حركت انسان به سوی‌ تكامل

تفسير سوره
لقمان ـ قسمت چهارم

آيت الله
مشکيني

محسنين چه
كسانی هستند ؟

در اين آيه
شريفه ، همان گونه كه ملاحظه می كنيم سه صفت برای محسنين بيان شده است « يقيمون
الصّلوة و يؤتون الزّكوة و بالآخرة‌ هم يؤقنون » نماز را برپا می‌ دارند و زكات
اموال خود را می پردازند و به آخرت و معاد اعتقاد و يقين دارند . در اين جا اين
سؤال پيش می آيد كه آيا همين سه امر كفايت می‌ كند كه انسان از گروه نيكوكاران
محسوب شده و خداوند از او راضی و خشنود باشد ؟

در پاسخ می‌گوئيم
:

قويترين
وسيله ارتباط با خدا

خداوند می‌
فرمايد : محسن كسی است كه نماز می خواند ؛ اين اولين نشانه و علامت محسنين است .
اكنون بايد ديد مراد از نماز چيست ؟ نماز قويترين رابطه انسانی با خداوند است .
البته همه عبادت ها ، انسان را با خدا مرتبط می سازد ؛ از وضو و غسل گرفته تا نماز
و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهی از منكر و … كه اين ها واجبات حصولی‌
هستند و تمام اين ها وسيله ارتباط انسان با الله است ولی‌ نماز مهم ترين و عمده
ترين وسيله ارتباط است ، لذا قرآن از آن به عنوان مثال و الگو ياد كرده است .

رابطه انسان
با مخلوق

و امّا زكات
رابطه انسان با مخلوق است ، البته چون برای‌ خدا است ،‌اين هم عبادت است ولی
عبادتی‌ است كه در آن رابطه انسان و خلق خدا مستحكم می‌شود .

دين اسلام
رابطه انسان را با تمام افراد از قبيل پدر ، مادر،‌استاد ، شاگرد ، دوست و حتی‌
دشمن تعيين می‌كند و از انسان می خواهد كه روی‌ اين روابط حساب كند روش و موضع
گيری را به او می آموزد و اين نكته عظيمی‌ است كه دين به انسان می‌ گويد : ای
انسان ! حق نداری انسان بی تفاوت باشی‌ و هيچ گونه موضع گيری نداشته باشی . بايد
در برابر همه چيز موضعت مشخص شود : در مقابل الله ، تسليم ؛ در برابر پدر و مادر ،
مطيع مگر در موارد گناه ؛ در برابر فرزندان ، مربّی خوب ؛ در برابر دوستان ، هدايت
كننده ؛ با دشمنان خدا ، خصم ؛ با دوستان خدا ،‌محبّت و …

بنابراين ،
زكات عبارت است از رابطه خوب با هم كيشان .

اعتقاد به
مبدا و معاد

در بخش سوم
از آيه ، نشانه ديگری كه برای‌ محسنين وضع می كند ،‌اين است كه اعتقاد به معاد و
آخرت دارند .

مراد از
اعتقاد به معاد اين است كه انسان به همه اصول دين پايبند و معتقد باشد زيرا كسی كه
به معاد معتقد شد ، قهراً به مبدا هم اعتقاد دارد و مبدأ همان توحيد و خداشناسی‌
است .

ممكن است
كسی‌ مانند مشركين از قريش ـ كه در مكه بودند ـ معتقد به مبدأ باشد و خدا را قبول
داشته باشد ، امّا همان گونه كه آنان معاد را نمی پذيرفتند ، او هم معاد را قبول
نداشته باشد ولی‌ ممكن نيست كسی پيدا شود كه به معاد پذيرش داشته باشد امّا مبدأ
را قبول نكند ! و اين محال است ، زيرا تا كسی‌ خدا را قبول نكند ، معاد را به طريق
اولی قبول نخواهد داشت .

پس اگر گفته
شود : محسن‌ كسی‌ است كه به معاد اعتقاد دارد ، يعنی مبدأ و رسالت را نيز معتقد
است .

و به عبارت
روشن تر : كسی كه قائل شد به اينكه آخرت دار مجازات و مكافات است و تمام اعمال
كوچك و بزرگ انسان مورد حساب رسی‌ دقيق قرار گيرد ، لابد معتقد است به اينكه دين و
مذهب در عالم دنيا برای‌ او برنامه عملی دارد كه بايد طبق آن برنامه̾ مشخص عمل كند
. و بدون شك بايد بداند كه اين برنامه آسمانی‌ توسط سفرای‌ الهی به او می رسد و آن
سفرا ، پيام آوران معصوم خدايند . و از اين روی قهراً چنين كسی هم توحيد را و هم
نبوّت را پذيرفته است يعنی تمام اصول دين را معتقد می‌ باشد .

نتيجه گيری
:

محسن كسی
است كه 1- معتقد به اصول دين باشد 2- روابطش با الله خوب باشد . 3-روابطش با
مخلوقين و بندگان خدا طبق برنامه و درست باشد . و هدايت قرآن مربوط به چنين شخصی
است .

يقين :

در آخر آيه
آمده است : « و بالآخرة‌هم يؤقنون» به آخرت يقين دارند . مراد از يقين چيست ؟

يقين عبارت
است از باور درونی انسان كه انسان به وسيله عمل ، آن باور درونی‌ را تقويت كرده
باشد .

امام رضا
«ع» در روايتی‌ می فرمايد : « الأيمان فوق الأسلام بدرجة‌و التّقوی‌فوق الأيمان
بدرجة و اليقين فوق التّقوی بدرجة‌و لم يقسم بين العباد شيء أقل من اليقين » . (
كافی ج2 ص52 )

ايمان يك
درجه بالاتر از اسلام است و تقوی يك درجه بالاتر از ايمان است و يقين يك درجه
بالاتر از تقوی‌ است و چيزی در بين بندگان كمتر از يقين تقسيم نشده است .

از اين
روايت چنين برمی آيد كه :

درجات
تكامل

هر انسانی‌
در تكامل روحيش بايد چهار درجه را بپيمايد كه درجه چهارمش، يقين است . و اين درجات
عبارتند از 1- اسلام 2- ايمان 3- تقوی 4- يقين .

در آغاز ،
اسلام است كه به انسان عرضه می‌شود . پيامبر ، قرآنی‌ و آئينی آسمانی می آورد و
طبق برنامه ای‌ به او عرضه می‌كند ، او هم آن را می پذيرد و می گويد : قبول كردم و
تسليم شدم . اسلام همان تسليم شدن و پذيرفتن لفظی است . و اين درجه اول است.

پس از پذيرفتن
ابتدائی ، بايد قلب او نيز اطمينان پيدا كند و به واجبات و محرمات اذعان داشته
باشد . اين دومين درجه است كه همانا ايمان می‌باشد .

درجه سوم
تقوی است . وقتی‌ ايمان در دل وارد شد، مانند موتور انسان را برای‌ عمل تحريك می
كند . اگر انسان در هوای‌ سرد زمستان از خواب راحت برمی‌خيزد و به نماز می‌ايستد
يا در هوای‌ گرم تابستان ، 18 ساعت لب به آب و خوراك نمی‌ زند ( روزه می گيرد ) يا
در مقام لذّت و شهوت ، پاسخ مثبت به نفس امّاره اش نمی دهد و نفس خود را مهار می
كند ،‌در اثر تحريكات تقوی است . بنابراين ، تقوی يعنی انجام واجبات و ترك محرّمات
.

و اما درجه
چهارم كه والاترين مرحله تكامل روحی است ،‌همان يقين می باشد . يقين چراغی است
فروزنده و بسيار روشن كه صفحه̾ قلب را آنچنان روشن و منوّر می سازد كه ديگر قابل
زوال نيست . يقين نيروئی است كه تمام مراحل شك را می زدايد و انسان را در پذيرش و
عمل به احكام صد در صد مطيع و تسليم می سازد .

«اولئك علی
هدیً من ربّهم و أولئك هم المفلحون »

آن
نيكوكاران بر اساس راهنمائی و هدايت پروردگارشان می باشند و همانا آنان رستگارند.

توضيح معنای
آيه نيازمند بحث مختصری است درباره حركت و جهش انسان ها به سوی‌ تكامل .

حركت
انسان به سوی تكامل

ترديدی‌
نيست كه همه انسان ها ـ با قطع نظر از موجودات ديگر ـ در  حركتند و به سوی تكامل می روند ، چنان چه در
آيه شريفه از سوره انشقاق می فرمايد : « يا ايّها الأنسان انّك كادح الی ربّك
كدحاً فملاقيه » .

ای انسان !
تو داری سعی‌ می‌كنی‌ و در حركتی و به سوی‌ پروردگارت گام برمی‌داری كه به آن هدف
برسی‌.

حركت در
بعد فكری

انسان از
ابعاد گوناگون فكری، روانی و عملی در حركت است . پس اين حركت نيازمند هدايت می
باشد . خداوند انسان را وقافله بشری را در بعد حركت ، هدايت می‌كند . يعنی انديشه
آنها اوج پيدا كند .

كودكی كه در
كلاس اول درس می خواند دارای فكر و انديشه است و به تدريج انديشه او اوج می گيرد
تا آنجا كه افق و شعاع فكريش تكامل بيشتری پيدا كرده و از سطح يك شاگرد بلكه يك
دانشجو ، به يك استاد دانشگاه ترقّی پيدا كند.

بنابراين ،
انسان از نظر بعد فكری در حركت است و خداوند او را در اين حركت به وسيله فرستادن
انبياء و كتابهای آسمانی و القاء اتی كه فرشتگان يا خود خداوند بلاواسطه در فكر و
مغز او انجام می‌ دهند ، انديشه او را به سوی كمال هدايت می كند .

حركت در
بعد روانی

در بعد
روانی‌ و اخلاقی‌ نيز حركت انسان به سوی كمال است . ممكن است انسان در ابتدا از
نظر اخلاقی ، ترسو، جبان ، بخيل ، متكبر و دارای عجب باشد . ولی وقتی تحت تربيت
قرار گرفت و انبيا صفات حسنه را برای او روشن كردند ، كم كم صفات زشت و بد او
تبديل می شود به صفات نيكو . جنبش از بين می‌ رود و شجاع می‌ شود ؛ شجاعت اندكش
تقويت شده و نيرو می گيرد ؛ بخلش از بين می رود و سخی‌ می‌ شود ؛ تكبرش زايل شده و
به سوی‌ تواضع می گرايد ، قساوت قلبش به عطوفت و مهربانی و انسان دوستی تبديل می
گردد و به تدريج امثال اين صفت های رذيله از صفحه قلبش زدوده شده و به جای آن ها
صفات حسنه جايگزين می شود .

و انبياء به
اين بعد اخلاقی انسان اهميت و ارزش بسيار قائل شدند و او را بالخصوص در اين بعد
هدايت و تربيت كردند پيامبر اكرم «ص» می فرمايد :« انّما بعثت لأتمّم مكارم
الأخلاق» من مبعوث شدم كه مكارم اخلاق را تكامل بخشم .

اين قدر اين
بعد مورد توجه پيامبران و فرستادگان خداوند بوده است كه گاهی پيامبر بزرگ اسلام
«ص» آئينه به دست می گرفت و هنگامی كه عكس چهره مبارك خود را در آئينه می ديد می
فرمود:«اللهم كما حسّنت خلقی ، فحسّن خلقی » پروردگارا ! همچنان كه قيافه و پيكر
ظاهری مرا نيكو قرار دادی، اخلاق مرا هم نيكو كن . يعنی همچنان كه بدن و شكل ظاهری
من ، انسانی است ، پس روح مرا هم انسانی قرار ده و اگر اخلاق زشتی در من وجود دارد
، از قيافه روحم بزدای تا متّصف به صفات حسنه و اخلاق نيكو گردم و كمال انسانی در
بعد اخلاقی پيدا كنم .

پس انسان در
بعد اخلاقی متحرك است و نياز به هدايت دارد و تكفل هدايت او به دست الله است كه
توسط فرستادگان و كتاب های‌ آسمانی و برنامه های انسان سازش او را هدايت می كند .

حركت در
بعد عملی

بعد سوم
انسان ، حركت در افعال است . بچه از كودكی در حال حركت و جنبش است ولی چون از نظر
فكری ضعيف است ، كارهايش لغو و لهو است و بيشتر به بازی می گذراند ولی به تدريج كه
حركت روح و انگيزه پيدا كرد ، خدمتگزار می‌ شود :

دست درمانده
ای را می‌گيرد و او را نجات می‌دهد ، در جامعه كار خيری انجام می دهد كه نفعش و
بهره اش همگان را در برگيرد و و… و چقدر فاصله است بين كار خير يك انسان و
كارهای لغو و بيهوده يك كودك .

پس همچنان
كه كودك در بعد عملی رو به حركت و كمال می رود ، جامعه انسانی نيز در اين بعد
متحرك است و رو به كمال می رود . و بدون شك در اين بعد حساس نيز نيازمند هدايت است
كه توسط پيامبران راهنمایی می شود كه چگونه از كار لهو و لعب بيرون آيد و كارهای
خوب و مفيد و مثمر ثمر انجام دهد .

انگيزه
خلقت

البته توجه
داريد كه انسان در حركت ها هم از نظر كيفی و هم از نظر كمی رو به كمال می رود زيرا
حركت ها مختلف است ، از حركت جوهری گرفته تا حركت در كيف و كم ( چگونگی و عدد )
انسان در راه پيشرفت و كمال است . پس همچنان كه قوای فكريش در آغاز ضعيف است ، به
تدريج قوی می شود و از حالت ظن و گمان رو به يقين می گذارد، از نظر كمی نيز اگر
دانش او صد باشد ، دويست می شود و كم كم به هزار می رسد و هر چه بيشتر كار كند ؛
بالاتر و والاتر می شود .

و در هر حال
خداوند او را هدايت می كند . و همانا محسنين و نيكوكارانند كه روی اين هدايت های
خداوند به پيش می تازند تا به كمال برسند . و اين است انگيزه و هدف از خلقت و آفرينش
انسان ها .                                                            
ادامه دارد