دستاوردهای دیپلماسی مرعوب

دکتر محمدصادق کوشکی

۱ـ برخلاف آن چه که در این ایام رایج شده است، دیپلماسی در معنای دقیق و فنی آن به معنای حفاظت از منافع و رسیدن به اهداف در حوزه سیاست خارجی با هر وسیله ممکن (از جمله جنگ) است! در حقیقت دیپلماسی «مدیریت وصول به اهداف در سیاست خارجی از طریق قدرت است!» خواه قدرت نظامی و خواه دیگر اشکال قدرت (از جمله اقتصادی، علمی و فرهنگی، عقیدتی و…) و این که برخی دیپلماسی را نقطه مقابل جنگ می‌دانند یا ناشی از عدم اطلاع این عده از حقیقت دیپلماسی است و یا به دلیل این که منافع این جماعت در این است که دیپلماسی را بدیل جنگ معرفی کنند.

۲ـ این جمله ناپلئون بسیار معروف است که «برد دیپلماسی من به اندازه برد توپخانه من است» و این عبارت تعبیر ساده‌ای از این واقعیت معاصر است که جنگ نیز ابزاری است در دست دیپلمات‌ها و اگر دیپلماسی اقتضا کند که یک واحد سیاسی (مثلأ یک کشور، یک اتحادیه یا پیمان بین‌المللی  مثل ناتو) بوسیله قدرت نظامی به همه یا بخشی از اهدافش برسد آنگاه نظامیان جنگ را آغاز می‌کنند و طبیعی است خاتمه جنگ نیز بدست طراحان آن، معین و مشخص شود همان‌گونه که در جنگ تحمیلی پس از موفقیت‌های اولیه صدام در سال ۵۹ هیأت‌های بسیاری با هدف خاتمه جنگ به سوی ایران گسیل شدند آن هم زمانی که چند هزار کیلومتر مربع از خاک کشور در اشغال صدامیان بود (چون طراحان جنگ تحمیلی چنین پایانی برای آن طراحی کرده بودند) و اگر نبود مقاومت بی‌نظیر حضرت امام و ملت مسلمان ایران قطعاً جنگ تحمیلی آن‌گونه که طراحان آن می‌خواستند خاتمه می‌یافت. بر اساس این نگرش است که سرنوشت جنگ‌هایی مانند جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم یا جنگ‌های شبه جزیره بالکان (در بقایای یوگسلاوی سابق) و جنگ دراکراین به دست دیپلمات‌ها رقم خورد و نظامیان صرفاً مجری منویات دیپلمات‌ها بودند.

۳ـ البته باید اذعان کرد که این تعریف از دیپلماسی بیشتر در جهان غرب رایج است چرا که اصولاً دیپلماسی پدیده‌ای مدرن و زاییده تمدن غرب است و به همین دلیل است که دیپلماسی (به معنای اصلی آن) غالباً در دولت‌های غربی تجلی پیدا کرده است. در این میان روایت و قرائت دیگری نیز از دیپلماسی وجود دارد که نقطه مقابل روایت حقیقی از دیپلماسی است و آن روایتی است که شرقیان دلباخته و مرعوب غرب فراگرفته‌اند. این روایت نیز برآمده از میان غربیان است اما برای آموزش به اتباع و شهروندان ملت‌های ضعیف و عقب نگه داشته شده و تحت استعمار! این روایت از دیپلماسی به معنای «هنر مصون ماندن از خشم دولت‌های غربی و قدرتمند» است. بر اساس این قرائت، دیپلمات کسی است که تلاش می‌کند با جلب نظر صاحبان قدرت در نظام بین‌المللی و منطقه‌ای و برآورده ساختن مطالبات آنان، خود و کشورش را از مجازات‌های احتمالی قدرت‌های برتر حفظ کند. بر این اساس «دیپلماسی موفق» به معنای دور کردن خطر جنگ، تحریم و… از کشور است.

۴ـ دیپلماسی به روایت اصلی آن که ویژه غربی‌هاست را می‌توان «دیپلماسی قدرت محور» نامید و در نقطه مقابل روایت فرعی و شرقی دیپلماسی را باید «دیپلماسی ترس» نامگذاری کرد. بررسی تاریخ دیپلماسی در کشورمان (و بسیاری از کشورهای ضعیف و استعمار زده) نشان می‌دهد که آنچه در دستگاه سیاست خارجی ایران از ابتدا تا امروز به عنوان دیپلماسی شناخته شده  غالباً همان «دیپلماسی ترس» بوده است!

در تمام طول دوران قاجار و پهلوی وجهه همت سیاست خارجی ایران، کسب حمایت و توجه قدرت‌های استعماری انگلیس، آمریکا، روسیه و… بود و به همین دلیل هر آن چه از سوی این قدرت‌ها مطالبه می‌شد (اعم از امتیازهای سیاسی و اقتصادی و واگذاری خاک کشور به بیگانه و…) از سوی دیپلمات‌های ایرانی با سرعت و لبخند پذیرفته می‌شد! از امضا کردن قراردادهایی مانند ترکمنچای و گلستان تا پذیرش قرارداد ۱۹۱۹ (تحت‌الحمایگی ایران توسط انگلستان) و صرف‌نظر کردن از حاکمیت ایران بر بحرین و قبول کاپیتولاسیون و… همگی با این استدلال از سوی دیپلمات‌های ایرانی پذیرفته شد که اگر به خواست قدرت‌های جهانی تن ندهیم با خطر جنگ و تحریم و…. مواجهه خواهیم شد و ما به دلیل ضعف چاره‌ای به جز تسلیم در برابر مطالبات قدرت‌های بزرگ نداریم!

۵ـ پیروزی نهضت حضرت امام و تشکیل جمهوری اسلامی این نوید را می‌داد که پس از پیروزی انقلاب اسلامی و برپایی نظام دینی، بر اساس باورهای دینی که هرگونه سلطه‌پذیری را منع می‌کرد و خواست عمومی مردم (که استقلال و نفی سلطه‌پذیری را مقدم بر سایر شعارهای خود دانسته و استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی را فریاد کرده بودند) سیاست خارجی باید بر مدار «عزت» استوار باشد و البته از الگوی دولت‌های سلطه‌گر و دیپلماسی قدرت نیز تبعیت نکند لذا حضرت امام به عنوان معمار نظام اسلامی، با رد «دیپلماسی قدرت» و «دیپلماسی ترس» (که هر دو محصول تمدن طغیانگر غرب بود) «دیپلماسی عزت» را به عنوان گزینه مطلوب از منظر انقلاب اسلامی معرفی نموده و خواستار حاکمیت آن بر دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی شدند. البته این روایت از دیپلماسی مسبوق به سابقه بوده و در سیره بزرگان و صاحبنظران سیاست دینی نمونه‌هایی از آن رخ داده است. مخالفت میرزای شیرازی با قرارداد دولت ایران و کمپانی انگلیسی رژی (فتوای تحریم توتون و تنباکو) و ممانعت شهید مدرس با پذیرش اولتیماتوم روسیه (مبنی بر اشغال نظامی تهران در صورت عدم تسلیم دولت ایران به مطالبات روسها) و رد این اولتیماتوم از سوی مجلس شورای ملی وقت با هدایت و رهبری شهید مدرس نمونه‌هایی از «دیپلماسی عزت» محسوب می‌شوند که به صورت نقطه‌های درخشان در تاریخ سیاه و سراسر شکست و خفت سیاست خارجی ایران در قبل از انقلاب اسلامی خودنمایی می‌کنند.

۶ـ اما با کمال تأسف شاهدیم که دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی در طول سال‌های پس از پیروزی انقلاب بیشتر بر مدار «دیپلماسی ترس» رفتار کرده تا «دیپلماسی عزت» و البته همواره با استفاده از تعابیری مانند دیپلماسی خردمندانه، سیاست خارجی علمی و منطقی و بدور از احساس و شعار و… سعی در پوشاندن چهره غیرانقلابی و خالی از عزت «دیپلماسی ترس» داشته است! و علیرغم تأکیدات و توصیه‌های مکرر و فراوان حضرت امام و رهبر معظم انقلاب به مدیران و مسئولان وزارت امور خارجه در خصوص حاکم ساختن تفکر انقلابی بر این وزارتخانه و زیرمجموعه‌های آن در خارج از کشور، در عمل شاهد کمترین رفتارهای انقلابی در این وزارتخانه بوده‌ایم به گونه‌ای که عمده نگرش‌های حاکم بر این وزارت‌خانه و عملکرد مدیران آن یادگار دوران قبل از انقلاب بوده و همان تعریف مرعوبانه و غیرانقلابی از دیپلماسی، بر ذهن و زبان اکثر دیپلمات‌های ایرانی حاکم است و نتیجه تناقض فاحش میان نگرش‌ها و رفتار رهبری و مردم مسلمان ایران از یک سو و دستگاه سیاست خارجی و دیپلماسی کشور از سویی دیگر است. تناقضی که نه تنها به چشم دوستان، که به چشم دشمنان هم آمده ومورد پسند و سوءاستفاده مکرر آنان نیز قرار گرفته است. نمونه مشخص این مدعا تفاوت فاحش میان نگرش حضرت امام و امت حزب‌الله با وزارت امور خارجه در خصوص نحوه برخورد با آل سعود و حاکمان مرتجع کشورهای جنوب خلیج فارس است. در زمانی که حضرت امام پس از کشتار حدود ۴۰۰ نفر از حجاج ایرانی در مراسم برائت از مشرکین در ششم ذی‌الحجه سال ۱۳۶۶ توسط آل‌سعود، به صراحت آل‌سعود را فاسد، نامسلمان، نالایق و عامل دشمنان اسلام و صهیونیست‌ها معرفی کرده و به صراحت فرمودند: «اگر از صدام هم بگذریم از آل‌سعود نخواهیم گذشت!» وزارت امور خارجه در موضعی کاملاً متفاوت به گونه‌ای با آل‌سعود رفتار می‌کرد گویی که حجاج و دولت و ملت ایران مقصرند و باید در برابر جنایت آل‌سعود سکوت پیشه کرده و حتی عذرخواهی کنند و برای برقرار ماندن رابطه تن به پذیرش هر  مطالبه نامربوط آل‌سعود بدهند. دیپلمات‌های ایرانی در طول ۱۸ سال پس از این کشتار نه تنها یادی از این کشتار نکرده و تلاشی در جهت احقاق حقوق زائران شهید و جانباز این کشتار نکردند، بلکه با تمام توان سعی در فراموشی این کشتار و جلب رضایت و نظر آل‌سعود نموده و با نادیده گرفتن تمام رفتارهای زننده و اهانت‌آمیز این شجره ملعونه با زائران و اتباع ایرانی و تلاش شبانه‌روزی این دولت در تضعیف حاکمیت و تمامیت ارضی ایران (مثلاً تکرار هزار باره ادعای اشغال جزایر سه‌گانه توسط ایران و حمایت از گروهک‌های تروریستی تکفیری فعال در ایران) دائماً به دنبال برقراری رابطه با برادران سعودی بوده و با تمام توان سعی در جلب رضایت آل‌سعود حتی تا سرحد منت‌کشی داشته‌اند و به همین دلیل آل‌سعود به این یقین رسیدند که اگر مجدداً حجاج ایرانی را قتل‌عام کنند به جایی برنخواهد خورد و کسی متعرض نخواهد شد تا آنجا که پس از کشتار حجاج ایرانی در منی و اهانت‌های مکرر آل‌سعود به دولت و ملت ایران باز هم وزیر امور خارجه ایران با خواهش و تمنا از «برادران سعودی» تقاضای بهبود روابط می‌نمود. (متأسفانه تعبیر برادران سعودی توسط ایشان و پس از کشتار حجاج ایرانی در منی بکار گرفته شده است) جالب این که وقتی پس از شهادت شیخ نمر توسط آل سعود، شورای شهر تهران خیابان منتهی به سفارت عربستان را به نام این شهید نام‌گذاری کرد وزارت امور خارجه به شدت با این اقدام مخالفت نموده و شورای شهر را برای تغییر نام خیابان شهید شیخ نمر زیر فشار گذاشت و تا به مقصود نرسید دست از طلب برنداشت و حال آن که  همین وزارت خانه برای محکومیت جنایت آل سعود در مجامع بین‌المللی در طول یک سال گذشته قدمی عملی برنداشته است! (چه رسد به این که به دنبال احقاق حق شهدا و مجروحان این جنایت و خانواده‌های مظلوم آنها باشند) بدون تردید ضعف و ترس و سستی دستگاه دیپلماسی ایران در برابر کشتار حجاج ایرانی در ششم ذی‌الحجه سال ۱۳۶۶ و عدم واکنش مناسب به این جنایت از سوی وزارت امور خارجه ایران باعث گستاخی آل‌سعود در اجرای طرح صهیونیستی کشتار حجاج در مراسم حج سال گذشته بوده است! اگر دستگاه دیپلماسی ایران پرونده کشتار حجاج ایرانی در سال ۶۶ را مفتوح نگه می‌داشت و با تمام توان برای محکومیت آل‌سعود تلاش می‌کرد و از همه امکانات حقوقی بین‌المللی برای برخورد قانونی  با آل‌سعود بهره می‌گرفت، چنین جنایتی در چنین ابعادی شکل نمی‌گرفت که منجر به شهادت مجدد صدها زائر ایرانی در منی شود. سکوت وزارت امور خارجه ایران در پرونده حمایت آشکار ریاض از گروهک تروریستی ریگی و سایر گروهک‌های تکفیری تروریستی فعال در کشور نمونه دیگری است از دیپلماسی منفعل و مرعوب حاکم بر دستگاه سیاست خارجی کشور که علیرغم جنایت‌ها و ناامنی‌های مکرری که توسط این گروه‌ها در مناطق مختلف کشور روی داده و می‌دهد  شاهد هیچ اقدام بازدارنده‌ای از جانب وزارت امور خارجه در جهت مقابله با این حرکت‌های مورد حمایت آل‌سعود نبوده‌ایم و این در حالی است که در فضای بین‌المللی ظرفیت‌های قانونی و حقوقی بسیاری برای برخورد با آل‌سعود (به عنوان حامی آشکار تروریسم) وجود داشته و دارد که به دلیل پیش گفته از سوی دیپلمات‌های ایرانی مغفول و مسکوت رها شده است.

نکته دردناک‌تر ماجرا این است که دستگاه دیپلماسی ایران در این مسئله مرعوب یک نظام وابسته و ضعیف  (و نه یک قدرت بزرگ بین‌المللی) شده که صرفاً با حمایت غرب و با کمترین پشتوانه داخلی به حیات سیاسی خود ادامه می‌دهد و تجربه ثابت کرده که این رژیم امکان هیچ مقاومتی در برابر اتخاذ دیپلماسی «عزت‌مدار» نداشته و ندارد که نمونه بارز آن تغییر جدی رفتار توهین‌آمیز مقامات ریاض در مسئله تحویل پیکرهای شهدای منا پس از تهدید رهبر معظم انقلاب اسلامی است، در واقع می‌توان به صراحت گفت که یکی از زمینه‌های جدی رفتارهای جنایت‌کارانه، گستاخانه و موهن شجره خبیثه آل‌سعود با جمهوری اسلامی مواجهه مرعوبانه دیپلماسی ایرانی با آل‌سعود است و اگر وزارت امور خارجه ما از همان ابتدا در برابر اقدامات خصمانه سعودی‌ها در حد و اندازه واقعی دستگاه سیاست خارجی ایران انقلابی ظاهر می‌شد امروز وضعیت منطقه و جهان اسلام بسیار متفاوت‌تر از امروز و به نفع تفکر انقلاب اسلامی رقم خورده بود (کما این که اتخاذ دیپلماسی عزت محور و انقلابی در لبنان باعث شد تا موازنه سیاسی در این کشور به نفع تفکر انقلاب اسلامی و مستضعفان منطقه برقرار شود).

 

سوتیتر:

۱٫

از امضا کردن قراردادهایی مانند ترکمنچای و گلستان تا پذیرش قرارداد ۱۹۱۹ (تحت‌الحمایگی ایران توسط انگلستان) و صرف‌نظر کردن از حاکمیت ایران بر بحرین و قبول کاپیتولاسیون و… همگی با این استدلال از سوی دیپلمات‌های ایرانی پذیرفته شد که اگر به خواست قدرت‌های جهانی تن ندهیم با خطر جنگ و تحریم و…. مواجهه خواهیم شد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *