ارزش ها و مکتب ها عوامل موفقیت نسبی مارکسیسم

به قلم یکی از دانشمندان
قسمت پنجم
در خصوص بخش دوم از عوامل موفقیت نسبی مارکسیسم، اولین مطلبی که بایدمورد توجه قرار گیرد این است که در این نقادی ها ما نمی خواهیم بگوئیم مارکس و انگلس و رهبران دیگر مارکسیسم افرادی کودن و پخمه و بی عرضه و … بوده اند و اصلاً نمی فهمیده اند بلکه مقصود این است که صلاحیت آن ها در سطحی که آن ادعای بزرگ و عظیمشان قرار دارد نیست چه تأسیس مکتب کامل آن هم مکتبی در نقطه مقابل تمام ذخائر انسانی، در حد این افراد خیلی بالاتر است. والا این را نمی شود منکر شد که مارکس و دوستان و بعضی از پیروانش در مقایسه با بسیاری دیگر از رهبران فکری و سیاس اروپا برجستگی های فراوانی داشته اند. اینها افراد زیرک و کاردان و فرصت شناس و موقعیت سنج و پر مقاومت و پر تلاشی بوده اند.
موقعیت را خوب درک کرده اند. نقاط ضعف و قدرت جامعه را تا حدودی بررسی کرده اند. احساسات و عواطف و ابراز تحریک احساس و کبریت آتش کشیدن به انبار باروت را پیدا کرده اند و به کار گرفته اند و زرنگی دیگر آن ها این بوده که این ابزار و اسباب تحریک و تهییج را با اضافه کردن یک سری بافته هائی به نام فلسفه و ایدئولوژی به صورت مکتب عرضه کرده اند که شانس بقاء و دوام بیشتری داشته باشد (و یکی از تفاوت های مارکسیسم و کاپیتالیسم هم در همین جاست که کاپیتالیسم متکی بر یک جهان بینی و ایدئولوژی حساب شده ای نیست و فقط یک شیوه و نظام است بر خلاف مارکسیسم که…)
۱- شعارها
برای اکثریت نیازمند و گرفتار و اسیر و گرسنه و مریض و بی پناه و عصبانی و خشمگین و مأیوس…. چه شعاری بهتر از جامعه بی طبقه، نفی دولت و سرنیزه و زور، از هر کس به اندازه قدرت و به هر کس به اندازه کارش (سوسیالیسم) و یا از هر کس به اندازه قدرتش و به هر کس به اندازه نیازش (کمونیسم) حکومت موقت طبقه کارگر و …؟
ناگفته پیداست که در شرایط آن روز همه جهان و امروز قسمت اعظم جهان این گونه شعارها می توانسته و می تواند بخش عظیمی از محرومان یا جوانان پر احساس حقیقت جو ولی سرخورده را به خود جلب کند، همانطور که جلب کرد!
۲- پی گیری
در مرحله بعد،ادامه و توسعه این جریان نیز احتیاج به زرنگی و موقعیت شناسی و وجود زمینه مساعد دارد که همه اینها در یک قرن گذشته وجود داشته است.
همیشه افراد نیرومند و پرتلاش و دارای قدرت سازماندهی و مدیریت که محصول محیط پر از رنج و نکبت اکثریت محروم دنیا است پیدا شده اند و به این راه افتاده اند (لنین ـ استالین ـ مائو) و زمینه منفی جوامع هم که برای ادامه وجود مارکسیسم مثل محیط دریا برای ماهی است، همیشه بوده و برخوردهای نادرست و حساب نشده سردمداران این محیط ها با این موج هم معمولاً به تشدید جریان کمک کرده زیرا نحوه معالجه این دمل چرکین اکثراً به جای شست و شو و روغن مالی و میکرب کشی با ضرب مشت و چماق تحت مداوا قرار گرفته است.
از نظر فکری و منطقی هم تا آن جا که شهود است در مقابل تبلیغات سهمگین مارکسیسم، کار متمرکز و محکم و متینی صورت نگرفته و یا خیلی کم و محدود بوده و بیشتر با چماق تکفیر سیاسی یا اجتماعی یا مذهبی به جنگ آن ها رفته اند. در محیط اروپا زادگاه مارکسیسم، فلسفه و مکتب اجتماعی کامل و با صلاحیتی وجود نداشته و در کشورهای اسلامی که وجود داشته از آن بهره برداری نشده است.
و به همان اندازه ناچیزی که بهره برداری شده در تقلیل آثار تخریبی آن مؤثر بوده است. در اروپا از جهت اول، یعنی کم کردن نابسامانی ها و کاستن از نارضایتی ها و برخورد مناسب با مردم و با ایجاد وسایل رفاه عمومی و میدان دادن به افکار و آراء و گرفتن زمینه بسیاری از انتقادات و در نتیجه محدود کردن میدان برد شعارهای مارکسیسم و در کشورهای اسلامی که امکان این قبیل اقدامات، کمتر به دست آمده، با عرضه داشتن محدود اسلام تا اندازه ای، عرصه بر مارکسیسم تنگ شده ولی همیشه در ابعاد گوناگون این جوامع سرنخ ها و جای پای مناسب و دست آویز مطلوب آشوب طلبان وجود داشته و دارد.
۳- اقتصاد
تکیه روی اقتصاد و به عنوان عامل اصلی تحولات اگر از نظر فلسفی با این کلیت صحیح نیست، بدون تردید از نظر احساسی در شرایط موجود بسیار با اهمیت است. تردیدی نیست که اقتصاد در تحولات تاریخ نقش بسیار مهمی دارد و مخصوصاً برای افراد سطحی و احساسی و فاقد نیروی فکری عمیق و ژرف نگری و این نقش در دنیای صنعت و سرمایه داری که جلوه های اقتصادی بیش از هر چیز دیگر به چشم می خورد شدیدتر است. تکیه روی چنین نقطه ای خیلی زیرکانه و حساب شده انتخاب شده است.
۴- شعار ضد ظلم
موضع گیری مارکسیسم در سنگر مبارزه ضد ظلم و استثمار (گر چه ریاکارانه) یکی دیگر از عوامل جلب انسان ها است چرا که همیشه اکثریت مردم به نحوی از طرف اقلیت مرفه و حاکم، احساس ظلم و تجاوز می کنند و خیلی آسان به قطب های مبارزه با ستم جذب می شوند.
۵- حمایت از نهضت های آزادی بخش
حمایت از نهضت های آزادی بخش هم (و لو با ادعای شعار) که در قرن گذشته در جریان برخورد ملت های اسیر استعمار با استعمارگران و اشغالچیان توسط بلوک کمونیستی اظهار شده و می شود سهم کمی در جا افتادن مارکسیسم نداشته و ندارد.
۶- فرهنگ انقلابی!
تنظیم تدریجی یک فرهنگ انقلابی با اصطلاحات و واژه های مارکسیستی و رواج آن در سراسر جهان و به کار گرفتن آن توسط نهضت های ملی و انسانی غیر مارکسیستی و یا حتی مارکسیسم هم تاثیر قاطعی در شناساندن و ایجاد انس با مرام مارکسیسم داشته و دارد.
امروز اکثر نویسنده های روشنفکر و مبارز تقریبا در همه زبان های دنیا، در نوشته های خود اصطلاحات و فرهنگ خاص مارکسیسم را استخدام می کننند و این تقلید مثل بسیاری از رشته های دیگر به صورت یک مرض عمومی درآمده، خیلی واضح است که وقتی جوانان در برخورد با همین نوشته ها مجذوب این فرهنگ باشند و در مراحل بعد، مرکز و مبدأ و کانون آن را در مکتبی ببینند که شعارها و عوام فریبی های دیگر هم آن را تزیین کرده، جذب آن شده و از خود گرایش نشان می دهند.
۷- ادبیات
در رابطه با همین مطلب، انبوه نوشته های روشنفکرانه که به صورت داستان و طنز با شیوه تجزیه و تحلیل مادی و مارکسیستی از سطح دبستان گرفته تا دانشگاه را پر کرده و همه جا در اختیار جوانان قرار دارد و مقالات فراوانی که در جراید کشورها، مسائل جاری جهان را با شیوه مارکسیستی تحلیلی می کنند (و حتی کتاب ها و مقالات منتشره از ناحیه سازمان های مسئول مبارزه با مارکسیسم هم از این نقض خالی نیست) در هموار کردن راه کمونیسم نقش مهمی را به عهده گرفته است. اینها و خیلی چیزهای دیگر از این قبیل را در ردیف عوامل مثبت و نفوذ وتوسعه مارکسیسم باید به حساب آورد.
۸- مبالغه
در خاتمه، تذکر این نکته به جا است که امروز درباره نفوذ و توسعه مارکسیسم اغراق و افراط هم می شود و شاید مقداری از این اغراق ها مربوط به عوامل تبلیغی دستگاه های حاکمه کشورهای ضد کمونیست جهان سوم باشد که می خواهند با بزرگ جلوه دادن خطر، جلو بعضی از فعالیت های نامطلوب را بگیرند و یا بعضی از اقدامات خود را توجیه کنند، غافل از اینکه همین افراط ها و اغراق گوئی ها باعث تشویق و تحریص جوانان خام به پیوستن به صفوف مارکسیست ها است.
با توجه به آمار و ارقام، به دست می آید که موفقیت مارکسیسم با همه زمینه های مناسب که در دنیا وجود داشته و با همه عوامل مثبت و منفی که آوردیم، خیلی چشم گیر نیست.
اگر همه مردمی که در کشورهای تحت رژیم کونیستی زندگی می کنند. مارکسیست بودن این مطلب قابل قبول بود ولی امروز واقعیت چنین نیست.
می دانیم که در کشورهای بلوک کمونیستی فقط افرادی که عضویت حزب کمونیست را پذیرفته اند، مارکسیست هستند و نه تمام مردم، و تعداد اعضای حزب کونیست این کشورها نسبت به کل جمعیت آن ها بسیار ناچیز است مثلاً در کشور یک میلیاردی چین تعداد اعضای حزب کمونیست فقط ۳۰ میلیون نفر است یعنی تقریباً ۵/۳% از مردم چین کمونیست اند!
و در شوروی با شصت سال سابقه کونیستی فقط ۱۵ میلیون نفر عضویت حزب کمونیست را پذیرفته اند که در مقایسه با بیش از ۲۵۰ میلیون جمعیت آن کشور، مارکسیست ها تنها ۶% مردم را تشکیل می دهند.
تازه بخش عظیمی از این افراد به خاطر پیوستن به طبقه جدید و رسیدن به مقام و منصب و افتادن در راه ترقی و پیدا کردن نان و آب و زندگی بهتر در این احزاب نام نویسی کرده اند. مگر نه این است که در کشورهای بلوک سرخ برای زندگی بهتر فقط یک راه وجود دارد و آن هم کانال «حزبی گری» است و آن هم «حزب کمونیست».
حال اگر این مقایسه را میان مجموع افراد کمونیست دنیا با جمعیت همه دنیا بکنیم، می بینیم که نسبت کمونیست ها رقم ناچیزی را به خود اختصاص می دهد.
و با توجه به اینکه جمعیت مسلمانان، یک میلیارد یعنی ۲۵% جمعیت دنیا و مسیحیت بیش از نیم میلیارد (۵/۱۲%) و بودیسم ۷% را تشکیل می دهند، نمی شود ادعا کرد که کمونیست نسبت به سایر مکتب های دنیا موفقیت شایانی به دست آورده است.
تخمین درصد نرخ رشد پیروان ادیان جهانی

ادیان سال میلادی درصد رشد سال میلادی درصد رشد سال میلادی درصد رشد
اسلام ۱۹۰۰ ۴/۱۲ ۱۹۸۰ ۵/۱۶ ۲۰۰۰ ۲/۱۹
رومن کاتولیک ۱۹۰۰ ۸/۱۶ ۱۹۸۰ ۵/۱۸ ۲۰۰۰ ۷/۱۸
پروتستان ۱۹۰۰ ۴/۹ ۱۹۸۰ ۹/۷ ۲۰۰۰ ۷
ارتود کس ۱۹۰۰ ۵/۷ ۱۹۸۰ ۸/۲ ۲۰۰۰ ۴/۲
بودائی ۱۹۰۰ ۸/۷ ۱۹۸۰ ۳/۶ ۲۰۰۰ ۷/۵
کنفوسی و نائوئیسم ۱۹۰۰ ۵/۲۳ ۱۹۸۰ ۵/۴ ۲۰۰۰ ۵/۲
هندو ۱۹۰۰ ۵/۱۲ ۱۹۸۰ ۳/۱۳ ۲۰۰۰ ۷/۱۳
شنویسم ۱۹۰۰ ۸/۰ ۱۹۸۰ ۸/۰ ۲۰۰۰ ۰/۱
یهود ۱۹۰۰ ۸/۰ ۱۹۸۰ ۴/۰ ۲۰۰۰ ۳/۰
ادیان طبیعی ۱۹۰۰ ۳/۷ ۱۹۸۰ ۴/۲ ۲۰۰۰ ۸/۱
کل جمعیت جهان ۱۹۰۰ ۱۶۲۰ میلیون نفر ۴۳۷۴ میلیون نفر ۶۲۶۰ میلیون نفر
از آن جا که هیچگونه منبع آماری مطمئنی که بتواند مورد وثوق و قبول بوده و در ضبط و ثبت تعداد واقعی مسلمانان در سر تا سر جهان، مفید و قابل اعتماد باشند، تاکنون به وجود نیامده است، بنابراین بالاجبار به منابع و مآخذ آماری سازمان های جهانی سایر ادیان و انستیتوهای بین المللی باید اکتفا کرد ولی برخورد با آن ها بایستی شرط احتیاط و نیز نتایج مشاهدات هیات های اعزامی جمهوری اسلامی را در مقام سند، مراعات کرد.
گرچه دایره المعارف جهانی مسیحیت با بغض و غرض ارقام مربوط به پیروان آئین مقدس اسلام و پیروان سایر ادیان را منتشر کرده است، معذالک از افزایش مسلمانان در جهان با نرخ رشد ۲/۱۹ درصد که بالاترین نرخ رشد بین تمام ادیان جهان تا سال ۲۰۰۰ می باشد، به این حقیقت اعتراف کرده است که گرایش ملل جهان به سوی اسلام، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی (در سال ۱۹۸۰ با نرخ رشد ۵/۱۶% افزایش یافته و تا سال ۲۰۰۰ تعداد مسلمانان جهان بیش از ۱۲۰۰ میلیون خواهد شد، هر گاه جمعیت مسلمانان جهان را در سال ۱۹۸۰/ ۱۰۰۰ میلیون نفر تخمین کنیم، این افزایش به مراتب بیش از آن چه این دایره المعارف تخمین کرده است، خواهد بود.
تعداد مسلمانان جهان به مقایسه سایر ادیان مهم جهان

دین پراکندگی جغرافیایی تعداد پیروان به میلیون نفر
آمارهای سال های ۱۹۷۹ و ۱۹۸۰
اسلام آسیا، آفریا، اروپا و آمریکا ۱۰۰۰
رومن کاتولیک اروپا و آمریکای لاتین ۷۰۹
پروتستان اروپای مرکزی، انگلیس، آمریکای شمالی و
تعدادی از کشورهای مشترک المنافع انگلیس ۳۴۴
ارتدکس یونان، قبرس و شوروی ۸۵
بودائی جنوب، شرق و مرکز آسیا ۳۰۰
کنفوسیوئیسم و تائوئیسم کشور چین ۳۳۹
هندو در بخشی از آسیا و ۹۰% هند ۴۶۷
شنتوئیسم در خاور دور (آسیا) ۶۱
یهود در سرزمین های اشغالی فلسطین،
شوروی و بیشتر در آمریکا ۵/۱۴
و اگر از پیروزی سیاسی نظامی و حکومت بر قلمرو وسیع جغرافیائی باشد و کسی بخواهد این پیروزی های چشمگیر را به رخ ما بکشد باید در جواب گفت:
این گونه موفقیت ها و پیروزی ها ابدا مربوط به حقانیت مکتب ها نیست، مگر سیادت و سلطه کاپیتالیسم و سرمایه داری جهانخوار پشت سر خود چندین قرن، قدرت عالمگیر نداشت؟ و همین امروز مگر بر پهنه وسیع تری از قلمرو مارکسیسم حکم نمی راند؟
اگر این پیروزی و این قدرت دلیل بر حقانیت مکتب و شیوه و نظام است پس دیگر حرف مارکسیست ها چیست؟
اگر شما حاضرید قبول کنید که موفقیت های فاشیسم و نازیسم و مارشال فرانکو اسپانیا و سالازار پرتغال و ژنرال پرون و خانم کاباره چی او در آرژانتین و فورستر آفریقای جنوبی و ژنرال های اسرائیلی در فلسطین و …. همگی از حقانیت و صلاحیت راه و روش و محتوی و مرام این ها حکایت دارد ممکن است از دیگران هم توقع داشته باشید که به همین دلیل واهی صلاحیت مارکسیسم را بپذیرند.
اصولاً این یک امر کاملاً طبیعی است که انسان در سایه نظم و انضباط و تلاش و استقامت در طرح و توطئه می تواند به اهدافی دست بیابد چه حق و چه باطل بخش اعظم تاریخ بشریت را همین گونه تلاش ها که به طلوع و غروب چنین قدرت هائی منجر شده تشکیل می دهند.
معمول ترین راه تحصیل قدرت و قلمرو در تاریخ بشر این است که چند چهره نامی دور هم بنشینند و طرحی بریزند و کودتائی به راه بیندازند و قدرتی را قبضه کنند و چند صباحی نقشی در تاریخ ایفا کنند و کمونیسم بین الملل هم از این قانون مستثنی نیست. منتهی از طریق حزب مسلح که کودتائی از نوع لنینیسم است نه فرانکوئیسم، شاهد عدم صلاحیت مکتب لنینیسم این است که در همان منطقه های تحت سیطره خویش نتوانسته است در دل مردم نفوذ کند و ده ها سال تبلیغ متمرکز و پی گیر و حساب شده از جلب اعتماد و تمایل مردم عاجز مانده تا جائی که امروز مثلاً در لهستان قدرت و نفوذ معنوی کلیسا بر قدرت حزب کمونیست به مراتب می چربد.
و راستی این نکته جالب و سند گویائی است که در یک کشور کمونیستی که همه امکانات تربیتی در مدت سی سال برای تحکمی ایدئولوژی کمونیسم و بدنام کردن و از صحنه بیرون راندن مذهب استخدام شده، کلیسا که در پشت خود پرونده ای سیاه و کارنامه ای پر از نقاط ضعف دارد، بتواند بیش از حزب حاکم اعتماد مردم و مخصوصاً جوانان را به خود جلب کند و «ویرمنسکی» کاردینال بزرگ لهستان در مقابل حزب کمونیست (این مدعی نجات بشریت) نقطه امید و حامی و پشتیبان مردم باشد و با یک تهدید او حکومت مجبور شود هزاران کارگر زندانی را که به جرم دخالت در شورشی علیه افزایش قیمت ها بازداشت بودند آزاد نماید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *