تاریخچه ای از حج و حرمین (۵)

دکتر سید جعفر شهیدی
مسجد الحرام
شب روان در صبح صادق کعبه جان دیده اند
صبح را چون محرمان کعبه عریان دیده اند
از لباس نفس عریان مانده چون ایمان و صبح
هم بصبح از کعبه جان روی ایمان دیده اند…
در طواف کعبه جان سالکان عشق را
چون حلیّ دلبران دررقص و افغان دیده اند
خاقانی
کعبه
“جعل الله الکعبه البیت الحرام”
کعبه، شرفها الله تعالی خانه ای است که خدایش حرمت داده و زیارت آن را بر مسلمانان مستطیع واجب ساخته است. بیت الله الحرام البیت العتیق، خانه خدا که هرنام آن رمزی است از جهانی معنویت، صفا، بزرگی و حشمت خانه کعبه ساختمانی است چهارگوش، سقف دار که درون مسجدالحرام قرار دارد. این خانه دومین قبله مسلمانان است.
نمای ظاهری خانه از سنگ سبز مایل به خاکستری است که از کوههای مکه آورده اند. خانه کعبه در تمام مدت سال با پرده ای سیاه که حاشیه فوقانی آن قلاب دوزی شده پوشیده است.
بنای خانه کعبه بر روی پایه ای از سنگ مرمر به ارتفاع ۲۵ سانتی متر است و آن پایه را شاذروان می گویند. ساختمان مربع شکل خانه کعبه با زاویه های آن، چنان است که بتواند فشار بادهای سخت را بشکند و خانه را از آسیب نگاه دارد.
بلندی خانه کعبه تقریباً ۱۵ متر است، طول ضلع غربی (طرفی که میزاب در آن قرار دارد) دوازده متر و پانزده سانتی متر ضلع شرقی پانزده متر و هشتاد و هشت سانتی متر طول ضلع شمالی که در خانه در آن قرار دارد نه متر و نود و دو سانتی متر و ضلع جنوبی ده متر و بیست و پنج سانتی متر است
در خانه بر ضلع شمالی از جانب شرق این ضلع قرار دارد و بلندی آن از زمین دو متر است، برای درآمدن بخانه باید از نردبان استفاده شود. در خانه کعبه در تمام مدت سال بسته است مگر هنگامی که بخواهند داخل خانه را شستشو کننند (این مراسم در این سالها معمولاً در روز هفتم ذوالحجه انجام می گیرد) و یا شخصیت های سیاسی را بزیارت درون خانه مشرف سازند. اما در سالهای پیش گاه خادمان کعبه در مقابل دریافت پول از زائران رخصت می‌داده‌اند تا بدرون خانه بروند.

جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سر مرا بجز این در حواله گاهی نیست
حافظ
رکن ها
اگر خط هائی از مرکز کعبه به چهار گوشه آن امتداد دهیم. این خطوط در امتداد جهت‌های چهارگانه اصلی قرار می گیرد و این گوشه ها رکن نام دارد. هر یک از چهار ضلع خانه یا چهار رکن آن به نامی موسم است. رکن شمالی را عراقی، رکن غرب را شامی، رکن جنوبی را یمانی نامند و رکن شرقی را رکن اسود می نامند. این رکن را اسود می نامند چون حجرالاسود دراین رکن است.
درون خانه کعبه مربع شکل و مُسَقَّف است. در وسط آن سه ستون از چوب عود قرار دارد که بسیار گرانبهاست و گویند از عهد عبدالله بن زبیر همچنان باقی است.
سقف و دیوارهای درونی خانه کعبه از حریر گلدار سرخ رنگ پوشیده است. ترمیم سقف و دیوارها درطول تاریخ چندین بار صورت گرفته است. از جمله در ماه رمضان سال ۸۱۴ هجری که بر اثر باران های سخت آسیب دیده، “ملک مظفر” فرمانروای یمن دستور ترمیم آن را داد. بار دیگر به سال ۹۵۹ درزمان سلطان سلیمان پادشاه عثمانی و به سال ۱۰۲۱ سلطان احمد مجدداً دیوارها را تعمیر کرد. پرده های دیوار درونی به امر سلطان عبدالعزیز از پادشاهان عثمانی آویخته شده و بر دیوارها لوحه هائی است که نام تعمیرکنندگان خانه و یا هدیه کنندگان زیورها در آن نوشته شده است.
حجر الاسود
حجرالاسود در رکن شرقی به ارتفاع یک متر و نیم از زمین قرار گرفته است. سنگی است سیاه مایل به سرخی، بیضی شکل، به قطر سی سانتیمتر که در آن نقطه های قرمز دیده می شو و در پوششی از نقره است و علامت شکستگی دارد، علت این شکستگی آسیب هائی است که در طول زمان بر این سنگ مقدس وارد آمده است. نخستین آسیبی که تاریخ آن را نشان می دهد ضربه هائی است که بوسیله سنگ پرتاب، هنگام محاصره حجاج بن یوسف ثفقی بدان رسید. دیگر شکستگی های آن از فتنه قرامطه است. در این فتنه قرمطیان بر مکه تاختند، مردم آن را کشتند، بخانه کعبه بی حرمتی کردند و حجرالاسود را با خود به بحرین بردند.
حجر الاسود مدت بیست و دو سال در بحرین قرار داشت و سپس در سال ۳۲۹ هجری قمری نخست به کوفه و سپس به مکه منتقل و روز سه شنبه دهم ذوالحجه همان سال در محل خود نصب گردید.
میزاب
میزاب یا ناودان در سمت غربی و در رکن شامی بر بالای خانه نصب شده. گویند این ناودان را نخست حجاج بن یوسف نهاد تا باران بر بام خانه جمع نشود سپس ولید بن عبدالملک آن را در زر گرفت به سال ۴۵۵ هجری قمری بنوالطیب آن را به یمن بردند. حاکم یمن آن را خرید و به مکه برگرداند.
به سال نهصد و پنجاه و نه هجری قمری سلطان سلیمان قانونی میزاب را از نقره ساخت.
و به سال ۱۰۲۱ سلطان احمد آن را به ناودانی از نقره منقش به طلا و مینا و لاجورد تبدیل کرد. در سال ۱۲۷۳ سلطان عبدالمجید میزابی از طلا برای خانه کعبه فرستاد که هم اکنون باقی است.
حطیم و حجر اسماعیل
قوسی که دو سوی آن به رکن شامی و رکن غربی است و یک متر و یک سانتی متر ارتفاع دارد حطیم نامیده می شود و فضای میان حطیم و دیوار شمالی خانه کعبه حجر اسماعیل نام دارد.
ملتزم
آن قسمت از دیوار خانه که میان حجرالاسود و در خانه کعبه واقع است ملتزم نام دارد. آن را ملتزم گویند چه حاجیان خود را موظف دانند که درآنجا دعا کنند.
“واتخذوا من مقام ابراهیم مصلی”
مطاف و مقام ابراهیم
آن مقدار از زمین سنگ فرش که گرداگرد خانه کعبه است و فقها فاصله آنرا از دیوار خانه تا بیست و شش ذراع و نیم دانسته اند و طواف باید در بین این مساحت قرار گیرد مطاف نام دارد. به دور این سنگ فرش، سنگ فرش دیگری است اندکی بلندتر از سنگ فرش نخستین (مطاف)، بر روی این سنگ فرش جایگاهی با ستون های باریک دیده می شود که انتهای آن باب بنی شیبه بوده است، میان این جایگاه و خانه کعبه بنائی با قبه ای کوچک دیده می شود که مقام ابراهیم نام دارد و آن سنگی است که جای پایی درآن دیده می شود این جای پا منسوب به ابراهیم (ع) است. این همان جائی است که باید دو رکعت نماز طواف را نزد آن خواند.
“و اذ یرفع ابراهیم القواعد من البیت و اسمعیل”
“ربنا تقبل منا”
تاریخ خانه کعبه
قرآن کریم می فرماید: ابراهیم و فرزندش اسماعیل اساس خانه کعبه را نهادند “هنگامی که ابراهیم و اسماعیل پایه های خانه را برافراشتند.”
و چون ساخته شد بدانها دستور رسید که “خانه را برای طواف کنندگان و اقامت کنندگان و نمازگزاران پاکیزه سازند و چون خانه پرداخته شد خداوند به ابراهیم فرمود مردمان را برای زیارت خانه بخواند پس از ابراهیم و اسماعیل (ع) تا صد ها سال تاریخ خانه کعبه در ابهام و تاریکی است. بعض جغرافی دانهای مسلمان نوشته اند: در یکی از دوره ها، این خانه به دست عمالیق بود. اما این عمالیق با عمالقه که جمع و مفرد آن عملاق است، چه کسانی بوده اند؟
چنانکه نوشته شد: گفته اند: گروهی صحراگرد و جنگجو بودند که با اسرائیلیان دشمنی داشتند. دربعض داستانها این قوم از جمله نخستین گویندگان به زبان عرب به شمار می آیند و باز نوشته اند خانه ساخته شده ابراهیم پوشش نداشت و نخستین کسی که آن را پوشانید تبع از پادشاهان حِمیر بود. اما سندهای معتبر این نظریه را تأیید نمی کنند. بهرحال کعبه صدها سال پیش از ظهور اسلام مورد احترام عرب و دیگر ملت ها بوده است.
کعبه اندکی پیش از اسلام
تقریباً از سده پنجم میلادی تا عصر ما تاریخ خانه کعبه روشن است. چنانکه در تاریخ مکه نوشته شد نخست قبیله جرهم و پس از آن قبیله خزاعه تولیت حرم را در دست گرفت. تا آنکه قصی بن کلاب، نیای پنجم رسول اکرم (ص)، که از عرب عدنانی (تیره هایی که در شمال شبه جزیره عربستان می زیستند) احتمالاً در آغاز قرن ششم میلادی در صدد برآمد دست خزاعه را از ریاست شهر مکه و تولیت حرم کوتاه کند و کسان خود (قریش ) را برسر کار آورد. وی این تیره را که تا آن روزگار در کوهها و دره های بیرون مکه می زیستند درابطح یا بطحا سکونت داد تولیت خانه را که مرکب از منصب های پرده داری و پذیرائی و آب دادن حاجیان، و پرچم داری بود بدست گرفت.
پس از قصی برسر منصب ها میان فرزندان او درگیری پدید شد سرانجام آن را میان خود تقسیم کردند.
کلیدداری، علم کعبه و ریاست دارالندوه به فرزندان عبدالدار و آب دادن حاجیان و مهمانداری آنان را به فرزندان عبدمناف رسید.
عبد المطلب از فرزندان عبدمناف نخستین کسی است که بر خانه کعبه زیور بست.
پس از اسلام ارتفاع خانه کعبه چندان بلند نبوده است(به اندازه قامت انسان) و انتهای در کعبه با سطح زمین مساوی بود، چنانکه اگر سیل به داخل حرم سرازیر می شد به درون خانه می رفته است
هنگامی که رسول اکرم سی و پنج ساله بود (پنج سال پیش از بعثت) سیلی بزرگ خانه کعبه را ویران ساخت.
قریش با مشورت یکدیگر درصدد برآمدند خانه را نوسازی کنند. چوبهای کشتی شکسته ای از آن بیزانطیان را که در ساحل دریای سرخ افتاده بود خریدند و بکار بردند. برای خانه سقفی ساختند و برای جلوگیری از سیل در خانه را از سطح زمین بالاتر قرار دادند. و چون ساختمان به موضع رکن و نصب حجرالاسود رسید برسر کار گذاشتن آن میان ایشان و خصومت در گرفت. مهتر هر قبیله می خواست این شرف از آن او باشد. نزدیک بود با یکدیگر درگیر شوند ولی سرانجام بداوری گردن نهادند. مقرر شد هرکس که از در درآید آنچه گوید بپذیرند. نخست کسی که درآمد محمد (ص) بود. گفتند او امین است و ما به داوری او راضی هستیم. چون داستان را با حضرتش در میان نهادند، گفت پارچه ای بیاورید و سنگ را در میان آن بنهید سپس مهتر هر قبیله را فرمود تا گوشه ای از پارچه را بگیرد و بالا برد و چون سنگ را بدین ترتیب تا موضع نصب بالا بردند، محمد (ص) آن را برگرفت و برجای آن نهاد و بدین کار از خونریزی بزرگی جلوگیری کرد.
پیش از ظهور دین اسلام، بعضی قبیله ها در داخل خانه کعبه،بتی از آن خود داشتند که پس از فتح مکه به امر رسول اکرم آن بت ها و نیز بت های دیگر که در نقاط نزدیک شهر قرار داشت شکسته و نابود شد. بت های داخل خانه کعبه را علی (ع) بر زمین افکند و خرد ساخت.
پس از فتح مکه تا حکومت معاویه کعبه تغییری نیافته است. از سال شصتم هجری که عبدالله بن زبیر خود را خلیفه مسلمانان خواند و مکه را مرکز خلافت خود قرار داد بفکر تغییری در خانه برآمد.
بموجب روایتی که گوید از عایشه شنیده بود که “ای عایشه اگر خویشاوندان تو تازه مسلمان نبودند، خانه کعبه را ویران می کردم و برای آن دو در می نهادم دری دیگر مقابل در موجود در خانه برآورد و حجر اسماعیل را داخل خانه ساخت. چون حجاج بن یوسف ثقفی از جانب عبدالملک بن مروان مأمور سرکوبی او گردید، پس از کشتن ابن زبیر خانه را به حالت اول برگرداند (سال۷۴)
به سال ۹۶۰ هجری سلطان سلیمان خلیفه عثمانی سقف خانه را تغییر داد. سلطان احمد در سال ۱۰۲۱ خانه را مرمت کرد پادشاهان عثمانی همزمان با نوسازی مسجدالحرام می خواستند خانه کعبه را نیز نوسازی کنند، اما پیشوای شافعیان رخصت چنین کاری را نمی داد. می گفت خراب کردن خانه در صورتی جایز است که بنا ویران شود. در سال ۱۰۳۹ هجری سیلی در بنای خانه رخنه کرد و مجوزی برای تجدید بنا پیش آمد و خانه را نوسازی کردند. در این تجدید بنا پیشوایان چهار مذهب و گروهی از قاضیان و دیگر مردم درآوردن سنگ شرکت نمودند و تا آنجا کندند که به سنگ سبزی رسیدند و می گفتند این سنگ نهاده اسماعیل پیغمبر است سپس خانه را با سنگ های سبز مایل بخاکستری از نو بالا بردند. ستون های قدیمی را با محلولی از زعفران و صمغ اندود کردند و بنای فعلی خانه همان بنای آغاز قرن یازدهم هجری است.
پوشش خانه
بر روی چهار دیوار خانه کعبه پوششی سیاه افکنده است که آن را پرده کعبه یا پوشش خانه و یا به تعبیر دقیق آن کسوه نامند. این پوشش تا پائین دیوار خانه می رسد و در آنجا با حلقه ها به شاذروان بسته می شود. ولی در موسم (ایام حج) مخصوصاً روزهای نزدیک به تعویض پرده اندک اندک آن را بالا می برند و بر می چینند و بجای آن پرده سفیدی را بر آن می پوشانند و پس از مراسم حج پرده نو را بر آن می پوشانند. پوشش کعبه نیز تاریخی کهن دارد.
نوشته اند نخستین کسی که خانه کعبه را پرده پوشاند تبع ابوبکر اسعد پادشاه حمیر است. وی خانه را با پرده هایی که حاشیه نقره دوزی داشت پوشاند لیکن گمان نمی رود این داستان اصلی داشته باشد چه اولاً تاریخی که برای آن نوشته اند با دوره پادشاهی ابن تبع تطبیق نمی کند، دیگر آنکه در بعض اسناد نوشته اند تبع می خواست حجرالاسود را از کعبه به یمن ببرد ولی با مخالفت خویلد پدر خدیجه زن رسول خدا روبرو گردید. نیز نوشته اند نخستین عربی که در جاهلیت خانه را پوشاند نبیله دختر حباب مادر عباس بن عبدالمطلب بود که پوششی از حریر بر خانه خدا افکند. بهر حال پیش از اسلام خانه کعبه را با پرده هائی می پوشانده اند اما همه خانه را و یا قسمتی از آن را ؟
بدرستی روشن نیست. سالها این منصب را فرزندان قصی بن کلاب عهده دار بودند. پس از اسلام و پس از فتح مکه رسول اکرم خانه را با پارچه های یمنی پوشاند. سپس عمر آن را با پوششی قبطی پوشانید. بموجب روایتی که از امام صادق (ع) رسیده است امیرالمؤمنین علی (ع) هر سال پوششی برای خانه کعبه از عراق می فرستاد.
این پوششها همچنین بر روی هم انباشته می شد. چون مهدی عباسی بخلافت رسید خادمان کعبه از انبوهی پرده ها شکایت کردند و گفتند بیم آن می رود که خانه بر اثر سنگینی این پوشش ها صدمه بیند. مهدی دستور داد پرده ها را بردارند و تنها یک پرده بر آن بگذارند و سالی یکبار پرده را عوض کنند . این سنت همچنان باقی ماند، و تا امروز هم ادامه دارد.
در سالهای قدرت عباسیان، پوشش کعبه را از حریر سیاه می دوختند. سپس پادشاهان یمن و مصر این کار را بعهده گرفتند و سرانجام این منصب خاص مصر گردید و هر سال پرده کعبه را از آنجا با تشریفات خاص به مکه می آوردند.
پرده چنانکه نوشته شد از پارچه ای سیاه بافته می شود (کژسبطر) و در حاشیه فوقانی آن آیاتی از قرآن کریم که درباره خانه کعبه است قلابدوزی می شود. پس از آنکه سعودیان برحجاز و اماکن مقدسه دست یافتند و حکومت پادشاهی آنان تأسیس گردید آوردن پرده از مصر ممنوع شد و در این سالها این کار در داخل عربستان سعودی صورت می گیرد.
امسال ملاحظه کردند که این کارها اثرات نامطلوب می گذارد و خبر به همه کشورهای اسلامی می‌رود و هر غیر ایرانی که به کشور خودش می رود بگوید با ایرانیها که تماس گرفتم مرا دستگیر کردند! یعنی وجود ایرانیها اینقدر برای رژیم عربستان ایجاد خطر می کند. لذا در مکه این روش را تغییر دادند. در نتیجه در مکه اجتماعات غیر ایرانیها با ایرانیها بسیار بود مخصوصاً در محل بعثه. ما بسیاری از شبها جمعیتی در حدود ۲۰۰ نفر یا ۱۵۰ نفر در حدی که ساختمان ظرفیت داشت غیر ایرانی ها را از علما و شخصیتهای اجتماعی، علمی و سیاسی می پذیرفتیم و اجتماع بسیار خوبی برگزار می شد. سخنرانیهای بسیار پراحساسی ایراد می شد، حجاج هم از این موقعیت استفاده کردند.
-عکس العمل مردم عربستان سعودی و حجاج غیر ایرانی در برابر حرکت حجاج ایرانی چگونه بود؟
با این سؤال نکته ای یادم افتاد از انقلاب اسلامی در ایران که درسال ۵۶ وقتی که آغاز اوج‌گیری انقلاب بود، در دانشگاهها به دنبال حرکت مردم، در بیرون دانشگاهها به دنبال حرکت مردم، در بیرون دانشگاه جنبش اوج گرفت و دانشجویان هم با مردم هم صدا شدند و در آن موقع به ذهن من می رسید که با مجموعه شناختی که از وضع جامعه داریم، دو سه سالی انقلاب طول می کشد تا به آنجائی برسد که فراگیر شود و همه اقشار جامعه وارد صحنه مبارزه شوند. مثلاً من آن وضع دانشگاه را که در سال ۵۶ می دیدم تصور می کردم یک سالی طول می کشد تا دانشگاه ها آرام آرام وارد معرکه انقلاب شوند و مدارس لابد باز هم بیشتر طول خواهد کشید. لذا در سال ۵۷ هنگامی که به پاریس رفتم، و پس از چند روز امام به آنجا تشریف آوردند، آنجا به نتیجه ای که رسیدم همین نکته را عرض کردم که: ما در گذشته فکر می کردیم این انقلاب اگر بخواهد نفوذ در میان مدارس کند، دو سه سالی طول می کشد اما در ظرف این چند ماه که وضع دانشگاه را می دیدیم، حالا مدرسه ها همان وضع دانشگاه را پیدا کرده است.
بچه ها وقتی از مدرسه بیرون می آیند همه آنها توی خیابانها راه می افتند و با شعار های سیاسی راهپیمائی می کنند و همینطور است در داخل مدارس.
بنابراین، انقلاب در کار خودش بسیاری از معادلاتی را که انسان از پیش در ذهنش دارد اینها را به هم می ریزد . درست نمی شود ارزیابی کرد که زمان حرکت انقلاب و شتابش در هر مرحله چگونه خواهدبود.
نسبت به عکس العمل حجاج غیر ایرانی و مردم عربستان در برابر حرکتهای سیاسی درست مثل همان وضعیت را دارد یعنی در سال گذشته که سال اول مشرف شدن من بود هنگامی که برخورد غیر ایرانی ها را با مسئله حرکت های سیاسی ارزیابی می کردم، می پنداشتم سالها طول خواهد کشید تا این حجاج، آرام آرام با این فرهنگ انقلاب و این فرهنگ جدیدی که از حج ارائه می شود به مقتضای قرآن خو بگیرند امسال وقتی که من شرکت غیرایرانیها را در حرکت های سیاسی با ایرانی ها و در اجتماعات ایرانی ها می دیدم و همچنین سایر عکس العملهائی که به آنها اشاره خواهم کرد، درست مرا به یاد همان مسئله انداخت که در پاریس خدمت امام گفتم، که ما هیچ وقت پیش بینی نمی کردیم که از سال گذشته تا امسال این همه روحیه های مردم عوض شده باشد ،با همه این تبلیغاتی که در عربستان و در بسیاری از کشورهای اسلامی و رسانه های گروهی علیه ایران و علیه حرکت ایرانیها در حج انجام می گیرد و ما در آنجا حضور نداریم که از خودمان دفاع کنیم، بلکه آنها یک طرفه حمله می کنند. رادیو تلویزیونهای اکثر این کشورهای اسلامی که تحت نفوذ حکومت هایشان هستند مثل همان کشور عربستان علیه ایرانی ها تبلیغات می کنند. حتی در سال گذشته در کشور عربستان مطبوعات و رادیو تلویزیون هایشان بعضی از حجاج ایرانی را متهم کرده بودند به اینکه اینها مسلمان نیستند! اینها کمونیستها! و اصلاً هدفشان حج نیست بلکه تنها برای آشوب و مقاصد سیاسی می آیند!!.
علیرغم همه این تبلیغات سوء وقتی که ما امسال با عکس العمل غیرایرانیها مواجه شدیم گویا یک سال تبلیغ کرده اند که شما در سال آینده با حجاج ایرانی شرکت کنید در حرکت های سیاسی شان، یعنی درست در مسیر مخالف تبلیغات سوء آنها، و ضمناً نشان دهند، ایمان و اعتقاد مردم به دروغ بودن تبلیغات رسانه های گروهی عربستان و بعضی کشورهای مشابه عربستان هم هست که هرچه آنها می گویند مردم درست خلافش را مرتکب می شوند.
در راهپیمایی مدینه چون جمعین ایرانیها و غیر ایرانیها کمتر بود قهراً لذا کنترل پلیس روی حجاج بیشتر بود و غیر ایرانیها زودتر شناخته می شدند و بنابراین شرکت شان مشکلتر بود، اما در طول مسیر، از تمام ساختمانهای اطراف خیابان، بدون استثناء، حجاج از پنجره ها بیرون آمده بودند، مشتهایشان را گرده کرده و همراه با شعارهایی که راهپیمایان می دادند، آنها هم همکاری می کردند یا احیاناً در مسیر برای اظهار خوشحالی و خرسندی از این حرکت، به علامت پیروزی، دست به طرف حجاج ایرانی تکان می دادند. و حتی در مدینه وقتی که حجاج در شارع اباذر عبور می کردند مغازه ها مثل حالتی که نماز شروع می شود می بستند، چادری می کشیدند روی کالاهایشان و می آمدند بیرون، منتهی با یک چهره گشاده و خوشحال و خرسند برخورد می کردند و ایرانیهایی که مأمور سنجش افکار و توجیه راهپیمائی برای غیرایرانیها بودند در اطراف راهپیمائی گزارش می دادند که با اینها وقتی صحبت می کردیم که چرا مغازه هایتان را بسته اید، جواب می دادند که: چون ما این حرکت را مثل یک حرکت عبادی و مذهبی می دانیم، لذا به احترام این حرکت، مغازه ها را بسته ایم.
اینها همان مردمی بودند که در سال گذشته، رژیم عربستان می گفت: علت اینکه ما جلوگیری می کنیم از حرکت ایرانیها، برای اینکه این مردم عصبانی هستند و از کار ایرانیها اذیت می شوند و می ترسیم آنها به سمت ایرانیها برگردند و آنان را مورد حمله قرار دهند! لذا ما برای اینکه چنین وضعی پیش نیاید این کار را می کنیم ! و همچنین وقتی بعضی از ایرانیها را دستگیر می کردند و می بردند در – به اصطلاح- محل بازداشتگاه، جمعیت غیر ایرانیهای دستگیر شده خیلی بیشتر از ایرانیها بود که دستگیر شده بودند.
مسلمانهای آفریقائی که با شوق بیشتر از دیگر راهپیمایان شعار می دادند و یا عکس امام را همراه خودشان آورد بودند و انواع این برخوردهای مختلف، همه حکایت از این داشت که کاملاً حرکت در میان آنها جاافتاده، و آنها پذیرفته اند که حرکت یک حرکت اصیل است . با توجه به اینکه اینها همان حجاج سال گذشته هم نبودند ولی وقتی که اخبار حج سال گذشته به آنها کشورها رفته،بازتابش این است که وقتی در سال بعد می آید که سال قبل نبوده،یکی از انگیزه های آمدنش این است که اصلاً بیاید ببیند اینجا چه خبر است، چطور می شود که ایرانیها علیرغم آن همه آرایش نیروهای انتظامی پلیس و آن همه تهدیدهای رسمی حکومت عربستان که ما هرگز اجازه نخواهیم داد!! سرکوب می کنیم! چنین می کنیم! چنان می کنیم! با آن همه رجزخوانی ها ،مردم ایران چه کسانی هستند،چطور آدمهایی هستند که اینجور تحقیر می کنند قدرت پلیسی را و حرفشان را می زنند و از هیچ کس نمی ترسند اینها یا اینکه در کشور خودشان نیستند و در اینجا غریبند، اینچنین راهپیمائی می کنند، لابد یک سازماندهی یا یک تشکیلات وسیعی، این کارها را انجام می دهد همه اینها انگیره می شود که آنها بیایند ببینند ایرانیها اساساً چطور آدمهائی هستند. ما امسال برخورد می کردیم با تعدا زیادی از حجاج جوانی که می گفتند با اینکه حج بر آنها واجب نبوده ولی بهرشکلی که تواسته اند، امکانات سفر را برای خود فراهم آورده و به مکه آمده اند، فقط انگیزه آنها دیدن ایرانیان بوده است!
آنها نقل می کردند که بعضی از کشورهای اسلامی امسال در آمدن مردم برای حج، مشکلات جدیدی را ایجاد کرده اند و با توافقهائی که با رژیم عربستان داشتند، بعضی از این کشورها یکی از شرایطشان را این گذاشته اند که سنّش از چهل سال کمتر نباشد!! برای اینکه می ترسند از تأثیری که حرکت حجاج ایرانی در مکه و مدینه روی غیر ایرانیها داشته باشد.
در راهپیمائی مکه از چیزهائی که بسیار جالب بود و نشان می داد روحیه مردم خود شهر مکه چگونه است، قسمتهائی که برای من نقل کردند از بعضی صحنه هایش: یکی برخورد مردم بازار و کاسبهای بازار مکه بوده که مخصوصاً یک تصور غلطی برای بعضی ها این بود که این مغازه دارها و این فروشندگانی که در خیابانها و بازار هستند –مخصوصاً نزدیک حرم- اینها مخالفند با این کارها و بسیاری از ایرانیها نقل می کردند که بعد از راهپیمائی وقتی ما می رفتیم وارد مغازه ها می شدیم با یک برخورد بسیار احترام آمیز مواجه می شدیم و نگاههای آنها و حرف زدن هایشان حکایت از این می کرد که خیلی ایرانیها در چشمان ما بزرگ و با شخصیت جلوه می کنند برای آنکه خوب می دیدند همان پلیسی که همه اینها از یکی اش می ترسند، ایرانیها شش هزار نفرشان را در یک روز دیدند و دریک جا با چوب و چماق و بساط و سلاح و… و اصلاً به آنها اعتنا نکردند و به تعبیر یکی می گفت:
“مردم عربستان از پلیس می ترسند، پلیس از ایرانیها می ترسد”.
البته طبیعی است که ایرانها در چشم آنها خیلی با عظمت جلوه می کنند و بعد آنقدر ازاین حرکت راهپیمایی خرسند بودند و اثر مثبت داشت که یک دروغی را در مکه شایع کرده بودند و این دروغ درست جا افتاده بود.بنظر من این دلیل بر این بود که راهپیمائی درست در ذهن آنها اثر مثبت داشت و آن دروغ این بود که از ایرانیها می پرسیدند: امام می خواهند به مکه بیایند و فهد هم به استقبال برود!! ما هم می دانستیم این مطلب کاملاً دروغ است چنین تصمیمی نیست و واقعاً شرایط هم اجازه نمی داد به امام که مسافرت بکنند اما یک همچنین دروغی وقتی جا می افتد ناگهان همه از ایرانیها می پرسند: چه روزی امام می خواهند به مکه بیایند؟ این حکایت از این می کرد که آن حرکت سیاسی آنقدر مثبت بوده که در ذهن آنها این امید را ایجاد کرده که چنین دروغی را قبول بکنند و با خوشحال بپرسند کی امام به مکه خواهد آمد.
و همچنین مکرر از ایرانیها نقل می کردند که سوار ماشینهای تاکسی شده بودند (و شاید تاکسی هم نبوده اما از همین سواری هائی که درایام حج مسافر را به این طرف و آن طرف منتقل می کنند) مخصوصاً این نکته هم جالب است که آنجا شایع است که بسیاری از راننده تاکسی ها مأموران امنیتی عربستان هستند، مع ذلک از ایرانیها نقل می کردند که ما سوار تاکسی شدیم، بعد آن راننده از قیافه های ما حدس زد که ایرانی هستیم پرسید : اهل کجائید؟ وقتی که ما می گفتیم : ایرانی هستیم، مشتش را گره می کرد می گفت: “خمینی”، “خمینی”!
بعد وقتی که می خواستیم پیاده شویم پول نگرفت و گفت: دعا کنید برای خمینی!
من این دو موردی را گفتم، بخصوص برای اینکه این دو قشر از جمعیت معروف بود که اینها ناراضی هستند، این بازاریها و کاسب ها می گفتند که خوششان نمی آید و ناراحتند چون به کسب و کارشان لطمه می خورد و این رانندها را هم شایع کرده بودند که اینها اکثراً مأموران امنیتی هستند این عکس العملشان بوده در برابر حجاج ایرانی و این نبود جز اینکه آن حرکت سیاسی مقبول واقع شده بود در نظر آنها.
زنی را در کنار راهپیمائی دیده بودند که بشدت دارد گریه می کند، متوجه شده بودند که ایرانی نیست. یکی از برادران می گفت: وقتی رفتیم جلو پرسیدیم: اهل کجا هستید؟ گفت مصری هستم، گفتم: پس چرا اینقدر گریه می کنید؟ گفت:
” دو پسرم در جنگ با اسرائیل کشته شده اند. وقتی که سادات با اسرائیل رفت، من احساس کردم که هیچ چیزی دیگر برایم نمانده و همه آرزوها و آمالم برباد رفته و خون بچه هایم هدر رفته است اکنون که این جمعیت را می بینم اینطور شعار علیه اسرائیل می دهند، دوباره در قلب من امید تازه ای پیدا شده و احساس می کنم خون بچه هایم دو مرتبه دارد کار خودش را می کند و بچه های من زنده شده اند و می بینم که این جمعیت، قدس را آزاد خواهند کرد آن امیدی که در دل من پیدا شده مرا اینطور وادار کرده است که حالت هیجان زده پیدا کردم و گریه من به خاطر آن شوقی است که درقلبم پدیدار گشته است.”
این نمونه هایی از اثر کار و حرکت حجاج ایرانی بود.
وقتی ما از ایرانیها درخواست می کنیم که در حج به فکر جبهه ها باشند، دعا برای رزمندگان کنند و ضمناً همچنانکه برای خودشان و بستگانشان چیزی می خرند، برای جبهه ها هم چیزی را در نظر بگیرند و یک سوغاتی برای جبهه ها ببرند، وقتی از ایرانیها درخواست کمک می کنیم غیر ایرانیها –من جمله عراقیها- می آیند کمکهای خودشان را برای جبهه می دهند.
یکی از برادران عراقی اهل بصره از شهر بصره آمده بود و هزار دینار آورده بود برای جبهه های ایران و تقویت جبهه ها.
چند نفر از برادرها آمدند گفتند: می رفتیم در یک خیابان نسبتاً خلوتی، یکنفر به ما سلام کرد. از او پرسیدیم: اهل کجا هستید؟ گفت: عراقی هستم. بعد مقداری با او صحبت کردیم و از او تربت کربلا خواستیم. گفت: من یک لحظه با شما کار دارم. یک فردی آمد آنجا و عبور کرد و رد شد معلوم شد که آن عراقی بوده و این بخاطر اینکه او متوجه نشود توقف کرد، بعد از اینکه او رد شد، دست کرد توی جیبش مقداری پول را درآورد و گذاشت توی دست ما و گفت: این برای جبهه است. و فوراً فرار کرد و دیگر توفق هم نکرد که به او چیزی بگوئیم. بعد دیدیم که چهار صد دینار عراقی است و احساس کردیم که گویا این تمام موجودیش بوده. اینقدر حرکت ایرانیها نقش مثبت دارد که یک عراقی به محض اینکه یکنفر ایرانی را می بیند، به او اعتماد کرده و پول را به او داده دیگر نپرسیده شما کی هستید؟ آیا مثلاً با بعثه سرو کار دارید یا نه؟ همانقدر که ایرانی هستند اعتماد می کند و پولش را می دهد و آن را به عنوان کمک به جبهه جنگی که یک طرفش هم خود عراق است می داند.
از این نمونه ها بسیار زیاد است که اگر ما می توانستیم از همه ایرانیها می خواستیم که هر کسی از این نمونه برخوردها اگر دارد این را بنویسد یا اگر نمی تواند بنویسد برای آن روحانی کاروانش یا ناظمی که توی کاروانش است تعریف کند و آنها بنویسند و برای ما بیاورند. اگر ما این کار را می توانستیم بکنیم کتاب بزرگی از این برخوردهای غیرایرانیها می توانستیم تهیه کنیم که هم نشان دهنده تأثیر حرکت ایرانیها است و هم عمق تأثیر انقلاب را می رساند. امسال عکس العمل غیرایرانیها برای ما بصورت جهش وار بود در برابر حرکتهای سیاسی. چیزی بود که ما فکر نمی کردیم تا این حد نسبت به سال گذشته اوج پیدا کند و همانطوری که گفتم گویا یکسال، درست اثر معکوس داشته است و آنها را بیشتر مجذوب انقلاب کرده است.
ولی تنها کسی که مقید بود تا آخر بنشیند و روضه او را گوش دهد، مرحوم حاج آقا مصطفی بود که گاهی می شد فقط ایشان در مسجد مانده بود و به روضه شیخ جعفر گوش می داد و اشک می ریخت. ایشان مقید بودند که در مجالس عزاداری که دوستان در منازل یا مدارس برقرار می کردند شرکت کنند. خودشان هم مجلس روضه ای هر صبح جمعه داشتند که گاهی می شد روضه خوان تنها یکنفر مستمع داشت که او، خود آن مرحوم بود آنچه برای او اهمیت داشت، عزاداری برای ابی عبدالله الحسین (ع) بود.
روز شهادت
آقای خاتم: شب شهادت مرحوم آقا مصطفی، یک مجلس فاتحه ای بود که به اتفاق ایشان به آنجا رفته بودیم و تا مدت زیادی هم درآنجا بودیم، و اتفاقاً ایشان هم خیلی سرحال و تندرست بودند. خلاصه شب گذشت و فردا صبح خبر وفاتش را شنیدیم. همراه با چند نفر از آقایان خدمت امام رفتیم که هر نحو شده است، خبر را به ایشان برسانیم. قبلاً! به امام گفته بودند که حاج آقا مصطفی سخت بیمار شده است و او را به بیمارستان برده اند!
ما که وارد شدیم فوراً از ما پرسیدند که حال مصطفی چطور است؟
سپس به من گفتند: بگوئید ماشین بیاورند تا به عیادتش برویم! من مقداری تأمل کردم، سپس از اطاق بیرون آمدم. قضیه را به حاج احمد آقا گفتم، ایشان هم ناراحت و سراسیمه شده بود و گفت: خوب است بگوئیم که آقا مصطفی را – مثلاً – به بغدا برده اند! من برگشتم آقای حاج احمد آقا از بیرونی به اندرون آمدند حضرت امام او را صدا زدند: احمد! احمد! حاج احمد آقا که خیلی ناراحت و متآثر بود و نمی خواست امام، ناراحتی شدید او را ببینند و متوجه شوند، مع ذلک ناچار پس از سه بار که امام او را صدا کردند، به اطاق امام رفتند.
امام گفتند: از مصطفی چه خبر؟ ناگهان حاج احمد آقا نتوانست صبر کند و به شدت گریه کرد.
امام متوجه قضیه شدند و چند بار گفتند: “لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم”
سپس یکمرتبه گفتند: “انا لله و انا الیه راجعون”
و فرمودند: خیلی امید داشتم که مصطفی بماند و برای مسلمین کار کند.
آقای ابطحی : همانگونه که امام به مرحوم حاج آقا مصطفی خیلی علاقه داشتند: آن مرحوم نیز فوق العاده به امام علاقه و محبت داشت، بالاتر از محبت فرزند نسبت به پدر و امام هم با اینکه اظهار نمی کردند – و دأب ایشان بر این است که محبت خود را نسبت به فرزندان ابزار نکنند- ولی همه می دانستند که چقدر به آقا مصطفی علاقه دارند. خلاصه این علاقه متقابل بین پدر و فرزند و آن همه امیدی که امام به ایشان داشتند، مع ذلک در وفاتش هیچ جزع و فزعی نکردند و مسأله را با کلمه “لطف خفی” تمام کردند. و واقعاً هم لطف خفی بود، چرا که اگر شهادت آن بزرگوار نبود واین مجالس و فواتح و چهلم ها و زد و خوردها پیش نمی آمد، این انقلاب با شکوه به این زودی به ثمر نمی رسید. و راستی می توان گفت که کلمه “لطف خفی” را روح القدس به زبان امام انداخت. و پس از انقلاب این لطف خفی، معلوم شد. پایان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *