كه آنها را پذيرفته‌اند».۸)

خاطرات
دكتر «يوهان پل» كرمر پزشك اردوگاه آشويتس نیز كه از تاريخ 29 اوت تا 18 نوامبر
1942 به اين اردوگاه اعزام شده بود حاكي از اين واقعيت است كه اصلاً اتاق گازي
براي كشتار يهوديان وجود نداشت و آنچه كه كشتار مي‌كرد، بيماري تيفوس بود و نه
آلماني‌ها.

اظهارات
فوق‌الذكر از روبر فوريسون و نيز خاطرات(۹) دكتر يوهان پل كرمر بيانگر
اين واقعيت تاريخي است كه از اتاق‌هاي گاز به منظور از بين بردن پشه ناقل بيماري
تيفوس با هدف مبارزه با اين بيماري مهلك استفاده قرار مي‌‌شده است.

افزون
بر این، نتايج تحقيق يك افسر يهودي سازمان ضد اطلاعات آمريكا (C.I.C) در سال 1949 گوياي اين واقعيت
است كه در اردوگاه‌هاي نازي‌ها صنعت سوزاندن و يا خفه كردن به وسيلة گاز وجود
نداشته است. لوئيس مارشالكو در اين باره مي‌گويد:

«يكي
از افسران يهودي ضداطلاعات امريكا در سال 1949 بر اساس اطلاعاتي كه از يك لهستاني
رشوه داده شده به دست آورده بود، در باغ سبزيجات اردوگاه، در سطحي وسيع اقدام به
حفاري و كاوش كرد، اما به‌رغم زحمات سنگين و خستگي‌ناپذير او و بودجة زيادي كه خرج
اين كار كرد، هيچ‌ اثري از خاكسترهاي گفته شده و يا اجساد يهوديان به دست نيامد.
البته تعجبي هم نداشت، به‌ويژه اينكه يكي از كوره‌هاي اردوگاه را پس از جنگ و براي
فيلمبرداري صحنه‌هاي فيلم «آسياب مرگ» ساخته بودند».(۱۰)

 

كوره‌هاي جسدسوزي

 پس از جنگ جهاني اول و در خلال جنگ‌هاي داخلي و
حتي قبل از شروع جنگ جهاني دوم، بيماري تيفوس به صورت نامحسوس در شوروي وجود داشت.
ظاهراً شيوع اين بيماري در اروپاي مركزي و در اردوگاه‌هاي كار اجباري همزمان با
انتقال زندانيان شوروي آغاز شد.

نازي‌ها
از بهار 1942 تلاش مي‌كردند تا اپيدمي تيفوس را در اردوگاه‌ها از بين ببرند. آنها
براي ضدعفوني كردن بلوك‌هاي اردوگاه‌ها و از بين بردن ريشه‌هاي ناقل بيماري تيفوس
و با هدف مبارزه با اين بيماري مهلك از گاز زيكلون استفاده و براي ضدعفوني كردن
لباس‌هاي اسرا، اتاق‌هاي در بسته‌اي را كه بعدها به اتاق‌هاي گاز آدمكشي معروف شدند،
در برخي از اردوگاه‌ها ايجاد كردند. در مورد اجساد اسرايي كه بر اثر بيماري تيفوس
جان خود را از دست داده بودند و نيز البسه و اشياء متعلق به آنها، تنها راه و متد
علمي تجويز شده مؤثر در آن زمان، سوزاندن آنها بود، از اين رو نازي‌ها به توصيه
گروه پزشكي اردوگاه‌ها، تعدادي كوره‌هاي جسدسوزي در برخي  ازاردوگاه‌ها، از جمله اردوگاه آشويتس و بيركناو
ايجاد كردند تا اجساد مردگان به بيماري تيفوس و البسه آنها را براي جلوگيري از
گسترش اين بيماري بسوزانند. از سويي در اين اردوگاه‌ها به علت وجود سفره‌هاي آبي
زيرزميني، امكان دفن اجساد وجود نداشت، زیرا دفن آنها باعث آلوده شدن آب‌هاي
زيرزميني و رودخانه‌ها و در نتيجه گسترش اين بيماري مي‌شد.

هانريس
هيملر، از فرماندهان پليس مخفي حكومت نازي‌ها، چند هفته قبل از پايان جنگ جهاني
دوم در ديدار با نمايندگان كنگره جهاني يهود در اين باره اظهار داشت:

«براي
جلوگيري از شيوع بيماري‌هاي واگيردار مانند تيفوس مجبور بوديم شمار قابل توجهي از
اجسادی را كه به اين بيماري مبتلا شده بودند، بسوزانيم، بنابراين به‌ناچار كوره‌هاي
جسدسوزي را ساختيم، زيرا اجساد براي ما به حلقه طناب دار تبديل شده بودند».(۱۱)

گروه‌هاي
پزشكي در اردوگاه‌ها براي جلوگيري از گسترش بيماري تيفوس، تنها راه چاره را در
سوزاندن اجساد اسرايي كه بر اثر ابتلا به بيماري تيفوس جان خود را از دست داده
بودند و نيز البسه و اشياء متعلق به آنها، تنها راه و متد علمي تجويز شده و مؤثر در
آن زمان بود كه مي‌توانست از سرايت بيشتر بيماري تيفوس جلوگيري كند.(۱۲)

 

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ سيد محمد تراهي، تجديد نظر در
هولوكاست
، روزنامه ابرار، 1/10/84 شماره 4930، ص 6 .

2- Heinrich Himmler

۳ـ مارك وبر، اعتبار از دست رفته هولوكاست،
مؤسسه بازنگري تاريخي htt://www.ihr.com

4- Aurebach

۵ـ لوئيس مارشالكو، فاتحين جهاني
(جنايتكاران حقيقي جنگ)
، ترجمه دكتر عبدالرحيم گواهي (تهران: مؤسسه فرهنگي
انتشاراتي تبيان، 1377) ص 179.

6- Robert Faurisson.

۷- روبرو فوريسون، اتاق‌هاي گاز در جنگ
جهاني دوم واقعيت يا افسانه؟
ترجمه سيدابوالفريد ضياءالديني (تهران: مؤسسه
فرهنگي پژوهشي ضياء انديشه، 1381) ص 179.

۸ـ همان، ص 138.

۹ـ نگاه كنيد به همان، صص76-80.

۱۰ـ لوئيس مارشالكو، پيشين، ص180.

۱۱ـ سيدمحمد تراهي، تجديدنظر در هولوكاست،
روزنامه ابرار، 1/10/84 شماره 4930، ص 6.

۱۲ـ زين‌العابدين صديق (ابومحي‌الدين)، افسانه
قتل عام يهود در جنگ جهاني دوم و تبليغات جهاني صهيونيسم
، (تهران: نشر هلال،
1372)، ص 24.

 

 

سوتیتر:

 

دكتر روبر فوريسون
متخصص و كارشناس عالي‌رتبه فرانسويِ بررسي، ارزيابي و شناخت اسناد و مدارك تاريخي،
پس از ده‌ها سال مطالعه و تحقيق روي اسناد جنگ جهاني دوم به اين واقعيت دست يافت كه
مسئله «اتاق‌هاي گاز» و قتل‌عام يهودي‌ها (هولوكاست) دروغ و افسانه‌‌ای است كه از سوي
بعضي از مجامع و سازمان‌هاي يهودي و كانون‌هاي صهيونيستي با اغراض كاملاً سياسي و بلكه
اقتصادي ساخته و پرداخته شده است.