شناخت ابله سازان و ربّانی سازان

قرآن و سنن الهي در اجتماع بشر

آيت الله محمدي گيلاني

تئاتر
سازمان ملل ، زائيده اپرای سانفرانسيسكو ژوئن 45 است ، سازمان پيچيده ابله سازی كه
از علوم ، عوام، و از عوام ، انعام می سازد .

·       
مسخ مورد بحث از
اقسام تناسخ ممتنع نيست .

·       
دليل اجمالی بر
امتناع تناسخ .

·       
شناخت كامل اصول حركت
جوهری، نوعی ترانسفورميسم را اثبات می كند كه با ترانسفورميسم داروين مباينت دارد.

·       
عقل هيولانی، ماده
اساسی نقش ربوبيت و ابليس آفرينی و ابله سازی است.

·       
سازمان ملل و تراژدی
غم افزا.

·       
اپرای سانفرانسيسكو
ژوئن 45 ، تئاتر سازمان ملل را زائيده.

·       
سازمان پيچيده ابله
سازی كه از علوم، عوام و از عوام، انعام می سازد.

·       
بيان امام صادق «ع »
در شناخت ابله سازان و روايتی از امير المؤمنين «ع».

·       
ربّانی سازان نستوه.

·       
گفتار بانوی ربّانيه
درباره سومين شهيد عزيزش.

شايان توجه است كه مسخ مورد بحث ، غير از مسخ و دگرگونی است كه از اقسام
تناسخ شمرده می شود، چه آنكه مسخ در پندار طائفه ی تناسخيّه اين است که نفوس گروهی
از اشقياء بعد از جدائی از بدنهايشان، ببدنهای حيواناتی كه با آنها تناسب اخلاقی
دارند منتقل ميشوند، مثلاً : نفس حريص پس از مفارقت از پيكر انسانی خويش، بكالبد
خوك و نفس سارق بعد از مرگ ببدن موش و هكذا … انتقال می يابد.

برهان بر امتناع اين توع از مسخ، علاوه بر لزوم اجتماع دو نفس و دو صورت
نوعيّه در عرض هم در ماده واحده كه مبيّن الاستحاله است، همان قاعده «امتناع رجوع
ما بالفعل الی ما بالقوة» است كه اجمالاً تقرير شد، و انطباق آن بر اين مورد
بدينگونه است كه نفوس اشقياء پس از مفارقت از ابدانشان، نفوس مجرّده ای هستند كه
هيچگونه استعداد مادّی در آنها نيست و انتقال آنها بكالبد های حيوانات متناسب
الاخلاق ، نيازمند به قابليت و استعداد است ، و ناگزير برای تحقّق اين تعلّق و
انتقال ، بايد سير تنازلی كنند و از مرتبه̾  عقلانيت بالفعل ، لا اقل ، به مرتبه̾  عقل هيولانی نگونسار شوند و در اين صورت لازم می
آيد كه « ما بالفعل بما بالقوة باز گردد » كه استحاله آن روشن گرديده است .

وامّا انتقال تدريجی اتّصالی بدانگونه كه اصول حركت جوهری و سيلان ذاتی
اقتضاء دارد، نه فقط امری است ممكن كه ضروری الوقوع است، و انسان طبيعی اگر چه نوع
واحدی است ،و نفس ناطقه ، صورت اين نوع طبيعی است، ولی عين همين نفس ، جوهری است
پذيرای صور مختلف النوع ، حسب وجود ديگری كه غير طبيعی است . و شناخت كامل اصول
حركت جوهری و تفكّر باريك ژرف در لوازم آن ، ثابت می كند كه چگونه انواع در ترتيب
طولی نزولی از نوع عالی و متوسط و اخير با هم مرتبطند و در ترتيب عرضی كه تحت جنس
قريب مندرج می شوند ، پيوستگی آنها به چه كيفيّتی است، و چون اعراض گوناگون ، تابع
وجود جواهر و از مراتب وجود موضوعات خويشند ، به ناچار حركت در جوهر مستتبع حركت
در اعراض از سنخ حركت خويش است ، و بدون استثناء ، جملگی اعراض از ثابت نما همگون
موضوعاتشان متحرّك و سيال ، و بدون هيچ وقفه ای در دگرگونی مستمرّند ، و با توجه
به اينكه حركت مذكور تشكيكی است ، لازمه̾  اين اصول،‌اذعان به ارتباط و اتّصال بين وجود
انواع طبيعی ، و اعتقاد به پيوستگی‌ بين انواع مختلف اعراض است ، و نتيجه̾  روشن آن ، تحول انواع و تكامل تدريجی آن ها است
البته اين پيدايش سيلانی‌انواع غير نظريّه و فرضيّه « ترانسفورميسم دار و ين » است
كه بنابر آن ، هر نوع از جانور يا گياه ، تحوّل و تغيير می يابد و در اثر مطابقت
با محيط ، به صورت نوع ديگر در می آيد ، و چون فريضه مزبور جز حدس و تخمين ، پايه
ای نداشت، بشكست انجاميد ، و امّا تحوّل انواع و تكامل تدريجی آن ها با اصول حركت
جوهری ، انكار ناپذير و مبيّن الوقوع است .

باری همين نفس ناطقه در آغاز فطرت ، پذيرای صورت های گوناگون است و به
ملاحظه اين قابليّت شديد است كه فلاسفه در اين مرحله آن را عقل ، هيولانی نامگذاری
كرده اند يعنی مادّه ای كه برای قبول هر گونه صورت مجرّد از مادّه ، آمادگی دارد ،
و ابليس آفرينان می توانند در آن نقش ابليسی بيافرينند ، و ابله سازان می توانند
با آن ابله و چارپا بسازند ؟ چنانكه پيمبران صلوات الله عليهم نقش عبوديتی به آن
می دهند كه « كنهها الربوبيه » است .

اين ابليس آفرينانند كه پنتاگون و موساد و غيره را بنيان می گذارند ، و
سازمان مللی را به وجود می آورند كه اكثر نمايندگان آن ، ابليس های آدم رويند ، با
الفاظ فريبنده ، و آئين نامه های مصوّبه و خطابه های آتشين در طرفداری از حقوق بشر
و پشتيبانی از منشور ملل ، چندين ده سال است در كاخ بلورين عشرات طبقه ای گرد هم
می آيند، هزاران كارمند و كارگر و هزارها تن پرونده در اطراف خويش فراهم آورده اند
، به محض بروز ناراحتی جهانی ، ناگهان از اين لانه ، زنبورهای گزنده ، شروع به وز
وز می كند ، تا تراژدی سراسر غم بار ويتنام ، و كشتار نفرت انگيز كنگو، و درندگی
هاي سبعانه اندونزی ، و قتل عام های‌ متوالی شرفسوز و جانگداز آوارگان فلسطين ، و
نهاية تجاوزات خونين حزب بعث بايران ، و حمله̾ مغولانه̾  شوروی به افغانستان ، و صحنه خونين لبنان و
استعمال بمب های شيميائی و بمباران های مناطق مسكونی‌ و وو بدست ابر قدرت ها را
توجيه و تصحيح كنند و احياناً برای فرار از فضاحت و رسوائی ، به صدور قطع نامه ای‌
دست می يازند ، اگر نشد قطعنامه̾  ديگری
… و بدين منوال … و البته در هر يك از قطع نامه های دستوری ،‌آن چنان آهسته و
آرام و محتاطانه گام برمی دارند كه گربه شاخش نزند ؟

نوشته اند كه اين شاخ زنی‌ آتی‌ الذكر درست ده روز قبل از تشكيل دوره تازه
مجمع عمومی سازمان ملل اتّفاق افتاد : « شورای امنيت جلسه داشت و نمايندگان دور
ميز سبز جمع بودند ، يان موژيك نماينده چكسلواكی عجولانه نطق می كرد و می گفت :

شناخت ابله سازان و ربّانی سازان

وجود ارتش سرخ در پراك اهانتی به تمام موجودات متمدن است ، بعد از نطق وی
، يا كوب ماليک نماينده شوروی به سخنرانی پرداخت و گفت : به صلاح امپرياليست هاست
كه نوك دماغشان را در وقايع دنيای سوسياليست داخل نكنند ، و بعد از آن ، وتوی خود
را روی ميز گذاشت ، و اين وتو به آن معنا بود كه شوروی مخالف محكوم ساختن مداخله
نظامی خود در چكسلواكی است ! »

بلی ! اپرای سانفرانسيسكو در ژوئن 45 ، فرزند نامشروعش تئاتر سازمان ملل
است و اين سازمان پيچيده ظريف ابله سازان است كه به فرموده̾  اما صادق عليه السلام ، از فقاهت ، سفاهت ،‌و از
علم ، جهل می سازند ، و به عبارت روشن تر : از علوم ، عوام ، و از عوام ،انعام می
سازند و با علوفه بلاهت و سفاهت پروار بندی می كنند ، و ابلهان فربهی كه هر يك زور
چهل گاوميش را دارد می سازند ، و از آنها لقمه چرب و مطبوع تهيّه نموده ، خودشان
با دار و دسته های غدّار و قدّاره بندشان موصوف در باب « المستأكل بعلمه و المباهی
به » اصول كافی ، جهنّم بطونشان را با آن پر می كنند .

در باب النّوادر از كتاب فضل العلم اصول كافی از حضرت صادق عليه السلام
نقل می كند كه فرمودند :

طلبة العلم ثلاثه فاعرفهم باعيانهم و صفاتهم : صنف يطلبه للجهل و المراء ،
و صنف يطلبه للاستطالة و الختل ، و صنف يطلبه للفقه و العقل ، فصاحب الجهل و
المراء موذ ممار متعرّض للمقال في اندية الرّجال بتذاكر العلم و صفة الحلم ، قد
تسر بل بالخشوع و تخلّی من الورع ، فدق الله من هذا خيشومه و قطع منه حيزومه . »

« طالبان علم سه صنفند ، لازم است هويّت ها و اوصافشان را بشناسيد : صنفی
در طلب و جستجوی دانش و علم اند تا جهل آفرينی كنند و مردم را در ترديد و شك واقع
سازند ، و صنفی ، مقصدشان در طلب علم اين است كه خود به ترتيبی و خودستائی و
فريبكاری را اكتساب كنند ،‌و صنفی ، هدفشان در طلب علم ، واقعاً فهم دلنشين و دست
يابی به عقل به معنای واقعی آن است ،‌اين ها بود هويّات اين اصناف ، و امّا اوصاف
و نشانه های شناخت آنان بدين قرار است :

صاحب جهل و ابله ساز ، انسانی است موذی و اشتباه انداز ، در مجالس مردم ،
خود را در معرض بحث و گفتگو قرار می دهد و از مسائل علمی‌ دم ميزند ، و صفت حلم
خويش می بندد، جامه خشوع در تن و جانش از ورع و تقوی خالی است ،‌خداوند ـ نه بينيش
را فقط به خاك بمالد كه ـ از بيخ وی را سنگ خواری كوفته و خردش كند و سينه و كمرش
را قطع فرمايد .»

عماد بحث ما درباره̾  ابله سازان
همين فقره از حديث شريف است خوانندگان محترم می توانند برای مطالعه فقرات ديگر
حديث به كافی شريف مراجعه فرمايند كه در پايان دو فقره امام عليه السلام نفرين و
در پايان فقره سومی‌ دعا می‌كند .

توضيح آنكه : امام عليه السلام با آوردن لام غايت در كلمه « للجهل و
المراء » نظير لام غايت در جمله̾ : « فالتقطه آل فرعون ليكون لهم عدوّا » هدف واثر
مترتب بر فراگيری علم نسبت به اين صنف از پژوهندگان علم را تبيين می فرمايد كه
آنان با علم و فقاهت ، جهل و سفاهت ميسازند ، و مردم را نسبت به حقّ، و مردان حقّ
در شبهه و ترديد می‌اندازند ،‌و از آنچه در جهان می گذرد ، تلاش می كنند كه مردم
را نا آشنا يا بی اعتناء ، بی تفاوت سازند ، و مبادی‌ تفكّری در آنان می‌ آفرينند
كه فقط منافع خصوصی اين آفرينندگان را نتيجه می‌دهد و در مصالح و منافع عمومی‌
مسلمين عقيم است و درد افزا آنكه ، شرك و بدعت را به نام توحيد و سنت ، و توحيد و
سنّت را به نام شرك و بدعت به عوام بيچاره می‌خورانند ؛ دو سال قبل بود ، كه فقيه
مجاهد حضرت آية الله العظمی المنتظری مدّظله العالی ، جهان اسلام و مسلمين را برای
بزرگداشت زاد روز رسول الله صلی الله عليه و آله دعوت فرمودند . علماء راستين ندای‌اين
مرد الهی را لبيك گفتند ولی ابله سازان عالم نما بی شرمانه اين تعظيم شعائر الله
را بدعت دانستند و عوام را تحريك نمودند صدق الله : « انّا ارسلنا الشّياطين علی
الكافرين تؤزّهم ازّا » .

عوام پرورش يافته دست اين خوّاص ، چون نسبت به مسائل اساسی اسلام تخدير
شده اند و حسّی در اين باره ندارند ،‌تعهد و مسئوليت از آنها رخت بر بسته و همانند
مربيّان خويش ، انسان نماهای غير مسئول و غير متعهّدند .

در آينه های مقعر و محدّبی كه اين خواصّ برايشان تراشيده اند و فرار و
يشان نهاده اند ، همه مسائل اساسی اسلام و امور مسلمين ، در قالب كليّات مبهم و
دوز دست و مربوط به آخر الزمان ، آشكار و نمايان می‌گردد تا عوام همه̾ مسائل اصيل
اسلام را بی ارتباطی به زمان حاضر يكسان ببينند و از تفاوت گزاری و تحليل و
موشكافی و بررسی و ارزيابی ناتوان شده و هيچ گونه احساس مسئوليت نكنند ، و در اين
صورتست كه مانند انعام رام و آرام فريسه̾ آنان می شوند .

گاهی آن چنان مدلّس و مماری هستند كه شنونده می‌ پندارد كه اين ابله سازان
همين ديروز خدمت رسول الله صلی الله عليه و آله يا امام زمان روحی و ارواح
المؤمنين له الفداء تشرّف حاصل نموده اند و دستور خاصّی ـ و العياذ بالله ـ به
آنان داده اند و چنان مسائل مهمّه را ميمالانند و مردم را نسبت به آنها اغفال می
كنند كه چشم شيطان را روشن می كنند و تو گوئی‌ مقصود از « اجلب عليهم بخيلك و رجلك
» همين هايند .

امّا آنجا كه از مسائل فرعی‌ و جنبی و جزئی‌و بی ثمر ،‌لب می گشايند ،‌باسيخونك
شيطان داد سخن سر می دهند و ريزه كاری‌هائی می كنند ،‌و احتمالات و وجوهی را در
مسئله فرعی‌ غالباً بی عائده و فائده ، بيان می نمايند ؟

يا سبحان الله ! سال های‌ متوالی در كلّ و جزء و كلّی‌ و جزئی ،‌و اهمّ و
مهمّ بحث كردن ،‌و در مقطع حساس به جزئی و نا مهمّ پرداختن بلكه اسير جزء  و جزئی‌شدن و كلّ و كلّی‌ و اهمّ بلكه مهمّ را
فراموش كردن آيا ساده بينی است يا بی‌ ايمانی ؟! در هر حال نفرين امام صادق عليه
السلام كه از دل خونش برخاسته نثار اين ابله سازان باد : « فدقّ الله من هذا
خيشومه و قطع منه حيزومه » خداوند منتقم رويشان را زشت و در ميان راست قامتان
تاريخ ، قامتشان را شكسته گرداند و طبق خبر از امير المؤمنين عليه السلام درباره̾
اينها نازل شده : « اولئك يلعنهم الله و يلعنهم الّلاعنون الّا الذين تابوا»

و اين پيمبران و خلفاء آنانند كه نقش ربوبيت می بخشند ، و انسان های
ربيّون می سازند : انسانهائی كه در اسم شريف « ربّ» فانی‌ می گردند و همّت و
همّشان در تدبير نجات بشر از دام و چنگال غول ها و ابليسهای آدم نما مصرف می شود ،
و نستوهانه در آوردگاه ربوبيت ، كار زار آموزنده می كنند :

« و كايّن من نبیّ قاتل معه ربّيون كثير فما وهنوا لما اصابهم في سبيل
الله و ما ضعفوا و ما استكانوا و الله يحبّ الصابرين » آل عمران 146

« ای بسا پيمبری كه ربّانيون بسيار به همراه او در راه خدا كار زار نمودند
و از آنچه كه به آنان در اين راه مبارزه و مقاتله اصابت نمود، سست و  ناتوان نگرديدند و هيچ گونه خواری و ذلّت به
خود راه ندادند و اين خداوند است كه دوست دار صابرين است »

روزهای اوّل و دوم فروردين سال 1364 خورشيدی است كه به تحرير اين مقاله
مشغولم ، در اين هنگام پيكر پاك گروهی از شهداء بدر را به قم می آوردند ، بانوی
ربانيه ای‌ كه « اولئك عليهم صلوات من ربّهم و رحمة » درودهای پروردگار نثارش باد
باستقبال پيكر طاهر ارغوانی سوّمين پسر شهيدش آمده بود ، خطاب به آن گل احمر پرپر
شده̾ در راه خدا در نخستين روز بهاری كرد و گفت :

« تحفه بهار مادر ! پسرم ! ديده ام را روشن كردی آن چنان كه آرزو داشتم في
سبيل الله شهيد شوی ، شهيد شدی ، دو برادرت قبل از تو شهيد شدند امّا مانند تو
آنان ارغوانی و پرپر نشدند و اين مزيّت از آن تو می باشد … » سپس بيانی و شعاری
را اظهار داشت كه قبل از وی ، خداوند متعال آن شعار را از همه̾ ربانيّون و
ربّانيّات اعلان فرموده بودند :

« و ما كان قولهم الّا ان قالوا ربّنا اغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا في امرنا
و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الكافرين » آل عمران 147 ، و اين در هنگامی
ايراد می‌شده كه ابله سازان جاه طلبان سورچران چنين می‌گفتند :

« لو كانوا عندنا ماماتوا و ما قتلوا ليجعل الله ذلك حسرة في قلوبهم »
همان موقع بود كه سروش عالم غيب در گوش دل ارباب دل اين نغمه̾ بشارت را می نواخت :
« ولئن قتلتم في سبيل الله اومتّم لمغفرة من الله و رحمة خير ممّا يجمعون » آل عمران