معاد

قسمت پنجم

آیت الله جوادی آملی

تجارت نجات بخش از عذاب الهی

یادآوری می شود که بحثهای معاد تهیه شده از درس هائی است که حضرت آیت الله جوادی آملی در کلاسهائی که دفتر تبلیغات اسلامی ترتیب داده بود، بیان فرموده اند.

خدای متعال که برای انبیاء برنامه هائی تنظیم کرد و اهداف معینی را به ما اعلام نمود، موقعی ما به این برنامه ها عمل می کنیم و به آن اهداف عالیه می رسیم که به روز حساب اعتقاد داشته باشیم و یاد معاد در ما زنده باشد که اگر روز حساب از یاد فراموش شد، برنامه های انبیاء (ع) ضامن اجرائی ندارد و رسیدن به اهداف آنها هم ممکن نیست.

مهمترین عامل برای تحقق اهداف انبیا”ذکری الدار” و به یاد منزل و قیامت بودن است، و قرآن از چند راه، اهمیت یاد معاد را مطرح کرد و نقش یاد معاد در تحقق  برنامه ها و اهداف انبیاء(ع) تا حدودی روشن شد، مهمترین برنامه های  انبیاء را قرآن بوسیله یاد معاد محقق می کند.

تجارت نجات بخش از عذاب الهی:

“یا ایها الذین آمنوا هل ادلکم عی تجاره تنجیکم من عذاب الیم؟ تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون فی سبیل الله باموالکم و انفسکم ذلکم خیرلکم ان کنتم تعلمون، یغفر لکم ذنوبکم و یدخلکم جنات  تجری من تحتها الانهار و مساکن طیبه فی جنات عدن ذلک الفوز العظیم، و اخری تحبونها نصر من الله و فتح قریب و بشر- المؤمنین”.[۱]

ای مؤمنان آیا شما را به یک داد و ستد و تجارتی که شما را از عذاب دردناک نجات می دهد، راهنمائی بکنم یا نه؟

تجارت انسان، یا بیع و مانند آن است که کالائی حلال می دهد و بهائی دریافت می کند، یا اجاره و مانند آن است که کار حلال می کند و اجرت دریافت می دارد و در هر دو حال باید آن بایع، مالک” کالا” یا “کار”  باشد با اینکه انسان مالک چیزی نیست، حتی چشم و گوش انسان هم ملک خدای متعال است، زیرا خدا فرموده است:

“…امن  یملک السمع و الابصار”[۲]

آن کس که مالک چشم و گوش است، خدا است، انسان مالک چیزی نیست تا بفروشد و از خدا، ثمن دریافت کند،  این از روی تنزل رحمت حق است که به مؤمنین می فرماید: با خدا تجارت کنید، به خدا بفروشید، خدا از شما می خرد، یا خدا به شما اجر و مزد می دهد. شما برای تکامل خود کار می کنید و خدا مزد می دهد.

این زبان، زبان تشویق است، مثل اینکه به کودکتان می گوئید: شما اگر اینمقدار درس خواندید، آنمقدار اجرت می گیرید،‌او برای کمال خودش می کوشد ولی شما تشویقش می کنید به اجرت و مانند آن.

“تنجیکم من عذاب الیم”. آن عذاب الیم، مسئله معاد است.(این جمله محلاً مجرور است تا صفت”تجاره” باشد، یعنی “تجاره منجیه” وصفش نجات بخشی است).

تجارت منجیه چیست؟

آن تجارت این است:

“تؤمنون بالله و رسوله..”

ایمان به الله و رسالت رسو ل الله…

اصول دین سه امر است: توحید، نبوت و معاد. این سه اصل گاهی درکنار هم ذکر می شود(تغییرات مختلف در قرآن هست) و گاهی دو تا در یک جا و دیگری در کنار آن ذکر شده است و چون معاد بازگشت به همان مبدأ است: “انا لله و انا الیه راجعون”.

پس”ایمان کامل به الله” ایمان به توحید و معاد است و در بحثهای قبل از سورۀ “زمر” استشهاد شد آنها که قیامت را منکرند، خدا را درست نشناخته اند و نیز در سورۀ حدید، آیه ۳ می فرماید:

“هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن…”

ابعاد تجارت منجیه

این تجارت دو بعد دارد ۱- مراحل اعتقادی و اخلاقی ۲- مراحل عملی.

در بعد اعتقادی فرمود:”تؤمنون بالله و رسوله” یعنی باید جانش از ظرف اعتقاد به مبدأ و معاد و نبوت قرار دهد، این مربوط به جان و قلب است و در بعد عملی فرمود “و تجاهدون فی سبیل الله…”

این تتمیم معنی تجارت و مربوط به جسم و تن است، پس به قلب و قالب خود باید خود را در اختیار الله قرار دهد.

قرار دادن جسم و جان در اختیار خدا، تجارت منجیه از عذاب الیم است. اگر مسئله معاد و یاد معاد، نجات از عذاب الیم نباشد، این تجارت مطرح نخواهد بود و هرگز انسان حاضر نمی شود جانش را در اختیار دیگری قرار دهد که او هر چه گفت بپذیرد و جسمش را در راه او قرار بدهد که هر راهی را او انتخاب کرد، این برود.

پس،‌همان یاد معاد است که این تجارت و داد و ستد را تنظیم می کند.

“تجاهدون فی سبیل الله باموالکم”

“و انفسکم”

یا در جبهه،‌جهاد با جان، یا در پشت جبهه،‌جهاد با مال، و الا معلوم می شود تجارتی نبوده است، وقتی تجارتی نبود، منجی از عذاب الیم هم نیست،‌پس عذاب الیم دامنگیر خواهد شد.

ثمن جهاد با جان و مال چیست؟

“تؤمنون بالله…” این یک طرف تجارت،‌این تاجر و بایع که جان و مال داد چه چیز دریافت می کند؟ چون آن ثمن، اضعاف مضاعف است و بالاتر و بیشتر از این ارزش دارد، قبل از اینکه بفرماید در برابر این جهاد خدا به شما چه می دهد، فرمود:

“ذالکم خیر لکم ان کنتم تعلمون”

اگر بدانید این چه برکت و خیری دارد آن چیست؟ “یغفر لکم ذنوبکم…”

لغزشهای شما و گناهان شما را می بخشد،‌وقتی گناهان شما آمرزیده شد و پاک شدید آنگاه: “و یدخلکم جنات…”، بعد از غفران “رحمت” است، غفران شستشو و لکه گیری کردن است و رحمت، آن فیض خاص را رساندن و متنعم ساختن است.

معمولاً در قرآن کریم “غفور” قبل از رحیم ذکر می شود “ان الله غفور رحیم” سورۀ بقره آیه های ۱۷۳، ۱۸۲ و ۱۹۹و ۲۳۵ و…

یک لباس یا اتاقی را که خواستید رنگ کنید،  اول شستشو و لکه گیری می کنید،‌آن لکه را که بر طرف کردید آنگاه رنگش می کنید.

اگر رنگ “رحمت” بخواهد انسان را به “صبغۀ الهی” در آورد اول گردگیری و شستشو کردن و زدودن لغزشها و مغفرت مطرح است، وقتی مغفرت شد و گذشته ها بخشوده و لکه گرفته شد آنگاه به “صبغۀ رحمت”، رنگ آمیزی می شود. چون تا وقتی انسان طیب و طاهر نشود، به بهشت طیب و طاهر راه ندارد، بهشت، عالمی است که در آن نه لغو است و نه تاثیم.

“یتنازعون فیها کاسا لا لغو فیها”

“و لا تاثیم” . (سوره طور، آیه ۲۳).

“لا یسمعون فیها لغوا و لا تاثیما”. (سوره واقعه،‌آِه ۲۵).

اصلاً لغوی در آنجا نیست، نه گناه است و نه خیال گناه. انسان باید آن کاری را که ائمه معصومین (ع) دردنیا می کردند، نظیر  آن کارها را بمقدار درجه خودش انجام دهد (و هرچه بخواهد باذن الله برای او میسر باشد) و هرگز خلاف نکند و هرگز زشتی از خاطرۀ او عبور نکند. چون ممکن نیست کسی در آنجا پا بگذارد که طیب و طاهر نشده باشد، تا انسان به جائی نرسد که تمام آن غل و خیانت و حسد و کینه و خیال بافیها همه و همه از صفحۀ نفس کنده نشود به بهشت راه پیدا نمی کند:

“و نزعنا ما فی صدورهم من غل تجری”

“من تحتهم الانهار”. (اعراف، ۴۳)

“و نزعنا ما فی صدورهم من غل اخوانا”

“علی سرر متقابلین” (سوره حجر، ۴۷)

و از طرفی ملائکه در استقبال اهل بهشت می گویند: سلام علیکم”:

“الذین تتوفّیهم الملائکه طیّبین”

“یقولون سلام علیکم” (سوره نحل، ۳۲)

“و قال لهم خزنتها سلام علیکم طبتم”

“فادخلوها خالدین”.(سوره زمر، ۷۳)

اینطور نیست که با همین اوهام و خیالات ما راهی به آن بهشت داشته باشیم، لذا در برزخ مشکلاتی در پیش است تا این خاطرات و اوهام زدوده نشود وانسان به آن مرحله از طهارت نرسد، راه برای بهشت پیدا نمی کند.

جنات

“و یدخلکم جنات…” این باغهائی که درختان فراوانی دارند و این درختها به هم مرتبطند که فضا آنچنان سبز است که گویا سقف سبزی، بر این فضا سایه افکنده است، این را می گویند “جنات” و برای تأکید این مطلب، “جنات الفافا” در قرآن آمده که یعنی خیلی لفیف و پیچیده است.

آنگاه از زیر درختهایش نهر جاری است نهری که از چشمه هائی می جوشد که مؤمن بخواهد، مثل باغ های دنیا نیست که از جاهای معین چشمه می جوشد، در دنیا صاحب باغ تابع آن نهر و آن چشمه است ولی در بهشت چشمه ها در اختیار اهل بهشت است:

“عینا یشرب بها عباد الله یفجرونها”

“تفجیرا” (سوره ۷۶، آیۀ ۶)

انسان از هر کجا که بخواهد، چشمه می جوشد.

اگر موسی کلیم (ع) باذن الله اراده کرد که از این سنگ خاص، آب بجوشد، مؤمن در بهشت اگر اراده کرد، از جای مخصوص آب بجوشد، همانجا جوشش می کند و مساکن طیبه مسکن وسیع رفاه بخش،‌غیر از طیبه است مسکنی که همه نوع میوه در آن باشد غیر از طیبه است، طیب چیز دیگر است مصالح ساختمانی آن مساکن اذکار الهی و اعمال صالح مؤمنین است، همین “سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر” آجری است برای آن مسکن. چنانچه رسول الله(ص) درمعراج ملاحظه کردند که فرشتگانی مشغول ساختن یک ساختمانند که گاهی کار می‌کنند و گاهی دست از کار می کشند، رسول الله(ص) پرسید چرا اینها گاهی می چینند و گاهی دست از کار می کشند؟ به او عرض شد: هر وقت مصالح ساختمانی باشد اینها کار می‌کنند و الا تعطیل می‌کنند و مصالح ساختمانی آن اذکار و اعمال مؤمنین است.

مصالحش این توحید محض است، خواه بصورت تسبیحش یا تهلیلش یا تکبیر و تحمیدش که سراسر نور است، وقتی با این مصالح، آن بناها ساخته شد، می شود مساکن طیبه.

“…یدخلکم جنات..” کجا؟

“فی جنات عدن…” [۳]

  • بهشت آرام، جای عدن که دیگر کند و کاوی برای دیگر ان نیست، دیگر انتقالی و تحولی در آنجا نیست.

“ذلک هو الفوز العظیم”

  • این فوز عظیم است، این می شود تجارت که طلیعه آنرا یاد معاد تشکیل داد.

ثار الله

تازه اهل بیت عصمت و طهارت(ع) می گویند: ما برای این هم تجارت نمی کنیم اینجا بازار عمومی است. تجارت اینها چیز دیگر است، برای آنها که خواصند بازار “ثار الله” است،‌او هرگز برای این شهید نمی شود که وارد بهشت شود،‌او می گوید: چون دین جز به شهادت حفظ نمی شود،‌به استقبال شهادت می روم، او می شود “ثار الله”. ثار، یعنی خونبها و آنچه در برابر خون گرفته می شود(دیه). دیه شهدای عادی “جنات عدن تجری من تحتها الانهار ” است اما دیه سید الشهداء من الاولین و الاخرین ،”لقاء الله” است.

خونبهای سید الشهداء(ع) سید خونبهای شهدای دیگر است، ثار الله ،‌لقاء الله است.

“تجاره تنجیکم…” اگر انسان ایمان به خدا و معاد و رسالت نداشت و در راه خدا با جان و مال جهاد نکرد و آن تجارت را انجام نداد، منجی از عذاب الیم ندارد  عذاب الیم دامنگیر او می گردد.

این تجارت نفع حقیقتش، همان است که مسئله معادتان را حل می کند، این نفع گر چه فوز عظیم است، امام چیز دیگری هم به شما می دهد آن چیست؟

نصرت خداوند

“و اخری تحبونها…” یک نعمت دیگری هم هست، آن چیست؟ نصر من الله و فتح قریب، این کمک الهی است چون کمک جز از ناحیه الله ممکن نیست:

“و ما النصر الا من عندالله العزیز”

“الحکیم”(سوره آل عمران آیه ۱۲۶)

“و ما النصر الا من عندالله ان الله”

“عزیز حکیم” (سوره انفال آیه ۱۰)

محال است نصرت نصیب کسی بشود که خدا نمی خواهد. اگر سراسر نظام هستی سربازان الهیند:

“و لله جنود السموات و الارض و کان الله”

“علیما حکیما”(سوره فتح، آیه ۴)

“و لله جنود السموات و الارض و کان الله”

“عزیزاً حکیما” (سوره فتح،‌آیه ۷)

انسان از کجا می‌تواند کمک بگیرد و در برابر خدا بایستد؟

مسئله پیروزی انقلاب اسلامی و پیروزی جنگ تحمیلی، هشتاد درصد و نود درصد و نود و نه درصد نیست، بلکه مسئله صد در صد و لا ریب فیه است.

مسئله این نیست که از جای دیگر به آنها کمک می شود و شاید پیروز شوند، این محال است، ما که برای آب و خاک نمی جنگیم، این یکی از نتائج فرعی این جنگ است، اگر مردمی برای حفظ دین خدا قیام کردند، محال است شکست بخورند و اگر دیدید این قانون یکجا شکست خورد، تخصصی است نه تخصیصی.

“الحق یعلوا و لا یعلی علیه”

“الاسلام یعلو…”

پیروزی حق، مسئله ای نیست که تخصیص بردار باشد که مثلاً در آنجا استثنائاً مسلمین (حق) شکست خوردند، این ممکن نیست. در مواردی از تاریخ هم که مسلمانها فاتح نشدند،‌تخصصاً خارج است نه تخصیصاً و این استثناها منقطع است، ممکن نیست مسلمین بما هم مؤمنون و مسلمون قیام بکنند و حق را اجرا کنند و پیروز نشوند، چون وعدۀ الهی است و وعده الهی تخلف ندارد.

یکی  از مفسرین می گوید: اگر اسلام هرگز شکست نمی خورد پس چرا مسلمین در جنگ احد شکست خوردند؟ بعد می گوید در آنجا که مسلمین شکست خوردند، حق با آنها نبود،‌حق با مخالفین بود،‌مخالفین متحد، هماهنگ و بدون اختلاف ولی مسلمین با اختلاف و پراکندگی و طریقه های گوناگون به میدان رفتند. این اختلاف که باطل است، عامل شکست مسلمین شد و آن اتحاد که حق است، عامل پیروزی مخالفین شد.

اتحاد، با عالم خارج و حقیقت جهان سازگار است، آن حق بر این باطل پیروز شد، حق همیشه پیروز و باطل همیشه شکست خورده است.

مسئلۀ بیشتر بودن و کمتر بودن نیست که بگوئیم در بسیاری از موارد حق پیروز است و در بعضی موارد هم شکست می خورد، حق قابل شکست نیست چون بسته به قدرت لایزال “لله جنود السموات و الارض” است ممکن نیست شکست بخورد.

البته شکست نخوردن به معنای این نیست که شهید نشود و گرنه به یک نعمت عالیه نرسیده است. این یک امتحان الهی است،‌این چنین نیست که انسان در میدانی که رفت هرگز کشته نشود،‌نه، شکست نمی خورد نه اینکه کشته نمی شود.

این شهادت و پیروزی و بکمال رسیدن یک مسئله است و با این شهادت دین خدا تثبیت شده است، مسئله ای دیگر.

بنابراین ممکن نیست در یک جائی مسلمین از آن بُعد که مسلم و مؤمند و حق با آنها است قیام کنند و نتوانند دین را تثبیت نمایند.

در جنگ بدر هم شهید داشتند، در جنگهای دیگر هم شهید داشتند اما قرآن روی بعضی از غزوه ها خطاب می کند، می فرماید:

چون شما در اینجا بی حساب رفتید، شکست خوردید، نه چون کشته دادید. کشته شدن و شهید شدن فضیلت است. اما تثبیت دین، پیروزی است.[۴]

بنا بر این اگر آن تجارت، منجی از عذاب الیم است،‌یک ره آورد دیگری هم دارد و آن “نصر من الله و فتح قریب” است که پیروزی و فتح مکه در پیش بود.

آنگاه برای اینکه جنبه رحمت را یاد آور شود، در ذیل فرمود:

“و بشر المؤمنون”

به مؤمنین بشارت ده که اینچنین تجارتی  دارند.

ادامه دارد.

 

[۱] –  سوره صف آیه های ۱۱-۱۳ گاهی خدا مستقیماً مؤمنین را مورد خطاب قرار می دهد و گاهی به وسیله رسول اکرم(ص) می فرماید: قل یا ایها الذین آمنوا…، این آیه از قسم اول است.

[۲] – سوره یونس، آیه ۳۱، این “ام” منقطعه است مثل”اَمَّن یُجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ” (سورۀ النمل،‌آِه ۶۲) آنکس که  قدرت اجابت مضطر را دارد او خدا است. (ام منقطعه معنایش اضراب است).

[۳] – عدن بمعنی بهشت، جایگاه ، قرارگاه،‌قرار داشتن و آرام بودن و معدن، و آنجا که فلز در آن آرام گرفت،‌جای ” عدن” این فلز است.

[۴] – اگر یک کسی با اختلاف برود و کشته هم بشود و دین را نتواند تثبیت و عرضه کند، شکست خورده است و وقتی انسان شهید می شود و دین را تثبیت می کند، پیروز شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *