پرسش ها و پاسخ ها

تقیه
تقیه چیست و مورد آن کجا است؟
تقیه و تقوی از یک ریشه است و در لغت به معنای حفظ و نگهداری است از هر چه انسان از آن بیمناک باشد و بدین مناسبت گاهی بر خود ترس نیز اطلاق می شود.
تقیه امری فطری است زیرا بشر به مقتضای عقل و فطرت خویش، برای دفع شر و ناملایمات از خود هر چیزی که به او وابسته است، دست به کارهائی می زند که ذاتاً به آن ها تمایلی ندارد. از این رو، اگر در موردی ترس بر جان، مال و یا آبروی خویش داشته باشد، در برابر دشمن یا شخص ناشناس، سخنی می گوید یا کاری انجام می دهد که مخالف با عقیده و میل خویشتن است تا از شر احتمالی یا حتمی آن شخص در امان بماند. این اصل تقیه است ولی مسامحه بر معنای دیگری که به نام تقیه مداراتی نیز اطلاق می شود، بیان آن خواهد آمد.
در این جا سئوالی مطرح است که آیا تقیه در امور دینی جایز است و انسان مکلف می تواند بر خلاف مقررات شرع، به بهانه تقیه عمل کند یا جایز نیست بلکه انسان باید طبق دستورات اولیه مذهب خویش عمل کند و لو جانش در خطر باشد؟
برخی از ظاهر بینان چنین تصور کرده اند که تقیه در دین جایز نیست و همین امر را بر پیروان ائمه علیهم السلام خرده می گیرند که بر اظهارات اینان اعتمادی نیست زیرا ممکن است تقیه کنند!
در قرآن، بر جایز بودن تقیه تصریح شده است. خداوند تعالی در سوره آل عمران، آیه ۲۸ می فرماید: «لا یتخذ المؤمنون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین و من یفعل ذلک فلیس من الله فی شیء الا ان تتقوا منهم تقیه…» تقاه به الف خوانده می شود و به معنای تقیه است، یعنی نباید مؤمنان، کفار را دوستان خویش قرار دهند به جای مؤمنین و کسی که چنین باشد، ارتباطی با حزب الله و گروه خدا ندارد مگر این که از آنان تقیه کند. و مراد این است که اگر مورد تقیه باشد جایز است اظهار دوستی و محبت با کفار. لازم به تذکر است که در آیه ۸ سوره ممتحنه آمده است که: دوستی با کسانی که با مسلمانان دشمین نمی کنند اشکال ندارد. و در سوره نحل آیه ۱۰۶ می فرماید «من کفر بالله من بعد ایمانه الا من اکره و قلبه مطمئن عذاب عظیم» کسانی که پس از ایمان به خدا کافر شوند ـ نه آنانکه از روی اکراه کفر را بر زبان جرای سازند ولی دلهایشان به ایمان مطمئن و آرام است بلکه آنان که سینه خود را برای کفر گسترده اند ـ مورد غضب خدایند و برای آن ها عذاب بزرگی است.
این آیه در مورد جناب عمار نازل شده است که برای دفع شکنجه کفار کلمه کفر را بر زبان آورد و سپس با ناراحتی خدمت پیغمبر اکرم (ص) رسید، حضرت وی را دلداری دادند و این آیه را تلاوت فرمودند. بنابراین اصل جواز تقیه در قرآن آمده است و جای تشکیک نیست و از آن جا که حفظ نفس واجب است در موردی که حفظ نفس بر آن متوقف باشد تقیه واجب می شود. ولی تقیه اختصاص به موارد ترس بر جان و مال و امثال آن ندارد بلکه به ملاحظه روایت وارده از اهل بیت علیهم السلام معلوم می شود که تقیه موارد دیگری نیز دارد. مثلاً حفظ وحدت مسلمین و اخوت اسلامی ایجاب می کند که ما در مواردی که بعضی از سنن و آداب مذهبی خویش بلکه گاهی بعضی از واجبات را ترک کنیم. و شاید به همین جهت باشد که حضرت امام دام ظله تأکید می فرمایند که در مکه و مدینه ملاحظه جهانی شود. مثلاً بر مهر نماز نخوانند و به حکمی قاضی اهل سنت در مورد عرفه و عید عمل کنند، و مانند آن. در این گونه موارد ترس بر جان و مال نیست بلکه ممکن است اعتراض نیز نشود ولی اختلاف فقهی مذاهب مسلمین نباید به گونه ای علنی باشد که به وحدت جامعه اسلامی لطمه وارد کند. این یک نوع تقیه است ولی نه بر اساس ترس بر جان و مال بلکه ترس بر وحدت مسلمین. و همچنین گاهی حفظ آبرو و عظمت دین یا مذهب اقتضا می کند که واجبی را ترک کنند. همچنانکه حضرت امام دام ظله ر تحریر الوسیله مواردی از احتیاط که معمولاً شیعه در مورد طواف و امثال آن انجام می دادند حرام دانسته اند به دلیل اینکه موجب وهن مذهب می شود و احتیاجی به آن احتیاط نیست. (به جزء اول تحریر الوسیله ص ۴۳۲ مراجعه شود) این موارد از نوع تقیه مداراتی که ذکر آن خواهد آمد نیست بلکه تقیه اضطراری است که به منظرو دفع یک ضرر از جامعه اسلامی به آن عمل می شود.
نوعی دیگر از تقیه، تقیه مداراتی است که تعبیر از آن به تقیه ـ همانگونه که گفتیم ـ نوعی مسامحه است و منظور خود مدارات است مانند حضور در مجامع و مساجد برادران اهل سنت و سایر اجتماعات مذهبی آن ها که ائمه علیهم السلام بر آن بسیار تأکید فرموده اند و مورد آن ها ترس و خوف نیست بلکه فقط به منظور جلب محبت و ایجاد وحدت و یکپارچگی در امت اسلامی چنین دستوراتی صادر فرموده اند. و بر این اساس حضرت امام در توصیه هائی که به حجاج ایرانی فرمودند دستور دادند که به نماز جماعت در مکه و مدینه حاضر شوید و نماز را در مرکز کاروان ها نخوانید.
در مورد تقیه اضطراری که ترس بر جان و مال است و انسان ناچار است عمل حرامی را انجام دهد یا واجبی را ترک کند باید ملاحظه کند که چه عملی را در مقابل چه ضرری می خواهد انجام دهد. در بعضی از موارد، تقیه حرام است. مثلا اگر کسی را مجبور کنند که مؤمنی را بکشد نمی تواند به عذر تقیه و حفظ نفس، او را بکشد و لو یقین داشته باشد که کشته می شود. و همچنین اگر از وی درخواست کنند عملی را که لطمه ای بر اصل دین یا بعض ضروریات دین وارد می سازد انجام دهد که در این مورد نیز تقیه جایز نیست. و در بعضی از موارد تقیه قطعاً واجب است مانند مواردی که انسان می تواند با مخالفت عملی یک تکلیف ساده یا گفتن یک سخن خلاف حق، جان خود یا دیگری را نجات دهد بدون اینکه به دیگری زیانی برساند یا به اصل دین لطمه ای وارد سازد.
البته موارد مختلف تقیه مورد اختلاف فقها است و شرح و بسیط در این جا ممکن نیست. به هر حال مهم این است که در این موارد با ملاحظه اهمیت چیزی که باید حفظ شود مانند جان خود یا دیگران یا مال خود یا دیگران یا عرض و ناموس خود یا دیگران و ملاحظه زشتی آن عمل که از او درخواست می شود و ملاحظه شخص مبتلا به تقیه باید تصمیم مناسب گرفته شود. ممکن است عملی برای افراد عادی در مورد تقیه اشکال نداشته باشد یا واجب باشد ولی برای رهبر جامعه اسلامی یا امام معصوم جایز نباشدن و شاید بدین جهت در بعض روایات آمده است که امام می فرماید: ما در مورد شرب خمر تقیه نمی کنیم. البته احتمال دیگری در این روایت یا روایات هست که شاید به دلیل وضوح حکم در قرآن و سنت رسول اکرم (ص) امام می فرماید جای تقیه نیست یعنی در قبال حکومت جباران وقت که ائمه علیهم السلام از آنان تقیهن می کردند در مورد شرب خمر و بعضی چیزهای دیگر که در روایت آمده جای تقیه نیست زیرا حجت امام در این موارد روشن است و آن استدلال به آیات قرآن کریم است. این مطلب توضیحی دارد که جای بحث از آن نیست.
از چه کسانی تقیه می شود؟
اما تقیه در امور عادی که مربوط به جهات دینی نمی باشد در مورد هر انسانی و در مقابل هر نوع دشمنی یا شخص ناشناسی ممکن است واقع شود و یک امر طبیعی و فطری است همانگونه که که گذشت و اما تقیه در امور دینی ممکن است از کافر باشد که درباره جناب عمار پیش آمد. البته در مورد اهل کتاب ممکن است نوعی تقیه مداراتی نیز مشروع باشد در صورتی که موجب جلب مودت و جذب آنان به اسلام باشد و ممکن است قیه از اهل مذاهب دیگر اسلامی باشد در صورتی که انسان دچار افراد متعصب شود که اگر رعایت مقررات مذهبی آن ها را ننماید. خطر کشته شدن یا جهات دیگر او را تهدید می کند، خوشبختانه امروز چنین موردی اگر باشد بسیار نادر و در گوشه کنار مناطق غیر متمدن است. و ممکن است تقیه از حکام جور باشد که در این مورد فرقی میان مسلمان و کافر و همچنین مذاهب مختلف اسلامی نیست. زیرا ملاک در آن دارا بودن سلطه جابرانه است که انسان ناچار است مراعات مقررات غیر مشروع آن ها را بنماید برای حفظ جان و مال و آبروی خود و وابستگانش. و باید حتماً ملاحظه جهاتی که ذکر شد بشود. یعنی به بهانه تقیه نباید کاری که لطمه به اصل دین وارد می سازد انجام دهد. و بر این اساس حضرت امام دام ظله تقیه را در زمان طاغوت و در مقابل ستمگری او جایز ندانستند زیرا اساس دین در خطر بود و ممکن است تقیه از افراد معمولی جامعه باشد و به عبارت دیگر از جو حاکم بر جامعه باشد که این نوع تقیه در همه زمان ها مورد ابتلای پیامبران و ائمه علیهم السلام و علماء و بزرگان دین بوده است. این تقیه از نوع تقیه مداراتی است که رهبر با ملاحظه وضع روانی جامعه به دلیل عدم تحمل آن ها به ناچار بعضی از حقایق را از آنان پوشیده می دارد. در این جا نیز اهمیت آن حکم مورد نظر است و در موردی ا زگفتن حقائق خودداری می شود که پوشیدن آن ها صدمه ای به اصل دین و دینداری در جامعه نزند و موجب فسادی بزرگتر از فساد دانستن آن نباشد. باید گفت که این نوع تقیه مورد ابتلای هر فردی که مسئولیت رهبری یا تربیتی فرد یا افرادی را به عهده دارد واقع می شود. پدر بعضی از حقائق را از اهل خانه مخفی می کند. معلم همه حقائق را نمی تواند به محصلین خود بازگو نماید و همچنین سایر مراتب مسئولیت های تربیتی و اداری.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *