درسهائی از نهج البلاغه خطبه سی ام

آیت الله العظمی منتظری

 

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث، خطبه سی ام نهج البلاغه است.

” و من کلام له ــ علیه السلام ــ فی معنی قتل عثمان “[۱]

ــ از فرمایشات حضرت امیر (ع) راجع به مسئله کشتن عثمان، و آن اشکالی که بر عثمان می گرفتند، و این اشکال به مرور زمان عمومی شد تا این که منجر به این شد که تمام مردم ــ حتی دوستانش ــ بر او یورش برده و او را به قتل رساندند.

اعتراضی که مسلمین بر عثمان می گرفتند این بود که او بسیاری از اشخاص را که فاسق و فاجر و گاهی هم کافر بودند، بر سرکار آورد و مورد مشاوره خود قرار داد، و حکام و ولات و فرمانداران را نیز از این ها انتخاب کرد.

برخی از آنها، هیچ سابقه خوبی نداشتند مانند عبدالله بن سعد بن ابی سرح، یا حکم و فرزندش مروان بن حکم که به دستور پیامبر اکرم (ص) تبعید شده بودند ولی همین که عثمان به خلافت رسید این پدر و پسر تبعید شده را به دربار خود آورد و مروان را وزیر مشاور خود قرار داد و همواره از بیت المال، پول های کلانی به آنها می داد. ضمنا چون در آن زمان بسیاری از کشورها فتح شده بود، و شامات و ایران و جاهای دیگر به کشور اسلامی ملحق شده بود، از این رو غنائم، پول و ثروت بی شماری نصیب بیت المال مسلمین شده بود، فاسقین هم دور عثمان را گرفته بودند، او هم مرتب جایزه های کلان از قبیل ۱۰۰ هزار درهم یا ۲۰۰ هزار درهم یا بیشتر به آنها می داد و نوعا همین آدم های منحرف را هم به عنوان فرماندار و استاندار روانه شهرها می ساخت.

عبدالله بن سعد بن ابی سرح که برادر مادری او و آدم فاسدی بود، که حتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) نیز مایل بود او کشته شود زیرا مرتد شده بود و پیامبر دستور داده بود: هر کس او را در هر جا دید، او را بکشد برای این که واجب القتل است، ولی در هر صورت کشته نشد. و امروز که عثمان حکومت را به دست گرفت، او را حاکم مصر قرار داد!

در هر صورت مسلمانان این وضع را نتوانستند تحمل کنند و از اطراف و اکناف (از مصر و کوفه و جاهای دیگر) جمع شدند و علیه عثمان قیام کردند، و اوضاع طوری شده بود که کسی نمی توانست از حرکت آنان جلوگیری نماید، زیرا بلوا و آشوب اگر خیلی اوج گرفت، به حالت انفجار می رسد و دیگر نمی توان جلویش را گرفت.

حضرت امیرالمؤمنین (ع) در این میان تقریبا نقش بی طرفانه ای داشت، نه جزو آنها بود که در قتل عثمان شرکت داشتند و نه چندان دفاعی از عثمان کرد برای این که در آغاز کار، حضرت از او دفاع کرد و خود عثمان، چندین مرتبه به حضرت توسل جست، و حضرت او را نصیحت می کرد. از جمله در تاریخ آمده است که روزی عثمان به خانه حضرت آمد و حضرت به او فرمود: روش خود را عوض کن و آدمهای فاسدی همچون مروان را از دور خود کنار بزن. عثمان هم منبر رفت و گفت: ایها الناس، من توبه کردم و از این پس روش و مشی خود را عوض می کنم. ولی به قول خود وفا نکرد و تخلف نمود. از این رو پس از چند بار تخلف عثمان و وساطت حضرت امیر (ع) دیگر طوری شده بود که قابل دفاع نبود.

 

دفع اتهام

در این خطبه، حضرت راجع به انگیزه مردم در قیام علیه عثمان و کشته شدن وی توضیح می دهند، و تهمتی را که معاویه و دیگران به آن حضرت می زدند و ایشان را قاتل عثمان یا شریک در قتل عثمان می دانستند، رد می کنند.

حضرت علی (ع) چنین می فرماید:

” لو امرت به لکنت قاتلا او نهیت عنه لکنت ناصرا ”

ــ اگر من به قتل عثمان دستور داده بودم، من قاتل او بودم ــ و ابائی هم از این امر نداشتم و اعتراف به آن می کردم، ولی من به قتل او امر نکردم ــ و اگر از قتل او نهی کرده بودم، یاورش بودم.

در اوائل کار، حضرت از کشتن او نهی می کردند ولی امروز که دیدند کار از کار گذشته و عثمان به هیچ وجه دست بردار نیست و دیگر قابل دفاع نمی باشد، از قتل او نهی نکردند بلکه نقش بی طرفانه ای داشتند.

” غیران من نصره لا یستطیع ان یقول: خذله من انا خیر منه، و من خذله لا یستطیع ان یقول: نصره من هو خیر منی ”

ــ ولی کسی که او را یاری کرد نمی تواند بگوید: من بهتر از آن کسی بودم که به او یورش برد، و آن کس که او را مورد حمله قرار داد نمی تواند بگوید: کسی که او را یاری نمود از من بهتر بود.

آدمهائی نظیر مروان و عبدالله بن سعد بن ابی سرح نمی توانستند بگویند: ما بهتر بودیم از آنها که به عثمان حمله کردند، زیرا به قدری آنان فاسد بودند که خودشان هم می دانستند فاسد و منحرفند و به هیچ وجه نمی توانستند بگویند ما از افرادی مانند مالک اشتر بودیم. و آنان که با عثمان مخالفت کردند و او را به مرگ سپردند، نمی توانستند بگویند: کسی عثمان را یاری کرد که از ما بهتر بود! در این جا، حضرت امیر در ضمن اینکه بی طرفی خود را ثابت می کنند، به این حقیقت نیز اعتراف می نمایند: آنان که عثمان را رها ساختند مسلمانانی پاک و مردانی با ایمان و اخلاص بودند و کار عثمان به جائی رسیده بود که یاورانش به قدری فاسد بودند که حتی خودشان هم نمی توانستند ادعا کنند که از رها کنندگان عثمان بهترند!! از این رو، دیگر عثمان قابل دفاع نبود.

 

سرانجام استبداد

” و انا جامع لکم امره ”

ــ من در یک جمله وضعیت عثمان را برای شما توضیح دهم:

” استاثر فاساء الاثره ”

ــ استبداد و دیکتاتوری داشت، و در این استبداد، بد کرد.

حضرت در این جمله کوتاه، علت قیام و یورش مردم علیه عثمان را بیان می کنند و چنین می خواهند بفرمایند: آن چه باعث قتل عثمان شد، دیکتاتوری و استبداد او بود. عثمان در هر کاری خودسرانه و مستبدانه عمل می کرد و استبداد بدی داشت انسان هر چقدر مقامش والا باشد، باید در مسائل با دیگران مشورت کند، بسا دیگران رای بهتری داشته باشند که باید پذیرفت. خودسرانه عمل کردن حاکم یعنی گسستن پیوند او و مردم، که در نتیجه چیزی جز سقوط حاکم نخواهد بود.

حضرت امیر (ع) در حکمت ۱۶۱ از نهج البلاغه چنین می فرماید:

” من استبد برایه هلک و من شاور الرجال شارکها فی عقولها ”

ــ هر کس تنها به رای خود عمل کند، هلاک می شود و از بین می رود، و هر کس با مردان مشورت کند، خودش را در عقل آن ها شریک کرده است. اگر در یک امری چندین نفر رای دهند، سپس نتیجه افکار همه را روی هم بریزند، مطلب کاملتر و پخته تر می شود. ای بسا زیردستان که در مسئله ای دشوار، رهگشا باشند، و ای بسا سربازانی ساده که فرماندهان را در میدان نبرد، با فکر خود یاری دهند. بنابراین فرماندهان باید با رده های پائین ارتش مشورت کنند، خصوصا آنان که مدتها در جبهه ها بوده اند پست و بلندیهای جبهه را می دانند، روحیه سربازان دشمن را می دانند و خلاصه بر اسرار جبهه واقفند، بایستی فرماندهان با اینان مشورت کنند، آن گاه تصمیم خود را بگیرند.

در جائی که خداوند به پیامبر اکرم (ص) که عقل کل است دستور می دهد:

” و شاورهم فی الامر ”

ــ ای پیامبر! با مردم مشورت کن، پس دیگر فرماندهان و پیشوایان ــ هر چقدر هم مقام عالی داشته باشند باید با دیگران در کارهای خود مشورت کنند و مستبدانه و دیکتاتور مآبانه عمل نکنند. و اصلا خود مشورت کردن، شخصیت دادن به افراد است. وقتی برای دیگران شخصیت قائل شدی، آنان در کارهای خود بیشتر موفق می شوند و کاربرد آنها چند برابر می ـ شود.

حضرت امیر (ع) در جمله ای کوتاه، نظام تشکیلاتی و حکومتی عثمان را بیان می کنند: او در کارهای خود استبداد به خرج داد و این استبداد هم در راه باطل بود. یعنی ممکن است انسان خودسرانه عمل کند و دنبال حق باشد ولی عثمان خودسرانه عمل کرد و پایش را هم در راه باطل گذاشت، مروان و پدرش حکم که به دستور حضرت رسول تبعید شده بودند، آنان را به مدینه بازگرداند، و ای کاش به همین امر اکتفا می کرد، بلکه به آنان وزارت داد، از بیت المال مسلمین، پول و ثروت کلان به آنها داد، آنان را که فاسد بودند، بر مؤمنین ترجیح داد و خلاصه کارهای کلیدی کشور بزرگ اسلامی را به دست آنان سپرد! ، پس او در ضمن اینکه دیکتاتوری کرده بود، راه باطلی را نیز پیموده بود.

استأثر: یعنی استبداد کرد و چیزی را به خود اختصاص داد.

” و جزعتم فاسأتم الجزع “.

ــ شما داد و فریاد کردید ــ یورش بردید ــ و سر سختی نشان دادید.

در این جا خطاب امام به مردم است که شما به عثمان حمله کردید، داد و فریاد کردید و خشونت به کار بردید. یعنی، خوب بود به جای اینکه او را بکشید، یک درجه تخفیف قائل می شدید و او را ــ مثلا ــ از خلافت عزل می کردید و دیگری را به جای او ــ که لیاقت این کار را نداشت ــ نصب می نمودید، ولی شما پرخاشگری را به حد اعلا رساندید. خوب بود وسیله علاج را همان مراحل پائین تر قرار دهید و به یک مرحله خطرناک نرسانید.

اگر استاندار یا فرمانداری کجروی داشت باید قبل از هر چیز ــ دوستانه ــ به او تذکر داد، نه این که در مرحله اول افشاگری و آبرو ریزی کنند. مریضی را که می شود با دوا و قرص خوب کرد، نباید به دست کارد و تیغ جراحی سپرد.

” ولله حکم واقع فی المستاثر و الجازع ”

ــ حکم عادلانه با خدا است در مورد آن کس که استبداد به خرج داده و آن که یورش برده است.[۲]

نه تنها حضرت می خواستند بی طرفی خود را حفظ کنند، بلکه شرایط زمان نیز چنین اقتضا می کرده است، لذا می فرمایند: این دیگر با خدا است، به عثمان می خواهد جزای خیر بدهد یا بد، قاتلین عثمان خوب کردند یا بد، اینها دیگر به من ربطی ندارد. کاری که تمام شده است، دیگر دعوا کردن ندارد.

آری! آن آشوبی که معاویه و طلحه و زبیر به اسم خونخواهی عثمان برپا کردند و جنگ جمل را به راه انداختند و مسلمان کشی کردند، اینها کارهای غلطی بود. اگر راست می گفتند،می خواستند از اول نگذارند عثمان کشته شود. چرا در آن وقت هیچ خدمتی به عثمان نکردند؟ اکنون که عثمان کشته شده است، با فتنه انگیزی آنها مگر می توانند او را زنده کنند؟!

در هر صورت، نسبت به کسی که دیکتاتوری کرده و آنان که یورش برده اند، خدا را حکمی است که خواه ناخواه واقع خواهد شد و جزای هر دو طرف را خدا خواهد داد.

 

 

۱ـ اینکه دیده می شود، بعضی از خطبه های نهج البلاغه کوچک است، به این معنی نیست که از اول کوچک و مختصر بوده است، بلکه ــ همان گونه که چندین بار تذکر داده ام ــ سید رضی ــ علیه الرحمه ــ بنا نداشتند. همه فرمایشات حضرت را بنویسند، بلکه آن قسمت هائی از خطبه ها که به نظرشان ــ از نظر ادبی ــ بسیار جالب و ممتاز می آمده است، آن ها را نقل کرده اند که اینک بصورت یک کتاب مستقل در آمده است. بنابراین، ممکن است، همین خطبه مورد نظر ما، از خطبه های مفصل امام باشد که در این جا خیلی مختصر نقل شده است.

۱ـ مستاثر و جازع به نحو لف و نشر مرتب است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *