سیستم قضایی اسلام

قسمت دوم

حجهالاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

فرازهایی از :

تاریخ قضا ءدر اسلام

ابن خلدون دراین رابطه می­نویسد:

« منصب قضا یکی از پایگاههایی است که داخل (جزو) وظائف خلیفه است، زیرا پایگاه قضا و داوری برای برطرف کردن خصومتهای مردم است،  بدانسان که دعاوی آنان بریکدیگر حل و فصل شود و مشاجرات و کشمکشهای ایشان قطع گردد،  منتها این داوری باید بروفق احکام شرعی باشد که از کتاب (قرآن) و سنت (احادیث) گرفته می­شود و بهمین سبب از وظائف خلافت بشمار میرفته است، و در جز و (جزئی از) کارهای عمومی آنان بوده است.  و خلفا در صدر  اسلام بتن خویش (شخصا) آنرا عهده دار می­شدند،  و هیچ قسمت از امور قضا را بدیگری واگذار نمی­کردند. »[۱]

در اواسط حکومت عمر،  که فتوحات عظیمی نصیب مسلمین شد و بتدریج مسلمآنها به صورت ابر قدرتی بی همتا درجهان مطرح می شدند،  هرقدر که حوزه حکومت و قدرت آنها گسترش می­یافت، وزندگی ساده ی صدر اسلام به اصول اشرافیت نزدیکتر میشد،  تجاوز بحقوق یکدیگر و در نتیجه دعاوی حقوقی و جزائی افزایش می­یافت.

ولذا عمر در اواسط حکومت خود باین فکر افتاد که یک سیستم قضایی رسمی در کشور ایجاد کند.

سعید بن مسیب نقل می­کند که:

نه پیامبر بصورت رسمی قاضی انتخاب کرد، نه ابوبکر و عمر،  باین معنی که آنها – جز درموارد استثنایی- شخصا امر قضاوت را عهده داربودند،  تا اواسط خلافت عمر،  که او یزید بن اخت النمر را بصورت رسمی برای قضاوت انتخاب کرد و از یزید خواست که به نیابت از اوقسمتی از امورقضایی را که از اهمیت کمتری برخوردار است،  عهده دار شود. [۲]

باید توجه داشت که یزید بن اخت النمرتنها قاضی حکومت عمر نبود، ابن خلدون دراین رابطه میگوید:

نخستین خلیفه ای که این وظیفه رابه دیگران تفویض کرد عمر بود که ابوالدردا رادر مدینه بکمک خویش درامر قضا شرکت داد،  و شریح را در بصره، و ابوموسی اشعری را در کوفه بمنصب قضا برگماشت و آنانرا در این پایگاه شریک خویش ساخت. . . [۳]

و بتدریج برای هرشهری قاضی مخصوصی معین نمود:

در دوره‌ی ا و (عمر)به علت وسعت قلمر و مسلمین، برای هر شهر قاضی مخصوصی معین کردند و سازمان شهربانی برا ی نخستین بار بوجود آمد. [۴]

دادگاههای صدر اسلام

اینکه میگوییم در اواسط حکومت عمر، سیستم قضایی اسلامی رسمیت یافت بدان معنی نیست که جامعه اسلامی آنروز دارای یک تشکیلات کامل قضایی گردید بلکه تشکیلات محکمه های آن روز به صورتی بسیار ساده و ابتدایی بود:

خانه قاضی محکمه اش نیز بود،  ولی پس از چندی قضات، مساجد را برای دادرسی اختیارکردندو عصرها به دعاوی مردم و اهل ذمه و غیر مسلمان رسیدگی میکردند درزمان حضرت رسول (ص) و ابوبکر و عمر و عثمان، مسجد نه تنها دادگاه بود بلکه محبس هم بود.  ولی علی(ع) در دوران خلافت خود، محبس جداگانه ای ترتیب داد. [۵]

باز جوئی و تحقیق و تشکیل پرونده نیز مطرح نبود بلکه طرفین دعوا،  درخانه قاضی و یا مسجد حاضر می­شدند و دلائل خود را معمولا شهود و سوگند بود اقامه میکردند و قاضی درهما ن جلسه رسیدگی نموده و حکم ورای خود را اعلام می­کرد.

مشکل دستگاهها ی قضائی عمر

مشکل سیستم قضائی که عمر بوجود آورد این بود که قضات آن فاقد شرایط قضای اسلامی بودند،  مکرر اتفاق می­افتاد که قاضی نمی دانست حکم اسلام چیست و چگونه باید رای بدهد!حتی دربسیاری از موارد به شخص عمر هم که مراجعه می­شد او هم نمی توانست نظر قاظعی بدهد و دستور می­داد که به امام علی(علیه السلام ) رجوع کنند، و در این رابطه مکرر بخدا پناه می­برد از معضله و مشکل قضائی­یی که علی در آنجا نباشد[۶] و در این رابطه مکررمی­گفت:  قاضی ترین ما علی است. [۷]

سیستم قضایی اسلام درعصر امیرالمؤمنین (ع)

دادگاههایی را که عمر تاسیس کرده بود با همان شکل ودرپاره ای موارد با همان قضاتی که او منسوب نموده بود تا زمانیکه امیرالمؤمنین(ع) زمام حکومت جامعه اسلامی رابدست گرفت ادامه یافت.

پس از اینکه امام به قدرت رسید،  دررابطه بامسائل قضایی کشور با دو مشکل اساسی روبرو بود، زیرا نه می شود سیستم قضایی موجود را بهم بریزد،  و نه می­تواند با این سیستم کارکند. اگر دادگاهها ی موجود را منحل نماید با نیاز روز افزون قضایی کشور چه کند،  و اگر منحل نکند قضات موجود صلاحیت قضاوت ندارند.

چاره ای بنظر امام رسید این بود که ضمن ابقای قضاتی که چاره ای جز ابقای آنها ندارد،  ازاجرای احکا م صادره قبل از تنفیذ امام جلوگیری نماید،  بلحاظ نظیر آنچه امروز دادگاههای عالی دررابطه با احکام اعدام و مصادره اموال انجام می­دهند .

یکی از مواردی را که کتب حدیث و تاریخ ضبط کرده اند، ابقای شریح قاضی بود، شریح اززمان عمر که به قضاوت منصوب شد تا موقعی که امام علی(ع) به حکومت رسید قاضی مطلق بود و هر رأیی با که صادر می­کرد بلافاصله  اجرا می­شد. ولی پس از بقدرت رسید ن امام، آنحضرت اختیارات اور ا محدود کر دو اور ا باین شرط ابقا کرد که بدون مشورت با امام دستور اجرای حکمی راندهد، امام صادق(ع) دراین رابطه می­فرماید:

لما ولی امیرالمؤمنین (ع) شریحا القضا اشترط علیه ان ینفذ القضا حتی یعرضه علیه

-هنگامیکه امیرالمؤمنین (ع) شریح را به قضاوت منصوب کرد با او شرط کر دکه حکمی را قبل ازعرضه داشتن برامام تنفیذ نکند. [۸]

سلمه بن کهیل میگوید از امیرالمؤمنین (ع) شنیدم که به شریح می­فرمود:

«. . .  ایاک ان تنفذ قضیه فی قصاص اوحد من حدود الله او حق من حقوق المسلمین حتی تعرض ذلک علی…»

-. . . مبادا حکمی در رابطه با قصاص، یا حدی از حدود الهی، یا حقی از حقوق مسلمین را تنفیذ و اجرا کنی جز اینکه آنرا برمن عرضه بداری. . . [۹]

براین اساس، قضاتی که واجد شرائط قضا نبودند درعصر حکومت امام علی –علیه السلام – اختیارات آنها محدود بود و پس از رسیدگی امام،  و تایید نظریه آنان،  در موارد مشروحه می توانستند حکم قطعی صادر نمایند.

با این وصف،  امام تلاش می­کرد و به استانداران خود توصیه می نمود که تلاش کنند تا کسانی را که واجد شرائط قضا از نظر اسلام هستند،  شناسائی شوند.  و کارهای قضائی کشوربه آنها واگذار شود،  که منافقین نگذاشتند و درمحراب عبادت آن حضر ت را ترور کردند و با شهادت وی ، سرنوشت جامعه اسلامی بطور عموم و سیستم قضائی اسلام به طور خاص بدست کسانی افتادکه بنام اسلام و قضای اسلامی، جنایاتی انجام دادند که روی تاریخ اسلام را سیاه نمودند.

*      *      *

با اینکه در مقالۀ قبلی قول داده بودیم که آنچه را بعنوان محاکم اسلامی و قضای اسلامی در جوامع مسلمین مطرح بود، پیش از تبیین و یژگیهای قضا و قاضی در اسلام، مورد بررسی می­دانیم که نخست این ویژگیها ر ابیان کنیم. سپس آنچه ر اکه بعنوان قضای اسلامی در تاریخ اسلام تحقق یافته ، با آنچه که باید باشد،  مقایسه نمائیم،  ولی پیش از بیان این ویژگیها:  ضروری است که با معنای قضا آشنا شویم:

معنای قضاء

واژه قضا درلغت عرب در معانی مختلفی بکار می­رود، فقیه بزرگ شیعه، مولف جواهرالکلام درآغاز کتاب قضا، ده معنا برای این واژه ذکر می­کند،[۱۰]ولی آنچه مورد بحث و بررسی ما است،  قضا بمعنی حکم است.

وقتی جادوگران فرعون دیدند که عصای موسی به صورت اژدها شد و تمام ریسمآنهایی راکه در اثر جادوی آنها بصورت مار بنظر میآمد بلعید، یقین کردند که موسی(ع) پیامبر خداست و به خدا و رسالت او ایمان آوردند.  فرعون عصبانی شد و حکم قطع یک دست و یک پای آنها[۱۱] و آویختن آنها رابه چوبه­ی دار صادر کرد. پس از صدور این حکم، جادوگران گفتند:  `s9 x8tÏO÷sœR 4’n?tã $tB $tRuä!%y` šÆÏB ÏM»uZÉit7ø۹$# “Ï%©!$#ur $tRtsÜsù ( ÇÙø%$$sù !$tB |MRr& CÚ$s% ( [12]

-پس ازملاحظه‌ی ادلۀ روشن و قاطعی که موسی ارائه داد، ما هرگز تو را انتخاب نخواهیم کرد و فرمان تو را اطاعت نخواهیم نمود،  بنابراین تو به هرنوع قضاوتی که مایل هستی قضاوت کن، و هر حکمی را که می­خواهی صادر نما.

همانطورکه ملاحظه می­کنید دراینجا قضا بمعنی حکم آمده، بنابراین قضا، از نظرلغوی بمعنی حکم است ولی دراصطلاح فقها قضا عبارت است از:  ولایت بر حکم، که از سوی حکومت اسلامی به کسانی که شایستگی این منصب را دارند تفویض می شود ، و گاه درمعنای لغوی آن بکار می­رود و به خود حکم نیزقضا اطلاق میگردد.

فرق میان فتوا وقضاء

دراینجا ضروری است توضیح دهیم که فرق میان فتوا و قضا ومفتی وقاضی چیست؟

چون فتوا حکم است،   قضا هم حکم است ، مفتی ولایت برحکم دارد،  قاضی هم ولایت برحکم دارد، مفتی حکم صادر میکند ، قاضی هم حکم صادر می­نماید . بنابراین باید دید که فرق میان مفتی و قاضی، وفتوا وقضا چیست؟

۱- قاضی پیاده کننده فتوا است.

فرق میان فتوا وقضا، با اینکه هر دو بمعنای حکم هستند این است که حکم در رابطه با فتوا، کلی است و در رابطه با قضا جزئی،  حکم در رابطه با فتوا،  قانون است و در رابطه با قضا، پیاده کردن قانون،  مفتی بیان کنندۀ قانون الهی است و قاضی پیاده کننده ی قانون الهی است، مفتی میگوید تجاوز به حقوق دیگران جایز نیست و قاضی حقوقی راکه مورد تجاوز واقع شده، از متجاوز می­گیرد و بصاحب حق برمیگرداند.

  • حکم قاضی برای مفتی لازم الاجرا است

فرق دیگر قضا وفتوا این است که فتوا و حکم فقیه ومفتی،  برای فقیه و مفتی دیگر،  یا مقلدین مفتی دیگر، قابل عمل نیست ولی قضا و حکم قاضی نه تنها برای فقیه دیگر، قابل عمل است بلکه لازم الاجرا است،  هرچند که رأی و فتوای اوبا رای قاضی موافق نباشد.

قضا دراسلام :

منصب قضا، ظریفترین و حساسترین و مهمترین و درعین حال خطرناکترین مناصب اجتماعی ازدیدگاه اسلام است .

ازدیدگاه اسلام دریک صورت، قاضی نماینده خدا و با فضیلت ترین انسآنها است و در صورتی دیگر بدترین جنبده ها است،  و بتعبیر زیبای امیر المؤمنین (ع) خطاب به شریح،  مجلس قضاوت جایگاهی است که یا انبیا و اوصیا در آن قرار میگیرند و یا اشقیا بر آن تکیه می­زنند. [۱۳]

بنابراین فاصله ی میان قضای اسلامی و قضای غیر اسلامی، و فاصلۀ میان قاضی شایسته و قاضی ناشایسته، فاصلۀ میان اعلی علییین، و اسفل السافلین است.

ببینیم قضای اسلامی چه ویژگیهائی دارد،و قاضی شایسته ازدیدگاه اسلام چه خصوصیاتی باید داشته باشد که با فقدا ن آن ویژگیها، مجلسی که جایگاه پیامبران و اوصیای آنها است و بر عرش، فخر می­فروشد ناگاه آنقدر پست و بی ارزش و منفور میگردد که در دیدۀ اهل بصیرت، کثیفتر و متعفنتر از کثیفترین مکآنها می­گردد؟!

درمقاله های آینده با این ویژگیها آشنا خواهیدشد.

ادامه دارد

 

[۱]. مقدمه ابن خلدون ،  جلد اول صفحه ۴۲۳ ،  ترجمه محد پروین گنابادی.

[۲] . کنز العمال، نوشته حسام الدین هندی،  متوفای ۹۷۵هجری،  جلد ۵ ،  ص۸۱۴٫

[۳]  . مقدمه ابن خلدون ،  جلد اول ص۴۲۳

[۴] . تاریخ اجتماعی ایران،  جلد چهارم، ص۱۰۸۸٫

[۵] . تا ریخ اجتماعی  ایران،  جلد چهارم ،  صحفه ۱۰۸۸٫

[۶] . عن سعید بن مسیب ،  قال :  کان عمر یتعوذ بالله من معضله لیس فیها ابو الحسن .

[۷] . اقضانا علی / الطبقات جلد ۲ ص ۳۳۹٫

[۸] . وسائل الشیعه ،  جلد ۱۸،  صفحه ۶٫

[۹] .  وسائل الشیعه ،  جلد ۱۸،  صفحه ۱۵۴٫

[۱۰] . این معانی عبارتند از:  حکم ، علم،  اعلام،  قول؛ حتم،  امر، خلق،  فعل،  اتمام، فراغ/ نگاه کنید به جواهر الکلام، جلد ۴۰، صفحه ۷٫

[۱۱] .  دست راست با پای چپ ، یا دست چپ با پای راست .

[۱۲] . سوره طه ، آیه ۷۲٫

[۱۳] . یا شریح، قد جلست مجلسا لایجلسه الا نبی او وصی نبی اوشقی،  وسائل جلد ۱۸، باب ۳من ابواب صفات القاضی ،  ص۷٫

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *