رهنمودهائی از تاریخ اسلام برای تداوم انقلاب اسلامی

قسمت دهم

حجت الاسلام والمسلمین رسولی

هجرت مسلمانان به حبشه

خلاصه

در شماره های قبل خواندیم که :

مسلمانانت صدر اسلام و به خصوص رهبر بزرگوار آن یعنی حضرت محمد (ص) که تنها به خاطر تبلیغ رسالت الهی و نجات مردم در بند و زیر ستم قیام کردند ، با پیاده کردن قوانین اسلام با مشکلات و توطئه هائی مواجه شدند ، و با استقامت و پایداری همه را پشت سر گذراندند. نخست دشمنان از راه تهمت و افترا خواستند جلوی پیشرفت اسلام را بگیرند ونسبتهای ناروائی همچون ساحر و کذاب و مجنون به آن حضرت دادند ولی کارگر نیفتاد و کذب آنان در این نسبتها آشکار گردید ، و چون از این راه نتیجه ای نگرفتند ، شروع به آزار و شکنجه مسلمانان نموده و در این راه چه مردان و زنان بزرگی را به شهادت رساندند نسبت به خود پیغمبر بزرگوار چه صدمات و آزارهائی وارد کردند ، ولی این آزارها و شکنجه ها نیز نتوانست مسلمانان ایثارگری را که ایمان به غیب داشتند از ادامه راه خود باز دارد ، و همان ایمان به غیب آنها را با دست خالی بر دشمنان نیرومند اسلام پیروز گردانیئ ، چنانچه همان نیرو ، انقلاب اسلامی ما را بر بزرگترین قدرتها پیروز گردانید . دشمنان نیز به هر انداره مقاومت ایشان را بیشتر میدیدند به آزار و شکنجه می افزودند چنانچه در انقلاب اسلامی هم نظائر این جنایتها و بالاتر از آنرا مشاهده کردیم و به همین ترتیب توطئه ها و نقشه های دشمنان زیادتر مسشد تا وقتی که نوبت به محاصره اقتصادی رسید و مشرکین قریش طبق تعهد و قرار داد ننگینی که به امضاء رساندند و برای حفظ و حراست آنرا به پرده کعبه آویزان کردند ، متعهد شدند که هیچگونه معامله و داد و ستدی با بنی هاشم نکنند تا هنگامیکه آنان محمد را برای کشتن به قریش بسپارند ، بنی هاشم و مسلمانان در برابر این توطئه پایداری کردند و حدود سه سال سخت ترین شرائط و دشواریها را تحمل کرده ولی تسلیم مشرکان نشدند به شرحی که خواندید.

و اما رهنمودهای این قسمت تاریخی برای تداوم انقلاب اسلامی :

۱-همانگونه که خواندیم دشمنان اسلام برای سرکوب کردن این نهضت مقدس و نابود کردن رهبر بزرگوار آن از هیچگونه کوشش و توطئه ای دریغ نداشتند و در این راه همه دوستیها و روابط فامیلی و خویشاوندی را نادیده گرفته و زیر پا گذاردند و آنهائی که خود را سیراب کننده حاجیان بیگانه از شهر مکه و خوراک دهنده مرغان هوا میدانستند ودر اشعار وسخنرانیهای خود آنها را در زمره افتخارات خود به شمار می آوردند و تا این حد خود را موظف به کمک به انسانها و حتی پرندگان میدانستند برای خفه کردن بک ندای آسمانی که به خیال آنها با منافع مادی آنان مخالفت داشت، سه سال تمام از دادن غذای خود امتناع ورزید و هر روز صدای “الجوع” آنها را به گوش خود می شنیدند و بی تفاوت و شاید خوشحال از کنار آن عبور میکردند . و بدین ترتیب نشان دادند که همه آن افتخارات را برای گول زدن دیگران و تبلیغات پوچ و بی محتوائی برای جلب منافع خود به مردم میگفتند ، و بدانگونه در بوق و کرنا میکردند.

چنانچه اکنون میبینیم که ابر قدرتهای جنایتکار و دشمنان توده های محروم و مستضعف برای حفظ منافع و جلب توجه مردم ، صدها سازمان و جمعیت با نامهای فریبنده و به ظاهر زیبا مانند : سازمان حقوق بشر ، و سازمان دفاع از محرومان ، و حتی سازمان دفاع از حقوق حیوانات و امثال آن تشکیل میدهند ولی از آنسو خود همانها هر روز مستقیم و غیر مستقیم صدها و هزارها مردم بی گناه و زن و کودک معصوم را در گوشه و کنار دنیا به خاک و خون میکشند و با کمال بی شرمی از عمل جنایتکارانه خود دفاع هم میکنند چنانچه هم اکنون نظیر آنرا در لبنان و افغانستان والسالوادور و جنوب افریقا و نقاط دیگر دنیا مشاهده میکنیم.

۲- این قسمت از تاریخ پر ماجرای اسلام به همه کسانی که میخواهند از راه پیاده کردن قوانین حیات بخش اسلام ، محرومان را از شر ابر جنایتکاران و مزدوران جیره خوار و بی جیره آنها نجات بخشند ، این درس را  میدهند که باید در این راه خود را برای هر گونه فداکاری و از خود گذشتگی و ایثار جان و مال آماده ساخته و دریغ نداشته باشند ، زیرا در این قسمت از تاریخ زنانی همچون خدیجه و مردانی همچون ابیطالب را می بینیم که همه دارائی خود برای خنثی کردن این توطئه بزرگ در راه خدا بذل کردند ، و خدیجه ای که یک روز صاحب هشتاد هزار شتر تجارتی و ده ها غلام و کنیز بود و خانه اش ملجاء مستمندان و محرومان مرکز قراردادهای مهم تجارتی بود ، به خاطر پیشرفت اسلام همه آن دارائیها را میدهد و در شعب ابی طالب گاهی یک قطعه لباسی هم که خود را با آن بپوشاند ندارد ، و یا شخصیت بزرگواری همچون ابیطالب که مورد احترام همه زن ومرد و کوچک و بزرگ سرزمین حجاز میباشد به خاطر دفاع از رهبر بزرگوار اسلام روزها و شبها را به خاطر نبودن نان و غذا به گرسنگی میگذرانند و تسلیم خواسته های نامشروع دشمنان اسلام نمیشود.

این قسمت را به خصوص آنهائی بخوانند که خود را مسلمان و مدافع انقلاب اسلامی میدانند و به خاطر محاصره اقتصادی به در آمدهای کلان و بی حسابشان لطمه وارد شده و پیوسته به مسئولان جمهوری اسلامی ایراد میکنند و با این ایرادها دانسته یا ندانسته میخواهند دوران وابستگی خود را به بازارهای آمریکا و اروپا تجدید کنند ، و آنهائی بخوانند که به خاطر جنگ تحمیلی و فشارهای ناشی از آن دچار کمبود بنزین و نفت و گرفتار جیره بندی مواد غذائی و پوشیدنی شده و هر روز “نق” میزنند و برای دشمنان انقلاب خوراک تبلیغاتی درست میکنند ، و آنهائی بخوانند که هر روز پیکرهای پاک جوانان ایثارگری را که برای تحکیم پایه های جمهوری اسلامی داوطلبانه  روی میدان های مین دشمن رفته و بر روی دوش مردم مشاهده میکنند و باز هم در فکر ذخیره مواد و خوراکی و احتکار ارزاق مسلمانان هستند و بدینوسیله از پشت به پیکر جمهوری اسلامی خنجر میزنند و بیشرمانه در صفوف انقلابیون و مسلمانان پاک دل نیز نفوذ کرده و سنگ انقلاب و اسلام را به سینه میزنند!

و ما در قسمت های آینده تاریخ اسلام دلخراش تر از این صحنه ها را نیز خواهیم دید و پیغمبر بزرگوار اسلام و بزرگترین شخصیت الهی و اجتماعی زمان را مشاهده میکنیم که برای دفاع از مرکز اسلام یعنی شهر مقدس مدینه ، مانند سربازان اسلام کلنگ به دست میگیرد و خندق حفر میکند و چون شهر در محاصره قرار گرفته و دشمن بدانجا هجوم آورده و دچار کمبود آذوقه میشود که همان رهبر بزرگوار گاهی از گرسنگی سنگ بر شکن خود میبندد و روزهائی را به گرسنگی میگذراند.

۳- این قسمت مهم تاریخی مانند قسمت های دیگر تاریخ اسلام و بلکه تاریخ مبارزات همه پیمبران و مردان الهی ، بزرگترین درس یعنی درس استقامت را به مسلمانان می آموزد که چگونه با پایداری و استقامت دشمن به زانو در می آید و از باطل و نادرست خود شرمناک و پشیمان شده و به حقانیت طرف خود اعتراف میکند . و می آموزد که چگونه پایداری و مقاومت ، در صفوف دشمن اختلاف انداخته و سبب شکست آنها میشود . و بالاتر از همه نشان میدهد که استقامت در مبارزه خود بزرگترین نشانه حقانیت مکتب و هدف میباشد و ثابت میکند که کسانی که حاضرند تا این اندازه برای تحقق بخشیدن به مکتب خود مقاومت کنند ،اینان به درستی مکتب و هدف خود ایمان داشته و این خود بزرگترین تبلیغ برای پیشرفت اسلام و جذب افراد میباشد ، وما در آینده تاریخ اسلام شواهد زیادی داریم که افرادی از کفار و دشمنان اسلام با مشاهده پایداری و استقامت مسلمانان و فداکاری آنها بدین اسلام متمایل شده و مسلمان شدند که انشاء الله در جای خود خواهیم خواند ، و نمونه هائی نیز در همین ماجرای شعب ابی طالب در صفحات تاریخ آمده که با اینکه مشرکین قریش اینهمه فشار و سختی را بر مسلمانان وارد کردند با اینحال درهمین چند سالی که رسول خدا در شعب ابی طالب بود مردمان زیادی به اسلام گرویده و مسلمان شدند که در میان آنها افراد سرشناسی چون عامر بن طفیل و عمر بن خطاب دیده میشود .

و اینک برای اینکه بدانیم چگونه استقامت در دین و صدق و درستی در گفتار ، دشمن را به زانو در می آورد و حتی بیگانگان را جذب نموده و متمایل به آن دین میسازد داستان دیگری از مسلمانان صدر اسلام را بخوانید و شاهد گفتار ما را در این داستان جالب از نظر بگذرانید :

(استقامت در مبارزه ، بزرگترین نشانه حقانیت مکتب و هدف میباشد ، و همچنین بزرگترین تبلیغ برای پیشرفت هدف و جذب افراد است)

داستان هجرت

به ترتیبی- که گفته شد- روز بروز فشار مشرکین نسبت به افراد تازه مسلمان و پیروان رسول خدا (ص) بیشتر میشد و قریش نقشه تازه ای برای جلوگیری از نفوذ دین اسلام در میان مردم مکه و قبائل قریش میکشیدند گرچه علیرغم همه فعالیتها و کوششهائی که میکردند روز بروز بر تعداد افراد تازه مسلمان افزوده میشد و اسلام در میان قبائل قریش پیروان تازه ای پیدا میکرد ، تا آنجا که برادر ابو جهل – سلمه بن هشام – و فرزند ولید بن عتبه – یعنی ولید بن ولید – و چند تن از جوانان سر شناس دیگری که هر کدام بستگی به یکی از قبائل بزرگ مکه و فرزند یا برادر یکی از روسای این قبائل بودند به دین اسلام گرویدند و همین امر قریش را بیشتر عصبانی کرده بود و سبب میشد تا آنها را بیشتر تحت فشار و شکنجه قرار دهند ، و بیشتر نسبت به خود احساس خطر کنند.

مسلمانان نیز تا جائیکه تاب تحمل داشتند و مقدورشان بود بردباری کرده و چنانچه نمونه هائی از آنرا پیش از این نقل کردیم سخت ترین شکنجه ها را در این راه تحمل میکردند و برخی نیز در این راه به شهادت رسیدند، ولی هر چه بود طاقتشان رو به اتمام میرفت و در صدد چاره جوئی بر آمدند ، و شاید گاهی هم شکوه حال خود را به رسول خدا (ص) میکردند ولی این بزرگوار نیز چون از جانب خدای تعالی دستوری جز همان دستور صبر و استقامت نداشت آنها را وادار به صبر کرده و دستور بردباری میداد ولی شکنجه و فشار به حدی بود که رسول خدا (ص) نیز دیگر تاب تحمل دیدن آن مناظر رقت بار را نداشت ونیروئی هم که بتواند از آن مسلمانان بی پناه بدان وسیله دفاع کند در اختیار نداشت ، از اینرو به آنها دستور داد به سرزمین حبشه هجرت کنند ، و چنانچه مورخین نوشته اند درباره حبشه چنین فرمود:

-در آنجا پادشاهی صالح و شایسته است که به کسی ستم نمیکند و در سایه حمایت او کسی مورد ظلم و ستم قرار نمیگیرد[۱] ، اکنون بدانجا بروید تا خدای عزوجل گشایش و فرجی برای مسلمانان فراهم سازد ، خود این دستور گشایشی بود برای مسلمانان که بدین ترتیب تا حدودی میتوانستند خود را از شر مشرکین آسوده سازند ، و از اینرو گروههای زیادی آماده سفر و مهاجرت به حبشه شدند که نخستین کاروان مرکب بود از یازده نفر مرد و چهار زن که از جمله ایشان است:

عثمان بن عفان با همسرش رقیه دختر رسول خدا (ص) زبیر بن عوام ، عبدالله بن مسعود ، مصعب بن عمیر ، عثمان بن مظعون و دیگران ، و به دنبال آنها گروه دیگری – برخی با همسر و فرزند و برخی به تنهائی – بار سفر بسته و به سوی حبشه مهاجرت کردند که در میان آنها بود:

جعفر بن ابی طالب ، با همسرش اسماء دختر عمیس ، و عبدالله بن جعفر – فرزند او – در همان سرزمین حبشه به دنیا آمد.

و به تدریج افراد زیادی به حبشه رفتند که جمعا هشتاد و دو یا هشتاد و سه نفر بودند به استثنای کودکانی که همراه آنها بودند و یا در حبشه به دنیا آمدند :

فرستادگان قریش

مهاجران در حبشه سکونت کرده و دور از آنهمه آزار و شکنجه ای که در مکه به جرم پذیرفتن حق و ایمان به خدا و پیغمبر او میدیدند زندگی آرام و بی سر و صدائی را در محیطی امن شروع کردند ، اگر چه هجرت از وطن مالوف و دست کشیدن از خانه و زندگی و کسب و کار برای آنها دشوار و سخت بود ولی در برابر آنهمه آزار و شکنجه و ناسزا و تمسخر و محرومیتهای دیگری که در مکه داشتند این سختیها به حساب نمی آمد تا چه رسد که آنها را غمناک و متاثر سازد.

از آنسو مشرکین مکه که از ماجرا مطلع شده و دیدند مسلمانان از چنگالشان فرار کرده و در حبشه به خوشی و آسایش به سر میبرند در صدد بر آمدند تا به هر ترتیبی شده بلکه بتوانند آنها را به مکه باز گردانده و بدین ترتیب از مهاجرت افراد دیگر جلوگیری کرده و ضمنا از انتشار اسلام به سایر نقاط و کشور ها – که از آن بیمناک بودند – ممانعت به عمل آورند.

به همین  منظور انجمنی تشکیل داده و قرار شد دو نفر را به نمایندگی از طرف خود به نزد نجاشی بفرستند و هدایائی هم در نظر گرفتند که به همراه آندو برای وی ارسال دارند از او بخواهند افراد مزبور را هر چه زودتر به مکه باز گرداند.

این دو نفری را که انتخاب کردند یکی عمرو بن عاص و دیگری عماره بن ولید بود ، عمرو بن عاص به زیرکی و سخنوری معروف بود و عماره بن ولید یکی از رشیدترین و زیبا ترین جوانان مکه و شخص شاعر و جنگجوئی بود، [۲]

و چون خواستند حرکت کنند عمرو بن عاص او را به همراه خود برد اینان به جده آمده و چون سوار کشتی شدند مقداری شراب آشامیدند و در حال مستی عماره به عمرو بن عاص گفت : به زنت بگو مرا ببوسد ، عمرو عاص این کار خود داری کرد ، و عماره نیز در صدد بر آمد تا عمرو عاص به دریا انداخته غرق کند و با همسر او در آمیزد ، و بدین منظور هنگامی که عمرو عاص بی خبر از منظور او به کنار کشتی آمده بود و امواج دریا را تماشا میکرد از پشت سر او را حرکت داد و به دریا انداخت ولی عمرو عاص با چابکی خود را به طناب کشتی آویزان کرد و به کمک کارکنان کشتی و مسافران دیگر خود را از سقوط در دریا نجات داد – و هیچ بعید نیست تمام این جریانات طبق نقشه همان زن و دسیسه ای که او داشته و عماره را به اجرای آن وادار کرده انجام شده باشد – و به هر ترتیب که بود عمرو عاص نجات یافت ولی روی زیرکی و سیاستی که داشت این جریان را حمل بر شوخی کرده و چنانچه عمر و عاص با خنده ماجرا را برگزار کرد اما کینه او را در دل گرفت تا در فرصت مناسبی این عمل او را تلافی کند.

دنباله دارد

 

۱-گویند : پادشاه حبشه در آن زمان مردی بود به نام “اصحمه” که در تواریخ به عنوان نجاشی – لقب پادشاهان حبشه- از او نام برده اند.

۱-در سیره ابن هشام به جای عماره عبدالله بن ابی ربیعه را ذکر کرده ولی ما از تفسیر مجمع و تاریخ یعقوبی و کتابهای دیگر نقل کردیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *