امدادهای الهی

جهاد در قران

حجة الاسلام  والمسلمين سید حسن طاهری
خرم آبادی وباز در بین مؤمنین واقعی که لیاقت واستعداد چنین موهبتی را دارا بوده
اند هم تفاوتهائی دارد مثلاً آن مقامی که از معرفت به رسول خدا داده شده است به
دیگران داده نشده است پس سکينه اي که برسول خدا فرو فرستاده شده است با سکینه ای
که بر دلهای دیگر نازل گردیده است از زمین تا آسمان تفاوت دارد گرچه هردو ازیک سنخ
ویک حقیقت می باشند .

امیرالمؤمنین (ع)می فرماید :لَو کُشِف َالغطاءُ مَا ازدَدتُ یَقِیناً» اگر
پرده ها وحجابها کنار رود بر یقین من افزوده نمی شود .یعنی هم اکنون آن حالی را از
عرفان ویافتن واقعیات دارم که بعد از کنار رفتن پرده ها دارا می شوم کنایه از آن
که جلوی چشمم پرده ای نیست وحجابی برای من وجود ندارد وآنچه را از پس پرده باید
ببینيم هم اکنون می بینيم .

به طور مسلم هیچ فرد مؤمنی غیر از رسول خدا وامیرالمؤمنین وائمه معصومین چنین
جمله ای نمی توانند بگویند زیراهر قدر برای مؤمن کشف حجاب هم شود به اندازه سعه
وجودی وکمال نفسانی خودش می تواند دریافت نماید ونمی تواند در حد یک انسان کاملی
که از سعه وجودی وکمال بیشتری برخوردار است دریافت داشته باشد.

 نتیجه آنکه با توجه به آیات وقرائن
وشواهد یاد شده بعید نیست که این سکینه ای که از مواهب وفیوضات الهی است ازسنخ
همان کشف حجب و عرفان واقعی دل باشد که هم آرامش نسبت به آنچه را که ایمان داشته
است پيدا مي کند و از وسوسه و اوهام و خواطر قلبي آسوده مي شود و هم سبب زياد شدن
ايمان او گردد .وبه تعبیر دیگر مرتبه عالیه از یقین است که با اطمینان دل وسکون
همراه است ودر بحثی که از نظر روایات معنی سکینه را بررسی خواهیم نمود شاهدی بر
این معنی خواهیم یافت .

4ـ در بعضی از آیات به دنبال نزول سکینه مسئله ملازمت با تقوا مطرح شده است می
فرماید : « إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي
قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ فَأَنزَلَ اللَّهُ
سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ
التَّقْوَى وَكَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ
عَلِيمًا » (26 فتح) آنگاه که قرار دادند آنها که کافر شدند در دلهای خود غضب شدید
وزیادی راکه این غضب، غضب ملت جاهلیت بود . پس نازل فرمود خداوند آرامش خود را به
همراه وملازم با آنها ساخت و ان ها سزاوارتر به آن و اهل آن بودند.

غریزه غضب
که یک غریزه ی حیوانی است اگر فوران وشدت پیدا کند حمیّة نام دارد وقهراً در چنین
حالی اعمال حیوانی ودرنده خویی از انسان سر می زند و حالت تعادل و فکر و تعقل را
از دست می دهد و مانند حیوان با چنگ و دندان و هر وسیله ایی که امکان دارد به طرف
خود حمله ور می شود و این حالت را در جاهلیت مردم دارا بودند ولذا انواع قتل ها و
غارت ها جنایات از آنها سر می زند چنانکه جاهلیت عصر حاضر هم چنین است .
لذا دربرابر فوران وشدت غضب آنها خداوند ارامش وسکینه را بر قلوب پیامبر و مؤمنین
نازل می سازد تا هم دربرابر آن درندگان وخوک صفتان استقامت داشته باشند و هراس و
خوف آن ها را مغلوب نسازد وهم عکس العمل اعمال  حیوانی و بی رویّه ی آنها سبب از دست دادن تعادل
و اعمالی بی رویه نگردد بلکه دربرابر آنها وقار و تقوی و عدالت از خود نشان دهند.

 لذا به دنبال انزال سکینه،ملازمت کلمه
ی تقوی به همین مناسبت مطرح شده که آن غضب و اعمال غیر انسانی در برابرش باید این
آرامش روحی و ملازمت تقوی باشد تا اگر آنها جنایت می کنند این ها«فاعتدوا علیه
بمثل ما اعتدی علیکم»آن چه را که بر شما تجاوز و ظلم می شود به همان اندازه با آن
ها مقابله به مثل نمایید را در نظر گیرند و خدای نخواسته عکس العمل تجاوز،تجاوز و
ظلم نشود و از جاده ی اعتدال خارج نگردد و همیشه فرمان الهی«ولا تعتدوا»که در حال
جنگ مسلمان ها را از هر عدوان و تجاوزی باز می دارد آویزه ی گوش و معیار عمل انان
باشد.

 

 

 

کلمه ی تقوی چیست؟

اکنون ببينیم منظور از کلمه ی تقوی چیست؟بیشتر مفسرین آن را به کلمه ی توحید
تفسیر نموده اند لابد منظور ان است که چون کلمه ی توحید سبب تقوی و خودنگهداری از
ارتکاب گناه است لذا اضافه به تقوی شده است یعنی کلمه ای که سبب تقوی است و مراد
از کلمه همان حقیقت توحید است که در نفس انسان وجود می‌يابد زیرا اعتقاد و علم خود
یک وجود نوری است که نفس با دارا شدن ان کمال می‌يابد ودر قرآن اطلاق کلمه بر
موجود شده است از قبیله«  ِنَّ
اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ
وَجِيهًا فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ » «45 آل عمران»

و علامه طباطبایی در تفسیر المیزان فرموده اند:بعید نیست که مراد از کلمه ی
تقوی روح ایمان باشد که فرمان به تقوی می دهد همان گونه که می فرماید:( أُوْلَئِكَ
كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ «مجادله آيه  22»

آن ها در
دلهای شان ایمان ثبت و نگاشته شده است و تأیید نموده است خداوند آنها را به روحی
از خودش .ودر جایی دیگر کلمه را بر روح اطلاق نموده است.

 «کَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ
مِّنْهُ » (نساء -171)مسیح کلمه اواست که به مریم القاء گردیده است
وروحی از او است ولی حق مطلب آن است که تقوی که از ماده وقایه است به معنای
خودنگهداری از گناه است و این حالتی است نفسانی و از ملکات نفس محسوب می شود یعنی
در پرتو ایمان نفس انسان حالتی می‌يابد که از نافرمانی خدا خودنگهدار می شود و از
درون مانع و بازدارنده‌اي از گناه می‌يابد.

این حالت نفسانی خود کلمه ی تقوی است و با توجه به انچه که در آیه  4سوره ی فتح بیان داشتیم که سکینه مرحله ای از
یقین است که توام با ارامش و اطمینان قلب باشد، قهراً حالت تقوي و خودنگهداري از
گناه را هم ملازم است و باازدياد ايمان هم که در آن آيه از آثار سکينه قرار داده
شده بود، کاملاً تطبیق می شود زیرا زیاد شدن ایمان هم لازمه اش التزام عملی و تقوی
است.

و در هر حال چه کلمه توحید منظور باشد و چه روح ایمان و چه خود تقوی و حالت
خودنگهداری این آیه و ایه ی 4سوره ی فتح که ازدیاد ایمان را نتیجه و غایت نزول
سکینه قرار داده است یک معنا را بیان می دارند وملازمت با کلمه ی تقوی که به دنبال
انزال سکینه آمده است اگرچه به صورت تفریع و غایت و نتیجه ی نزول سکینه بیان نشده
است ولی ظاهراً مسئله ای جدا و بیگانه‌اي از نزول سکینه نیست و این همان ازدیاد
ایمانی است که از نتیجه ی انزال سکینه است و همانگونه که بیان شد،ایمان مجموعه ای
است از اعتقاد قلبی و التزام عملی پس با کلمه ی تقوی که در اینجا بیان شده است یک
حقیقت است اگرچه ایمان اعتقاد قلبی را هم شامل است.

و اما مقصود از جمله ی«و کانوا احقّ بها و اهلها»آن است که آمادگی مؤمنین برای
تلقی پذیرش این عطیه و موهبت الهی موجب ان شده است که اینان سزاوارتر از دیگران
برای افاضه ی این فیض و اعطاء این عطیّه ی الهی باشند و اینهایند کسانی که اهل
تقوی و ملازمت با آن هستند البته ظاهر آیه ان است که ضمیر«بها و اهلها»به کلمه ی
تقوی برمی گردد گرچه بعضی هم ان را به سکینه برگردانده اند.و در هر حال چون کلمه ی
تقوی هم با کلمه ی نزول سکینه از نظر مصداق و واقعیت خارجی یکی و یا از قبیل علت و
معلول هستند لذا از جهت معنا،این دو نظریه تفاوتی ندارند.

5ـ از پاره ای از ایات استفاده می شود که نزول سکینه به دنبال وجود استعداد و
آمادگی قبلی است که قابلیت پذیرش و نزول این موهبت الهی را بمؤمنین می دهد و کسانی
که لیاقت و قابلیت آن را ندارند مشمول این فیض نخواهند گردید. از آن جمله است آیه: «لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ
الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي
قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا»

همانا خداوند راضی گردید از مؤمنین آنگاه که بیعت نمودند با تو زیر درخت پس
اگاه بود خداوند از آنچه را که در دلهای آنان بود پس نازل نمود ارامش را بر آن ها
و فتح و پیروزی نزدیکی را نصیب آنان نمود(همانگونه که گذشت).

این آیه در جریان صلح حدیبیه نازل گردیده است حدیبیه نام مکانی است در نزدیکی
مکه ودر سال 6از هجرت،هنگامی که رسول خدا با اصحاب خود،عازم انجام مراسم حج بودند
مشرکین سر راه بر آنان گرفتند و پس از رفت و آمدهایی که بین طرفین انجام گرفت
قرارداد صلح موقت بسته شد قبل از این قرار داد،آخرین پیک و نماینده ی مسلمان ها را
مشرکین به گروگان گرفتند و پیامبر از مسلمان ها در زیر درختی بیعت مجدد و پیمان
پایداری و استقامت برای جنگ با دشمن گرفت لذا می فرماید:خدا از مؤمنین خشنود گردید
هنگامی که با تو بیعت نمودند.

 و چون با کلمه ی(فا)که علامت تفریع و
نشان دهنده ی ربط خاصی بین ماقبل و مابعد ان است،جمله ی فانزل السکینه را بر جمله
ی فعلم ما فی قلوبهم عطف نموده است،استفاده می شود که چون خدا آگاه به صدق و حسن
نیت مؤمنین در این بیعت بود و می‌دانست که از روی خلوص و علاقه به اسلام بیعت می
نمایند. لذا سکینه را بر آنها نازل نمود وفتح نزدیکی هم نصیب آنها ساخت و روشن است
که این خلوص و صدق و نیت که سیاق و ظاهر ایه بران دلالت دارد از اثار ایمانی است
که مؤمنین داشتند واز اثار مجاهدت ها و فداکاری هایی است که از خود نشان داده
بودند و اگر این زمینه ی قبلی وجود نداشت، مورد افاضه این موهبت الهی واقع نمی
گردیدند.

مرحوم طبرسی در مجمع البیان از بعضی از مفسرین نقل نموده که گفته اند منظور از«فعلم
ما فی قلوبهم»یقین و صبر و وفایی بوده است که از مؤمنین خداوند می دانسته است و در
هر حال چه مراد یقین و صبر و پایداری و وفای به بیعت باشد و چه منظور صدق نیت و
خلوص آن ها در این بیعتی که می کنند باشد همه اش از ایمان آن ها سرچشمه می گیرد و
درنتیجه فرقی ندارد.

واز ایه ی 26 سوره فتح که توضیح داده شد نیز می توانیم از جمله «وَكَانُوا
أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا »اگر منظور از ضمیر در بها واهلها سکینه باشد این معنی
را استفاده نمائیم زیرا سزاوار بودن مؤمنین به انزال سکینه واهل بودن آنان، جز با
دارا بودن یک سلسله شرائط وزمینه های قبلی در آنان که ان هم اکتسابی ونتیجه کوشش
خود آنها است،امکان ندارد،زیرا در صورتی فردی نسبت به موضوعی از دیگران احق
وسزاوار تر می شود که شرائط و زمینه آن موضوع در او باشد و در دیگران نباشد ویا
آنکه مرتبه کامله از آن شرائط را دارا باشد .

خلاصه
آنکه بدون جهت، فردی مورد عنایات واعطاء موهبت الهی قرار نمی گیرد، فیض کمالات
ووجود بطرف استعدادها وقابلیت ها سرازیر است وهر موجودی به اندازه استعداد وسعه
وجودی خود محل پذیرش وامکان قبول آنرا دارد ؛ حتی در مورد انبیاء عظام هم قران
وقتی در مقام بیان اعطاء یک موهبت ونعمتی به آنها قرار می گیرد اشاره به زمینه
قبلی ان می نماید .در مورد حضرت یوسف می فرماید :

«وَلَمَّا
بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»
(یوسف 22)وآنگاه وقتی جوانی نیرومند گردید به اودادیم حکم وعلم را واین چنین پاداش
می دهیم نیکوکاران را،یعنی نیکوکاری او موجب این پاداش گردید .و درمورد حضرت موسی
هم در سوره ی قصص آیه ی14 همین مضمون با مختصر تفاوتی وجود دارد.

 و نظائر ان درقران فراوان است که مسئله جز اف و
بیهوده و بی جهت بودن فعل خداوند را نفی می کند و دلالت و لزوم وجود یک سلسله
شرایط و ایجاد قابلیت ها برای افاضه ی فیض الهی و عنایات ربانی دارد.

واز نظر
بحث های فلسفی هم مطلب ضروری است زیرا تا استعداد در ماده نباشد صورت که فعلیت
همان استعداد است افاضه نمی گردد هیچ گاه صورت نباتی یک خوشه ی گندم یا درخت سیب
به یک تکه سنگ یا چوب اعطاء نمی شود و هیچگاه باران لطیف و پرفیض و برکت خدا در
زمین شوره زار یا مزبله گل و گیاه نمی‌روياند.

 این قابلیت ها و استعداد ها است که محل ریزش و
نزول فیوضات و کمالات وجودی از ذات واجب الوجود است،چیزی که هست هر صورت و کمالی
استعداد و قوه ی مناسب با خود را لازم دارد و این استعداد و قوه است که در سیر و
حرکت کمالی خود به فعلیت مبدل می شود در انسان هم باید با کوشش و عمل استعداد و
قابلیت حرکت به مراحل کامل ترو پذیرش فیوضات و عنایات خاص الهی فراهم شود.

 البته باید توجه داشت که مسئله ی اعجاز انبیا
نظیرگردیدن عصای موسی به صورت یک اژدها بحث جدایی دارد که باز هم از قانون کلی و
ناموس افرینش نظام علل و اسباب خارج نیست اگرچه از حیطه ی قوانین و علل طبیعی
بیرون است.

6ـ در
بعضی از آیات مورد بحث یکی از آثار و نتایج نزول سکینه بر مؤمنین پیروزی انان بر
دشمن قرار گرفته است مانند:

الف : «ثُمَّ
أَنَزلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَنزَلَ
جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَعذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَذَلِكَ جَزَاء
الْكَافِرِينَ »(26توبه).

پس از
انکه اشاره به  امدن فشار بر مؤمنین در جنگ
حنین را مطرح می نماید به طوری که زمین برآنها تنگ گردید و رو به هزیمت و فرار
گذاشتند،می فرماید انگاه خداوند سکینه اش را بر رسولش و بر مؤمنین نازل ساخت و
نازل گردانید لشکرهایی را که دیده نمی شدند و عذاب نمود آنهارا که کافر شدند واین
است پاداش کافران.

در این
آیه به طور روشن،مسئله سکینه از عوامل پیروزی و عذاب نمودن کفار قرار گرفته است.

ب: « فَأَنزَلَ
اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا» (40 توبه)

ج: «هُوَ
الَّذِي أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا
مَّعَ إِيمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ
عَلِيمًا حَكِيمًا» (4فتح)

درآیه ی
اول سکینه را با جنود(با لشکرها)همراه قرار داده است و در آن شرایط حساس که رسول
خدا در غار ثور قرار گرفته است و دشمن تا درب غار امده بود، پیامبر را با نزول
سکینه و جنود غیر مرئی یاری فرموده است.

ودر آیه ی
دوم ظاهراً سکینه را یکی از جنود و لشگرهای خدا قرار می دهد زیرا پس از انکه مسئله
ی نزول سکینه را در قلوب مؤمنین مطرح فرموده است به دنبالش فرموده:و برای خدا است
لشکرهای اسمان ها وزمین.مناسبت ذکر این جمله به دنبال نزول سکینه فقط ان است که
سکینه یکی از مصادیق و افراد جنود خداست،البته باید توجه داشت منظور از جنود اسمان
ها وزمین تمام قوا ونیروهای فعاله عالم هستی است اعم از مادی و غیر مادی،محسوس و
غیر محسوس که در دو آیه ی سوره ی فتح به ان اشاره شد.(آیات4و7).

د: « إِذْ
جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ
الْجَاهِلِيَّةِ فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى
الْمُؤْمِنِينَ وَأَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوَى »(26فتح) .

در این
آیه که شرحش در بحث های قبلی گذشت موضوع انزال سکینه در برابر شدت و فوران غضب
کفار قرار گرفته است و کلمه «فا»که دلالت بر تفریع دارد بیان کننده ی این مطلب است
که سکینه را در برابر غضب آنان قرار دادیم تا در صورت برخورد و درگیری عامل پیروزی
باشد.

هـ: « لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ
الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي
قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا ÇÊÑÈ » (18 فتح)

به دنبال
انزال سکینه وعده فتح نزدیک که ظاهرا منظور فتح خیبر باشد از ارتباط این دو

موضوع
حکایت میکند .

بنابراین نزول سکینه یکی از عوامل پیروزی وجنود الهی است وشاید نزول ملائکه در
جنگ بدر یا احد ـ که در سوره ال عمران ایه 124 ودر سوره انفال آیه 9و10 بدان اشاره
شده است وشرح آن در بحثهای گذشته بیان گردید ـ برای آن بوده است که سکینه وآرامش
در دل مؤمنین قرار گیرد چنانکه در هر دو مورد می فرماید :

 «وَمَا جَعَلَهُ اللّهُ إِلاَّ
بُشْرَى لَكُمْ وَلِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُم بِهِ وَمَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ
عِندِ اللّهِ »
(ال عمران 126) (10 انفال ) .

وهمچنین
به ملائکه امر می شود که مؤمنین را ثابت قدم قراردهید وشاید رسالت ومسئولیت ملائکه
در جنگ بدر فقط همین بوده است که مؤمنین را با ثبات واستقامت قرار دهند چنانکه می
فرماید : «اِذ یُوحی رَبُکَ الیَ المَلائِکَةِ اِنّی مَعَکُم فَثَبِّتوا الذینَ
امَنوا»آنگاه که وحی نمود خدای تو به ملائکه که من با شما هستم پس ثابت نگهداریدآنها
را که ایمان آورده اند .

و واضح
است ثابت نگهداشتن مؤمنین با القاء همان سکینه وآرامش ونبود خوف ورعب از دشمن
وافاضه فیض از طرف خداوند امکان پذیر است واحتماًل دارد که در جنگ بدر ملائکه خود
دست به کشتن کفار نزده باشند وفقط مؤمنین را پایدار ونیرومند ساخته اند.