در راه ريشه كن ساختن فقر

اقتصاد اسلامی

قسمت چهل و سوم

فاجعه بزرگ بشریت

آیت الله حسین نوری

وظائف فرمانروايان :

1-   
ارتباط و آميزش مداوم
با فقرا.

2-   
ساده زيستن و با فقرا
در نحوه̾ زندگی شركت داشتن.

3-   
تأمين نيازهای
ناتوانان و ايجاد كار برای بيكاران.

در مقالاتی كه اخيراً در رابطه با ريشه كن
ساختن « فقر » كه يكی‌ از برنامه های‌ اقتصادی اسلام را تشكيل می دهد به رشته̾
تحرير در آمد بحث ما به بررسی علل و عوامل فقر انجاميد و در ادامه اين بحث به
مناسبت اينكه يكی از عوامل « فقر» تنبلی‌ و تن به كار ندادن است مطالبی درباره تشويق
و ترغيب به كار و كوشش و فعاليت های‌ اقتصادی با استفاده از قرآن كريم و احاديث
اهل بيت عصمت سلام الله عليهم در اختيار خوانندگان محترم قرار گرفت.

اكنون در دنباله̾ آن بحث توجه به اين نكته نيز
بسيار لازم است كه يكی از ابعاد اين مسأله ارتباط آن با وظائف فرمانروايان جامعه
اسلامی‌ است.

و به طور كلی آن وظائف را می توان در اين چند
موضوع خلاصه كرد :

1-   
ارتباط و آميزش مداوم
با فقرا

از ديدگاه اسلام فرمانروايانی كه در اجتماعات
محرومان و نيازمندان شركت نمی كنند و ميان خود و آنان ديوار ضخيمی به وجود می
آورند و در نتيجه چهره های غمناك آنها را كه حكايت از كمبودها و نارسائی های
فراوانی‌ می‌كند نمی بينند و آوای حزن انگيز آنان را كه از دلهای اندوهناك و شكسته
بر می خيزد نمی شوند مورد نكوهش شديد می باشند و به يك كلام چنين زمامدارانی‌ هرگز
شايستگی تكيه زدن بر اين مقام را كه مقام پيغمبر رؤوف و رحيم (ص) و اميرالمؤمنين
(ع) كه پدر يتيمان و پشتيبان محرومان و پناهگاه بيوه زنان است ندارند.

حضرت اميرالمؤمنان (ع)كه گفتار و رفتارش منعكس
كننده̾ كامل روح اسلام است لحظه ای از فكر فقيران اجتماع بی خبر نمی ماند و هميشه
با آنان انس و الفت و ارتباط داشت و نشست و برخاست با آنها را برخود لازم می‌
دانست.

او هنگامی‌ كه درباره̾ فقر و محروميّت ـ اين
پديده̾ توانفرسا كه جلو شكوفائی استعدادها را می گيرد و در هر لحظه از زندگی‌،
تلخی‌ جانفرسائی می آفريند ـ لب به سخن می گشود، چنان دردمندانه و آتش آلود حرف می‌
زد كه جان و جگر را می‌ سوزاند و مسؤليت شديد افراد متمكّن را نسبت به اين طبقه̾
مستضعف بر می انگيخت به طوری كه هر كلمه ای‌ از كلماتش تازيانه ای بود كه برگرده̾
افراد متمكّن و مرفّه و مسؤلين امور فرود می آمد و ضربه های‌ بيدار باشی بود كه
آنان را هشدار می‌داد.

و بالاخره اين رهبر بزرگ پس از اينكه خود رنجِ
گران فقر را درك و لمس كرده و به ارض جانكاه آن پی برده بود،‌ می‌كوشيد تا در قسمت
بسياری از بياناتش چهره̾ «فقر و فقرا» را ترسيم كند تا شايد اشخاص متمكّن و
قدرتمند و مسؤل بيدار شوند و حركت كنند و تمام توانهای‌ خود را در راه از بين
بردنِ اين دشمن انسانيّت به كار بياندازند.

در اين رابطه برای‌ نمونه كافی است به نامه 45
نهج البلاغه كه حضرتش آن را به عثمان بن حنيف كه از طرف آن رهبر بزرگوار الهی‌،‌در
بصره حكومت داشت نگاشته است توجّه كنيم و مخصوصاً در آغاز اين نامه̾ درخشان اين
چند جمله را بخوانيم :

يا ابْن حُِنَيف فَقَدْ بَلَغَني اَنَّ
رَجُلاً مِنْ فِتْيَةِ اَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعاكَ اِلی‌مَأدَبَةٍ فَاَسْرَعْتَ
اِلَيْها تُسْتَطابُ لَكَ اْلألْوانُ وُتُنْقَلُ اِليْكَ الْجِفانُ وماظَننْتُ
اَنّك تُجيبُ اِلی طَعامِ قَوْمٍ عائلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَغنِيُّهُمْ مَدْعُوٌّ…

« عثمان بن حنيف » در جلسه̾ مهمانی گروهی از
اهل بصره كه فقرا و محرومين اجتماع در آن شركت نداشتند حضور يافته بود حضرتش از
اين جريان سخت ناراحت گرديده و در طی نامه از اين عمل به شدّت انتقاد می كند و می
فرمايد : من گمان نمی‌كردم ( يعنی : من انتظار نداشتم ) كه تو در جلسه مهمانی
گروهی‌ كه عملاً ميان ثروتمندان و فقرا فاصله ايجاد می كنند و در جلسه̾ مهمانی خود
تنها از ثروتمندان و متمكنين دعوت می كنند شركت جسته باشی !

2-   
ساده زيستن و با فقرا
در نحوه̾ زندگی شركت داشتن

بايد دانست كه يكی‌ از برجسته ترين و عمده
ترين شاخص و نشانه̾ « رهبران واقعی و راستين » نسبت به « رهبران تشريفاتی و ظاهری‌»
ميزان توجّه آنها به وضع زندگی طبقه̾ محروم و افراد مستضعف در ابعاد گوناگون
مادّی، معنوی، رفاهی‌،‌اجتماعی‌، سياسی و فرهنگی‌ ـ می باشد.

به عبارت ديگر از نظر اسلام رهبر راستين آن
نيست كه از قلّه كاخ ها و فراز مسند های پر زرق و برق و بالای برج عاج به مردم
نگاه كند و احياناً برای‌ دلخوشی «فقرا» نيز حرفی بزند و وعده ای بدهد.

بلكه رهبر راستين آن است كه عملاً خود را در
رديف ساده ترين و محروم ترين آنان قرار بدهد و مشكلات آنها را مشكلات خود بداند و
درد و رنج محرومين را نه در قالب حرف و كلام و پيام بلكه در عمل درك و لمس كند و
تمام كوششهای خود را برای‌ از بين بردن نارسائيها و رنجها و كمبودهای آنان بكار
ببرد.

می دانيم در حكومت های غير الهی‌ و به خصوص غربی‌
برخورد زمامداران جامعه كه نوعاً از يكی از دو گروه «سرمايه دار » و « سياستمدار »
( سياست با مفهوم غربی خود ) تشكيل می شوند با فقرا و محرومين كه نوعاً اكثريت
افراد جامعه را به وجود می آورند چنان توأم با سردی و بی اعتنائی است و چنان
فاصله̾ عميقی وجود دارد كه گوئی آنها نسبت به اينها از تافته̾ جدا بافته و هر يك
به تيره̾ جداگانه ای از موجودات زنده بر می گردند ولی روح اسلام و منطق آن اينطور
نيست.

و به طور كلی توجّه عميق به وضع زندگی محرومين
و در عمل شركت با آنها در لمس كردن دردها و تحمّل رنجها و از آن پس رسيدگی به
احوال آنها و كوشش پی‌ گيرد و پر تلاش برای‌ رفع مشكلات آنان يكی از خصيصه های‌
روشن حكومت اسلامی است.

اين مسئله در صفحات تابناك « نهج البلاغه »
چنان موج می زند و توجّه و اعجاب هر خواننده را چنان برمی انگيزد كه تو گوئی حضرت
اميرالمؤمنان و فرمانروای راستين اسلام (ع) پس از انديشه̾ خدا هيچ انديشه̾ ديگری
جز رفاه و راحت محرومان و رعايت حال مستضعفان نداشته است.

اساساً آن حضرت علّت قبول حكومت خود را همين
موضوع، قلمداد می كند و می گويد : « اما والذّي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ برء
النَّسَمَةَ لَوْلا حُضُور الحاضِرِ وَقَيامُ الحُجّهِ بِوُجُودِ النّاصِری وَما
اَخَذَالله عَلَی العُلماءِ اَنْ لا يقارَوُِا عَلی‌ كِظّةِ ظالم وَلا سَغَبِ
مَظْلوْمٍ لاَلْقَيْتُ حَبْلَها عَلی غارِبِها»[1]

يعنی : « بدانيد سوگند به آن پروردگار كه دانه
را در دل خاك شكاف و راه حيات را بر روی‌ آن گشود و به آن خداوندی كه انسان را با
اين صورت و سيرت از نطفه پديد آورد اگر حاضر نمی‌ شدند آن جمعيّت بسياری‌كه برای‌
ياری با من پيمان بستند و مرا ياری‌ كردند و اگر نبود آن عهدی‌ كه خداوند از «
عُلماء » گرفته كه بر سيری‌ واقتدار ستمگران در برابر گرسنه و محروم بودن مظلومان
راضی نشوند و در برابر چنين جريانی آرام ننشينند حكومت را قبول نمی كردم و مهار
شتر خلافت را بر كوهان آن می انداختم ».

و نيز در همان نامه ای كه نام برده شد يعنی‌
نامه 45 كه حضرتش به عثمان بن حنيف حاكم بصره مرقوم داشته اند می فرمايند :

اَلا وَ انَّ اِامامَكُمْ قَدْ اِكْتَفَی‌
مِنْ دُنْياهُ بِطمْرَيْهِ عَلی‌ ذلك وَلكِنْ اَعيُنونی بِوَرَعٍ وَاجْتِهاد
وَعِفّةٍ وَ سَداد فَوَاللهِ ما كَنَزْتُ مِنْ دُنْياكُمْ تِبْراً وَلا ادَّخَرْتُ
مِنْ غَنائمِها وَقْراً وَلا اَعْدَدْتُ لِبالی ثَوْبی‌ طِمْراً…

وَلَوشِئتُ لاهْتَديْتُ الطّريق اِلی مُصَفّی
هذا العَسَلِ وَلْباب هذا لقمْحِ وَنسائج هذا القَزِّ وَلكِنْ هَيْهات اَنْ
يَغْلِبَنی‌ هَوایَ وَ يَقُودَنی‌ جَشعی اِلی تخيُرِ الأطعمَةِ وَ لَعلَّ
بالْحِجازِ اَواليَمامَة مَنْ لاطَمعَ لَهُ في الْقُرص وَ لا عَهْدَ لَهُ بَالشّبع
اَوْاَبيتَ مِبْطاناً وحولی بُطُونٌ غَرْثی‌ وَ اکباد حرّی اوکون کما قال  القائل حَسْبُك داءً اَنْ تَبيتَ بِبطْنَة

وحولك اَكْبادٌ تَحِنُّ اِلی القِدِّ
ءَاَقنَعُ منْ نَفْسی بِاَنْ يقالَ امير المؤمنين وَلا اُشارِكَهُمْ في مكارِهِ
الدَّهرِ اَوْاكونَ اُسْوَةً لَهُم في جُشُوبَةِ العَيْشِ يعنی : « بدانيد رهبر
شما از دنيای خود به دو جامه̾ كهنه و برای خوراكش به دو قرص نان اكتفا كرده است و
شما بر چنين رفتاری توانائی نداريد ولی مرا به پرهيزكاری‌ و كوشش و پاكدامنی و درستكاری‌
ياری‌ كنيد. به خدا سوگند از دنيای‌ شما طلائی نيند و ختم و از غنيمتهای آن مال
فراوانی ذخيره نكردم و با جامه̾ كهنه ای‌ كه در بر دارم جامه̾ ديگری‌ آماده نكردم.

من نيز اگر بخواهم به صافی و پاكيزگی‌ عَسَل و
مغز نان گندم و بافته های‌ابريشم راه می‌برم ولی‌ هيهات كه هوا و خواهشهای نفسانی
بر من پيروز شود و بسياری‌ حرص مرا به برگزيدن طعامها وادار كند و حال آنكه شايد
در سراسر كشور حجاز و يمامه فردی‌ باشد كه حتی‌ آرزوی به دست آوردن يك قرص نان را
نداشته و سير شدن را به ياد نداشته باشد».

« چقدر دور است كه من با شكم پر بخوابم و در
اطراف من شكمهای‌ گرسنه و جگر های گرم يعنی‌ تشنه وجود داشته باشد يا چنان باشم كه
آن گوينده می گفت :

« اين درد برای‌ تو بس است كه شب با شكم پر
بخوابی و در اطراف تو افرادی‌ باشند كه قدَح های‌ پوستی را آرزو كنند و به آن
دسترسی‌ نداشته باشند.

آيا به اين قناعت كنم كه به من زمامدار مؤمنين
بگويند در حالی كه در تلخی های‌ روزگار با آنها همدرد نبوده و يا در تلخكامی‌ در
پيشاپيش آنها نباشم » !

از اين قبيل كلمات در نهج البلاغه در رابطه با
وظيفه̾ زمامداران در برابر محرومان اجتماع بسيار فراوان است و اين نيز از اين
نمونه است :

اِنَّ اللهَ فَرَضَ عَلی‌ اَئمة الحقِّ انْ
يُقَدِّروا اَنْفُسَهُم بِضَعَفَةِ النّاسِ كَيْلا يَتَبِّغَ بِالفَقير فَقْرُهُ.[2]

يعنی : « خداوند بر رهبران حق و راستين لازم
گردانيده است كه خود را با مردم تنگدست و مستضعف برابر قرار بدهند تا فقر و
تنگدستی‌ آنان را نگران نسازد و ضمناً رنج ها و آلامشان تسكين يابد ».

و اين مطلب بر اين اساس است كه هنگامی‌ كه «
فقرا» ببينند و بدانند كه زمامداران كشورشان با همه̾ امكاناتی‌ كه برای تأمين
كاملترين مراتب رفاه زندگی دارند بر همه آنها پشت پا زده و مانند يكی از آنها ساده
زندگی‌ می كنند مطمئن می شوند كه زمامداران بياد آنها بوده در راه رفع مشكلات آنها
طرح ها می ريزند و گامها بر می‌دارند.

اكنون بقيّه̾ مطالبی كه در ارتباط وظائف حكومت
اسلامی‌ با فقرا وجود دارد را به توفيق خداوند متعال برای‌ مقاله̾ بعد می گذاريم
ولی همين قدر خدا را سپاس می گذاريم  كه هم
اكنون مسؤلين حكومت اسلامی ايران به پيروی از حضرت امام امّت دام ظله العالی‌ و در
پرتو دستور و تأكيد معظّم له در همين راه ها گام برمی دارند.    

                                                                
                      ادامه دارد

 



[1] – نهج البلاغه
خطبه 3.