بررسی و ترجمه آزاد محبث انفال

نوشته آیه الله العظمی منتظری

قسمت هشتم

حکم انفال و تصرف در آن

آیه الله محمدی گیلانی

در حکم انفال و تملک و تصرف در آن خصوصا در عصر غیبت امام عصر ــ عجل الله تعالی فرجه الشریف ــ است که در ضمن مسائلی متعرض می شویم:

۱ـ بر اهل بصیرت پوشیده نیست که همه ی اموال و املاک، اولا و بالذات ملک خداوند متعال است، و باری تعالی مالک وجود و هستی ما و همه ی چیزها و اموال است به ملکیت حقیقیه و تکوینیه (نه اعتباریه و مقولیه) و همه هستی قائم به او است، و بر همه ی موجودات به تمام ذواتشان و واقعیت وجودشان، عین تعلق و ربط به باری تعالی هستند و معنای ملکیت حقیقی (در مقابل ملکیت مقولی و اعتباری) همین است که بیان کردیم.

و اما ملکیت ما نسبت به اشیاء (غیر قوا و آلات نفسانی و غیر ملکیت مقولی) ملکیت اعتباری محض است، و آن یک نوع اختصاصی است که در سطح معیشت و روابط اجتماعی، عقلا اعتبار می کنند و شرع مقدس نیز در موضوعات و شروط مخصوصه مورد اعتبار قرار داده است که اثر آن جواز تصرفات است.

و شاید اساس ملکیت اعتباری نیز مرتبه ای از ملکیت تکوینی باشد، زیرا نظام تشریع صحیح آن نظامی است که منطبق بر نظام تکوین باشد و چنان که انسان تکوینا مالکت قوای نفسانی و آلات فعل و عمل خویش در شعاع ملکیت تکوینی خداوند متعال می باشد فرآورده های فعالیت وی نیز به تبع ملکیت حقیقی نسیت به قوا و ادوات فعلش، ملک او و به وی اختصاص دارد. بنابراین محصول افعال و نتایج اعمالش از قبیل احیاء زمین و حیازت مباحات، و آثار صنعتش در مواد اولیه، ملک او بوده و زمین احیاء شده، و اشیاء مورد حیازتش و مصنوعات وی در پرتو کار و عمل و صنعی که روی آنها انجام داده است به وی اختصاص دارند که می تواند شخصا بهره برداری یا مورد معامله و معاوضه قرار دهد یا ببخشد یا به ارث به دیگری منتقل شود.

و لازم بیان مذکور این است که هر چیزی که متعلق عمل و صنع وی واقع نگردیده مانند دریاها و بیابان ها و بیشه ها و معبرهای سیل و کوهها و معدن ها و نظائر اینها بلکه غنیمتهای جنگی، ملک وی نمی باشد و کلا به خداوند متعال تعلق دارد و در طول ملکیت حق تعالی، به رسول الله ــ صلی الله علیه و آله ــ اختصاص دارد، پس انفال چنان که به مقتضای کتاب و سنت و اجماع متعلق به خداوند و رسول الله است، به حسب اعتبار عقل نیز متعلق به جناب مالک الملوک ــ تبارک و تعالی ــ و رسول الله است و به مقتضای اخبار کثیره متواتره بعد از رسول الله متعلق به امام قائم مقام آن حضرت است که طبق تشخیص در مصلحت امامت و امت مصرف می نماید و اخبار بسیار در این زمینه قبلا نقل نمودیم، مراجعه شود.

ولی در خبر حریز از محمد بن مسلم است که گفت:

” سمعت اباعبدالله ــ علیه السلام ــ یقول و سئل عن الانفال: فقال: کل قریه یهلک اهلها او یجلون عنها فهی نفل لله ــ عزوجل ــ نصفها یقسم بین الناس و نصفها لرسول الله ــ صلی الله علیه و آله ــ فما کان لرسول الله فهو للامام “.

ــ شنیدم که امام صادق ــ علیه السلام ــ در پاسخ سوال از انفال می فرمودند: هر آبادی که اهل آن هلاک گردیده اند و یا از آنجا کوچ کرده اند، چنین آبادیها نفل و متعلق به خداوند به رسول الله ــ صلی الله علیه و آله ــ است و آن چه از آن رسول الله است به امام تعلق دارد، و نظیر این خبر است خبری که عیاشی از حریز نقل کرده که احتمال می رود هر دوی آنها یک خبر باشد ولی لفظ ” محمد بن مسلم ” از خبر دوم ساقط شده باشد.

باید خبر مزبور طوری تاویل شود به این معنا که مراد از تقسیم نصف بین مردم از باب تفضل است، یا بر تقیه حمل شود چنان که در حدائق احتمال داده است یا به واسطه مخالفت با اخبار کثیره و اجماعات طرح گردد.

و حمل نمودن آیه ی انفال بر مشارکت بین خداوند متعالی و رسول الله ــ صلی الله علیه و آله ــ که سهم خداوند متعال بین مردم تقسیم شود و سهم دیگر مختص به رسول الله باشد، مخالف است با اجماع و اخبار، مضافا به اینکه در خبر معاذ از امام صادق ــ علیه السلام ــ است که فرمودند: ” هر حقی که برای خداوند است همانا به ولی او تعلق دارد “.

و آن چه که مشکل را آسان می کند همانا بیانی است که متکررا ذکر نمودیم که فییء و انفال، متعلق به شخص امام نیست بلکه از سنخ اموال عمومی و متعلق به منصب امامت است که ناچار در مصالح امامت و امت مصرف می شود، پس مصالح امت و مردم از موارد مصرف انفال است و شاید مراد از نصف در دو خبر مذکور، جزئی از انفال باشد نه نصف حقیقی، نظیر آن چه که در باب خمس گفتیم که سهم سادات عظام ــ کثرالله تعالی نسلهم ــ نصف حقیقی خمس نیست بلکه مجموع خمس حق وحدانی است که به امام تعلق دارد ولی او می بایستی به وسیله خمس نیازمندیهای سادات محترم را رفع نماید، و نظیر این مطلب در آیه ی فییء (اموالی که بدون کارزار از کفار عاید می شود) در سوره ی حشر ملاحظه می شود که ایتام و مسکینان و ابن سبیل و بعدا فقراء مهاجرین را در فییء به مقتضای اخبار و فتاوی، همگی متعلق به رسول الله ــ صلی الله علیه و آله ــ و بعد از آن حضرت به امام (ع) تعلق دارد. مراجعه شود به آن چه ما در تقسیم خمس بیان نموده ایم.

۲ـ جائز نیست عقلا و شرعا تصرف در مال امام ــ علیه السلام ــ از قبیل خمس و انفال مگر به اذن آن بزرگوار، زیرا مقتضای مال غیر بودن حرمت تصرف است، پس اگر کسی تصرف در مال‌ آن جناب بدون اذن حضرتش کند غاصب است و چنان چه مال مغصوب فائده و نمائی داشته باشد، ملک امام ــ علیه السلام ــ است و در این حکم، فرقی نیست بین حضور و غیاب امام (ع) و اگر از ناحیه ی ائمه اطهار (علیهم السلام) تحلیل برای شخصی یا در عصری یا مطلقا به ثبوت برسد بدیهی است که تحلیل مفروض خود اذنی است از ناحیه ی مقدسه ی آنان و در این صورت از بحث موضوعا خارج است.

و اینک بحث ما در همین جهت است که از ناحیه ی مقدسه ی آنان تحلیل یعنی حلیت خمس و انفال مطلقا یا فقط در عصر غیبت یا در مناکح و مساکن و متاجر یا در مناکح فقط یا در انفال و سهم امام از خمس ــ نه سهم سادات ــ به ثبوت رسیده است یا اصلا تحلیلی ثابت نگردیده است؟ وجوهی بلکه اقوالی در این مسئله هست.

قبل از ورود به بحث می گوئیم: خمس چنان که پیش از این گذشت، یک نوع مالیات و حق مالی است که در اسلام مقرر گردیده است و در روایتی که در رساله محکم و متشابه نقل شده است از آن به ” وجه الاماره ” تعبیر شده یعنی مالی که در جهت زعامت و فرمان روائی تعیین شده است و غرض از تشریع آن ــ چنان که تعبیر مذکور نشان می دهد ــ اداره شئون امامت و حکومت اسلامی که از شاخصه های این شئون رفع نیازمندی سادات عظام است که از شاخه های شجره مبارکه رسالت می باشد.

و اما انفال، اموال عمومی است که خداوند متعال برای بشر آفریده و زمام اختیار آن را در دست امام ــ علیه السلام ــ قرار داده است که در مصالح امامت و امت بر طریق عدالت بهره برداری کند، و روشن است که نوع آدمی در حیات و ممات از آن بی نیاز نیست بلکه پایه های اساسی زندگی و معیشت بنی آدم بر آن استوار و بقاء آنان در گرو آن است.

 

ضرورت حکومت اسلامی در زمان غیبت

ممکن است گفته شود: چون در زمان غیبت بر مسلمین واجب نیست که حکومت اسلامی مجری احکام اسلام و حدودش تاسیس نمایند بلکه زمان غیبت زمان هرج و مرج است اگر چه به درازا بکشد و در چنین امتدادی از زمان، اسلام مردم را مهمل و رها نموده تا آنکه حضرت ولی الله منتظر ــ عجل الله تعالی فرجه ــ ظهور فرماید با توجه به چنین رای ــ که افتراء صریح بر خداوند است ــ می توان گفت که بر عهده ی تفضل ائمه طاهرین علیهم السلام بوده که انفال را بر جوامع بشری و لااقل بر مسلمین و خصوصا بر شیعیانشان حلال فرمایند، زیرا معیشت و بقاءشان بدون انفال ممتنع است، بلی تحلیل سهم سادات عظام صحیح به نظر نمی رسد چه آن که این طائفه محترم از زکات محرومند و خداوند متعال در عوض این حرمان سهمی از خمس را به آنان اختصاص داده است.

و اما وقتی که معتقد هستیم به اینکه اسلام دین کاملی است که متکفل سعادت دنیا و آخرت است و مردم را در هرج و مرج ولو به قدر یک ساعت هم رها و مهمل نمی گذارد بدون تردید در ادامه ی معیشت و اجراء احکام اسلام و حدود آن در ابواب مختلف و تامین عدالت اجتماعی، وجود حکومت امری است ضروری چنان که در نهج البلاغه است:

” انه لابد للناس من امیر بر او فاجر یعمل فی امرته المؤمن و یستمتع فیها الکافر و یبلغ الله فیها الاجل و یجمع به الفییء و یقاتل به العدو و تامن به السبل و یؤخذ به للضعیف من القوی حتی یستریح بر و یستراح من فاجر “.

ــ مردم در زندگی دسته جمعی ناگزیر از فرمانروا ــ چه نیکوکار و چه فاسق ــ هستند، که مؤمن در زمان فرمانروائی وی به تکلیف الهی خود عمل می کند و کافر هم از حکومت وی بهره ور می شود و خداوند متعال در مدت امارت وی جامعه را به اجل خود می رساند و به واسطه فرمانروای او فییء جمع آوری می شود و با دشمن کارزار می گردد و راهها امن و حق ناتوان از زورمند گرفته می شود تا آن زمان که امیر نیکوکار بدرود حیات کند و راحت شود و یا با مرگ امیر فاجر مردم از شر وی آسوده شوند.

و در کتاب سلیم بن قیس هلالی از امیرالمؤمنین ــ علیه السلام ــ آمده است:

” و الواجب فی حکم الله و حکم الاسلام علی المسلمین بعد ما یموت اما مهم او یقتل ضالا کان او مهتدیا، مظلوما کان او ظالما، حلال الدم او حرام الدم، ان لا یعملوا عملا و لا یحدثوا حدثا و لا یقدموا یدا و لا رجلا و لا یبدوء بشیء قبل ان یختار و الانفسهم اماما عفیفا عالما ورعا، عارفا بالقضاء و السنه، یجمع امرهم، و یحکم بینهم، و یاخذ حق المظلوم من الظالم، و یحفظ اطرافهم و یجبی فیئهم، و یقم حجهم و جمعتهم، و یجبی صدقاتهم … “.

ــ در حکم خداوند متعال و اسلام بر مسلمین واجب است بعد از مردن و یا کشته شدن امامشان چه گمراه باشد یا راه یافته، مظلوم باشد یا ظالم، خونش حلال باشد یا حرام، هیچ گونه عمل و حادثه ای انجام ندهند، و دست و پائی نجنبانند، و به یک کلام به هیچ کاری شروع نکنند قبل از آن که برای خود اختیار کنند. امام عفیف دانا پرهیزکار، آشنای به قضا و سنت، که وحدت آنان را حفظ کند و بینشان داوری نماید و حق مظلوم را از ظالم بستاند و مرزهای کشورشان نگهدارد. و فریضه ی حج و جمعه در میانشان به پا دارد و فییء و صدقات آنان را جمع آوری نماید… .

مترجم: ملتی که قرنها در ظل یحموم نظام استبداد، پرورش یافتند، و در سرزمین خفقان اندیشه، رشد و نمو کردند روح انسانیت در برخی از آنان مسخ می شود، و به فرومایگی و خواری مبتلا میگردند، و مرکوب رام و آرام زمامداران استبداد و استعمار می گردند، و بسا که مسکنت و ذلت براساس حرکت جوهری، ضمیمه جوهر ذاتشان گردیده، و در نتیجه، مهانت و دنائت، صورت نفسانیه آنان شده و از سیادت و حکومت و آقائی، استیحاش داشته، بلکه احیانا از تصور عظیم شدن و عاصمه ی حکومت را به کف گرفتن، متوحشند، و ظل یحمومی استبداد را برای توجیه پستی خویش ظل الله! می خوانند.

شما خواننده عزیز آشنای با قرآن مجید نیک می دانید که نظام عصر استبداد فراعنه مصر آن چنان پیمبر زادگان صحیح النسب، یعنی بنی اسرائیل را مسخ کرده بود که ذلت و مسکنت طبع زوال ناپذیر شده بود که نه فقط عظمای استبداد را می پرستیدند بلکه در مقابل گوساله زرین نیز سجده نمودند و شگفت انگیزتر آنکه وقتی که رهبر نجات بخش حضرت کلیم الله «ع» برای انشای عظمت و مقاومت در روح آنان، مسئله سرزمین موعود را همراه با کارزار به آنان پیشنهاد کرد، ملکات زبونی و حقارتشان چنان باز شد که آرزوی عودت به بندگی و پرستش فرعون را نمودند که تورات در باب ۱۴ از سفر اعداد مفصلا نقل می کند که آن چنین است‌:

تمامی جماعت آواز خود را بلند کرده فریاد نمودند و قوم در آن شب می گریستند همهمه کردند و تمامی جماعت به ایشان گفتند: کاش که در زمین مصر می مردیم، یا در این صحرا وفات می یافتیم و چرا خداوند ما را به این زمین آورد تا به دم شمشیر بیفتیم و زنان و اطفال ما بیغما برده شود، آیا بازگشتن به مصر برای ما بهتر نیست؟؟!”.

تفو بر عافیت طلب ها و زبون ها! تو گوئی: “حمر مستنفره فرت من قسور” اند که از عظمت جمهورئ اسلامی ایران رنج می برند و در انتظار آغوش ننگ استعمارند و برای سرپوش نهادن روی این فضاحت بی شرمانه به خدا و رسول ــ صلی الله علیه و آله ــ و قرآن کریم و ائمه اطهار ــ علیهم السلام ــ افترا می بندند، و تاسیس حکومت الهی را در عصر غیبت جائز نمی دانند و به ناچار می گویند که هرج و مرج بیشتر و فساد گسترده تر چون دخیل در ظهور آن حضرت است، باید به آنها تن داد!

گویا آیه ی توبیخ بر فراز از نظام حکومت ــ که سال سوم هجرت در جنگ احد وقتی مسلمانان خبر شهادت پیغمبر! (صلی الله علیه و آله) را شنیدند، فرار کردند،ــ به گوششان نخورده و یا خورده و نفهمیده و یا فهمیده اند اما عافیت طلبی و زبونی به آنان تعامی داده است، که می فرماید:

” افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم ”

یعنی اگر پیغمبر بمیرد یا کشته شود شما به هرج و مرج جاهلیت بر می گردید؟!

” ربنا احکم بیننا و بین قومنا بالحق و انت احکم الحاکمین ”

ادامه دارد

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *