درسهایی از نهج البلاغه (خطبه سی و یکم)

سرسختی طلحه و اعطاف پذیری زبیر

آیت الله العظمی منتظری

بسم الله الرحمن الرحیم “ومن کلام له-علیه السلام-لما انفذ عبدالله بن عباس الی الزبیر قبل وقوع الحرب یوم الجمل لیستفیئه الی طاعته”. -از سخنان حضرت امیرالمومنین «ع»-قبل از جنگ جمل-هنگامی که عبدالله بن عباس را نزد زبیر فرستاد،تا از او بخواهد  که به اطاعت امام برگردد.این جنگ را به این دلیل “جمل” مینامند که عایشه سوار بر شتر بود وبه جنگ امیرالمؤمنین (ع) آمد. طلحه و زبیر با اینکه اولین کسانی بودند که با حضرت علی «ع»به عنوان  خلیفه ی مسلمین بیعت کردند وهمچنین زبیر پسر عمه ی حضرت واز خویشان نزدیک ایشان بود،با این وجود،عایشه ومردم بصره را تحریک کردند وجنگ خونین جمل را به راه انداختند.حضرت امیرالمؤمنین«ع»،عبدالله بن عباس را نزد زبیر به عنوان وساطت میفرستد تا شاید جنگ نشود،زیرا حضرت به هیچ وجه مایل نبود که جنگ برپاشود. یستفیئه: یسترجعه. ” استفاءه”از باب استفعال واز ماده فئ است که به معنای رجوع و بازگشتن میباشد.سایه بعداز ظهر را هم که فئ مینامندبه این دلیل است که سایه پس از اینکه تمام شد دوباره بر میگردد.آن اموالی را که به آنها” فئ” می گویند چون اموال عمومی است واز بیت المال و حکومت اسلامی است،هنگامی که به حاکم مسلمین بر میگردد ،آن را فئ  میگویند.فئ:”ما افاء الله علی رسوله من اهل القری”-چیزهایی که به  پیامبراکرم «ص»برگشت که می بایست از اول در اختیار آن حضرت باشد بنابراین” یستفیئه”یعنی اورا به اطاعت از حضرت برگرداند ،زیرا قبل از جنگ جمل ،اوبا حضرت بیعت کرده بود واینک ،حضرت برای اتمام حجت ،عبدالله بن عباس را پیش زبیر میفرستد که به او بگوید :تو که از آغاز با ما بیعت کردی ،چگونه امروز بیعت میشکنی ومسلمانان را به کشتن میدهی؟”لاتلقین طلحه ،فانک ان تلقه تجده کالثور عاقصاً قرنه” –با طلحه ابدا ملاقات مکن ،زیرا اگر با او روبرو شوی ،او را همانند گاو نری می یابی که شاخش در هم پیچیده است(ومیخواهد شاخ بزند). با زبیر صحبت کن ،زیرا تا اندازه ای رام تر از طلحه  است ولی طلحه چون آدم مغرور و متکبری  است ،نمیشود با او حرف زد،زیرا با او سخن گفتن باعث سخت ترشدن و خشونت بیشتر او میشود . او را اگر ملاقات کنی ،مانند گاو نری می یابی که شاخهای بزرگ وپیچیده ای دارد و همواره آماده ی شاخ زدن است. آن حالت غرور وتکبرش اقتضای شاخ زدن دارد. چنین گاوهائی اگر کسی را نیافتند که به او شاخ بزنند، به دیوار و درخت وهرچه جلوی آنها است ،شاخ میزنند. “انک ان تلقه”: اگر او را ملاقات کنی در بعضی از نسخه ها “تلفه”نقل کرده اند که آن هم به معنای یافتن است .اَلْفی ،یلفی یعنی یافت.در قرآن هم آمده است:”انا الفینا آباءنا علی امه” –ما پدران خود را بر عقیده ای یافتیم … “عاقصا قرنه”:شاخ خود را درهم پیچیده است . قرن به معنای شاخ و عاقص به معنای در هم پیچیدگی آن است.”یرکب الصعب ویقول :هوالذلول ” –شتر سرکش را سوار میشود و میگوید:این شتر رام است!! حضرت میخواهد بفرمایید :چون طلحه آدمی سر به هوا ومغرور است ،از این رو ،چیزهای بزرگ را کوچک میشمرد .اگر به او گفته شود :هیجده هزار (۱۸۰۰۰) مسلمان ممکن است در این جنگ کشته شوند، در نظر او هیچ جلوه ای نمی کند بلکه کوچکترین اهمیتی برای او ندارد که هزاران نفر مسلمان از بین بروند .او گناه های بزرگ را کوچک حساب میکند وبا چنین کسی نمیشود سخن گفت.”صعب “:شتر سرکش چموش را میگویند “ذلول”:شتر رام است. حضرت ،در این جمله ،طلحه را چنین تشبیه کرده است که بر شتر سرسخت چموشی سوار میشود و میگوید: چه شتر رامی است!! یعنی او چون غرور دارد ،هر چه از عواقب وخطرات جنگ برایش بشماری وبازگو کنی در مغز او تاثیری نخواهد داشت،پس با او ملاقات مکن. “ولکن الق الزبیر فانه الین عریکه” –ولی با زبیر ملاقات کن زیرا طبیعت او نرمتر است.در هر صورت ،طبیعت  زبیر نرم تر  از طلحه است ومیشود با او حرف زد،لذا با او ملاقات کن وبا او سخن بگو . الین:نرمتر. عریکه :به معنای طبیعت است .کوهان شتر را نیز عریکه میگویند،و اگر به این معنی باشد ،میخواهد بفرماید: شتری را میتوان سوار شد که کوهان او نرمتر باشد. “فقل له:یقول لک ابن خالک: عرفتنی بالحجازو انکرتنی بالعراق!” –به او بگو :پسر دائیت میگوید:مرا در حجاز شناختی  ودر عراق انکار کردی!در اینجا حضرت امیرالمومنین«ع» از نظر روانی،روی یک مساله عاطفی که خویشاوندی است تکیه میکند ،زیرا در این صورت تاثیرش زیادتر خواهد بود.اگر حضرت میفرمود :به زبیر بگو: امیرالمومنین چنین میگوید، بسا تأثیرش کمتر بود تا اینکه بگوید پسر دایی تو چنین می گوید یعنی ما با هم قوم و خویش هستیم و چنین روا نیست که این خویشاوندی را فراموش کنی .-در داستان حضرت موسی و حضرت هارون در قرآن چنین آمده است که حضرت موسی ریش هارون را گرفت .هارون به موسی عرض کرد :”یا ابن ام”ای فرزند مادرم!ای برادر من !اگر گفته بود “یا نبی الله”ای پیامبر خدا !تاثیر چندانی نداشت ولی وقتی بگوید :ای برادر من !من برادر توام وتو اینچنین ریش مرا میگیری ؟!این از نظر روانی تاثیر بسزائی دارد. در اینجا هم حضرت به ابن عباس نمیفرماید  بگو به زبیر که امیرالمومنین چنین فرموده بلکه میفرماید به او بگو :پسر دائیت چنین گفته که:با من در حجاز (مدینه)بیعت کردی وامروز در عراق مرا انکار میکنی وبا من مخالفت مینمائی؟! بعد از قتل عثمان با من بیعت کردی و امروز یاغی شده ای و با من به جنگ می آئی؟ گویا حضرت میخواست بفرماید :چرا داری تخلف میکنی؟ خلف وعده از گناهان کبیره است مخصوصا مخالفت با امام حق .عرب برای بیعت ارزش زیادی قائل است و تو که از بیعت تخلف کردی برای تو شکست ورسوائی است! “فما عدا مما بدا”_چه چیز تورا منصرف کرد از آنچه برای تو ظاهر وآشکار گشته بود؟این جمله مختصر پرمعنی است .سیدرضی (ره) میفرماید:حضرت امیر«ع»اولین کسی است که این جمله را فرموده،و پس از ایشان در عرب مثل شده است.حضرت در این جمله کوتاه میخواهد بفرماید:تو که از اول مرا شناختی،حقانیت من بر تو ثابت و لیاقت من برای تو ظاهر بود،اکنون چه چیز تو را منصرف کرده است از آنچه در گذشته بر تو روشن و هویدا بود؟با اینکه در عرب شکست بیعت خیلی بد است،انگیزه شکستن تو بیعت را چه بوده است؟بدا:ظهر،یعنی پدیدار وظاهر شد.عدا:صرف،به معنای برگرداندن چیزی است.فماعدا:یعنی فما عداک .مفعول” عدا”به نظر میرسد که محذوف است.ممابدا: (من مابدا)در اینجا “من”به معنای “عن”است،چون صرف به “عن”به معنای مجاوزت است وگاهی”من”به معنای “عن”می آید.چنین به نظر میرسد که میخواهد بفرماید:”فما عدا عما بدا”.قال السید الشریف:اقول هو اول من سمعت من هذه الکلمه اعنی فما عدا مما بدا”شریف رضی میگوید :حضرت علی «ع»اولین کسی است که این کلمه (فما عدا مما بدا)از او شنیده است وبعد به صورت مثلی در زبان عرب در آمده است.ملاقات ابن عباس در زبیراثر گذاشت وزبیر از صحنه جنگ کنار رفت .ولی آن کسانی که خیلی سرسختی میکردند طلحه و عبدالله  پسر زبیر بودند.این دو خیلی سرسختی میکردند وعبدالله ابن زبیر طمع ریاست در سر میپروراند.چون طلحه وزبیر هر دو همدوش وهمطراز بودند ،عایشه دیداگر بخواهد زبیر را به عنوان پیشنماز مردم معرفی کند طلحه ناراحت میشود وزیر بار نمیرودو همچنین اگر  می خواست آن دیگری را پیشنماز مردم سازد .از این رو عبدالله پسر زبیر را به عنوان امام جماعت مردم “جمل “نصب کرد واو هم آدم خشن و سرسختی بود .هنگامی که عبدالله فهمید پدرش دارد از جنگ کناره گیری میکند،گفت:هان!از شمشیر علی ترسیدی؟واین در صورتی بود که زبیر متوجه کار بد خود شده بود واز صحنه کنار رفته ،حاضر به ادامه جنگ نشد تا اینکه “ابن جرموز”او را ترور کرد. حضرت علی«ع»هنگامی که خبر ترور شدن زبیر را شنید ناراحت شد.نقل میکنند-راست ودروغش بر عهده ناقل-که حضرت فرمود:”القاتل والمقتول کلا هما فی النار” _قاتل ومقتول هر دو در جهنمند.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *