انتخابات از نظر اسلام وقانون اساسی قسمت یازدهم

حجه الاسلام یحیی سلطانی

انتخاب اعضای شورای عالی قضائی

یکی از انتخابات دیگری که در قانون اساسی داریم انتخاب اعضای شورای عالی قضائی است که بر عهدۀ قضات محترم کشور گذارده شده که با توجه به اهمیت دستگاه قضائی باید با دقت کامل انجام شود تا شورای عالی کارآئی لازم رابرای ادارۀ دستگاه قضائی کشور داشته باشد.

اهمیت دستگاه قضائی

همانطوری که یاد آو رشده ایم زندگی اجتماعی برای انسانها یک ضرورت اجتناب ناپذیر است، زیرا هیچ انسانی نمی تواند به طور معمول، همۀ نیازهای زندگی خود رابه تنهائی برطرف نماید و تامین نیازهای زندگی برای انسانها جز از را ه همزیستی و تعاون با یکدیگر امکان پذیر نیست.  از طرفی در زندگی اجتماعی برخوردهای حقوقی واصطکاک منافع و پیدایش اختلافها و کشمکشها یک امر طبیعی است،  ولی در عین حال اگر کشمکشها ادامه یابد کم کم جامعه را به هرج و مرج می کشاند و زندگی را برانسانها ناگوار می سازد.  برای رفع اختلافها و کشمکشها و قطع ظلمها و تجاوزها جامعه به دو چیز احتیاج دارد:

اول ــ قانونی که اختیارات افراد را به گونه ای محدود کرده باشد که با حفظ حقوق حقه افراد هیچ تعدی و تجاوزی صورت نگیرد.

دوم ــ یک دستگاه قضائی که در صورت بروز تعدی و تجاوز و پیدا شدن اختلاف و مشاجره اعمال افراد را با میزان قانون بسنجد و جلوی تعدیات رابگیرد و متجاوز را به کیفر اعمال خود برساند و به اختلافات و نزاعها پایان دهد.  وجود یک دستگاه قضائی سالم برای هر اجتماع لازم و ضروری است.  یک دستگاه قضائی سالم علاوه براینکه می تواند حقوق از دست رفتۀ افراد را برگرداندو متجاوز را تنبیه کند، وجود آن در اجتماع یک حالت پیشگیری نیز دارد،  زیرا اگر افراد از متن قانون اطلاع داشته باشند و مطمئن باشند که بدون هیچگونه ملاحظه ای در دستگاه قضائی مؤاخذه می شوند، طبعا می کوشندبر خلاف قانون کاری را انجام ندهند و عدالت به طور ملموس در جامعه گسترش پیدا میکند. در مقابل، اگر در جامعه ای قانون نباشد یا دستگاه قضائی نباشد همیشه هرج و مرج است و معمولا قدرت زورمندان حاکم است، همینطور اگر دستگاه قضائی سالم نباشد و کارآئی لازم رانداشته باشد بازهم قدرت زورمندان حاکم و ضعیف پایمال است.

 

مسئول دستگاه قضائی در جمهوری اسلامی:

قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران  مسئول دستگاه قضائی را شورایعالی قضائی می داند. دراصل یکصد و پنجاه و هفتم می گوید: ” به منظور انجام مسئو لیتها ی قوه قضائیه، شورائی به نام شورای عالی قضائی تشکیل می گردد که بالاترین مقام قضائی کشور است و وظائف آن به شرح زیر میباشد:

۱ ــ ایجاد تشکیلات لازم در دادگستری به تناسب مسئولیتهای اصل یکصد و پنجاه و ششم.

۲ ـ تهیه لوایح قضائی متناسب با جمهوری اسلامی.

۳ ـ استخدام قضات عادل و شایسته و عزل و نصب آنهاو تغییر محل ماموریت و تعیین مشاغل و ترفیع آنان و مانند اینها از امور اداری طبق قانون”.  ودر اصل یکصدو پنجاه و هشتم میگوید: “شورایعالی قضائی از پنج عضو تشکیل می شود :

۱ ـ رئیس دیوان عالی کشور.

۲ ــ دادستان کل کشور.

۳ـ سه نفر قاضی مجتهد و عادل به انتخاب قضات کشور”.

و در اصل یکصدو شصت و دوم می گوید:

“رئیس دیوان عالی کشور، و دادستان کل باید مجتهد عادل و آگاه به امور قضائی باشند، و رهبری با مشورت قضات دیوان عالی کشور آنها رابرای مدت پنج سال به این سمت منصوب می کند”.  و در اصل یکصدو پنجاه وشش که مسئولیت قوه قضائیه،  قوه ای است مستقل که پشتیبان حقوق فردی و اجتماعی، و مسئول تحقق بخشیدن به عدالت،  و عهده دار وظائف زیر است:

۱ ـ رسیدگی و صدور حکم در مورد تظلمات، تعدیات، شکایات، حل و فصل دعاوی و رفع خصومات و اخد تصمیم و اقدام لازم در آن قسمت از امور حسبیه که قانون معین می کند.

۲ ـ احیای حقوق عامه وگسترش عدل وآزادیهای مشروع

۳ـ نظارت بر حسن اجرای قوانین.

۴ ـ کشف جرم و تعقیب و مجازات و تعزیر مجرمین و اجرای حدود و مقررات مدون جزائی اسلام

۵ ـ اقدام مناسب برای پیشگیری از وقوع جرم و اصلاح مجرمین”.

بنابراین شورایعالی قضائی عالی ترین مقام قضائی کشور است و باید برجسته‌ترین افراد از بین مجتهدین عادل که سابقۀ قضائی دارند برای عضویت آن انتخاب شوند دو نفراز آنها را همانطور که در قانون اساسی آمده است ولی امر و فقیه رهبر با مشورت قضات یاد شده انتخاب میکند ولی سه نفر از آنها باید با رای قضات کشور انتخاب شوند.

قضات محترم کشو رهمه می دانندکه شورایعالی قضائی اساس گسترش عدالت و تنهاامید ملت است و باید تجسم عدالت اسلام و نماینده عدل علی (ع) باشد. اگر از امام عادل در اسلام تعریف شده و اگراسلام می گوید رهبری پس از امام معصوم مخصوص فقیه عادل است، بیشتر به خاطر علم و عدالت او است. در زمان حاضردر حکومت جمهوری اسلامی که رهبر شخصا نمیتواند عهده دار همه کارها گردد شورایعالی قضائی  باید مظهر عدالت امام، و مجلس و شورای نگهبان باید مظهر علم امام باشند به همانگونه که نیروهای مسلح ارتش و سپاه مظهر شجاعت امامند.

بنابراین انتخاب اعضای این شورای

پراهمیت را نباید سرسری گرفت و حد اعلای دقت راباید به کار برد. در این نوشته از باب یادآوری صفاتی راکه لازم و شایسته است در یک قاضی مسلمان باشد مورد بررسی قرار می دهیم تا مسئولین و قضات محترم برا ساس آن ضابطه بهترین افرادی را که می شناسندبرای دادگاهها و عضویت در شورایعالی قضائی انتخاب نمایند.

 

آشنائی با شیوۀ قضائی اسلام

اولین شرط برای قاضی، علم است که در اسلام روی آن بسیار تکیه شده و قانون اساسی در اعضای شورای عالی قضائی اجتهاد و صاحب نظر بودن راشرط دانسته است، بلکه فقهاء اسلام درهمۀ قضات ( در صورت امکان) اجتهاد را شرط میدانند، یک قاضی باسواد و صاحبنظر و با تجربه اگر خدای ناخواسته تقوی کافی را هم نداشته باشد، ضررو زیانش برای دستگاه قضائی کمتر است از یک قاضی که با تقوی باشد ولی مسلط به مسائل قضائی اسلام نباشد، زیرا یک قاضی مسلط به امور قضائی اگر ــ نعوذ بالله ـ تقوای کافی نداشته باشدممکن است در بین ده ها پرونده یک پرونده راکه منفعت کلانی برای او دارد به ناحق مختوم نماید ولی بیشتر پرونده ها را با دقت بررسی می کند و مطابق ضابطه تنظیم می نماید، زیرا عاقل است و به شغل و آبروی خود علاقه دارد، اما یک قاضی ناشی و کم تجربه ـ اگر چه عادل هم باشد ـ چه بسیار احکامی را ندانسته به ناحق صادرمی کند و از راه نادانی ضربۀ بزرگی به دستگاه قضائی وارد می سازد.

از احادیث اسلامی که دربارۀ علم قاضی آمده است به خوبی استفاده می گردد که علم برای قاضی در بالاترین درجه از اهمیت قرار گرفته است. از امام صادق (ع) نقل شده که فرمود: قاضیان چهار گروه هستند که سه گروه آنها در آتش و تنها یک گروه آنها اهل نجات می باشند:

گروه اول کسانی که دانسته قضاوت ناحق می کنند، و دستۀ دوم کسانی که ندانسته به ناحق حکم میدهند، و دسته سوم کسانی که ندانسته به حق حکم می کنند. این سه گروه در آتش هستند، گروه چهارم که اهل نجات هستند کسانی می باشند که ا زروی علم و دانائی صحیح و برحق قضاوت مینمایند:

“عن ابی عبدالله (ع) : القضاه اربعه، ثلاثه فی النّار و واحد فی الجنّه : رجل قضی بجور و هو یعلم فهو فی النّار،  و رجل قضی بجور و هو لایعلم فهو فی النّار،  ورجل قضی بالحق و هو یعلم فهو فی الجنه[۱]

در این حدیث می گوید آن قاضی که از روی جهالت حکم صادر می کند چه حکم او حق باشد وچه ناحق، در قیامت مؤاخده میشود.

در مقابل، از احادیث دیگر استفاده می شود که اگر قاضی علم قضا و شرائط لازم را داشته باشد خطای او باید توسط دولت جبران شود.  اصبغ بن نباته می گوید علی (ع) حکم فرمودند که اگر قاضی اشتباها خونی رابریزد یا عضوی را قطع نماید باید خسارت آن از بیتالمال داده شود:

” عن الاصبغ بن نباته قال : قضی امیرالمؤمنین انّ مااخطأت القضاه فی دم او قطع فهو علی بیت مال المسلمین “.  [۲]

البته این حکم در صورتی است که قاضی همۀ  شرایط لازم را داشته باشد و دقت لازم را هم در مسئله انجام داده باشد و خطای او ناشی از نارسائی هائی باشد که احیانا درپرونده ها پیش می آید. این مطلب در اصل یکصد و هفتاد و یکم قانون اساسی نیز ذکر شده است، درآن اصل چنین آمده :

” هر گاه در اثر تقصیر یا اشتباه قاضی در موضوع یا درحکم یا در تطبیق حکم برمورد خاصی، ضرر مادی یا معنوی متوجه کسی گردد در صورت تقصیر، مقصر طبق موازین اسلامی ضامن است و در غیر این صورت خسارت به وسیله دولت جبران می شود و در هرحال از متهم اعاده حیثیت می گردد”.

این مطلب، بسیارشایان اهمیت و قابل دقت است که ا زنظر اسلام قاضی بی سواد مؤاخذه میشود اگر چه بر حق حکم داده باشد، ولی آن قاضی که اهلیت دارد اگر خطا هم کرده باشدو به ناحق هم حکم داده باشد خطای او رادولت اسلامی جبران می کندو او را مورد مؤاخذه قرار نمی دهد و این امر کاشف ا زآنست که اسلام روی علم قاضی بیشتر تکیه داشته است.

 

منابع علوم قضائی:

علم و دانش قاضی که در اسلام روی آن تکیه شده باید متکی به علوم اسلامی و ماخو ذ ا زمنابع شرعی، آنهم از طریق اهل بیت ـ علیهم السلام  ـ باشد. عمر بن حنظله از امام صادق (ع) نقل کرده که هر کس منازعۀ خود را نزد سلاطین و حکام جور ببرد به طاغوت مراجعه نموده و برخلاف دستور خداونداست، وی می گوید امام صادق (ع) فرمود: اگر به حکم قاضی طاغوت حق شما هم به شما برگردد و شما آنرا بگیرید آنرا به حرام گرفته اید، بنا بر این هر کدام ا زشما که حدیث ماراروایت می کند (و باعلوم ما سرو کار دارد) و در حلال و حرام ما نظر می کند او به عنوان قاضی انتخاب شود، و آن دو نفر که منازعه دارند نزاع خود را نزد او ببرندکه من او را قاضی بر شما قرار دادم:

” عن عمر بن حنظله، قال : سألت ابا عبدالله عن رجلین من اصحابنا بینهما منازعه فی دین او میراث فتحاکما الی السّلطان و الی القضاه ایحلّ ذلک ؟ قال : من تحاکم الیهم فی حقّ او باطل فانّما تحاکم الی الطّاغوت وما یحکم له فانّما یاخذسحتا و ان کان حقّا ثابتا له. ..  قلت فکیف یصنعان ؟ قال ینظران من کان منکم ممّن قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکما فانّی قد جعلته علیکم حاکما “. [۳]

از این حدیث شریف سه نکتۀ مهم استفاده  می شود: نکتۀ اول اینست که امام (ع) احکام صادره از طرف حکامی را که علوم آنها مستند به روایات صادره از رسول خدا(ص) و اهل بیت (ع) نبوده باطل دانسته است اگر چه آن حکم منطبق با حق باشد. با اینکه می بینیم قاضیان منصوب ا زطرف سلاطین د رآن زمان غالبا افراد با سواد و با اطلاع بودند، ولی علوم و اطلاع آنها از طریق صحیح نبوده و غالبا مستند به اجتهادها و رای ها و نظرهای باطل و متکی به سیستم های دیگر بوده است.

نکتۀ دوم اینکه اما م (ع) رسما اعلام فرموده : که باید مردی از میان خودتان انتخاب شود که با روایات اهل بیت سر و کا ردارد و درحلال و حرام آنها صاحبنظر است و او مرجع رسیدگی به امور مردم باشد امام منحصرا او را شایسته قضاوت دانسته است.

نکته سوم این است که امام (ع) با تعبیر (انی جعلته علیکم حاکما) منصب قضاوت را به آنها تفویض نموده و آنها را به این سمت منصوب فرموده است.  در خطبه ۱۷نهج البلاغه از علی (ع) نقل شده که فرمود:مبغوضترین افراد نزد خداوند دو گروه هستند:

گروه اول افرادی که مردم را گمراه می‌کنند و  گروه دوم کسانی که بدون داشتن علم صحیح قضاوت را در دست می گیرند. اما م (ع) پس ا زتوضیحات در بارۀ اینگونه افراد می فرماید :به خدا شکوه می کنم ا زگروهی که با جهل ونادانی زندگی می کنند و با گمراهی ا زدنیا می روند.

تفصیل سخنان امام (ع) که آنر ابه طو رآزاد ترجمه می کنیم اینست :

” گروه دوم از کسانی که جزء مبغوضترین افراد نزد خداوند می باشند کسانی هستند که جهالت ها را جمع کرده اند و خود را از نادانان جلو انداخته و در بین آنها با عوام فریبی زندگی می کنند و با سرعت در تاریکیها قدم میگذارند، ا زدیدن نور صلح و صفا کور هستند و فایدۀ اصلاح بین مردم را نمی دانند،  مردم نماها آنها را عالم مینامند درحالیکه علمی ندارند، زحمت تحصیل را کشیده و چیزهائی را به نام علم جمع آوری کرده اندولی آنها علومی است که اندک آن بهتر از بسیار آن است.  با جمع آن علوم گویا شکم خود را از آب گندیده پرکرده و آنگاه به قضاوت نشسته اند،  اگر یک واقعۀ مبهمی به نظرآنها برسد با رای های کهنه و نامربوط و بی فائدۀ  خود روی آنها نظر می دهند، در میان شبهه ها مانند مگس در میان تار عنکبوت خود را گرفتار کرده اند و نمی دانند راه صواب رفته یا خطا نموده اند به علت مسلط نبودن به مسائل قضا اگر رای صوابی داشته باشند میترسندخطا باشد و اگر رای خطائی داده باشند چون نادرستی آن را نمی دانند امید آن دارند که آن رای از خطا به دور باشد، هیچ علمی را به یقین در نیافته اند، روایات را زیر و رو کرده ولی از آنها بهرۀ علمی نبرده اندو همچون تند بادی که برگهای خزان را زیر و رو میکند و آنها را از هم پاره می کند روایات را زیرو رو کرده و آنها را تحریف نموده اند، به خدا سوگند اینها اهلیت برای صدور حکم در مسائلی که به دست آنها میرسد و لیاقت برای منصبی که به آنها داده شده ندارند،  آنها دارای اخلاقی هستند که آنچه را نمی پسندند علم نمی پندارند، و گمان نمی برندو رای آنچه به آنها رسیده و به آن دست یافته اند نظریه های دیگری نیز باشد،  اگر امری برای آنها مشکل و در نظر آنها تاریک و مبهم بود آنرا پوشیده می دارند، زیرا می دانند که ا زیافتن حکم آن عاجز و در اینگونه موارد نادانند و اگرآنرا اظها رنمایند رسوا می گردند،  فریاد و شیون خونهائی که با حکم اینگونه قاضیان ریخته شده و نالۀ میراثهائی که با حکم اینها بر باد رفته بلنداست، به خدا شکوه می کنم ا زگروهی که نادان زندگی می کنند و گمراه میمیرند”.

 

قاضی شایسته از دیدگاه علی (ع)

علی (ع) در عهد نامۀ معروف خود به مالک اشتر می فرماید: برای قضاوت در بین مردم،  فردی را برگزین که ا زهمۀ آنها فاضلتر باشد و او را از بین افرادی انتخاب کن که دارای این صفات باشند:

۱ ـ مشکلات امور قضائی، کار را برآنان تنگ ننماید.  یعنی قاضی باید بردبار و پرحوصله و تیز هوش و مدبر و مدیر باشد تا بتواند قضایا را تجزیه و تحلیل کند و به آسانی راه های حل آنها را بیابد، از تراکم کارها و کثرت ارباب رجوع از میدان بیرون نرود و در کار خویش درمانده نگردد.

۲ ـ ارباب رجوع و طرفین دعوی، آنان را به لجبازی وادارنکنند.  قاضی در عین حالی که باید پر صلابت باشدنباید خودخواه و خودپسند باشد که با عناد و لجاجت، حقی را از بین ببرد و نباید به گونه ای باشدکه نادانی مراجعه کنندگان،  او رابه لجبازی وادار نماید و باید  ـ باکمال بردباری ـ همۀ سخنان آنها را اگر چه بی ادبانه و نیش دار هم باشد بشنودو تحمل نماید.

۳ـ از کسانی باشند که بر اشتباه خود اصرار نورزند.  اگر برای قاضی خطا و لغزشی پیش آمد نباید روی آن اصرار داشته باشد و حق را نپذیرد و خود را در آن اشتباه نگاه دارد،  لغزش برای قاضی یک امر غیر طبیعی نیست زیرا غالب مردم با توسل به انواع حیله و نیرنگ می خواهند خواسته ها و گفته های خود را حق جلوه دهندو طرف را محکوم نمایند و چه بسیار قاضیها که در میان حیله ها و نیرنگها و قرائن و شواهدی که صاحبان دعوی اقامه می کند امر بر آنها مشتبه می گرددوناحق به نظرآنها حق جلوه می کند در اینگونه موارد اگر قاضی حکمی از صادر نمود و بعد خلاف آن برایش روشن شد باید با کمال شهامت، اشتباه خود را بپذیرد و از کسی که اشتباه او را گوشزدنموده سپاسگزاری نماید و خدا را برای رفع این اشتباه شکر گوید.

۴ ـ ازکسانی باشند که از بازگشت به حق امتناع نورزند.  قاضی نبایدا زبازگشت به حق امتناع ورزدو هنگامیکه حق برای او روشن شد فورا باید در حکم خود تجدید نظر کند و ترتیبی اتخاذ نماید که ا زمحکوم اعادۀ حیثیت شود و اگر ضرر مادی براو وارد آمده از راه قانونی جبران گردد.

۵ـ نفس خود را به طمع نزدیک نکنند قاضی نباید در فصل خصومات به طرفین نزاع، طمع داشته باشد که ازمال یا نفوذ آنها استفاده کند، زیرا این طمع موجب  می گرددکه هنگام صدور حکم به آن طرف که مال و جاه بیشتری دارد متمایل گردد واز عدالت خارج شود.

۶ـ درفهم قضایا به کشف و اطلاع اندک اکتفا نکنند.  قاضی باید اطراف و جوانب قضیه را دقیقا بررسی کند و تا میتواند در کشف حقیقت با دقت عمل نماید و از هر طریق مشروع برای کشف قضیه استفاده کند( و البته مخفی نماند که دقت برای کشف واقع در مسائلی که مربوط به حق الناس است خیلی لازم است  ولی در مسائلی که مربوط به حق الله است تفصیلی هست که باید درمورد هر کدم طبق دستور خاصی که در کتاب قضا آمده عمل نماید).

۷ـ باید درموقع شبهه از هرکس محتاط تر باشند.  قاضی باید تا می تواند برای رفع شبهه کوشش کند و در صدور حکم شتاب نماید و یک طرف شبهه را بدون دلیل نباید برطرف دیگر ترجیح دهد و باید بکوشد تا درمسئله علم یا حجت شرعی داشته باشد.

۸ـ  ا زهمۀ  مردم منطقی تر و از همه بیشتر پایبند به دلیل و برهان باشند.  قاضی نباید هیچ سخنی را بدون دلیل بپذیرد بلکه باید با دقت تمام در جمع دلائل بکوشد.

۹ـ ا زمراجعه مردم ناراحت نگردند.  قاضی نباید مردم را از خورد دور کند و نباید از آنان ابراز انزجار نماید بلکه باید با کمال خونسردی  به آنها میدان سخن گفتن بدهد تا بتوانندبا کمال اطمینان و آزادی سخن خود را بگویند، قاضی باید به گونه‌ای با متهم روبرو شود که او پای میز قاضی احساس آرامش کند و قاضی را طرف مخاصمه خویش نداند و از او به خاطر قاضی بودن نترسد بلکه اگر ترس داشته باشد از اجرای عدالت بترسد.

۱۰ـ باید صبرواستقامت آنان برای کشف حقیقت ا زهمۀ مردم بیشتر باشد.  قاضی باید براعصاب خود مسلط باشد و از تحقیق در مورد پرونده ای خسته نگردد و طولانی شدن تحقیق در اطراف پرونده صبر او راتمام نکند.

۱۱ ـ باید قاطعیت داشته باشند.  هنگامی که حق برای قاضی روشن شد نباید در صدور حکم مسامحه کند و آنرا به تاخیر بیندازد و نباید تحت تاثیر احساسات و عواطف قرار گیرد.

۱۲ـ مدح و ثنای دیگران نباید درآنها مؤثر باشد.  تشویش‌ها و تاییدهای مردم نباید در قاضی اثر بگذارد و به طو رکلی قاضی نباید تحت تاثیر جو محیط قضاوت کند و شعارهای کوبندۀ (اعدام بایدگردد !یاآزاد باید گردد!) نباید اختیار را از دست قاضی بگیرد. به تعبیر روایات پای قاضی نزدیک پرتگاه دوزخ ایستاده است و ممکن است با کمترین  لغزش که ناشی از مسامحه او شده خود را در آتش جهنم قرار دهد. خداوند همه را از شر شیطان و نفس اماره حفظ نماید. [۴]

ادامه دارد

 

[۱] ـ وسائل الشیعه، ج ۱۸، صفحه ۱۱٫

[۲] ـ وسائل، ج ۱۸، صفحه ۱۶۵٫

[۳] ـ وسائل،  ج ۱۸، صفحه ۹۹٫

[۴] ـ متن سخنان امام (ع) این است : ” ثم اختر للحکم بین الناس افضل رعیتک فی نفسک ممن لا تضیق به الامور و لا تمحکه الخصوم و لا یتمادی  فی الزله و لا یحصر من الفی ء الی الحق اذا عرفه و لا تشرف نفسه علی طمع و لا یکتفی بادنی فهم دون اقصاه و اوقفهم فی الشبهات و أخذهم بالحجج و اقلهم تبرما بمراجعه الخصم و اصبرهم علی تکشف الامور و اصرمهم عند اتضاح الحکم ممن لا یزدهیه اطراء و لا یستمیله اغراء “.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *