منظومه اهل دل

آقا بیا…

امشب دوباره مست شدم در هوای تو

امشب دوباره شعر سرودم برای تو

 

مجنونم و جنون من از حد گذشته است

من حاضرم که سر بدهم در هوای تو

 

یک عمر آمدم درِ میخانه، ای حبیب

کی می‌شود که من بشوم آشنای تو؟

 

این جشن‌ها بدون شما گریه‌آور است

ساقی! میان میکده خالیست جای تو

 

آقا بیا که نیمه‌ی شعبان رسیده است

دل بسته‌ایم بر کرم و بر عطای تو

 

حالم بد است و منّت درمان نمی‌کشم

خود را کشانده‌ام دمِ مهمانسرای تو

 

از یمن مقدت قلم عفو را کشید…

…بر جرم شیعیان تو امشب خدای تو

 

 

رحمت بر آن کسی که شده سائل شما

رحمت بر آنکه کرد مرا مبتلای تو

 

قربانی رَهَت پدر و مادرم شوند

اصلاً تمام زندگی من فدای تو

 

ابلیس هم دوباره شود سر به راه اگر…

…امشب رسد به او برکات دعای تو

 

آیا شود که زنده بمانیم و بشنویم

آید ز سمت خانه‌ی کعبه صدای تو؟

 

در وقت مرگ منتظر مقدم توام

شاید شود که بوسه زنم من به پای تو

 

وقتی که صبح و شام گریه بر ارباب می‌کنی

پس واجب است گریه کنم پا به پای تو

«مهدی علی قاسمی»

 

پَر قنداقه‌ی ارباب

باز هم شعر سر شور و تغزّل دارد

دفتر من چقدر رایحه‌ی گل دارد

به نگاه تو قلم دست توسل دارد

جلوه‌ی ذات خدایی، لک لبیک حسین

دلبر کرببلایی، لک لبیک حسین

بر گِل شیعه نوشتند شما اربابی

ای گُل شیعه نوشتند شما اربابی

به دل شیعه نوشتند شما اربابی

دارد این زمزمه از عرش خدا می‌آید

لفظ «ارباب»، خدایی به شما می‌آید

ای که شد زائر تو، شمس و قمر، ارض و فلک

ای که هستی به سر سفره‌ی هر شیعه نمک

لعن شیعه: لَعَنَ الله قومً قَتَلَک

روز میلاد شما، روز عطا و کرم است

پر قنداقه‌ات ارباب، گنه‌پوش همه است

آی ارباب، بیا پای به دنیا بگذار

روی چشمان زمین، عرش خدا، پا بگذار

سر خود را به روی دامن زهرا بگذار

جرعه‌ی معرفت از سینه‌ی کوثر، تو بنوش

شیر توحید زانگشت پیمبر، تو بنوش

غمت ارباب، دلیل تب پیغمبرهاست

نام تو ذکر نماز شب پیغمبر‌هاست

لب تو بوسه‌سرای لب پیغمبرهاست

زینت دوش نبی، آینه‌دار ثقلین

تو حسینی، تو حسینی، توحسینی، تو حسین

دست خالی من از لطف تو پر برکت شد

قلب من، خانه‌ی مهر تو شد و هیأت شد

در عبادات من این سینه‌زنی عزّت شد

بی حسین بن علی، دل چو خسی در باد است

با حسین بن علی، سینه حسین آباد است

شیعه از روز ازل بوده نمک‌گیر حسین

بنده‌یِ دلشده‌یِ پای به زنجیر حسین

مادرت خواسته نوکر بشود پیر حسین

کار زهراست که شد شیعه‌ی تو، نوکر تو

من جوانیم شده، نذر علی‌اکبر تو

عرش نوکر، بخدا سقف همین هیأت‌هاست

هر کجا شیعه‌ی مولاست، حسینیّه بپاست

داعشی کور شود، پرچم آقا بالاست

هیأتم بخشی از استان حسین است، حسین

کشورم، کشور ایران حسین است، حسین

تو که خود تشنه لب کرببلایی ارباب

عطش نوکر خود را به زلالی دریاب

اینکه گفتند شده مهریه زهرا، آب

پس چرا نام شما تشنه لب کرببلاست؟

حرم حضرت عباس چرا از تو جداست؟

«امیر عظیمی»

 

 

آمدی و حسین خندان شد…

تا خداوند می‌رسم با تو

با خداوند می‌رسم تا تو

همه در وحدت تو گم شده‌اند

من تو ما تو شما تو آنها تو

ما مسیر تو را عبور شدیم

راهِ سیر و سلوکی ِما تو

عبدم و لافقیر الا من

ربی و لاکریم الا تو

آنکه از تو سبو گرفته منم

بارها آبرو گرفته منم

چه مقامیست مادر تو شدن

مثل پروانه‌ی سر تو شدن

بال جبریل ِعرش مال خودش

راضی‌ام با کبوتر تو شدن

علیِّ اکبر است و آرزوی

چند سالی برادر تو شدن

می‌شود برتر از سلیمان شد

ظرف یک روز نوکر تو شدن

این غلام سیاه را نفروش

کردم عادت به قنبر تو شدن

به خدای یگانه می‌ارزد

کشته‌ی نام اطهر تو شدن

پدرت هم به تو ولی می‌گفت

باَبی أنت یا علی می‌گفت

آمدی و حسین خندان شد

همه جا جز بقیع چراغان شد

آمدی و به برکت نامت

نام جدت علی فراوان شد

مادرت شد عروس زهرا و

افتخارش نصیب ایران شد

آشنا با صحیفه‌اش کردی

هرکه بر سفره‌ی تو مهمان شد

رمضان ماهِ سِرِّ شعبان است

رمضان شرح ماه شعبان شد

عده‌ای که به پات افتادند

به مناجات راهشان دادند

ابر و خورشید و ماه در کارند

خاکی از زیر پات بردارند

تب تو تب نبود درمان بود

راویان تب تو بیمارند

دوستان قدیمی زهرا

به تو و مادرت بدهکارند

در اسیری مادرت حتی

از مقامات او خبر دارند

هرچه مِهریه‌اش گران باشد

باز قوم علی خریدارند

به غلامت بگو دعا بکند

این گرفتارها گرفتارند

با مناجات تو ملائکه هم

سر شب تا به صبح بیدارند

تا نگاهی به بالشان بکنی

از کرم خوش به حالشان بکنی

«علی‌اکبر لطیفیان»

 

 

سردار حرم میآید

سر سجاده دل وقت نماز است هنوز

بهترین لطف دعا راز و نیاز است هنوز

عاشقیّ من و ارباب چو راز است هنوز

این در خانه عشق است که باز است هنوز

پس بیا عاشق جود و کرم یار شویم

همگی مست می ‌ناب علمدار شویم

به روی دست علی ماه هویدا شده است

این قمر آینه هیبت بابا شده است

به رخش شمس خدا محو تماشا شده است

در دل زینب و ارباب چه غوغا شده است

گفت ارباب به زینب قمرم می‌آید

دلت آسوده که سردار حرم می‌آید

ناز این دلبر خوش چهره خریدن دارد

بوسه از لعل لبش بَه که چه چیدن دارد

حیدر از لعل گلش میل مکیدن دارد

ماه و خورشید در این ثانیه دیدن دارد

شیر با شیر خودش لرزه به دنیا انداخت

گل بوسه به روی بازوی سقا انداخت

جامه‌ای دوخته مادر، چه به او می‌آید

واژه یاس معطر چه به او می‌اید

رفته بر شانه حیدر چه به او می‌آید

نام فرمانده لشگر چه به او می‌آید

آمده درس ادب را به جهان باب کند

زَهره دشمن خود را به رجز آب کند

حلقۀ دار جنون بر سر گیسو دارد

بَه چه تیغ کجی این طفل به ابرو دارد

بازوانش چو علی قدرت و نیرو دارد

چون که یا فاطمه را نقش به بازو دارد

روی پیشانی خود نور ولایت دارد

یل مولاست که اینگونه شجاعت دارد

«مهدی نظری»

 

 

سلام بر علی«ع»

علی«ع» است قطب ولایت به عالم امکان

علی«ع» تجلی آیات خالق سبحان

 

علی«ع» است آینه‌دار صفات ذوالاجلال

ولای اوست، تولای مبدأ منّان

 

ولید کعبه و هم خانه‌زاد بیت و حرم

که بود همراه مامش سه روز و شب، مهمان

 

پدر چو خواست که نامی نهد بر آن آیت

شنید نام علی«ع» را زپیک حق برهان

 

تبارک‌الله از این طرفه آفرینش حق

نزاد مادر گیتی به مثل او، دوران

 

ابوالائمه و یار رسول و زوج بتول

پناهگاه و دژ استوار عالم جان

 

علی«ع» تبلور رحم و حمیّت و غیرت

علی«ع» تجلی انصاف و عدل و هم احسان

 

اگرچه خشم خدا بود بر قبائل جور

به دردهای ستمدیدگان بُدی درمان

 

علی«ع» است اسوه آزادگان این عالم

به هر کجا که شود یاد از کرامت انسان

 

علی«ع» است مظهر آزادگی و والایی

به هر طریقت و ملت، به هر دیار و زمان

 

علی«ع» سفینه حق است و هم ترازوی قسط

به عرصه‌گاه قیامت، طریقتش میزان

 

به عاشقان محمد«ص»، به شیعیان علی«ع»

دهید مژده که این ره بود به سوی جنان

 

اگرچه بود ابر مرد خلق و والی امر

ولیک بود غریب و وحید در دوران

 

چه رنج‌ها نکشید او زسفلگان زمان

که قدر زر نشناسند مردم نادان

 

به رغم دشمنی سفلگان بد سیرت

علی«ع» است نخبه عالم به جای جای جهان

 

علی«ع» ولی خدا و علی«ع» خدای سخن

علی«ع» است اسوه تقوا و آیت ایمان

 

علی«ع» تجسم ایمان و معنی اسلام

کلام اوست، کلام خدای را تبیان

 

اگر صحیفه نهج‌البلاغه بگشایی

دلیل فوز و فلاح است و آیت عرفان

 

خطابه‌ها و مکاتیب و گنج حکمت و علم

بود به جد و یقین، آیتی پس از قرآن

 

سخن ز معرفت حق و خلقت عالم

فرشتگان خداوند و فطرت انسان

 

در این کتاب که آیین زندگی باشد

نیاز نوع بشر، جملگی شده عنوان

 

به شرح و بسط و بیانش؛ هزار دفتر علم

گشوده‌اند ادیبان، از همه ادیان

 

جفا بود، نشناسیم قدر این نعمت

که هست بر همه دردهای ما درمان

 

هر آنکه مهر علی«ع» نیست زیور جانش

نصیب نیست ورا جز شقاوت و خسران

 

تویی که مهر علی«ع» شد شعار و آئینت

بهوش باش که رهزن نباشدت شیطان

 

«مجاهد» ار چه سخن سفته اندر این دفتر

زصد هزار، نگفته است نکته‌ای پنهان

محمدتقی رهبر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *