درسهائی از تاریخ تحلیلی قسمت چهارم

حجه الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی
معیارهائی برای استفادۀ صحیح از تاریخ اسلام
آیا صحابی پیغمبر بودن میتواند ملاک باشد در برابر آنچه گفته شد جمعی از برادران اهل سنّت صحابی پیغمبر بودن را نیز بعنوان یکی از ملاکها برای صحت روایت و اعتبار راوی آن ذکر کرده اند، و بلکه گفته اند: اگر کسی افتخار مصاحبت پیغمبر را پیدا کرده ما باید او را از هر گناهی پاک و مبرا دانسته، و چشم و گوش بسته- و به اصطلاح تعبّداً- بگوئیم که او عادل است و گناهی نکرده است. و اگر باور کردن این حرف برای شما دشوار است به عبارت زیر توجه کنید: این حجر عقلانی- یکی از دانشمندان بزرگ اهل سنت- در کتاب «تطهیر اللسان» که بدنبال «الصواعق المحرقه» چاپ شده می گوید: «إِعلَم أَنَّ الَّذِی أَجمَعَ عَلَیهِ أَهلُ السُّنَّهِ وَ الجَماعَهِ أَنَّهُ یَجِبُ عَلی کُلِّ مُسلِمٍ تَزکِیَهُ جَمیِعِ الصَّحابَهِ باثباتِ العَدالَهِ لَهُ…»
یعنی بدانکه آنچه اهل سنت و جماعت بر آن اجماع کرده اند آن است که واجب است بر هر مسلمانی تزکیۀ همۀ صحابه به اینکه عدالت را برای آنها ثابت کند… یعنی واجب است هر مسلمانی به زور و بی چون و چرا بگوید که همۀ صحابۀ رسول خدا عادل هستند، و چشم و گوش بسته بگوید آدمهای پاک و خوبی بوده اند… حالا ما برای تحقیق بیشتر دربارۀ صحّت و سقم این ادّعا باید قدری بیشتر توضیح دهیم. و ابتداءاً میگوئیم: در اینکه درک مصاحبت رسول خدا (ص) یک افتخاری بوده بحثی نیست، اما بحث این است که آیا این افتخار سبب تطهیر همۀ اعمال بد انسان هم میتواند باشد یا نه؟ اگر ما بخواهیم این ادّعای زور را به پذیریم باید همۀ معیارهای اسلامی و قرآنی را صرف نظر کرده، و بقول معروف کاتولیکتر از پاپ شویم: زیرا ما وقتی می نگریم که در زمان خود رسول خدا (ص) افراد منافق و فاسق و گنهکار بسیاری وجود داشته و رسول خدا از آنها بیزاری جسته و آنها را از خود طرد کرده، و خدای تعالی به فسق آنها گواهی داده و دستور تحقیق و بررسی اخبار ایشان را داده، و از عمل کردن به خبرشان نهی فرموده… و کار بجائی رسیده که پیغمبر خدا سخنرانی کرده و مردم را از دروغ بستن به آنحضرت نهی فرموده و آنها را از عذاب جهنم بیم داده … چگونه میتوانیم همۀ آنها را نادیده گرفته و همان صحابی بودن آنها را ملاک روایت و گفته شان قرار دهیم… مگر همان ولید بن عقبه صحابی نبود که آیه «نبأ» درباره‌اش نازل شد… بشرحی که گذشت؟ و مگر خالدبن ولید صحابی رسول خدا نبود که طبق نقل بخاری در صحیح وابن سعد در طبقات و ابن اثیر در استد الغایه و دیگر محدثین و مورخین در داستان بنی جذیمه که رسول خدا او را برای ویران کردن بتکده‌هاشان بدانسو فرستاد و بدو دستور داد کسی را نکشد… او بر خلاف دستور آنحضرت و روی سوابق قومی و پدر کشته گی … مردان آنها را کشت… و جنایاتی را انجام داد که چون به اطلاع رسول خدا (ص) رسید دست بدرگاه خدای تعالی بلند کرد و سه بار گفت: «اَللهُمَّ إنِّی أََبرَءُ إلَیکَ مِمّا صَنَعَ خَالِدُ…» خدایا من از کار خالد بدرگاه تو بیزاری میجویم… و پس از آن امیر المؤمنین (ع)را برای جبرانِ کار خالد فرستاد و خونبهای کشتگان و بهای اموالشان را که خالد از بین برده بود همه را پرداخت…! حالا در انیجا ما باید بگوئیم که خود رسول خدا (ص) هم بر خلاف اجماع مسلمین عمل کرده….! و از آقای ابن حجر می‌پرسیم آیا شما معتقدید که این اجماع ادّعائی شما قرآن کریم را نیز تخصیص میزند که میفرماید:
«     •           »(سوره نساء آیه ۹۲)
یعنی- هر کس مؤمنی را عمداً بکشد کیفرش دوزخ است که در آن مخلد است و خشم خدا بر او است و خدا او را لعنت کرده و عذاب بزرگی برای او مهیا کرده است! و آیا این معاویه را که شما بخاطر تطهیر او این ادّعای زور را کرده و این حرف نادرست را زده‌ اید با آن همه مؤمنین بزرگی که به قتل رساند و عمداً آنها را کشت همچون عمار یاسر و اویس قرنی و عمروبن حمق خزاعی و مالک اشتر و هزاران مؤمن دیگری که در جنگ صفین و دیگر جاها بقتل رسانید … با این اجماع ادعائی میتوانید از حکم این آیه خارج کرده و غضب و لعنت خدا و آتش دوزخ و عذاب عظیم را از او دور کنید…؟ و آیا آن کسانی را که در جنگهای احد و خیبر و حنین و دیگر جنگهای صدر اسلام از برابر دشمنان اسلام گریختند و بر طبق آیه شریفه :«                              •    » ( سوره انفال آیه ۱۶-۱۷) ای کسانی که ایمان آورده اید هنگامی که کافران را در حال تعرض و تهاجم (در جنگ) دیدار کردید بدانها پشت نکنید و نگریزید، و هر کس بدانها پشت کند- جز آنکه روی مصالحی حمله انحرفی کند یا در صدد یاری دادن به گروه دیگری باشند- و گرنه بخشم خدا برگشته و جایگاهش دوزخ است و بد منزلگاهی است.
اهل جهنم و مورد غضب الهی هستند:
با این گفتار بی دلیل و نامربوط میتوانید تطهیر کنید؟ آیا ما حرف خدا را قبول کنیم و اینگونه افراد را، جهنّمی بدانیم؟ یا حرف ابن حجر عقلانی را و آنها را پاک و پاکیزه و عادل و بهشتی…!؟
مگر خود پیغمبر نفرمود در روز قیامت که میشود من در کنار حضور کوثر ایستاده ‌ام که جمعی از اصحاب مرا میآورند ولی مانع نزدیک شدن آنها بمن میشوند و آنها را دستگیر نموده و برای عذاب میبرند و من میگویم خدایا اینان اصحاب منند!! و خدای تعالی میفرماید: تو نمیدانی که اینان بعد از تو چه کردند؟! و خدای تعالی میفرماید: تو نمیدانی که اینان بعد از تو چه کردند؟! اینان بعد از تو مرتدّ شده و به قهقری برگشتند و حوادث ناگواری ایجاد کردند! و این هم متن حدیث که بخاری در چند جا از کتاب صحیح خود و مسلم در صحیح خود و احمد بن حنبل در مسند و دیگران با مختصر اختلافی نقل کرده اند، و ما متن یکی از روایات صحیح بخاری را انتخاب می‌ کنیم،‌و زحمت پیدا کردن حدیثهای دیگر را خودتان بکشید:
«… عَن أبی هریره عَن النَّبِی(ص)قَالَ: یَرِدُ عَلَیَّ یَومَ القِیامَهِ رَهطُ مِن أَصحابِی فَیُجلَونَ عَنِ الحَوضِ فَأَقُولُ: یا رَبِّ أَصحابِی؟ فَیَقُولُ: إنَّکَ لا عِلمَ لَکَ بِما أَحدَثُوا بَعدَکَ،‌إِنَّهُم ارتَدُّوا عَلی أَدبارِهِمُ القَهقَری…»
ابو هریره از رسول خدا (ص) روایت کرده که فرمود: در روز قیامت گروهی از اصحاب من بر من درآیند ولی آنها را از حوض کوثر دور کنند، من (روی علاقه به آنها) میگویم: پروردگارا اینان اصحاب منند؟ خدای تعالی گوید: تو نمیدانی اینها بعد از تو چه کردند، اینان به پشت های خود و به قهقری بازگشته و مرتدّ شدند! و از این گفتار معلوم میشود که در میان همان صحابه پیغمبر کسانی بودند که پس از رسول خدا (ص) مرتدّ شده و از دین خارج شدند، حالا نمی دانیم درباره آنها با گفتارهای آقای عقسلانی چه موضعی بگیریم؟!
و بهتر آن است که این بحث را با سخن امیر المؤمین (ع) در نهج البلاغه که جامعترین کلمات را در این باب فرموده خاتمه دهیم که می‌فرماید:

إنَّ فِی أَیْدِی النَّاسِ حَقّاً وَبَاطِلاً، وَصِدْقاً وَکَذِباً، وَنَاسِخاً وَمَنْسُوخاً، وَعَامّاً وَخَاصّاً، وَ مُحْکَماً وَمُتَشَابِهاً، وَحِفْظاً وَوَهْماً، وَلَقَدْ کُذِبَ عَلَی رَسُولِ اللهِ -صَلَّی اللهٌ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلََّم- عَلَی عَهْدِهِ، حَتَّی قَامَ خَطِیباً، فَقَالَ: «مَنْ کَذَبَ عَلَیَّ مُتَعَمِّداً فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ». وَإِنَّمَا أَتَاکَ بِالْحَدِیثِ أَرْبَعَهُ رِجَالٍ لَیْسَ لَهُمْ خَامِسٌ:
رَجُلٌ مُنَافِقٌ مُظْهِرٌ لِلْإِیمَانِ، مُتَصَنِّعٌ بِالْإِسْلاَمِ، لاَیَتَأَثَّمُ وَلاَ یَتَحَرَّجُ، یَکْذِبُ عَلَی رَسُولِ اللهِ -صَلَّی اللهٌ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلََّم- مُتَعَمِّداً، فَلَوْ عَلِمَ النَّاسُ أَنَّهُ مُنَافِقٌ کَاذِبٌ لَمْ یَقْبَلُوا مِنْهُ، وَلَمْ یُصَدِّقُوا قَوْلَهُ، وَلکِنَّهُمْ قَالُوا: صَاحِبُ رَسُولِ اللهِ -صَلَّی اللهٌ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلََّم- رَآهُ، وَسَمِعَ مِنْهُ، وَلَقِفَ عَنْهُ، فَیَأْخُذُونَ بِقَوْلِهِ، وَقَدْ أَخْبَرَکَ اللهُ عَنِ الْمُنَاقفِقِینَ بِمَا أَخْبَرَکَ، وَوَصَفَهُمْ بِمَا وَصَفَهُمْ بِهِ لَکَ، ثُمَّ بَقُوا بَعْدَهُ، فَتَقرَّبُوا إِلَی أَئِمَّهِ الضَّلاَلَهِ، وَالدُّعَاهِ إِلَی النَّارِ بِالزُّورِ وَالْبُهْتَانِ، فَوَلَّوهُمُ الْأَعْمَالَ، وَجَعَلُوهُمْ حُکَّامً عَلَی رِقَابِ النَّاسِ، فَأَکَلُوا بِهِمُ الدُّنْیَا، وَإِنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوکِ وَالدُّنْیَا، إِلاَّ مَنْ عَصَمَ اللهُ، فَهذَا أَحَدُ الْأَرْبَعَهِ.
وَرَجُلٌ سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اللهِ شَیْئاً لَمْ یَحْفَظْهُ عَلَی وَجْهِهِ، فَوَهِمَ فِیهِ، وَلَمْ یَتَعَمَّدْ کَذِباً، فَهُوَ فِی یَدَیْهِ، یَرْوِیهِ وَیَعْمَلُ بِهِ، وَیَقُولُ: أَنَا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللهِ -صَلَّی اللهٌ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلََّم-، فَلَوْ عَلِمَ الْمُسْلِمُونَ أَنَّهُ وَهِمَ فِیهِ لَمْ یَقْبَلُوهُ مِنْهُ، وَلَوْ عَلِمَ هُوَ أَنَّهُ کَذلِکَ لَرَفَضَهُ!
وَرَجُلٌ ثَالِثٌ، سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اللهِ -صَلَّی اللهٌ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلََّم- شَیْئاً یَأْمُرُ بِهِ، ثُمَّ إِنَّهُ نَهَی عَنْهُ وَهُوَ لاَ یَعْلَمُ، أَوْ سَمِعَهُ یَنْهَیُ عَنْ شَیْءٍ، ثُمَّ أَمَرَ بِهِ وَهُوَ لایَعْلَمُ، فَحَفِظَ المَنسُوخَ، وَلَمْ یَحْفَظِ النَّاسِخَ، فَلَوْ عَلِمَ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضَهُ، وَلَوْ عَلِمَ الْمُسْلِمُونَ إذْ سَمِعُوهُ مِنْهُ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضُوهُ.
وَآخَرُ رَابِعٌ، لَمْ یَکْذِبْ عَلَی اللهِ، وَلاَ عَلَی رَسُولِهِ، مُبْغِضٌ لِلْکَذِبِ، خَوْفاً للهِ، وَتَعْظیِماً لِرَسُولِ اللهِ -صَلَّی اللهٌ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلََّم- وَلَمْ یَهِمْ، بَلْ حَفظَ مَا سَمِعَ عَلَی وَجْهِهِ، فَجَاءَ بِهِ عَلَی مَا سَمِعَهُ، لَمْ یَزِدْ فِیهِ وَلَمْ یَنْقُصْ مِنْهُ، وَحَفِظَ النَّاسِخَ فَعَمِلَ بِهِ، وَحَفِظَ الْمَنْسُوخَ فَجَنَّبَ عَنْهُ، وَعَرَفَ الْخَاصَّ وَالْعَامَّ، وَمُحْکَمَ والمُتَشَابِهَ فَوَضَعَ کُلَّ شَیْءٍ مَوْضِعَهُ. وَقَدْ کَانَ یَکُونُ مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهٌ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلََّم الْکَلاَمُ لَهُ وَجْهَانِ: فَکَلاَمٌ خَاصٌّ، وَکَلاَمٌ عَامٌّ، فَیَسْمَعُهُ مَنْ لاَ یَعْرِفُ مَا عَنَی اللهُ بِهِ، وَلاَ مَا عَنَی بِهِ رَسُولُ اللهِ -صَلَّی اللهٌ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلََّم- فَیَحْمِلُهُ السَّامِعُ، وَیُوَجِّهُهُ عَلَی غَیْرِ مَعْرِفَهٍ بِمَعْنَاهُ، وَمَا قُصِدَ بِهِ، وَمَا خَرَجَ مِنْ أَجْلِهِ، وَلَیْسَ کُلُّ أَصْحَابِ رَسُولِ اللهِ -صَلَّی اللهٌ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلََّم- مَنْ کَانَ یَسْأَلُهُ وَیَسْتَفْهِمُهُ، حَتَّی إِنْ کَانُوا لَیُحِبُّونَ أَنْ یَجِیءَ الْأَعْرَابِیُّ أَوْ الطَّارِیءُ، فَیَسَأَلَهُ (ع)حَتَّی یَسْمَعُوا، وَکَانَ لاَ یَمُرُّ بِی مِنْ ذَلِکَ شَیْءٌ إِلاَّ سَأَلْتُ عَنْهُ وَحَفِظْتُهُ. فَهذِهِ وَجُوهُ مَا عَلَیْهِ النَّاسُ فِی اخْتِلاَفِهِمْ، وَعِلَلِهِمْ فِی رِوَایَاتِهِمْ.
و طبق گفته سید رضی (ره) این سخنان را امیر مؤمنان هنگامی بیان فرمود که شخصی از آن بزرگوار در مورد خبرهای جعلی و اختلافی که در احادیث موجود در دست مردم دیده میشود پرسش کرد و امام (ع) در پاسخ او فرمود:
– در میان احادیثی که در دست مردم است حقّ هست، باطل نیز هست، راست هست، دروغ هم هست، محکوم هست، متشابه نیز هست، حفظ (و مصون از خطا و اشتباه) هست، موهوم هم هست. و براستی که در زمان رسول خدا (ص)آنقدر دروغ بر پیغمبر بستند که آنحضرت ایستاده سخنرانی کرد و فرمود: کسی که عمداً بر من دروغ به بندد، باید برای خود جایگاهی در آتش دوزخ فراهم کند ( و جایگاه او دوزخ است) . امیر المؤمین (ع)سپس فرمود: و جز این نیست که حدیث را چهار گونه از مردم برای تو آورده و نقل میکنند که پنجمی ندارند:
۱- مرد منافقی که تظاهر به ایمان میکند و اسلام او ساختگی است پرهیزی و باکی از گناه ندارد، و عمداً به رسول خدا دروغ می‌بندد، و اگر مردم میدانستند که او منافق و دروغگو است سخنش را نمی پذیرفتند و گفتارش را تصدیق نمیکردند، ولی مردم میگویند: او صحابی رسول خدا است که آنحضرت را دیده و از او شنیده و فرا گرفته است، و روی همین باور (غلط) گفتارش را میگیرند و می‌ پذیرند!! در صورتیکه خدا وضع منافقان را بتو خبر داده و توصیف آنها را برای تو کرده است. و همین افراد پس از رسول خدا ماندند، و به دربار زمامداران گمراهی و آنها که مردم را با زور و بهتان بسوی آتش دوزخ خواندند (مانند معاویه و دیگران) تقرّب جستند، و آنها نیز این افراد را بر سر کارها گماردند، و بر گردن مردم سوار کرده و (بجان و مال مردم) حاکم کردند، و به کمک آنها دنیا را خوردند. و مردم نیز (همیشه) بدنبال زمامداران و (مادیات) دنیا هستند مگر آنکس را که یکتا نگهداری کند! این یکی از چهار دسته:
۲- (دوّم) مردی است که چیزی از رسول خدا شنیده ولی آنطور که باید و شاید آنرا حفظ نکرده و در آنچه شنیده اشتباه کرده (و روی همان اشتباه حدیث را نقل میکند) و از روی عمد دروغ نمی گوید، و این شخص نیز همان (حدیث اشتباهی) در نزد او است و همان را روایت میکند و بدان عمل میکند و میگوید: من آنرا از رسول خدا شنیدم. و اگر مسلمانان بدانند که وی (در نقل حدیث) اشتباه کرده از او نمی پذیرند، و خود نیز اگر بداند که اشتباه است آنرا به یکسو می اندازد (و از رسول خدا نقل نکرده و بدان عمل نمی کند).
۳- مردم سوم کسی است که از رسول خدا(ص)شنیده است که به چیزی دستور داده (و همانرا شنیده) و سپس رسول خدا (ص)از همان چیز نهی کرده ولی این شخص آن نهی را خبر ندارد (فقط همان امر و دستور را شنیده و نقل می کند). و یا از آنحضرت شنیده که از چیزی نهی فرموده (و تنها همان نهی را شنیده) سپس رسول خدا بدان امر فرموده ولی او نمیداند (و از امر اطلاعی ندارد) و از اینرو این شخص منسوخ (یعنی همان امر و نهی و حکم قبلی را) حفظ کرده و از آن خبر دارد ولی ناسخ (یعنی نهی و امر بعدی را حفظ نکرده (چون خبر نداشته) و اگر میدانست که آن نسخ شده (و دیگر قابل عمل و نقل نیست) آنرا بیکسو می انداخت، و مسلمانان نیز که از او میشنوند اگر میدانستند که آن حکم نسخ شده آنرا ترک میکردند (و عمل نمیکردند)!
۴- و چهارمین نفر کسی است که بر خدا و رسول او دروغ نمی بندد، و از ترس خدا و احترام پیامبرش دروغ را مبغوض دارد و در نقل حدیث نیز اشتباه نمی کند بلکه همانگونه که شنیده با تمام خصوصیات آنرا حفظ کرده، و بهمانگونه نیز که شنیده است صحیح نقل میکند نه در آن زیاد میکند و نه چیزی از آن کم می کند،‌ناسخ را حفظ کرده و بدان عمل نموده، و منسوخ را نیز حفظ کرده و از آن پرهیز نموده، حکم خاص و عام را بخوبی شناخته و هر یک را در جای خود نهاده، وبه متشابه و محکم نیز آشنائی پیدا کرده و شناخته است… و گاه میشد که از رسول خدا(ص)(روی مقتضیات زمان و مکان) سخنی صادر میشد که دو چهره و دو صورت داشت (ولی در ظاهر یک چیز دیده میشد) سخنی که مخصوص (بجائی و زمانی) بود، و سخنی که عمومیّت داشت، و کسی که در اینباره شناختی نداشت آنرا می‌شنید و بدون توجه بمعنا و منظور اصلی آنرا بمعنای دیگری که خود فهمیده بود حمل و توجیه میکرد. و همه اصحاب رسول خدا چنان نبودند که هر چه را می پرسیدند معنای آنرا نیز بدانگونه که هست بفهمند (بلکه همین اندازه دل خوش بودند که چیزی را از پیغمبر شنیده و یا بشنوند) تا جائیکه دوست می داشتند یک مرد بادیه نشین و یا رهگذری بیاید و از آنحضرت چیزی بپرسد و آنها بشنوند (و بدون توجه به جهات و به مسائل دیگر بروند و آنرا حفظ و ضبط میکردم! و این بود جهات و علل اختلاف در روایات مردم! و با دقّت کافی در سخنان جامع و کامل آن بزرگوار اجمالی در این بحث برای کسی باقی نخواهد ماند و ضمن اینکه ما را از توضیح بیشتر در اینباره بی نیاز خواهد کرد جهات دیگری را نیز جز آنچه ما ذکر کردیم برای تحقق در صحّت و سقم حدیث بیان فرموده و علل دیگری را نیز برای بی اعتمادی به احادیث نقل شده ذکر میفرماید!
ادامه دارد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *