شخصیت عبدالمطلب

درس هائی از تاریخ تحلیلی

قسمت پانزدهم

حجة الاسلام والمسلمین رسولی محلاتی

 

چند جمله درباره شخصیت عبدالمطلب :

 

ما پیش از این در داستان نذر عبدالمطلب برای ذبح عبدالله شمه ای ازحالات
او و شخصیت الهی واعتقاد و ایمان او را به خدای یکتا بیان داشتیم 1 و پیش از آن نیز درباره
ایمان اجداد رسول خدا «ص» تفصیلا مطالبی ذکر شد 2 چنانچه در خلال همین چند روایتی
هم که در این قسمت بیان شد شواهد زیادی بر این مطلب وجود داشت 3  و در اینجا نیز اضافه می کنیم که به عقیده
بسیاری از دانشمندان شیعه واهل سنت عبدالمطلب در مکه معظمه منادی توحید ویکتاپرستی
ومخالف با هرنوع شرک و بت پرستی بوده است ، اگر چه برخی معتقدند که از اظهار عقیده
خویش تقیّه می کرد و روی مصالحی در اجتماعات و مراسم بت پرستان شرکت می نمود .
چنانچه صدوق (ره ) گوید:

و کان عبدالمطلب و ابوطالب من اعرف العلماء واعلمهم بشأن النّبی ـ صلی
الله علیه وآله ـ و کانا یکتمان ذلک عن الجهّال واهل الکفر والضلال »4 

عبد المطلب و ابوطالب از جمله دانشمندانی بودند که بیش از دیگران دانائی
ومعرفت در حق رسول خدا(ص) داشتند وچنان بودن که معرفت خود را نسبت به آن حضرت از
نادانان وکافران وگمراهان کتمان می کردند .

واز اصبغ بن نباته روایت کرده که گوید : از امیر المؤمنین (ع) شنیدم که می
فرمود : به خدا سوگند نه پدرم و نه جدم عبدالمطلب و نه هاشم و نه عبد مناف هیچ
کدام هرگز بتی را پرستش نکردند ، بدان حضرت عرض شد : پس آنها چه چیزی را پرستش می
کردند ؟ فرمود :

«کانوا یصلّون علی البیت علی دین ابراهیم علیه السلام متمسّکین به » .

آنها بر طبق آئین ابراهیم (ع) به سوی خانه کعبه نماز گذارده و بر دین او
تمسّک می جستند 5  

و یعقوبی در تاریخ خود درباره عبدالمطلب گوید :

و رفض عباد الأصنام ، و وحّد الله عزّو جلّ و وفی بالنّذر و سنّ سننا نزل
القرآن باکثرها …

او کسی بود که پرستش بت ها را ترک کرد و خدای عزوجل را به یکتائی شناخت ،
و وفای بنذر کرد وسنتهائی را مقرر داشت که بیشتر آنها را قرآن امضاء کرد …

و سپس سنتهای او را ذکر کرده آنگاه گوید :

ـ فکانت قریش تقول عبدالمطلب ابراهیم الثانی

یعنی چنان شد که قریشیان عبدالمطلب را ابراهیم دوم می گفتند .

و در پایان ، داستان خشک سالی مکه و قحطی زدگی قریش و به دنبال آن دعای
عبدالمطلب و آمدن باران به دعای او را به تفصیل ذکر کرده و اشعار برخی از قریشیان
را در این باره بیان داشته که گوید :

بشیبة الحمد اسقی الله بلدتنا       
و قدفقدنا الکری واجلوزّا المطر

منّا من الله بالمیمون طائرة              و خیر من بشّرت یوماً به مضر

مبارک الامر یستسقی الغمام به      
مافي الأنام له عدل ولا خطر

 

و ثقة الاسلام کلینی (ره) در اصول کافی بسند خود از زراره از امام صادق
علیه السلام روایت کرده که فرمود :

«
یحشر عبدالمطّلب یوم القیامة امة واحدة علیه سیماء الأنبیاء و هیبة الملوک » 6

ـ عبد المطلب در روز قیامت به صورت یک امت تنها 7  محشور می شود در حالی که سیمای پیمبران و هیبت
پادشاهان را دارد .

و درحدیث دیگری که از مقرن و محمد بن سنان و مفضل بن عمر از امام صادق (ع)
روایت کرده با مختصر اختلافی اینگونه است:

« یبعث عبدالمطلب امة وحدة علیه بهاء الملوک و سیماء الانبیاء … » 8

ـ عبدالمطلب به صورت یک امت مبعوث شود ، و درخشندگی پادشاهان و سیمای پیمبران
را داراست …

و از فخر رازی در کتاب « اسرار التنزیل » و شهرستانی در کتاب
« الملل والنحل » نیز دلیل هائی درباره ایمان و اسلام عبدالمطلب سخنانی نقل شده و
تا جائی که شهرستانی گوید : عبدالمطلب به برکت نور نبوت سخنان حکمت آمیز و بزرگی
اظهار کرد که حکایت از ایمان او به روز جزا و اسلام او می کند مانند اینکه در
وصایای خود می گفت : هرگز از دنیا ستمکاری بیرون نخواهد رفت جز آنکه کیفر ستم و
ظلم خود را خواهد دید، تا آنکه هنگامی مرد ستمکاری از دنیا رفت بی آنکه کیفر
ببیند، وچون به عبدالمطلب جریان راگفتند او در پاسخ گفت :

« و الله ان وراء هذه الدار دار یجزی فیها المحسن باحسانه و
یعاقب فیها المسیء باساء ته »

ـ به خدا سوگند ازپس این خانه خانه دیگری است که نیکوکار
پاداش نیکوکاری خود را دریافت کند و بدکار در برابر عمل بد خود کیفر بیند .

و به برکت همان نور مقدس بود که به ابرهه گفت :

« انّ لهذا البیت ربّا یحفظه »

براستی که این خانه را پروردگاری است که او را نگهبانی خواهد
کرد … 9

و شیخ صدوق (ره ) در کتاب خصال بسند خود از امیر المؤمنین (ع)
روایت کرده که در وصیّت رسول خدا (ص) به آن حضرت آمده که به او فرمود : ای علی براستی
که عبدالمطلب پنج سنت را در جاهلیت مقرر داشت که خدای تعالی آنها را در اسلام
امضاء فرمود .

آنگاه آن سنتهای پنج گانه را به تفضیل ذکر فرموده که به طور
خلاصه اینگونه است :

1- حرمت زن پدر بر پسران 2- خمس گنجها و غنائم 3- سقایت
حاجیان 4- دیه قتل به صد شتر 5- عدد طواف به هفت شوط.

و سپس فرمود :

«یا علی انّ عبدالمطلب کان لا یستقسم بالأزلام . و لا یعبد
الأصنام ولا یأکل ما ذبح علی النّصب ، و یقول : انا علی دین ابراهیم»10

ای علی ، براستی که شیوه عبدالمطلب چنان بودکه (مانند مردم
زمان جاهلیت ) به وسیله ازلام ( تیرهای مخصوص آن زمان) قرعه نمی زد و قسمت نمی
کرد، و بتها را پرستش نمی کرد ، و از آنچه برای بتان می کشتند (طبق رسوم مردم
جاهلیت) نمی خورد ، و می گفت : من بر دین و آئین ابراهیم هستم . و بالاخره از
مجموع آنچه در گذشته و در اینجا گفته شد ایمان عبدالمطلب به مبدأ و معاد و رسالت
انبیاء الهی و شخصیت والای او از روی روایات و تواریخ به خوبی روشن گردید و ما و
شما را از تحقیق و بحث بیشتر مستغنی و بی نیاز گردانید و اینک به دنباله بحث
تاریخی خود بازگردیم .

کفالت ابوطالب

پیش از این گفتیم که ابوطالب با عبدالله ـ پدر رسول خدا (ص) ـ
از طرف پدر و مادر برادر بود و از عمو های دیگر آن حضرت نسبت به آن حضرت مهربانتر
و علاقه مند تر بود .

و شاید به همین سبب نیز بود که عبدالمطلب چه در زمان سلامت و
چه در هنگام بیماری و احتضار سفارش آن حضرت را به ابوطالب سپرد ، چنانچه در چند
صفحه پیش از این خواندید .

و در اسدالغابة چند قول در این باره نقل کرده مانند اینکه چون
هنگام مرگ عبدالمطلب فرا رسید پسرانش را جمع کرده و سفارش رسول خدا را به آنها
کرد، و به دنبال آن زبیر و ابوطالب ـ دو تن از پسران عبدالمطلب ـ درباره کفالت
رسول خدا (ص) قرعه زدند و قرعه به نام ابوطالب در آمد ، و قول دیگر آن است که این
انتخاب را خود عبدالمطلب کرد و ابوطالب در میان عموهای آنحضرت مهربانتر از دیگران
نسبت به او بود ، و قول سوم آن است که عبدالمطلب در این باره مستقیما به ابوطالب
وصیت کرد و محمد(ص) را تحت کفالت او قرار داد، و قول چهارم آن است که نخست زبیر از
آن حضرت کفالت کرد و چون زبیر از دنیا رفت کفالت آن حضرت را ابوطالب به عهده گرفت
11 که البته خود ابن اثیر این قول آخر را از نظر تاریخی غلط دانسته و رد می کند .

ولی در این کتاب های تاریخی و سیره های دیگری که نوشته شده از
این اقوال اثری نیست و همگی نوشته و روایت کرده اند که : عبدالمطلب هنگام مرگ
ابوطالب را کفیل رسول خدا(ص) قرار داده و به او در این باره وصیت کرد مانند سیره
ابن هشام وتاریخ طبری و تاریخ یعقوبی ومروج الذهب و طبقات ابن سعد 12 …

و در مناقب ابن شهر آشوب از کتاب اوزاعی داستان را به گونه ای
دیگر نقل کرده  و آن چنین است که می گوید :

رسول خدا (ص) در دامان عبدالمطلب زندگی می کرد تا چون حدود صد
و دو سال از عمر عبدالمطلب گذشت 13 و رسول خدا(ص) هشت ساله شده بود . عبدالمطلب
پسرانش را جمع کرد و به آنها گفت : محمد یتیم است. او را سرپرستی کنید و نیازمند
است او را بی نیاز کنید و وصیّت و سفارش مرا درباره او حفظ کنید!

ابولهب گفت : من اینکار را خواهم کرد ؟

عبدالمطلب بدو گفت : شرّت را از او باز دار!

عباس اظهار داشت : من این کار را به عهده خواهم گرفت ؟

عبدالمطلب ـ تو مرد خشمناکی هستی می ترسم او را آزار دهی !

ابوطالب ـ من این دستور را اجرا می کنم و کفالت او را به عهده
می گیرم ؟

عبدالمطلب ـ آری تو سرپرستی او را به عهده گیر!

و سپس به دنبال این سخن رو به محمد (ص) کرده و گفت :

«یامحمد اطع له »

ای محمد از وی اطاعت کن !

محمد (ص) گفت : « یا ابه لا تحزن فانّ لی ربّا لا یضیعنی »!

ـ پدر جان غمگین مباش مرا پروردگاری است که تباهم نخواهد کرد
( و به حال خود وا نخواهد گذارد) و از آن پس ابوطالب او را در کنار خود گرفت و از
وی حمایت کرد 14 …

و به هر صورت عموم سیره نویسان و اهل تاریخ اشعاری نیز از
عبدالمطلب در این باره نقل کرده اند که ابوطالب را مخاطب ساخته و بدو می
گوید:            

                   اوصیک
یا عبد مناف بعدی           بموحد بعد أبیه فرد

                   فارقه
و هو ضجیع المهد              فکنت کالامّ
له فی الوجد

 تدنیه
من احشائها والکبد            فانت من ارجی بنیّ عندی

لدفع ضیم اولشدّ عقد

در این اشعار عبدالمطلب فرزندش ابوطالب را ـ که طبق این
اشعارش نامش عبد مناف بوده ـ مخاطب ساخته و او را به حمایت و سرپرستی رسول خدا(ص)
توصیه می نماید .

درباره نام ابوطالب

اکنون که سخن بدین جا رسید این چند جمله را نیز درباره نام
ابوطالب بشنوید :

مسعودی در مروج الذهب ـ پس از نقل وصیّت عبدالمطلب ـ بدانگونه
که گفته شد می گوید البته درباره نام ابوطالب اختلاف شده ، که برخی آنرا عبدمناف
دانسته و برخی هم عقیده دارند که کنیه او همان نام او است و سپس داستانی از
امیرالمؤمنین (ع) در این باره ذکر کرده و شعر زیر را هم از عبدالمطلب نقل می کند
که در مورد وصیّت درباره رسول خدا(ص) در شعر دیگری (غیر از آنچه در بالا ذکر شد )
گوید :

اوصینت من کنیّته بطالب                بابن الّذی قد غاب لیس آئب

ولی مرحوم ابن شهر آشوب در مناقب این شعر را نیز این گونه
روایت کرده :

 

وصيّت من
كنيته بطالب                     عبد مناف
و هو ذو تجارب

بابن الحبيب
اكرم الاقارب                    بابن الذي
قد غاب غير آيت 15

كه ابوطالب
نيز ـ طبق آنچه از اوصاف رسول خدا (ص) از راهبها شنيده بود ـ در پاسخش گفت :

لاتوصنی
بلازم و واجب                       انی
سمعت اعجب العجائب

من كلّ حبر
عالم و كاتب                      بان
بحمدالله قول الراهب

اين محدث
بزرگوار پس از نقل اين ابيات از كتاب شرف المصطفی از ابوسعيد واعظ روايت كرده كه
چون هنگام مرگ عبدالمطلب فرا رسيد پسرش ابوطالب را طلبيد و بدو گفت :

ای پسر تو
به خوبی شدّت علاقه و محبت مرا نسبت به محمد دانسته ای‌، اكنون بنگر تا چگونه
وصيّت مرا درباره̾ او عمل خواهی كرد .

ابوطالب در
پاسخ گفت :

يا ابه
لاتوصنی به محمد فانه ابنی و ابن اخی .

ـ پدرجان
مرا به محمد سفارش نكن كه او پسر من و برادر زاده̾ من است ؟

و به دنبال
اين روايت گويد :

چون
عبدالمطلب از دنيا رفت ابوطالب آن حضرت را بر خود و همه̾ خاندانش در خوراك و پوشاك
مقدم می داشت . 16

و ابن حجر
عسقلانی در كتاب « الاصابه » در اين باره گفته است :

ابوطالب بن عبدالمطلب كه به كنيه اش مشهور گرديده ، نامش بنابر مشهور عبد
مناف است و برخی هم نام او را « عمران » گفته اند ، و حاكم گفته : بيشتر گذشتگان
بر اين عقيده بوده اند كه نام او همان كنيه̾ او است . 17   ادامه دارد

[1]

« ملّت
عزيز نيز قدر اين فداكاران ( پاسداران) را كه شب و روز خود را برای حراست از اسلام
و كشور و حفاظت آنان صرف می كنند بدانند ، و از آنان قدر دانی نمايند » .

                  از پيام امام خمينی به مناسبت
روز پاسدار 8/3/61

 



1-     
به قسمت ششم از سلسله
مقالات مراجعه نمائيد .

2-     
در قسمت پنجم از
سلسله مقالات .

3-     
آنجا كه به ابوطالب
می گويد : « يا ابوطالب ان ادركت ايامه فاعلم انی كنت من ابصر الناس و اعلم الناس
به … » و نيز سفارش هائی كه در جاهای ديگر درباره̾ آن حضرت می نمود .

4-     
اكمال الدين ج 1 ص
171 .

5-     
اكمال الدين ج 1 ص
174 .

6-     
اصول كافی ج 1 ص 446
.

7-     
معنای « امه واحدة »
يا « وحدة » چنانچه مفسران در تفسير آيه « ان ابراهيم كان امة قانتا لله » ( سوره
نحل آيه 120 ) گفته اند اين است كه او به تنهائی به جای يك امت محشور می شود چون
در دنيا نيز در برابر مرام كفر و شرك تنها بود و شخص ديگری با او هم عقيده و هم
آهنگ نبود.                    

8-     
اصول كافی ج 1 ص 447
.

9-     
بحارالانوار ج 15 ص
118 -122 و الملل و النحل ج 3 ص 282 .

10-  خصال
ج 1 ص 150 .

11-  اسد
الغابة ج 1 ص 15 .

12-  سيره
ابن هشام ج 1 ص 179 . تاريخ طبری ج 2 ص 32 ، تاريخ يعقوبی ج 2 ص 8 ، مروج الذهب ج
1 ص 313 . طبقات ابن سعد ج 1 ص 118 …

13-  پيش
از اين گفته شد كه در مدت عمر عبدالمطلب در هنگام مرگ اختلاف است و اين يكی از آن
اقوال است .

14-  مناقب
آل ابی طالب ( ص قم ) ج 1 ص 35 .

15-  منظور
از جمله̾ « الذی قدغاب غير آيب » در هر مورد ظاهرا « عبدالله » پدر رسول خدا (ص)
است كه به يثرب رفت و باز نگشت .

16-  مناقب
آل ابيطالب (ط قم ) ج 1 ص 36 .

17-  الاصابه
ج 1 ص 115 .