انسان حامل امانت

پريشها و پاسخها

انسان حامل امانت

*سؤال: غرض از امانت در آيه «انا عرضنا الامانة علي
السموات…» چيست؟ و چرا در اين آينه انسان که امانت را پذيرفته است ستمگر و نادان
شمرده شده است؟  و آيا اين منافاتي با
مسئله «خليفة‌الله» بودن انسان 
ندارد؟                 حسن خداکرم
پور

* جواب: آيه در آخر سوره احزاب است: «zô$¯RÎ)
$oYôÊttã
sptR$tBF{$#
’n?tã
ÏNºuq»uK¡¡9$#
ÇÚö‘F{$#ur
ÉA$t6Éfø9$#ur
šú÷üt/r’sù
br&
$pks]ù=ÏJøts†
z`ø)xÿô©r&ur
$pk÷]ÏB
$ygn=uHxqur
ß`»|¡RM}$#
( ¼çm¯RÎ)
tb%x.
$YBqè=sß
Zwqßgy_
ÇÐËÈ
»  ما عرضه داشتيم   امانت را بر آسمانها و
زمين و کوهها ولي آنها از برداشتن آن ابا کردند و از آن بر خود ترسيدند و انسان را
برداشت که او بسي ستمگر و نادان بود.

آيه فوق از متشابهات قرآن است و مي توان گفت: از معدود
آياتي است که تاکنون بطور قطع و اطمينان تفسير آن شناخته نشده و شايد از مشکلترين
آيات قرآن باشد. سخنان مفسرين در مورد آن، بيشتر يک نوع تأويل بي جا و دور از
معناي بلند آيه است و سخن بعضي از مفسرين بزرگ که در اکثر موراد مي تواند انسان را
قانع و مطمئن سازد،‌ در اين مورد حداقل اطمينان بخش نيست. برخي ديگر از مفسرين در
اين آيه تنها به بيان مطلب شاعرانه اکتفا کرده اند!

آسمان بار امانت نتوانست کشيد               قرعه فال به نام من ديوانه زدند

بهرحال مورد سؤال و اشکال در آيه چند جهت است:

1-مراد از امانت چيست؟

در اينجا احتمالات زيادي ذکر شده است و مي توان گفت قويترين
احتمال به قرينه اينکه مشخصه انسان از ساير موجودات، استعداد و قابليت تکامل معنوي
است و شايد تعبيراتي از قبيل تکاليف الهي، ولايت الهيه، مقام خلافت خدا در زمين،
عقل، اختيار و اراده اشاره به همين معني باشد. در هر صورت مي توان گفت: مطمئناً
مراد از امانت معنايي است که مشخصه انسان و فارق بين او و ساير موجودات است و شايد
بهترين تعبير از آن همان «قابليت تکامل معنوي» باشد.

2-چگونه اين امانت بر آسمانها و زمين و کوهها عرضه شده است؟

پاسخ اين سؤال، مشکل به نظر مي رسد. برخي از مفسرين معتقدند
که خداوند عقل و شعور خاصي به اين جمادات بطور موقت عطا فرمود تا بتوانند مورد
عرضه امانت قرار گيرند. و بعضي ديگر عرضه امانت را به معناي مقايسه و مقارنه
دانسته اند و بنابراين پاسخ آنها و عدم پذيرش و هراس همه به معناي عدم قابليت
تکويني است و بقول معروف: به زبان حال عذر خواهي کرده اند و اباء و اشفاق در آيه
بايد حمل بر معناي مجازي بشود.

و اين معني گرچه بعيد ينست ولي از ملاحظه آيات مختلف به نظر
مي رسد که همه موجودات در پيشگاه خداوند نوعي ادراک و اراده دارند گرچه عقل ما از
درک آن عاجز است و شايد تعبير به ادراک و اراده از ضيق محتواي الفاظ باشد ولي
بهرحال اين حالت جامد و ساکت بودن آنها، نسبت به مشاعر و ادراک ما است.

براي روشن شدن اين مطلب چند آيه را مورد ملاحظه قرار مي
دهيم:

1-«ßxÎm6|¡è@
ã&s!
ßNºuq»uK¡¡9$#
ßìö7¡¡9$#
ÞÚö‘F{$#ur
`tBur
£`ÍkŽÏù
4 bÎ)ur
`ÏiB
>äóÓx«
žwÎ)
ßxÎm7|¡ç„
¾Ínω÷Kpt¿2
`Å3»s9ur
žw
tbqßgs)øÿs?
öNßgys‹Î6ó¡n@
3 ¼çm¯RÎ)
tb%x.
$¸JŠÎ=ym
#Y‘qàÿxî
ÇÍÍÈ   (اسراء- 44)

آسمانها
و زمين و ساکنان آنها خداوند را تسبيح مي گويند و نيست چيزي مگر اينکه خداوند را
سپاس مي گويد و تنزيه مي کند ولي شما تسبيح آنها را درک نمي کنيد. واضح است که
مراد تسبيح تکويني نيست که وجود اشياء دلالت بر صفات کماليه خدا دارد. زيرا اين
مطلب را ما درک مي کنيم.

2-«ßxÎm7|¡ç„ur
߉ô㧍9$#
¾ÍnωôJpt¿2
èps3Í´¯»n=yJø9$#ur
ô`ÏB
¾ÏmÏGxÿ‹Åz
ã@řöãƒur
t,Ïãºuq¢Á9$#
Ü=ŠÅÁãŠsù
$pkÍ5
`tB
âä!$t±o„
öNèdur
šcqä9ω»pgä†
’Îû
«!$#
uqèdur
߉ƒÏ‰x©
ÉA$ysÎRùQ$#
ÇÊÌÈ   (رعد- آيه
13).

 رعد خداوند را تنزيه مي کند و سپاس مي گويد.

3-«tA$s%ur
ß`»|¡RM}$#
$tB
$olm;
ÇÌÈ   7‹Í´tBöqtƒ
ß^Ïd‰ptéB
$ydu‘$t7÷zr&
ÇÍÈ   (زلزال-
آيه 3-4)

انسان
(با تعجب) مي گويد چه شده است زمين را که اخبار و وقايع گذشته را بازگو مي کند.(در
روز قيامت).

4-
«(#qä9$s%ur
öNÏdϊqè=ßÚÏ9
zNÏ9
öN›?‰Îgx©
$oYø‹n=tã
( (#þqä9$s%
$uZs)sÜRr&
ª!$#
ü“Ï%©!$#
t,sÜRr&
¨@ä.
&äóÓx«
uqèdur
öNä3s)n=s{
tA¨rr&
;o§tB
Ïmø‹s9Î)ur
tbqãèy_öè?
ÇËÊÈ   (فصلت-آيه
21).

در
روز قيامت که اعضا و جوارح و حتي پوست بدن شهادت بر گناه انسان مي دهد انسان به
پوست خود خطاب مي کند که چرا عليه من شهادت دادي، پوستها در پاسخ مي گويند خداوند
ما را به نطق واداشت. خداوندي که همه چيز را به نطق واداشته است.

اين
آيه تصريح دارد که تنها انسان نيست که ناطق است بلکه همه چيز در پيشگاه خداوند
ناطقند ولي انسان درک نمي کند.

5-
«§NèO
#“uqtGó™$#
’n<Î)
Ïä!$uK¡¡9$#
}‘Édur
×b%s{ߊ
tA$s)sù
$olm;
ÇÚö‘F|Ï9ur
$u‹ÏKø$#
%·æöqsÛ
÷rr&
$\döx.
!$tGs9$s%
$oY÷s?r&
tûüÏèͬ!$sÛ
ÇÊÊÈ   (فصلت-آيه
11)

پس
خداوند به آسمان و زمني فرمود بيائيد چه با ميل و رغبت و چه با اکراه و اجبار
گفتند، به ميل و رغبت مي آئيم از اين آيه استفاده مي شود که آن چه مشهور است که
ذرات و اجزاء عالم به اجبار و اکراه فرمان خدا را مي برند صحيح نيست بلکه به طوع و
رغبت فرمانبردارند.

6-
«óOs9r&
ts?
¨br&
©!$#
ßxÎm7|¡ç„
¼çms9
`tB
’Îû
ÏNºuq»uK¡¡9$#
ÇÚö‘F{$#ur
çŽö©Ü9$#ur
;M»¤ÿ¯»|¹
( @@ä.
ô‰s%
zNÎ=tæ
¼çms?Ÿx|¹
¼çmys‹Î6ó¡n@ur
3 ª!$#ur
7LìÎ=tæ
$yJÎ/
šcqè=yèøÿtƒ
ÇÍÊÈ   (نور- 41)

مرغان
صف کشيده اند،‌هر يک نماز و تسبيح خود را مي‌داند.

موارد
زيادي در قرآن است که از آنها اين معني استفاده مي شود. بنابراين عدم ادراک ما نمي
تواند مجوز حمل اين الفاظ بر معناي مجاز باشد. و تأويلهائي که مفسران در اين آيه و
آيه ذر و مانند آن ذکر کرده اند   با تدبر
درمعناي قرآن سازگار نيست، علامه طباطبائي(ره) مي فرمايد: ما دليلي نداريم که ثابت
کند اشياء بجز انسان و حيوان و ملک و جن فاقد شعور و اراده هستند بجز اين که ما در
حجابيم و از باطن ذات آنها اطلاعي نداريم و آيات قرآن بخصوص آنچه در مورد شئون روز
قيامت آمده است دلالت بر عمومي بودن علم و ادراک دارد.

3-
مراد از اباي آسماني و زمين و پذيرش انسان چيست؟

همانگونه
که از مطلب بالا استفاده شد بسياري از حقايق عالم آن چنان که ما تصور مي کنيم براي
ما قابل درک نيست و هيچ مانعي ندارد که چنين صحنه اي در يکي از مراحل وجود در عالم
تحقق يافته باشد و آسمانها و زمين از قبول مسئوليت و پذيرش اختيار و تکلي بر خود
ترسيده  باشند و انسان ظلوم جهول پذيرفته
باشد. انکار اين معني در صورتي ميسر است که ما داراي نيروي ادراک مورد اطميناني
باشيم که همه عوالم گذشته و حال و مراحل پيچيده وجود و تدبير جهان را درک کنيم ولي
ظاهراً اين حقايق از حدود منطق و تفکر انسان بالاتر است و اين سخن که هرچه در قرآن
آمده بايد براي همه واضح و روشن باشد اشتباه است. در قرآن آياتي است که حتي همان
تأويل کنندگان از درک معناي آن به طور جزم اظهار عجز مي کنند و بايد براي تفسير
صحيح آن آيات از اهل بيت وحي عليهم السلام استمداد جست که اکنون دست ما کوتاه است.
و مطالب پرسيدني زياد.

بهرحال
ما انکار اين احتمال را نيز نمي کنيم که مراد بيان وجود اسعداد و قابليت اين پذيرش
در انسان و عدم استعداد آسمانها و زمين باشد. ولي کساني که چنين وجهي از تقويت
کرده اند در جواب سؤال بعد دچار مشکل شده اند.

4-
چرا انسان به دليل پذيرش  اين مسئوليت ظلوم
و جهول خوانده شده است با اين که اين مايه افتخار و عظمت انسان است؟

اگر
پاسخ سؤال قبل همانگونه باشد که احتمال داديم دليل اين توصيف واضح است، و معني اين
است که انسان بر خود ستم روا مي دارد و موجودي است بلند پرواز حاضر است براي رسيدن
به مقامات عاليه دچار خطرهاي عظيم شود و بر اين اساس ظلوم است و اين کار انسان که
پذيرش مسئوليت و تکليف باشد ناشي از جهل به واقعيت مخاطر و اهوالي است که بر سر
راه تکامل دارد و شايد اگر درست از روز اول همه اين عقبات را تصور کرده بود سلامت
را بر آن مقامات عاليه که بجز اندکي به آن نمي رسند ترجيح مي داد پس او جهول بود
که پذيرفت.

از
اين امر تعجب نکنيد. ماجراي بهشت رفتن حضرت آدم و بيرون راندن او را بار ديگر به
دقت بخوانيد که از آن چنين نتيجه گرفته شده است که هبوط به دار تکليف و امتحان
امري بود که آدم و شايد همه انسانها آن را براي خود و به دست خودو در اثر کار خود
و پيروي از احساسات به وجود آوردند و آسايش بهشت را را نخواستند. «قلنا اهبطوا
منها جميعا فاما ياتينکم مني هدي فمن تبع هداي فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون» با
آن حادثه فرمان فرود به دار تکليف صادر شد و اعلام شد هر کس در آنجا از فرمانهاي
ما پيروي کند سعادتمند و هر کس سرپيچي کند جزاي او آتش ابدي است. خطاب به همه
انسانها است. آيا ما همه در آن حادثه حضور داشتيم و اکنون فراموش کرده ايم؟ شايد!
همچنانکه عهد عالم ذر را فراموش کرده ايم و تنها از آن جرقه اي در فطرتها باقي
مانده است.

و
اما کساني که آيه را تأويل کرده و ابا و پذيرش را تنها يک قابليت تکويني و يک
مقايسه ميان استعدادها دانسته اند در توجيه ظلوم و جهول راه هاي پيچيده اي را پيش
گرفته اند. بعضي از بزرگا اين تعليل را چنين توجيه کرده اند که ظلوم  به معناي کسي است که شأن او ظلم است و جهول نيز
شأن او جهل است پس معناي دقيق آن اين است که انسان بحسب ذات خود خالي از ظلم و جهل
و قابل اتصا به آنها است همچنانکه قابل اتصاف به ضد آنها است که عدل و علم باشد و
همين قابليت دليل استعداد بري پذيرش مسئوليت است. و برخي ديگر از مفسرين اين جمله
را تعليل براي پذيرش نگرفته اند بلکه مربوط به يک مطلب تقديري دانسته اند اين
توصيفها بخاطر فراموش کاري غالب انسانها و ظلم کردن برخودشان و عدم آگاهي از قدر و
منزلت آدمي است.

واضح
است که هر دو مطلب با تکليف و تقدري و تأويل ذکر شده و اين شأن تفسير نيست.