مشاور دینی یا غربی؟

گام‌های موفقیت در زندگی مشترک/ گام هشتم

حجت‌الاسلام والمسلمین محسن عباسی ولدی

مقدمه
در شمارۀ قبل و در گام هفتم از گام‌های موفقیت در زنگی مشترک، به موضوع ضرورت مشاوره در زندگی مشترک پرداختیم و اینکه مشاور بایستی دارای چه صفاتی باشد و همچنین به نحوۀ انتخاب مشاور و نیز ضرورت حکمیت خانوادگی برای رفع مشکلات اشاره شد. اینک در ادامه ضمن سخنی کوتاه با مشاوران درباره تفاوت نگاه غربی و دینی به خانواده، اشاره‌ای به تعارضات موجود در نظریات برخی مشاوران و راهکارهای اصولی در این رابطه اشاره خواهیم داشت.

پرسش‌ها
مشاوره و افزایش آمار طلاق
چرا این قدر به مردم توصیه می‌کنید به مشاوره بروند؟ من با همسرم اختلاف داشتم، وقتی رفتیم پیش مشاور، خانم دکتر گفت: «شما باهم تفاهم ندارید و باید جدا بشوید». با همین حرف، همسرم به راحتی تصمیم خودش را گرفت و با وجود داشتن یک بچّه، جدا شد. من هم تصمیم گرفتم دیگر مشاوره نروم!

اوّل: سخنی با دوستان مشاور
قبل از هر چیز باید این نکته را بگوییم که در این جا نمی‌خواهیم همۀ مشاوران را با یک چشم ببینیم؛ امّا با احترام به همۀ مشاوران باید بگوییم برخی از آنان خیلی راحت دربارۀ طلاق حرف می‌زنند. مشاورانی که روان‌شناسی غربی خوانده‌اند، باید بدانند نگاه غرب به زندگی و زندگی مشترک و طلاق، زمین تا آسمان با نگاه دین متفاوت است. از هم پاشیدن یک زندگی در غرب، به اندازۀ تشکیل آن، آسان است. نگاه مادّی‌گرای علوم غربی نمی‌تواند قداستی را که دین برای زندگی مشترک قائل است، بفهمد تا چه رسد به این که بخواهد بر اساس آن قداست، دربارۀ تداوم یا تمام شدن یک زندگی نظر بدهد.

دوم: تفاوت نگاه غربی و دینی به خانواده و طلاق
ما در نگاه غربی به قدری جایگاه خانواده را متزلزل می‌بینیم که زندگی دو همجنس به عنوان همسر یکدیگر، زندگی خارج از چارچوب ازدواج و ارتباط‌های خارج از چارچوب خانواده پس از ازدواج، در نگاه غربی، امری کاملاً عادی است.
در سال ۱۹۶۰م. تنها در امریکا ۴۳۹ هزار نفر، زندگی مشترک بدون ازدواج داشتند؛ امّا این آمار در سال ۱۹۹۸م. به چهار میلیون و ۲۳۶ هزار نفر رسید.(۱)
نگاه غربی به طلاق، نگاهی سهل‌گیرانه است؛ زیرا نگاه غربی بیش از آن که نگاهی اجتماعی باشد، نگاهی فردی است. گاهی به قدری انسان در این مشاوره‌ها آسان‌گیری می‌بیند که تعجّب می‌کند. مثلاً این از الفبای مشاوره است که اگر شما می‌خواهید دربارۀ تداوم یا تمام شدن یک زندگی تصمیم بگیرید، حتماً باید با دو طرف، صحبت کنید. گاهی صحبت با دو طرف هم کافی نیست. با بزرگ‌ترهای آن دو نیز باید صحبت کرد؛ امّا گاهی یک مشاور، بدون طیّ این مراحل و تنها با شنیدن صحبت یک طرف، به راحتی حکم به طلاق می‌دهد.
از نظر دینی، اگر چه طلاق حلال است؛ امّا نگاه منفوری به آن وجود دارد. در هر جامعه‌ای اگر نگاه همراه با نفرت به طلاق از بین برود، آمار طلاق هم بالا خواهد رفت.
پیامبر رحمت، رسول خدا«ص» می‏فرمایند: جبرئیل«ع» دائم دربارۀ زن به من توصیه می‌کرد تا جایی که گمان کردم که طلاق دادن زن، شایسته نیست؛ مگر اینکه مرتکب کار زشت آشکاری شود.(۲)
پیشوای صدق و راستی، امام صادق«ع» از قول رسول مهربانی، حضرت محمّد«ص» می‏فرمایند: چیزی در اسلام نزد خدا، محبوب‌تر از خانه‌ای نیست که با ازدواج، آباد شود و چیزی مبغوض‌تر از خانه‌ای نیست که با جدایی یعنی طلاق، ویران شود.
امام صادق«ع» در ادامه می‏فرمایند: خداوند عزّوجلّ دربارۀ طلاق تأکید کرده و سخن خود را دربارۀ آن تکرار کرده است؛ زیرا نسبت به طلاق بغض دارد.(۳)
با نگاه دین به خانواده باید آشنا شد. وقتی اختلافی میان زن و شوهر پیش می‌آید، دین، ابتدا آنان را به سازگاری دعوت می‌کند. نگاه معنوی دین به زندگی، به زندگی مشترک هم سرایت می‌کند. دین با این نگاه معنوی، تلاش می‌کند نگاه زن و شوهر را به سختی‌های موجود در زندگی تغییر دهد.
پیامبر حقیقت، محمّد مصطفی«ص» می‏فرمایند: سه گروه از زنان هستند که خداوند عذاب قبر را از آنان برمی‏دارد و با دخترم فاطمه محشور می‏شوند: زنی که در برابر غیرت شوهرش، صبر می‏کند؛ زنی که در برابر بداخلاقی شوهرش، شکیباست؛ و زنی که مهریه‏اش را به شوهرش می‏بخشد. خداوند متعال به هریک از این‌گونه زنان، ثواب هزار شهید را می‏دهد و برای هریک از آنها عبادت یک سال را می‏نویسد.(۴)
ایشان در روایت دیگری می‏فرمایند: «کسی که برای نیل به پاداش الهی، بر اخلاق بد همسر خود صبر کند، خداوند ثواب شاکران را به او عطا خواهد کرد».(۵)
قرآن چقدر زیبا می‌فرماید: «وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَ یَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیراً کَثِیراً؛(۶) و با آنها (زنانتان) به شایستگی رفتار کنید و اگر از آنان خوشتان نیامد، پس چه بسا چیزی را خوش نمی‌‌دارید و خدا در آن مصلحت فراوان قرار می‌دهد».

مشاورۀ اشتباه
همسرم به دلیل بداخلاقی جزئی من، دو هفته‌ است با من قهر کرده. من از او معذرت‌خواهی کردم، امّا قبول نکرد، با مشاور صحبت کردم که راه برگرداندن او را به من یاد دهد، امّا او به من گفت: «چرا می‌خواهی برگردد؟». گفتم: «چون دوستش دارم». او هم به من گفت: «اگر دوستش داری، چرا او را زندانی خودت کرده‌ای؟ آزادش کن برود». به نظر شما این حرف درست است؟

اگر واقعاً مشاوری در یک جلسۀ مشاوره، بدون صحبت کردن با همسر فرد، چنین حرفی زده باشد، حرف او بیشتر به درد یک رُمان عشقی می‌خورد تا مشاوره! یکی از اصلی‌ترین نشانه‌های دوام یک زندگی، وجود سرمایۀ اصلی یعنی محبّت است. در تمام مشاوره‌های اختلاف حادّ زناشویی، یکی از اصلی‌ترین چیزهایی که باید دنبالش بود، این است که آیا این دو یکدیگر را دوست دارند یا نه؟ اگر دوست داشته باشند، امید برای اصلاح، بسیار فراوان است. البته این بدان معنا نیست که دوست داشتن به تنهایی و بدون انجام دادن هیچ کار دیگری منجر به اصلاح می‌شود و به این معنا هم نیست که اگر دو نفر یکدیگر را دوست نداشتند، هیچ امیدی به اصلاح زندگی‌شان وجود ندارد.

چرا شما کاری نکرده‌اید؟
من دانشجوی کارشناسی ارشد علوم تربیتی هستم و کامل به حرف‌های شما اعتقاد دارم. ۹۰-۸۰ درصد درس‌های ما برگرفته از مبانی غربی است؛ امّا انتقادی که به شما داشتم این است که چرا شما در حوزه، کاری نمی‌کنید؟

ما هم مثل شما معتقدیم در این زمینه باید کاری شود کارستان؛ امّا این کاری که شما می‌گویید کار یک نفر، دو نفر نیست. برای تولید علوم انسانی به ویژه علوم تربیتی باید شب و روز نشناخت؛ دیری نخواهد پایید که مردم جامعۀ ما به کلّی از روان‌شناسی غربی ناامید خواهند شد. همین الآن به راحتی می‌توان آثار این ناامیدی را دید. اوج گرفتن روان‌پریشی و گرایش بسیار به عرفان‌های کاذب دو نشانۀ کاملاً قابل بررسی در این زمینه است. علوم تربیتی مادّی‌گرای غربی مدّعی بود می‌تواند انسان را تربیت کرده، به آرامش برساند؛ امّا این اتفاق نیفتاده و دنیا هم این را فهمیده است. برای پُر کردن این خلأ، زمان زیادی در دست نداریم. باید به فکر بود؛ امّا هنوز هم حرکتی در حدّ و اندازۀ این مسأله انجام نگرفته. هنوز هم خطر، آن‌طور که باید، احساس نشده و عظمت کار تربیت، درک نشده است. ما جسم یک انسان را که می‌خواهیم به دست یک نفر بدهیم، آن هم به صورت عمومی، نه تخصّصی، آن شخص باید هفت سال درس بخواند، چند سال از این دوره را باید به صورت منظّم در بیمارستان حضور داشته باشد و کنار دست چند استاد، کارِ کارگاهی کند؛ امّا روح انسان را به راحتی به دست کسی می‌سپاریم که چند کتاب با مبانی غربی خوانده و از او انتظار داریم مردم را به آرامش برساند.
برای همۀ علوم انسانی، باید چاره‌ای اندیشید؛ امّا علوم تربیتی، جایگاه ویژه‌ای دارد. حضرت آیت الله العظمی خامنه ای رهبر حکیم انقلاب اسلامی در این باره می‌فرمایند: «این که بنده دربارۀ علوم انسانى در دانشگاه‌ها و خطر این دانش‌هاى ذاتاً مسموم، هشدار دادم – هم به دانشگاه‌ها، هم به مسؤولان – به خاطر همین است. این علوم انسانى‌اى که امروز رایج است، محتواهایى دارد که ماهیتاً معارض و مخالف با حرکت اسلامى و نظام اسلامى است؛ متّکى بر جهان‌بینى دیگرى است؛ حرف دیگرى دارد، هدف دیگرى دارد. وقتى اینها رایج شد، مدیران براساس آنها تربیت می‌شوند، همین مدیران مى‌آیند در رأس دانشگاه، در رأس اقتصاد کشور، در رأس مسائل سیاسى داخلى، خارجى، امنیّت، غیره و غیره قرار می‌گیرند. حوزه‌هاى علمیه و علماى دین، پشتوانه‌هایى هستند که موظّفند نظریّات اسلامى را در این زمینه، از متون الهى بیرون بکشند، مشخّص کنند، آنها را در اختیار بگذارند، براى برنامه‌ریزى، براى زمینه‌سازى‌هاى گوناگون. پس نظام اسلامى، پشتوانه‌اش علماى دین و علماى صاحب‌نظر و نظریّات اسلامى است. لذا نظام، موظّف به حمایت از حوزه‌هاى علمیه است؛ چون تکیه‌گاه اوست».(۷)

تعارض در حرف‌های مشاوران
چرا این اندازه تعارض در میان حرف‌های مشاوران وجود دارد؟ ما حرف کدام را گوش کنیم؟

اوّل: غیرقابل انکار بودن این تعارض‌ها
ما قبول داریم میان حرف‌های مشاوران، تعارض وجود دارد. این تعارض‌ها کم هم نیست. این تعارض‌ها، گاهی در حدّ اختلاف سلیقه است که چندان غیرطبیعی نیست؛ امّا گاهی هم به جهت اختلاف در زیرساخت‌های فکری مشاوران است. اینجاست که باید نسبت به آنها حسّاس بود.
یک مشاور معتقد است روان‌شناسی، علمی تجربی است که دین، هیچ راهی به آن ندارد جز آن که در مقابل علم تجربی بشر، تعظیم کند. یک مشاور دیگر هم دین را همه‌کارۀ زندگی بشر می‌داند. این دو، زمین تا آسمان باهم تفاوت دارند. مشاور اوّل، دین را اگر قبول داشته باشد، آن را وسیله‌ای برای تأیید چیزهایی که علم تجربی بشر به آن رسیده، می‌داند. مثلاً وقتی با علم تجربی به این نتیجه می‌رسد که نیایش در آرامش انسان مؤثّر است، آیه یا روایتی را هم در کنارش آورده، می‌گوید دین نیز همین را که من می‌گویم، می‌گوید؛ امّا اگر دین بگوید که نماز به زبان عربی باید خوانده شود، از آنجا که او در علم تجربی خود به آن نرسیده، این را نمی‌پذیرد.

دوم: با این تعارض‌ها چه کنیم؟
انسان، چگونه در میان این تعارض‌ها رفتار کند؟ در مرحلۀ اوّل باید گفت مراجعه به مشاوری که دین را نمی‌شناسد و آن را حاکم بر زندگی انسان نمی‌داند، کار خطرناکی است. مشاور باید از صمیم جان به دین معتقد باشد و آن را بشناسد.
در مرحلۀ دوم، باید همۀ ما با دین مان به اندازه‌ای آشنا باشیم که بتوانیم مخالفت‌‌های صریح نسخه‌های مشاوره‌ای را بفهمیم. ما برای دین مان کم وقت می‌گذاریم. انسان، گاهی تعجّب می‌کند از این که چرا باید یک انسان متدیّن، این اندازه با دینش غریبه باشد که وقتی مشاوری برای او مجوّز گناهی را صادر می‌کند، به راحتی بپذیرد. این که مشاوری برای درمان افسردگی، بَزَک کردن در کوچه و خیابان را به انسان توصیه می‌کند یا زن و شوهری را به مقابلۀ باهم یا قهر کردن‌های یکی – دو ماهه سفارش می‌کند، چه‌قدر مطالعه می‌خواهد تا انسان، اشتباه بودنش را بفهمد؟ آیا فهم اشتباه بودن این که مشاوری، دوستیِ دختر و پسر را امری طبیعی می‌داند و برخورد نجیبانۀ پسر در هنگام مواجهه با یک دختر را نه تنها لازم نداند؛ بلکه یک مشکل شخصّیتی معرّفی کند، کاری دارد؟ آیا فهمیدن انحراف از مبانی دینیِ مشاوری که با اصل روضه‌خوانی و اشک ریختن بر اهل بیت علیهم‌السلام مشکل دارد، کار خاصّی می‌طلبد؟ پی بردن به اشتباه بودن دستور مشاوری که برای آرامش یافتن یک فرد به او توصیه می‌کند موسیقی همراه با رقص را جزء زندگی خود کند یا آرامش خود را در اُنس گرفتن با یک سگ جست و جو کند، کار سختی نیست. وقتی نتیجۀ توصیه‌های یک مشاور این می‌شود که دختران باید در ازدواج سخت بگیرند، معلوم است که با مبنا حرف نمی‌زند و از دین فاصله گرفته است. اگر مشاوری تواضع را ذلّت و گذشت را ساده‌لوحی نامید و به صورت مطلق، تبعیّت زن از شوهرش را یک ظلم دانست و مادری کردن را عقب ماندن از آرزوها معرّفی کرد، بوی معارف اسلامی هم به مشامش نرسیده. چرا مشاوری، انحرافات جنسی را – که در دین از گناهان کبیره است‌ – امری عادی و حتّی خوب به شمار می‌آورد و ما هم حرفی نمی‌زنیم؟
سپردن زندگی به دست کسی که حرف «فردریک»ها را بیشتر از حرف خدا قبول دارد، بردن زندگی زیر تیغ که چه عرض کنم، بردن زیرِ گیوتین است.
فهم عمیق دین را فراموش نکنید. آشنایی با مبانی دینی را از نان شب ضروری‌تر بدانید که پیشوای دانش و معرفت، امیر مؤمنان حضرت علی علیه‌السلام می‏فرمایند: «ای مردم! در دینی که همراه با فهم عمیق نیست، خیری نیست.»(۸)
اهل بیت ما که مهربانی در خانۀ آنها معنا می‌شود، وقتی به مسألۀ فهم دین می‌رسند، با شدّت و تندی حرف می‌زنند.
امام مهربانی‌ها، حضرت علی بن موسی الرضا(ع) نیز می‏فرمایند: «اگر جوانی از جوانان شیعه را می‌یافتم که در دین خویش تفقّه نمی‌کند (به دنبال فهم عمیق دینش نمی‌رود)، او را با شمشیر می‌زدم.»(۹)
راوی می‌گوید: کسی غیر از من، این روایت را این گونه نقل کرده که امام(ع) فرمودند: «بر چنین جوانی، بیست ضربه تازیانه می‌زدم.»
امام(ع) سپس فرمودند: «در دین خدا تفقّه کنید؛ اگرنه اعرابیِ (بیابانیِ) جاهل خواهید بود.»(۱۰)

میزان اعتماد به کتب تربیتی موجود در بازار کتاب
با وجود این همه کتاب‌های تربیتی غربی که در بازار موجود بوده و بیشتر آنها غربی است، تا چه اندازه می‌توان به آنها اعتماد کرد؟
اوّل: تفاوت جهان‌بینی دینی و غربی
نوع نگاه غرب به مفاهیم کلیدی در مسائل تربیتی، با دیدگاه اسلام، بسیار متفاوت است. تعریف این مفاهیم از سوی کسی که اعتقادی به وحی ندارد، نمی‌تواند با نگاه وحیانی و دینی تطبیق داشته باشد. خوش‌بختی، بدبختی، عزّت، ذلّت، شخصیّت، رفاه، وظیفه، حق و… همه از مفاهیم کلیدی‌ای هستند که نگاه غربی و دینی، دو تعریف متفاوت از آنها ارائه می‌دهند. اصلاً چرا این مقوله‌ها؟ تعریف یک متفکّر غربی از موضوع اصلی تربیت – که خود انسان است – با تعریف انسان از نگاه دین، تفاوتی از زمین تا آسمان دارد. هدف آفرینش، هدف از زندگی مشترک و هدف از تربیت از نگاه این دو تفکّر، یکسان نیست. روش‌های تربیتی هم مبتنی بر همین مفاهیم است.
برای ملموس شدن بحث، یک مثال کاربردی می‌آوریم. وقتی از دیدگاه دینی، هدف خلقت، خدایی شدن و مسیر آن هم بندگی معرّفی شد، انسانیّت انسان در بندگی او خلاصه می‌شود. بندگی هم، یعنی در مقابل هر آنچه خدا می‌گوید، «چشم» بگو و بر چشم بگذار. با این نگاه، خوش‌بخت، کسی است که به عبودیت برسد؛ اگرچه ممکن است در این مسیر، سختی‌های بسیاری هم متحمّل شود؛ امّا اگر هدف آفرینش، رفاه بیشتر شد، یا به تعبیر دیگر، هدف زندگی، تن آسودگی بیشتری باشد، شما وقتی احساس خوش‌بختی می‌کنید که رفاه بیشتری داشته باشید. مبانی تربیتی غرب، انسان را به این سمت از زندگی می‌بَرَد؛ امّا مبانی تربیتی اسلام، انسان را به سوی بندگی سوق می‌دهد.
یکی از مقوله‌های بسیار مهم روان‌شناسی، بحث آرامش است. آرامش، همان متاعی است که بسیاری از انسان‌ها حاضرند آن را به هر قیمتی شده به دست آورند. در فرهنگ دینی از آرامش با عنوان‌های گوناگونی مثل اطمینان و سکونت و سکینه و… یاد شده است. در روان‌شناسی دینی به هیچ وجه نمی‌توان با گناه به آرامش رسید؛ امّا یک سؤال! تعریف گناه از نگاه روان‌شناسی غربی چیست؟ ارتباط‌های آن‌چنانی با جنس مخالف، رقص و موسیقی‌های طرب‌آلود، در روان‌شناسی غربی آرامش‌بخش معرّفی می‌شود؛ ولی آیا این کارها با توجّه به معارف دینی می‌تواند آرامش‌بخش هم باشد؟ از نگاه دینی، هیچ انسانی با گناه نمی‌تواند به آرامش برسد.
رهبر معظّم انقلاب، در جمع اساتید دانشگاه فرمودند: «ما در زمینۀ علوم انسانی، کار بومی، تحقیقات اسلامی چه قدر داریم؟ کتاب آماده در زمینه‌های علوم انسانی، مگر چه قدر داریم؟ استاد مُبرّزی که معتقد به جهان‌بینی اسلامی باشد و بخواهد جامعه‌شناسی یا روان‌شناسی یا مدیریت و غیره درس بدهد، مگر چه قدر داریم که این همه دانشجو برای این رشته‌ها می‌گیریم؟ این، نگران کننده است. بسیاری از مباحث علوم انسانی، مبتنی بر فلسفه‌هایی هستند که مبنایش مادّی‌‌گری است، حیوان انگاشتن انسان است، عدم مسؤولیت انسان در قبال خداوند متعال است، نداشتن نگاه معنوی به انسان و جهان است و خُب! این علوم انسانی را ترجمه کنیم، آنچه را غربی‌ها گفتند و نوشتند، عیناً ما همان را بیاوریم به جوان خودمان تعلیم بدهیم، در واقع، شکّاکیت و تردید و بی‌اعتقادی به مبانی الهی و اسلامی و ارزش‌های خودمان را در قالب‌های درسی به جوان‌ها منتقل کنیم. این، چیز خیلی مطلوبی نیست.»(۱۱)

دوم: آشنایی با مبانی دینی، پیش از استفاده از راه‌کارهای غربی
با توجّه به اختلاف موجود میان جهان‌بینی غربی و اسلامی، باید گفت کسی که می‌خواهد از کتاب‌های روان‌شناسی غربی استفاده کند، باید با مبانی اندیشۀ دینی آشنا باشد تا در استفاده از روش‌های تربیتی آنها، دچار انحراف نشود. متأسّفانه برخی افراد به جهت علاقۀ فراوان به مباحث روان‌شناسی و تربیت، با عجله و بدون آشنایی با مبانی دینی، سراغ این کتاب‌ها می‌روند و در عمل، اعتقاداتشان رنگ همان مبانی را گرفته است.
پس از آشنایی با مبانی اندیشۀ دینی، نمی‌توان انکار کرد که برخی راهکارهای کتب غربی، قابل استفاده است.
مقام معظّم رهبری، در جمع خواهران قرآن‌پژوه فرمودند: «من دربارۀ علوم انسانی، گلایه‌ای از مجموعه‌های دانشگاهی کردم، بارها؛ این اواخر هم همین جور. ما علوم انسانی‌مان بر مبادی و مبانی متعارض با مبانی قرآنی و اسلامی بنا شده است. علوم انسانی غرب، مبتنی بر جهان‌بینی دیگری است؛ مبتنی بر فهم دیگری از عالم آفرینش است و غالباً مبتنی بر نگاه مادّی است. خُب! این نگاه، نگاه غلطی است؛ این مبنا، مبنای غلطی است. این علوم انسانی را ما به صورت ترجمه‌ای بدون این که هیچ گونه فکر تحقیقی اسلامی را اجازه بدهیم در آن راه پیدا کند، می‌آوریم تو دانشگاه‌های خودمان و در بخش‌های مختلف، اینها را تعلیم می‌دهیم؛ در حالی که ریشه و پایه و اساس علوم انسانی را در قرآن باید پیدا کرد. یکی از بخش‌های مهم قرآن‌پژوهی، این است. باید در زمینه‌های گوناگون به نکات و دقایق قرآن، توجّه کرد و مبانی علوم انسانی را در قرآن کریم جست و جو و پیدا کرد. این یک کارِ بسیار اساسی و مهمّی است. اگر این شد، آن وقت متفکّرین و پژوهندگان و صاحب نظران در علوم مختلف انسانی می‌توانند بر این پایه و بر این اساس، بناهای رفیعی را بنا کنند؛ البتّه آن وقت می‌توانند از پیشرفت‌های دیگران، غربی‌ها و کسانی که در علوم انسانی پیشرفت داشتند، استفاده هم بکنند؛ لکن مبنا باید قرآنی باشد.»(۱۲)

پی‌نوشت
۱ـ ر.ک: نشریۀ معرفت، سال بیست و دوم، شمارۀ ۱۸۹، شهریور ۹۲، ص ۱۰۵٫
۲ـ بحارالأنوار، ج‏۱۰۰، ص۲۵۳٫
۳ـ الکافی، ج‏۵، ص ۳۲۸٫
۴ـ وسائل الشیعه، ج۲۱، ص۲۸۵٫
۵ـ کتاب من لایحضره الفقیه، ج‏۴، ص ۱۶٫
۶ـ سورۀ نساء: ۴، آیۀ۱۹٫
۷ـ سخنرانی رهبر حکیم انقلاب در جمع حوزویان/ ۲۹ مهر ۸۹(به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظّم رهبری)
۸ـ بحارالأنوار، ج۱، ص ۱۷۴٫
۹ـ توضیح این که در گذشته برای تنبیه افراد، گاهی از غلاف شمشیر یا پهنای آن استفاده می‌شد.
۱۰ـ بحارالأنوار، ج۷۵، ص۳۴۶٫
۱۱ـ سخنرانی حضرت معظم له/ ۸ شهریور ۸۸(به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظّم رهبری).
۱۲ـ سخنرانی حضرت معظم له/ ۲۸ مهر ۸۸(به نقل از همان).

سوتیتر:
۱٫
مشاورانی که روان‌شناسی غربی خوانده‌اند، باید بدانند نگاه غرب به زندگی و زندگی مشترک و طلاق، زمین تا آسمان با نگاه دین متفاوت است. از هم پاشیدن یک زندگی در غرب، به اندازۀ تشکیل آن، آسان است. نگاه مادّی‌گرای علوم غربی نمی‌تواند قداستی را که دین برای زندگی مشترک قائل است، بفهمد تا چه رسد به این که بخواهد بر اساس آن قداست، دربارۀ تداوم یا تمام شدن یک زندگی نظر بدهد.

۲٫
* در تمام مشاوره‌های اختلاف حادّ زناشویی، یکی از اصلی‌ترین چیزهایی که باید دنبالش بود، این است که آیا این دو یکدیگر را دوست دارند یا نه؟ اگر دوست داشته باشند، امید برای اصلاح، فراوان است. البته این بدان معنا نیست که دوست داشتن به تنهایی و بدون انجام دادن هیچ کار دیگری منجر به اصلاح می‌شود و به این معنا هم نیست که اگر دو نفر یکدیگر را دوست نداشتند، هیچ امیدی به اصلاح زندگی‌شان وجود ندارد

۳٫
* یکی از مقوله‌های بسیار مهم روان‌شناسی، بحث آرامش است. آرامش، همان متاعی است که بسیاری از انسان‌ها حاضرند آن را به هر قیمتی شده به دست آورند. در روان‌شناسی دینی به هیچ وجه نمی‌توان با گناه به آرامش رسید؛ امّا ارتباط‌های آن‌چنانی با جنس مخالف، رقص و موسیقی‌های طرب‌آلود، در روان‌شناسی غربی آرامش‌بخش معرّفی می‌شود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *