درسهائی از تاریخ تحلیلی قسمت دوم

حجه الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی
معیارهائی برای استفادۀ صحیح از تاریخ اسلام
۳ـ عدالت و وثوق راوی و گوینده
همانگونه که گفته شد یکی از معیارها برای پذیرفتن یک خبر و حدیث عدالت و درستی گوینده است، و دلیل آن نیز روشن است زیرا کسی که تقوای در کردار و گفتار نداشته باشد و به اصطلاح فاسق و دروغگو باشد گفتار و کردارش قابل اعتماد و عمل نیست، و دلیل نقلی و قرآنی نیز آیۀ معروف «نبأ» است که در سورۀ حجرات، آیۀ ۶ آمده که خدای تعالی می فرماید:
       •          ».
ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر فاسقی برای شما خبری آورد تفحص و تحقیق کنید (و بدون تحقیق بگفتۀ او عمل نکنید ) مبادا بمردمانی از روی نادانی آسیبی رسانید و از آنچه کرده اید پشیمان شوید.»
مفسران گویند این آیه در شأن ولیدبن عقبه نازل شد، که پیغمبر اسلام «ص» او را برای گرفتن زکات از حارث بن ضرار خزاعی فرستاد و این حارث پیش از آن نزد رسولخدا آمده بود و از آنحضرت خواسته بود تا در تاریخ معینی کسی را برای گرفتن زکات نزد او بفرستد، و در تاریخ تعیین شده رسولخدا ولید را فرستاد، امّا ولید مقداری که از مدینه خارج شد ترسید، و بدون اینکه بنزد حارث خزاعی و قبیلۀ او برود بنزد پیغمبر بازگشت و بدروغ گفت:
حارث زکات نداد و میخواست مرا بکشد!
رسول خدا گروهی را برای گرفتن زکات و تسلیم حارث بسوی او گسیل داشت.
از آنسو حارث بن ضرار که دید در موعد مقرّر فرستادۀ رسول خدا نیامد نگران شده گفت: رسولخدا برای گرفتن زکات با من موعدی را مقرر کرده بود و لابد اتفاقی افتاده و باید برای تحقیق بمدینه برویم. و بهمین منظور با چند تن از افراد قبیلۀ خود بسوی مدینه حرکت کرد، و فرستادگان رسولخدا نیز به طرف قبیلۀ حارث براه افتادند.
و در راه به یکدیگر رسیده و چون حارث از آنها پرسید: به کجا مأمور هستید؟
گفتند: بنزد تو.
پرسید ـ برای چه؟
گفتند: برای آنکه رسول خدا ولیدبن عقبه را برای گرفتن زکات بنزد شما فرستاده و شما از دادن زکات خودداری کرده و خواسته اید او را بقتل برسانید!
حارث که سخت ناراحت شده بود سوگند یاد کرد که نه ولید را دیده ام و نه او بنزد من آمد.
و بدنبال این گفتگو همگی بنزد رسولخدا بازگشتند و جریان را بعرض رساندند و بدنبال آن ماجرا، این آیۀ شریفه نازل گردید.
و این ولیدبن عقبه که قرآن به فسق او شهادت داده برادر مادری عثمان بن عفان بود که چون عثمان بخلافت رسید او را به حکومت کوفه منصوب کرد، و پیوسته شراب میخورد تا آنکه روزی در حالی که کاملاً مست بود برای نماز صبح به مسجد آمد و بجای دو رکعت، چهار رکعت نماز صبح خواند و تازه پس از سلام نماز رو به مأمومین کرده گفت:
« أفلا ازیدکم »؟
آیا میخواهید باز هم بخوانم؟
که این عمل مسلمانانی را که در مسجد بودند بخشم آورده و با مشت و لگد و ضرب و شتم او را بیرون کردند.
و در نقل دیگری است که سجده ها را طولانی کرد و بجای ذکر سجده مرتباً می گفت:
« اشرب و اسقنی »!
خود بیاشام و جامی هم بمن ده!
باری این آیۀ شریفه بصراحت میگوید : اگر فاسقی برای شما خبری آورد تحقیق کنید و بگفتۀ او عمل نکنید! و بگفتۀ علماء و دانشمندان این آیه ارشاد به همان حکم عقل است که بگفتۀ فاسق و گناهکار بی بند و باری که پای بند راستگوئی و صداقت نیست نمی شود عمل کرد.
از آنسو ما وقتی تاریخ را می نگریم و می بینیم که تاریخ اسلام بیش از هشتاد سال در نزد بنی امیه و پس از آن حدود پانصد سال در دست بنی عباس قرار گرفت و آنها که اکثراً مردمانی فاسق و بی بند و بار بوده و پیوسته بنفع خود پول خرج می کردند و با تطمیع و تهدید و حقوق و حبس و شکنجه و غیره افرادی همانند خود را اجیر کرده بودند تا بنفع آنها و به ضرر رقبای ایشان که بنی هاشم و اولاد علی علیه السلام بودند اززبان پیغمبر خدا و صحابه حدیث جعل کنند و در منبرها و مجامع عمومی برای مردم بخوانند، ما چگونه می توانیم بدون تحقیق روایاتی را که در کتابهای تاریخی و غیره رسیده است بپذیریم.
و بالاتر آنکه در آغاز خلافت بنی امیه معاویه بن ابی سفیان جمعی از خود همین صحابه را اجیر کرده بود تا از زبان پیغمبر اسلام در مدح ابوسفیان و معاویه، و در مذمّت علی بن ابیطالب علیه السلام و نزدیکان آنحضرت حدیث دروغی جعل کند!
و با سابقه ای که از معاویه و دودمان بنی امیه داریم که جز به ریاست و حکومت به هیچ چیز دیگر نمی اندیشند و همه را فدای آن میکردند، و بلکه طبق نقل اهل تاریخ در صدد محو اساس اسلام و نام پیغمبر اسلام نیز بودند، بخوبی می توانیم بفهمیم که چه جنایتی بدست اینها در تاریخ اسلام انجام شد، و چگونه حقایق و مقدسات اسلام بازیچه و ملعبۀ دستهای ناپاک اینان قرار گرفت.
مسعودی در مروج الذهب از مطرف بن مغیره بن شعبه نقل می کند که:
« مطرف بن مغیره گفت من با پدرم در شام مهمان معاویه بودیم و پدرم در دربار معاویه، زیاد تردّد می کرد و او را ثنا می گفت. شبی از شبها پدرم از نزد معاویه برگشت ولی زیاد اندوهگین و ناراحت بود. من سبب آن را پرسیدم. گفت: این مرد، یعنی معاویه مردی بسیار بد بلکه پلیدترین مردم روزگار است. گفتم مگر چه شده؟ گفت من به معاویه پیشنهاد کردم اکنون که تو، به مراد خود رسیدی و دستگاه خلافت اسلامی را صاحب گشتی، بهتر است که در آخر عمر با مردم به عدالت رفتار می نمودی و با بنی هاشم اینقدر بدرفتاری نمی کردی چون آنها بالاخره ارحام توأند و اکنون چیزی دیگر برای آنها باقی نمانده که بیم آن داشته باشی که بر تو خروج کنند، معاویه گفت: هیهات، هیهات! ابوبکر خلافت کرد و عدالت گستری نمود و بیش از این نشد که بمرد و نامش هم از بین رفت و نیز عمر و عثمان همچنین مردند با اینکه با مردم نیکو رفتار کردند اما جز نامی باقی نگذاشتند و هلاک شدند ولی برادر هاشم (یعنی رسول خدا) هر روز پنج نوبت بر نام او در دنیای اسلام، فریاد می کنند، اشهد انَّ محمداً رسول الله می گویند « فایّ عملٍ یبقی مَعَ هَذا لا امّ لَکَ، لا والله إلّا دفناً دفنا» پس از آن که نام خلفاء ثلاث بمیرد و نام محمد زنده باشد دیگر چه عملی باقی خواهد ماند، جز آن که نام محمد دفن شود و اسم او هم از بین برود»
و گویند: مأمون عباسی وقتی این حدیث را شنید دستور داد معاویه را علناً لعن کنند، و سپس جریانی پیش آمد و دوباره جلوی این کار را گرفت.
و این حدیث پرده از روی باطن معاویه که سرسلسلۀ این شجره خبیثه است بخوبی برمیدارد، و در مورد خلفای پس از او خیلی بدتر از این نقل کرده اند.
و در مورد اجیر کردن اصحاب رسول خدا برای جعل حدیث در مذمت امیر المؤمنین علیه السلام و مدح دشمنان آنحضرت ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می نویسد:
« استاد ما ابو جعفر اسکافی گفته … معاویه جمعی از صحابه و تابعین را گمارده و برای آنها پاداش و حقوقی معیّن کرده بود تا اخبار زشتی در مذمت علی بن ابیطالب علیه السلام جعل کنند که از آنجمله بود (در اصحاب) ابوهریره و عمروبن عاص و مغیرهبن شعبه، و از تابعین عروه بن زبیر…»
و پس از نقل قسمتی از خبرهای جعلی و دروغی که بوسیلۀ آنها منتشر شد داستان جالبی از یکی دیگر از حدیث سازان حرفه ای بنام: «سمرهبن جندب» نقل میکند بدین شرح:
«… معاویه یکصد هزار درهم به سمرهبن جندب داد تا روایتی جعل کند که آیۀ شریفه «و من الناس من یعجبکَ قَوله فی الحیاه الدنیا و یشهدالله علی مافی قلبه و هو الدالخصام…» که دربارۀ شخص منافقی بنام اخنس بن شریق نازل شده بود، دربارۀ علی بن ابیطالب علیه السلام نازل شده
و آیۀ بعدی که فرماید «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤف بالعباد» که مفسران شیعی و سنی گفته اند و روایت کرده اند که در شب هجرت رسولخدا صلّی الله علیه و آله و فداکاری بی نظیر امیر مؤمنان علیه السلام که حاضر شد در بستر آنحضرت بخوابد و درشأن آن حضرت نازل شده، دربارۀ ابن ملجم مرادی نازل گردیده.
سمره حاضر نشد با صد هزار درهم چنین جنایتی مرتکب شود و معاویه صد هزار درهم دیگر اضافه کرد، باز هم حاضر نشد تا بالاخره با چهارصد هزار درهم معامله جوش خورد، و سمره حاضر شد و اینکار را انجام داد.
و از مدائنی نقل شده که گفته است:
«معاویه به کارگزاران خود در همه جاها نوشت: شهادت هیچ یک از شیعیان علی بن ابیطالب را نپذیرید… و بنگرید تا هر کس از طرفداران عثمان نزد شما هستند و فضائل او را نقل می کنند آنها را بخود نزدیک کنید و گرامی دارید، و هر کس در فضیلت عثمان حدیثی نقل کرد نام او و پدر و فامیل او را برای من بنویسید… کارگزاران نیز بکار افتاده و همین امر سبب شد تا احادیث بسیاری در فضیلت عثمان در هر شهری نقل و جمع آوری شد، و بخاطر جایزه های زیاد و جامه و زمین و باغ و غیره که از معاویه می گرفتند سیل «حدیث» و کاروانهای «خبر» بدربار معاویه و کارگزاران او سرازیر شده و جریان یابد… و مدتی بر این منوال گذشت.
کار بجائی رسید که معاویه به کارگزاران مزبور نوشت: حدیث در فضیلت عثمان زیاد شده و از حدّ گذشته و همه شهرها و قراء و قصبات را پر کرده، از این پس با رسیدن این بخشنامه دستور دهید در فضیلت دیگر صحابه و خلفاء گویند، ولی اجازه ندهید أحدی از مسلمانان حدیثی دربارۀ ابوتراب روایت کنند…
و همین سبب شد تا حدیثهای جعلی و دروغی که هیچ حقیقت نداشت در مناقب دیگر صحابه نقل کنند و آنها را در منابر ذکر کرده و به معلمان یاد دهند و آنها نیز برای بچه ها در مدرسه ها بازگو کرده و تدریجاً جزء درسهای روزانۀ آنها قرار گرفت و آنها روایت کرده و همچون قرآن کریم بیکدیگر یاد میدادند تا آنجا که بدختران و زنان و خدمتکاران خود نیز یاد دادند… و مدتی هم بر این منوال گذشت…
سپس به همان کارگزاران نوشت: از این پس بنگرید تا هرکس که ثابت شد شیعه علی و دوستدار او و یا دوستدار خاندان او است نام او را از حقوق بگیران بیت المال قطع کرده و همۀ امتیازات و عطایای او را حذف کنید… و بدنبال آن نامۀ دیگری رسید به این مضمون:
که هر کس بدوستی علی بن ابیطالب و خاندان او متّهم شد او را دستگیر نموده و خانه اش را خراب کنید، که در آنموقع سخت ترین بلاها و گرفتاریها متوجه مردم عراق و بخصوص مردم کوفه شد، و کار بجائی رسید که شیعیان علی بن ابیطالب با ترس شدید بخانۀ دوستان خود که آنها را می شناختند رفته و در پنهانی با یکدیگر سخن بگویند، و جرأت آنکه نزد زن و بچه و یا خدمتکار آنها نیز سخنی بگویند نداشتند.
اینجا بود که حدیثهای دروغ و بهتان بسیارشد و قاضیان و والیان بر این منوال روزگار خود می گذراندند، و آنوقت بود که آزمایش سختی پیش آمد و از همه گروهها بیشتر، قاریان ریاکار و افراد ضعیف الایمانی که تظاهر به خضوع و عبادت می کردند دچار لغزش شده و بخاطر نزدیکی به کارگزاران معاویه و کسب مال و منال و زمین و باغ و خانه و تقرب بدربار حدیثهای زیادی را بدروغ جعل کردند، و این حدیثهای جعلی و دروغ تدریجاً به متدینین و کسانی که از دروغ پرهیز می کردند منتقل گردید، و بخیال اینکه آنها صحیح است و راست است آن حدیثها را پذیرفته و روایت کردند، و اگر میدانستند دروغ و باطل است هیچگاه نقل نمی کردند… و کار بر همین منوال گذشت تا آنگاه که حسن بن علی علیهما السلام از دنیا رفت که بلاء و آزمایش سخت تر و فزونتر گردید…»
و این بود شمّه ای از تاریخ حدیث و سرگذشت اخباری که در فضائل اصحاب و دیگران از زبان مورخین اهل سنت نقل شده، و جنایتی که دستگاه خلافت معاویه با سنت رسول خدا انجام داد، و بنفع خود و بستگان خود آنهمه حدیث جعلی و دروغ درمیان اخبار و روایات وارد سازند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *