سرگذشتهای ویژه از زندگی امام

            

قسمت دوم

حجة
الاسلام رحیمیان  

وارستگی

یکسال در
آخر ماه ذی حجة واوائل محرم عده ای از حجاج ایرانی توانستند از سعودی وتعداد زیادی
هم موفق شدندکه مستقیماً از ایران به عراق بیایند .در آن سال در عتبات مقدسه ودر
همه شهرهای مقدس عراق، ایرانیها واتومبیلهای شماره ایران دیده می شد .حضرت امام
مدظله مغربها در مدرسه بزرگ مرحوم آیة الله بروجردی نماز می خواندند .زوار ایرانی
که سالها در آتش عشق امام می سوختند روزی جمال امام عزیز را زیارت کنند اکثراً
بیشترین توقف را در نجف اشرف داشتند وهر روز از چند ساعت قبل از مغرب برای گرفتن
جا، به مدرسه مرحوم آیةالله بروجردی می امدند ؛حیاط مدرسه وایوان‌هاي طبقات بالا
وحتی حجره های طلاب به صورت فشرده ومتراکم وبیش از دو برابر حد معمول از جمعیت پر
میشد .هنگام مغرب که امام وارد می شدند،جمعیت دیوانه وار به پا می خاست وفریاد
صلوات،غریو شادی وهای های گریه شوق به هم گره می خورد وقیامتی عجیب بر پا می شد به
گونه ای که برخی از بی خبران از عالم عشق ورابطه شگرف بین امام وامت که در یکی از
حجره های مدرسه با هم ،ناظر این صحنه شگفت انگیز بودیم،وقتی توانست محتوای آن را
درک کند بی اختیار گفت :واقعاً که عجب مردم دیوانه ای هستند !!وعجیب اینکه همین
شخص اکنون خودرا به گونه ای دیگر ودر چهره ای دیگر نزد همه جا رده است !

 برگردیم به اصل مطلب .بعد از اتمام نماز امام
چند دقیقه ای به روی مردم می ایستادند وجمعیت با وضع غیر قابل توصیفی به نظاره
ودست بوسی امام می پرداختند،سپس امام به طرف بیرون حرکت می کردند وجمعیت نیز پشت
سر معظم له حرکت می کردند .ولی همینکه حضرت امام به دالان مدرسه می رسیدند مجدداً
صورتشان را به پشت سر وبه طرف مردم بر می گرداندند وبا حالت تشکر وخدا حافظی ،محترمانه
مردم را از اینکه در خارج مدرسه،در خیابان وکوچه پشت سر ایشان ازدحام کنند باز می
داشتند .وچون این حالت وکنایه واشاره برای مهار کردن طوفان عشق آنان کافی
نبودومردم می خواستند تا آخرین لحظه ممکن وتا درب منزل،ایشان را بدرقه کنند واز
طرفی امام با همه علاقه ای که به مردم داشتند به هیچوجه نمی خواستند هر روز در
کوچه وخیابان در میان ازدحام وانبوه مردم حرکت کنند ناچار بعد از خروج معظم له از
مدرسه برای چند دقیقه درب بسته می شدوامام مثل همیشه،به طور عادی رهسپار منزل می
شدند .

بفرمائید
!

حضرت امام
مدظله در مواقع دیگر نسبت به طلاب همین وضع را داشتند .ومایل نبودند غیراز یک نفر
که معمولا همراه ایشان بود شخص دیگری ایشان را در خیابان همرامی کند واگر متوجه می
شدند که طلبه ای پشت سر ونزدیک به ایشان حرکت می کند مکث کوتاهی می کردند ومی
گفتند: بفرمائید. بفرمائیدبه دو معنی :اگر کاری دارید «بفرمائید» واگر هم کاری
ندارید «بفرمائید» !

این در
حالی است که انسآنها معمولا تحت تأثیر هواها وتمایلات نفسانی علاقه دارند که هنگام
حرکت در کوچه وبازار همیشه اسکورت وجمعیتی انبوه اطراف آنها را بگیرند وبدین وسیله
توجه دیگران را بیشتر به خود جلب کنند !!ولی خط مشی وروش امام،این انسان وارسته
الهی آنگونه است که نموداری از آن بیان گردید .وهمه باید همواره متذکر وهشیار
باشند که مبادا بیش از حد ضرورت آلوده به تشریفات وپس روها وپیش روها شوند ومسائل
امنیتی را فقط در حد اضطرار مثل اکل میته تأمين نمایند نه بیشتر .

  

عاطفه ومحبت 

عاطفه ومحبت امام نسبت به مؤمنین ومستضعفین به همان اندازه عمیق وشگفت انگیز
است که انعطاف ناپذیری وسر سختی معظم له در برابر مستکبرین وستمگران .وآن عاطفه
واین سرسختی را در عواطف محرومین ومستضعفین وکینه ودشمنی مستکبرین وستم پیشگان
نسبت به ایشان به طور متقابل می توان ارزیابی کرد .

چندی پیش یک خانم ایتالیائی !که شغل او معلمی ودینش مسیحیت !بود نامه ای آکنده
از ابراز محبت وعلاقه نسبت به امام وراه او !همراه با یک گردن بند طلا برای حضرت
امام فرستاده بود ومتذکر شده بود که این گردن بند را که یادگار آغاز ازدواجم هست
وبه همین جهت آن را بسیار دوست دارم،به نشان علاقه ام واشتیاقم نسبت به شما
وراهتان تقدیم محضر شما می نمایم .

مدتی آن را نگهداشتیم وبالاخره با تردید از اینکه امام آنرا می پذیرند یا نه
.همراه با ترجمه نامه خدمت معظم له بردیم ،نامه به عرض ایشان رسید وگردن بند را
نیز گرفتند وروی میز که در کنارشان قرار دارد گذاشتند !دو سه روز بعد اتفاقا دختر
بچه  دو یا سه ساله ای را آوردند آنجا که
پدرش در جبهه مفقودالاثر شده بود وقتی متوجه شدند فرمودند الان بیاوریدش داخل سپس
اورا روی زانوی خودشان نشاندند وصورت مبارکشان را به صورت بچه چسبانیده ودست بر سر
او گذاشتند .وضعیتی که نسبت به فرزندان خودشان دیده نشده بود ومدتی به همین حالت
آهسته با او سخن گفته با آنکه فاصله ما با ایشان کمتر از5/1 متر بود حرفهای ایشان
برای ما مشخص نبود ولی با آنکه بچه افسرده بود بالاخره در آغوش امام خندید وبه
دنبال آن انگار امام هم احساس سبکی وانبساط کرد وآنگاه دیدیم که معظم له همان
گردنبندی که زن ایتالیائی فرستاده بود را برداشتند وبا دست مبارکشان بر گردن دختر
بچه انداختند ودر حالی که دختر بچه از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید از خدمت امام
بیرون رفت.

امام در پرتو ایمان به خدا ویاد او از چنان آرامش قلب وطمانینه ای برخورداراست
که شرایط گوناگون ومتضادی از قبیل مصائب بزرگ وگرفتاریها یا خوشی ها وپیروزی ها
هرگز اورا هیجان زده نمی کند وحتی در روال کار وبرنامه های روزمره ایشان تأثیری
نمی گذارد وبدینگونه است که معظم له در هیچ شرائطی کنترل خویش را از دست نمی دهند
ونظم وانضباط دقیقی که در کارهایشان دارند هم به هم نمی خورد. امام نه تنها در
مسائل کلی واساسی،دقیق وجدی هستند،بلکه در ریزترین مسائل وظریفترین آداب هم همان
دقت وتعبد را دارند .حتی در مسائل وآدابی که در نظر بسیاری از متدینین مورد غفلت
قرار می گیرند .  یک باریک نفر تعدادی از
قران های قطع کوچک که فقط  محتوی چند عدد
از سوره های قران است اورده بود که امام امضاء کنند و برای رزمندگان
جبهه هدیه ببرد چون تعداد،زیاد بود گفتیم که این کار وقت امام را می گیرد و باعث
زحمت معظم له می شود.ان شخص اکتفا کرد که قرآن ها به دست امام برسد و به اصطلاح
او،به دست امام تبرک شود!او گفت همین که این قران ها با دست امام لمس شده باشد
برای بچه های جبهه بسیار خوشحال کننده است و ما قبول کردیم و قران ها را که در یک
پاکت بزرگ بود نزد امام بردیم،در آخر کار که می خواستیم از خدمت امام برگردیم یکی
از آقایان پاکت محتوی قرآن هارا برداشت و به طرف دست حضرت امام برد.معظم له به
گمان که گاهی نبات و امثال آن را برای تبرک می بردیم  دستشان را جلو آوردند و وقتی چشمشان به داخل
پاکت افتاد فرمودند:چیه؟به عرض رسید این ها قرآن هایی است که شامل چند سوره است
خواسته اند که برای جبهه تبرک شود!امام که همیشه حرکاتش ارام و متعادل است ناگهان
به طور بی سابقه و با شتاب و شدت مضطربانه دستشان را عقب کشیدند و با لحنی تند و
اعتاب آمیز فرمودند:من قرآن را تبرک کنم؟! این چه کارهایی است می کنید؟!

در مورد
قران،نکته ی جالب دیگری از امام به طور مکرر دیده ایم،گاهی به دلایلی که قران هارا
در کیف دستی در محضر امام می بردیم در دفعات اولیه اتفاق افتاد که بدون توجه،قران
را همراه با چیزهایی دیگر از کیف بیرون اورده روی زمین می گذاشتیم و امام که مراقب
بودند فرمودند روی زمین نگذارید و بلافاصله دستشان را جلو آورده و ان را گرفتند و
روی میزی که در کنارشان هست گذاشتند و بعد ما متوجه شدیم که چون خود حضرت روی
کاناپه نشستند نمی خواهند قران روی زمین باشد و در نتیجه قران پایین تر از جایی که
نشسته اند قرار گیرد.

یک بار هم
دیدند حضرت امام در یک مراسم ملاقات در حسینیه جماران به طور استثنایی به جای
اینکه در جایگاه،روی صندلی بنشینند با انکه صندلی را مثل همیشه اماده کرده بودند
وقتی وارد شدند روی زمین نشستند و این در همان روزی بود که برندگان مسابقات قران
امده بودند وقرار بود در همان جلسه چند آیه قرآن تلاوت شود!«البته یک بار دیگر هم
امام یه جای صندلی روی زمین نشستند انهم روز عاشورا و به احترام عزاداری امام حسین
بود».

 

چشم گریان

دنیا می
داند که امام مظهر صلابت و استواری است ولی برای ادم های یک بُعدی که از اسلام و
ایمان به خدا دور هستند شاید قابل تصور نباشد که انسان در عین صلابت و استواری در
راه اهدافش و سرسختی و انعطاف ناپذیری در برخورد با موانع و دشمنانی که بر سر راه
هدف او قرار دارند چگونه می تواند در صحنه ی دیگر مظهر رقت قلب،عاطفه و محبت
باشد.امام راز و نیاز ها و مناجات ها و تهجد هایشان که کاملاً مخفی و دور از چشم
دیگران انجام می دهند ولی در برخی موارد که نمی شود مخفی کرد و دیده اند و دیده
ایم بسیار عجیب است:

انسانی که
در مرگ فرزند عزيز و ارشدش طبق دست خط خود ایشان«میوه ی دل و روشنی دیده»پدر بوده
است گریه نکرد و فقط وقتی مطلع شد گفت«انالله و انا الیه راجعون»و پزشکان از اینکه
امام گریه نکرده بودند نگران حال معظم له بودند و معتقد بودند که باید ایشان گریه
کنند تا مبادا فشاری روی  قلبشان وارد شود
همین امام را کسی ندیده است که مصیبت امام حسین(ع)ویا حضرت زهرا(س)را بشنود اما
گریه نکنند.یک روز به مناسبت وفیات ائمه(ع)چند نفری برای خواندن دعای توسل به اتاق
امام رفتیم همه رو به قبله نشستند و شروع به دعا کردند بعد از شروع، امام وارد
شدند و در صف نشستند و همراه با همه دعا خواندند.در اثناء دعای توسل یکی از آقایان
ذکر مصیبت مختصری کرد با ان که ذاکر روضه خوان ماهر نبود و با حضور امام دست پاچه
شده بود و صدایش هم مرتعش و بریده بریده بود همین که شروع به روضه کرد با انکه
هنوز مطلب حساسی را بیان نکرده بود امام چنان به گریه افتادند که شانه های شان به
شدت تکان می خورد و نویسنده وقتی زیر چشمی به سیمای امام نگاه کرد دانه‌هاي متوالی
اشک را که از زیر محاسن معظم له به روی زانوهایشان فرو می افتاد،و چند لحظه ای
نکشید که یکی از نزدیکان از زاویه ای که امام نبیند به ذاکر اشاره کرد که روضه را
قطع کن زیرا که این حالت گریه ی شدید ممکن بود خدای ناکرده بر قلب مبارک امام اثر
بگذارد.

امام در
تمام مدتی که در نجف اشرف بودند در تمام شب های شهادت معصومین(ع)در منزلشان ذکر
مصیبت داشتند و به مناسبت رحلت حضرت زهرا(س)این برنامه سه شب ادامه داشت!و ان گریه
کردن و اشک ریختن بدون استثناء در همه ی این روضه خوانیها مشهود بود.

روزهای
ملاقات عمومی در حسینیه ی جماران که مردم یکی دو ساعت قبل تدریجا جمع می شوند گاه
و بی گاه صدای صلواتشان بلند می شد و طبعا صدای این صلوات ها در داخل به گوش امام
می رسید یک  وقتي متوجه شدیم امام با شنیدن
صدای صلوات و نام پیامبر اکرم(ص)آهسته صلوات می فرستند و مدت ها دقت داشتیم و هیچ
گاه ندیدیم که ایشان صدای صلوات را بشنوند و صلوات نفرستند.

 

سبقت در
اسلام

اگر امام در
یک مکانی واردشوند خیلی مشکل می توان  در
سلام کردن از ایشان پیش دستی کرد.اتفاق افتاد که ما زودتر از امام به اتاق معهود
رفته بودیم چشم بر درب منتظر و اماده ی ورود معظم له بودیم.حتی سینه ها برای سلام
کردن صاف شده بود ولی باز هم غافلگیر شدیم،متوجه نشدیم که معظم له ابتدا وارد شدند
و سپس سلام کردند یا انکه اول سلام کردند و انگاه وارد اتاق شدند.

یک روز هم
در نجف از کوچه ایی که ما بین مسجد مرحوم شیخ انصاری و منزل امام بود در حالی که
سرم پایین بود عبور می کردم ناگهان احساس کردم کسی به من سلام کرد وقتی سرم را
بالا کردم چشمم به سیمای مبارک امام افتاد در یک لحظه سنگینی و فشار عجیبی در خود
احساس کردم انگار زبانم بند امده بود،اخر او امام،مرجع تقلید،محبوب،مراد و…و من
ناچیز،بچه طلبه ی ده،هفده ساله ولی کار از کار گذشته بود و فرزند پيغمبر آن اسوه ی
مخاطب به«انک لعلی خلق عظیم»را تداعی می کرد و چاره ای جز جواب نبود زیرا جواب
واجب بود.

 

صرفه جویی
در مصرف

در اتاق
امام مدظله یک مهتابی یا یک لامپ صد ولتی روشن است که هنگام مطالعه و نوشتن چون
این نور کافی نیست یک لامپ دیگر روشن می کنند و مکرراً دیده ایم که معظم له از
اتاقشان به طرف اندرون رفته اند ولی چند لحظه بعد از میان راه برگشته و لامپ
مهتابی را خاموش کرده و مجددا به طرف اندرونی رفته اند با انکه در ان موارد معمولا
بیش چند دقیقه دراندرون نمی ماندند و دوباره به همین اتاق برمی گشتند.