تاریخچه ای از حج و حرمین

دکتر سید جعفر شهیدی

” و اذن فی الناس بالحج یاتوک رجالا و علی کل ضامر یاتین من کل فج عمیق[۱]

مردم ایران از آنروز که دین حنیف اسلام را از روی اعتقاد و ایمان پذیرفتند، و با احکام تکلیفی آن آشنا گشتند، فریضۀ حج را که رکنی مهم از ارکان مسلمانی است شناختند. و آنانکه توانستند به ادای این واجب پرداختند. در این سرزمین هیچ مسلمانی نیست که آرزوی زیارت خانه خدا و تشرف به حرم رسول(ص) را در سر نداشته باشد.

با آنکه حج –بر طبق موازین فقهی- شرائطی دارد،  و بر کسی  واجب است که مستطیع باشد در گذشته دور، هر سال گروهی با پای پیاده قدم در راه کعبه نهاده، و از سرزنش خار مغیلان شکوه نکرده حرم را در پیش دیده و از بودن حرامی در پس نهراسیده اند.

در طول هزار و چند صد سال، بسا زائران که دانشی داشته و یا از ذوقی لطیف برخوردار بوده اند، دیده ها و شنیده های خود را در قالب نظم و یانثر فارسی ریخته و از این راه ارمغانی گرانبها برای همشهریان خود آورده اند که به تعبیر نصر الله منشی “روی رزمه آن” و یا به تعبیر امروز، گل سر سبد این ره آورد ها وصف مکه و مدینه در سفرنامه ناصر خسرو قبادیانی است که هر چند مجموع کتاب، شیوا و زیباست، اما این فصل، خواندنی و در زیبائی از شاهکاری نثر فارسی بشمار می رود!

پس از آن باید از قصیدۀ کنز الرکاز خاقانی نام برد. این قصیده براستی گنجینه ای است از دُرهای گرانبها که شنوندگان را آویزۀ گوش است،‌ و در دل مشتاقان حرم امن خدا آسمانی سروش:

مقصد اینجاست ندای طلب اینجا شنوند

بختیانرا جرس صبحدم آوا شنوند

عارفان نظری را فدی اینجا خواهند

هاتفان سحری راندی اینجا شنوند

تا آنکه گوید:

مشتری قرعه توفیق زند بر ره حاج

بانگ آن قرعه بر این رقفه غبرا شنوند

عرشیان بانگ و لله علی الناس زنند

پاسخ از خلق سمعنا و اطعنا شنوند

از سرپای در آیند سراپا به نیاز

تا تعال از ملک العرش تعالی شنوند

و در صفت حرم پیغمبر(ص) گوید:

بسلام آمدگان حرم مصطفوی

ادخلوها بسلام از حرم آوا شنوند

النبی النبی آرند خلایق بزبان

امتی امتی از روضۀ غرا شنوند

اگر متتبع پر حوصله در گنجینه های نظم و نثر فارسی جستجوئی کند ا زاین نمونه های شیوا فراوان خواهد دید که نشانۀ ایمان و اخلاص گوینده و یا نویسنده از یکسو و موجب تحریک خواننده به پای نهادن در این راه مقدس از سوی دیگر خواهد بود.

کشته شد دیو بپای علم لشکر حاج

شاید ار تهنیت از کوس مفاجا شنوند

کوس حاج است که دیو از فزعش گردد کر

زوچو کرنای سلیمان دم عنقا شنوند

خاقانی

چنانکه نوشته شد بسیاری مسلمانان ایران، از سده نخستین هجرت،  بار سفر بسته و با دشواری های زیاد، این واجب دینی را ادا کرده اند. لیکن گمان نمی رود، کاروان حج به همراهی کاروان سالار یاامیر حاج از همان تاریخ –چنانکه در ایالت های عربی اسلامی معمول بوده است- براه افتاده باشد، گویا نخستین بار در دوره حکومت غزنویان است که حاجیان به سرپرستی امیری حرکت کرده اند. چنانکه در شرح حال حسنک وزیر میخوانیم که قافله حاج را از راه بادیه نبرد و به شام رفت و فاطمیان بدو خلعت دادند، و موجب خشم محمود شد.[۲]

پس از آن بارها چنین کاروانها را یکی از بزرگان و یا دانشمندان  و یا علویان با تشریفات خاص رهبری کرده است. اما چنین نیست که چنان سفرها با خطر روبرو نشده نه خطر میان  راه و ناامن بودن منزلها، چه آن خطری همگانی بوده و اختصاص به سفر حج نداشته است، بلکه خطر درگیری در حجاز با حکومت و دست نشاندگان خلیفه ها به خصوص سالهائی که این حاکمان از قدرت برخوردار بوده اند.

مثلاً در آغاز سده چهارم هجری که قرمطیان بر حجاز دست یافتند و حجر الاسود را –چنانکه خواهم نوشت- به بحرین بردند و ابن محارب حکومت شهر را بدست گرفت تا سالی که بنی موسی زمام حکومت مکه را در دست گرفتند(۳۴۴هـ.ق) برای حاجیان دشواری ها پدید آوردند.

در حکومت فاطمیان نیز زیارت ایرانیان خالی از دشواری نبود چه در آن روزگار، مذهب غالب در ایران حنفی بوده است و میدانیم که فاطمیان مذهب باطنی داشته اند و طبیعی است که برخوردهائی پدید آید –و پدید آمده است- که اگر بنویسم بحث بدرازا خواهد کشید.

پس از سقوط بغداد و بهم خوردن خلافت عباسی در منطقه عربی و روی کار آمدن حکومت عثمانی در استانبول و هم پس از برچیده شدن حکومت مغولان در ایران، و رواج مذهب تشیع در این کشور، حاجیان ایرانی با مشکلاتی روبرو می شده اند. و این مشکلات با تأسیس حکومت صفوی از سال ۹۰۶ به بعد بیشتر گشت. حکومت عثمانی مذهب های چهارگانه: حنفی، شافعی، مالکی و حنبلی را برسمیت می شناخت و شیعه را رافضی،‌و اهل بدعت می دانست، تا آنجا که در بعضی متصرفات عثمانیان آنانرا کافر بشمار می آوردند.

اما اگر در این فاصله ها نفوذ قدرت عثمانی در حجاز رو بزوال می رفت، و حکومت های محلی قدرت را بدست می گرفتند کار آسان تر بود. چنانکه در سفرنامه ها و تاریخ های قرن دوازدهم و سیزدهم به چنین نمونه ها بر می خوریم.

“و لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا”[۳]

برای پذیرفتن این دعوت آسمانی که از تأکید گونه ای هم خالی نیست، همه ساله صدها هزار تن از کشورهای مسلمان و مسلمان نشین جهان، روانۀ خانۀ خدا می شوند. خود را با هواپیما، کشتی و یا اتومبیل به بندر جده و مدینه الحاج می رسانند، تا عمرۀ تمتع و سپس حج تمتع را انجام دهند. اینان کسانی هستند که خود را مستطیع می دانند، و چون استطاعت یافته اند باید این فریضۀ الهی را ادا کنند. حج امانتی الهی و رکنی از ارکان اسلام و چهارمین رکن این دین است. سه رکن پیش از آن، نماز، زکات و روزه است.[۴]

دربارۀ حج تا آنجا تأکید شده است که گفته اند: اگر مسلمانی مستطیع به مکه نرود و بمیرد، شایستۀ نام مسلمان نیست و دم مرگ بدو می گویند: به هر دین که خواهی بمیر! ترسا یا جهود.[۵]

استطاعت

گفتیم که حج- چنانکه فقها بیان داشته اند- وظیفه مستطیعان است.

استطاعت چیست؟ تعریف آنرا در رساله عملی چنین می خوانیم: آنقدر پول که بتواند به مکه برود و برگردد. آن اندازه تمکن مالی که زن و بچه او تا بازگشت وی از سفر بدان زندگی کنند.

بعلاوه هزینۀ تا پایان آن سال. بعلاوه استطاعت بدنی و باز بودن راه و مانند آن همین و همین! کاری ساده، تا آنجا که بسیاری از مسلمانان خود را برانجام دادن این تکلیف قادر می بینند، و شاید به خاطر همین آسان شمردن است که همه ساله صدها هزار، و در عصر ما میلیونها مسلمان از گوشه و کنار جهان به راه می افتند، تا خود را به یکی از میقات گاهها برسانند.

اما اعمال حج، بظاهر، آن اعمال نیز آسان تر از مستطیع شدن است: در یکی از میقات گاهها محرم شود و به مکه برود. هفت بار به دور خانۀ کعبه طواف کند، دو رکعت نماز در مقام ابراهیم بخواند، هفت بار بین دو کوه صفا و مروه برود و برگردد، اندکی از موی یا ناخن را بچیند و از لباس احرام بیرون آید، کار عمره تمتع پایان یافته است، و باید منتظر احرام حج باشد. سپس روز نهم ذوالحجه از مسجد الحرام یا از شهر مکه محرم شود برای ظهر روز نهم ذی حجه خود را به عرفات برساند. تا غروب آفتاب در عرفات بماند،  شب دهم به مشعر الحرام رسد، و تا طلوع خورشید در آنجا توقف کند سپس عازم منی گردد، هفت بار به جمرۀ عقبه سنگ بیندازد گوسفندی قربانی کند. سر را بتراشد یا اندکی از موی یا ناخن بگیرد (در غیر بار اول) برای طواف زیارت و نماز طواف و سعی و طواف نساء و نماز طواف به مکه برگردد، شب یازدهم و روز آن و شب دوازدهم و نیمۀ روز دوازدهم را در منی توقف کند و به جمره های سه گانه هر یک هفت سنگ بیفکند،[۶] از این به بعد تا پایان عمر حاجی است! استطاعتی که بظاهر تحصیل آن بسیار آسان است، و اعمالی که انجام دادن آن آسانتر از استطاعت می نماید. آنچه در مناسک حج می خوانیم، آنچه در کتابهای فقهی نوشته شده همین است و همین. ولی راستی تحصیل استطاعت این چنین ساده است. و اعمال حج آنچنان آسان؟ پس چرا ناصر خسرو قبادیانی چنین گفته است:

حاجیان آمدند با تعظیم                                 شاکر از رحمت خدای رحیم

مرمرا در میان قافله بود                                 دوستی مخلص و عزیز و کریم

گفتم او را بگو که چون رستی                        زین سفر کردن برنج و به بیم…

چون همی خواستی گرفت احرام                   چه نیت کردی اندر آن تحریم؟

جمله بر خود حرام کرده بدی                         هر چه مادون کردگار قدیم

گفت نی، گفتمش زدی لبیک                         از سر علم و از سر تعظیم

می شنیدی ندیا حق و جواب                        باز دادی چنانکه داد کلیم؟

گفت نی، گفتمش چو در عرفات                     ایستادی و یافتی تقدیم

عارف حق شدی و منکر خویش                      بتو از معرفت رسید نسیم؟

گفت نی، گفتمش چو می کشتی                  گوسفند از پی یسیر و یتیم

قرب خود دیدی اول و کردی                            قتل و قربان نفس شوم لئیم؟

گفت نی، گفتمش چو می رفتی                    درحرم همچو اهل کهف و رقیم

ایمن از شر نفس خود بودی                          و زغم فرقت و عذاب جحیم؟

از خودانداختی برون یکسر                            همه عادات و فعلهای ذمیم؟

گفت نی، گفتمش چو گشتی تو                    مطلع بر مقام ابراهیم

کردی از صدق و اعتقاد و یقین                        خویشی خویش را بحق تسلیم؟

گفت نی، گفتمش به وقت طواف                    که دویدی به هر وله [۷]چو ظلیم

از طواف همه ملائکتان                                  یاد کردی به گرد عرش عظیم؟

گفت نی، گفتمش چو کردی سعی                 از صفا سوی مروه بر تقسیم

دیدی اندر صفای خود کونین                          شد دلت فارغ از جحیم و نعیم؟

گفت نی، گفتمش چو گشتی باز                   مانده از هجر کعبه بر دل،ریم

کردی آنجا به گور مر خودرا                          همچنان کسی که گشته رمیم؟

گفت از این باب هر چه گفتی تو                   من ندانسته ام صحیح  و سقیم

گفتم ای دوست پس نکردی حج                   نشدی در مقام محو مقیم

رفته ای مکه دیده،  آمده باز                         محنت بادیه خریده به سیم

اگر حاجی شدن بدان آسانی است که نوشتیم این شاعر متکلم چه میگوید؟ آیا حجی را که از دوستش خواسته بر روش تفسیر باطنیان از احکام فقهی است؟ درست است که ناصر خسرو اسماعیلی و بر مذهب باطنی است.

اما در خبرهایی که از طریق ائمه معصومین(ع) رسیده است شرایط حج کامل تقریباً آنچنان است که در قطعه ناصر خسرو می بینیم. نهایت آنکه مضمون خبر آن شرایط را در عبارتی کوتاه اما پرمعنی بیان می کند:

“هرگاه خواستی حج کنی بر آن باش که دلت را برای خدا از چیزی که ترا به خود مشغول سازد و از هر چه میان تو و او درآید خالی کنی! همه کارهای خود را بآفریدگارت واگذار و درهر حرکت و سکون که از تو پدید می شود بر او توکل کن! تسلیم حکم خدا و قضا و قدر او باش! دنیا،  و آسایش و آفریدگان را رهاساز.[۸]

و باز  در روایت ابن عباس از رسول اکرم(ص) می خوانیم که:

“حج جهاد و عمره تطوع است”[۹]

ادامه دارد

 

[۱] – و بانگ زن مردمان را برای حج تا آیند بسوی تو پیاده و برشتر نزار از راه دور. (سوره حج- آیه ۲۷).

[۲] – تاریخ بیهقی دکتر فیاضی چاپ دوم ص ۲۲۷٫

[۳] – آل عمران آیه ۷۹٫

[۴] – اصول کافی، تهران چاپ دوم ج ۱، ص ۱۸٫

[۵] – سفینه البحار ج ۱ ص ۲۱۱٫

[۶] – البته یک نمودار اجمالی از اعمال حج است و برای هر کدام از این مسائل شرح مفصلی است که بر حسب موارد، احکام متفاوتی دارد و برای عمل باید به رساله و مناسک مراجعه شود.

[۷] – هر وله در طواف نیست بلکه در سعی است.

[۸] – سفینه البحار، ج ۱ ص ۲۱۳٫

[۹] – کنز العمال، حج. حدیث ۴٫

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *