استراتژی ابرقدرت آمریکا

قسمت دوم

استاد جلال الدین فارسی عضو ستاد انقلاب فرهنگی

استراتژی انتقام گیری گسترده

استراتژی انتقام گیری گسترده Massive Retaliationاستراتژی است که “والس” در آغاز دهه ۱۹۵۰ اصولش را طراحی کرده است . وی معتقد بود استراتژی جدید به منزله ی تصحیح خطاها و نقاط ضعفی است که در اجرای سیاست محدود سازی علیه شوروی در مرحله ی پس از خاتمه جنگ جهانی دوم بروز کرده است. عقیده داشت استراتژی انتقام گیری هم موثرتر است و هم از نظر اقتصادی بسیار به صرفه تر از استراتژی محدودسازی ، اساس استراتژی جدید را آزادی در انتقام گیری فوری و خشن با وسائل و در نقاطی که ایالات متحده ی آمریکا انتخاب می کرد تشکیل می داد . این بدان معنا بود که هرگاه کمونیستها بخواهند هیات موجود روابط نیروهای بین المللی را به نحوی از انحاء تغییر دهند ، باید منتظر کیفری به صورت یک انتقام گیری هسته ای باز دارنده باشند.

منطق والس که روش وی معروف به سیاست لبه پرتگاه جنگ هسته ای بود ، این بود که یگانه راه بازداشتن هر متجاوزی در آینده این است که او را به این باور بداری که در صورت دست زدن به تجاوز ، ضربات انتقامی خشن به او وارد خواهد آمد که تجاوزش را بزبان او پایان خواهد داد.

علاوه بر این معنا که گذشت، طراحان ومبلغان این استراتژی حسن دیگری به آن نسبت می دادند و آن این بود که در صورت درگیری مسلحانه بین المللی ، آمریکا نه تنها قادر خواهد بود موجودیت دولتهایی را که در کشاکش آن به خطر افتاده است حفظ کند بلکه می تواند با به کار بردن سلاح هسته ای آزادی ملتهایی را که پیش از این با سلطه ی کمونیستی سلب شده است به آنان باز دهد . از اینرو اجرای استراتژی انتقام گیری گسترده و خشن محدود به محاصره ی بلوک کمونیست و محدود سازی آن نیست بلکه بالاتر، آزاد سازی ملتهای اسیر این بلوک ، سرانجام در هم شکستن آن است . این استراتژی نظامی وماجراجویانه و خطرناک بعد روانی هم داشت و پیش از همه افکار عمومی آمریکا را ارضاء می کرد . افکار عمومی آمریکا مخالف جنگ های محدود بود و عقیده به رویه و اصل قدیمی آمریکا در سیاست خارجی داشت که می گفت یا نباید وارد جنگ شد یا باید وارد جنگ گسترده شد ! مردم آمریکا خاطره ی بدی از جنگ محدود کره داشتند و نمی خواستند زیانهای مادی و تلفات و خفّت شکستهای آن جنگ را بار دیگر ببینند.

استراتژی انتقام گیری گسترده در عمل سه پایه داشت :

  1. کاهش تعداد نیروی زمینی آمریکا که باعث می شد بودجه ی نظامی آن دولت به مقدار قابل ملاحظه ای کاهش یابد وصرف نیازهای مردم شود.
  2. برپاکردن دیواره ای به دور بلوک شوروی و محاصره ی آن از همه سوی خاورمیانه و خاور دور به وسیله ی پیمان بغداد و پیمان آسیای جنوب شرقی.
  3. ممانعت از این که کمونیستها پا از مرز حد فاصل دو بلوک شرق و غرب فرا نهند به وسیله ی نیروی هسته ای بازدارنده ای که تحت فرماندهی نیروی هوایی استراتژیک آمریکا قرار دارد در صورت لزوم ، و تلقی هر تلاشی که از طرف شوروی ها یا چینی ها برای عبور از این مرز صورت گیرد به عنوان دلیل کافی جهت دست زدن آمریکا به یک جنگ گسترده علیه آنها.

گرچه ترومن – رئیس جمهور – واچشون وزیر خارجه او ، در اجرای استراتژی محدود سازی برای جلوگیری از هر گونه حمله به خاک آمریکا یا به خط دفاعی اول آن در اروپای غربی به قدرت هسته ای ضربتی آمریکا تکیه داشتند ، اما هرگز حاضر نبودند برای دفاع از مناطق جغرافیایی دیگری مثلا در آسیا با آفریقا تهدید به کار گرفتن سلاح هسته ای کنند ، چنانچه تجربه ی جنگ کره هم نشان داد و در آنجا برای مقابله با تهدید و تجاوز کمونیستها به سلاح های معمولی اکتفا ورزیدند و پای سلاح هسته ای را به میدان نکشیدند . این تفاوتی است که میان استراتژی انتقام گیری گسترده “والس” با استراتژی محدود سازی “کنان” و ” ترومن” وجود داشت.

استراتژی انتقام گیری گسترده برای اولین بار در اثنای جنگ هند و چین در ۱۹۵۴ به معرض امتحان دشواری در آمد. آن تجربه سخت ثابت نمود که تهدیدهای هیات حاکمه آمریکا به دست زدن به یک جنگ گسترده با استعمال سلاح هسته ای در سطح تاکتیکی و استراتژیک جز یک توپ تو خالی نبوده است . به همین جهت هم ، آن تهدید برای دشمن متجاوز هرگز باور کردنی و در نتیجه موثر نبوده است. زیرا بازدارندگی نتیجه ی دوعامل توام است :

  1. تهدید به نیروی منهدم کننده و مهلک ۲٫ باور شدن آن توسط طرفی که فکر تجاوز و توسعه در سر می پروراند. مثلا وقتی درجنگ هند و چین موقعیت نظامی فرانسه به شدت به خطر افتاد و نزدیک بود تسلیم شود ، دولت آمریکا بر سر یک دو راهی قرار گرفت که راه سومی در کنارش نبود :
  2. دست زدن به یک عکس العمل خشن به منظور اثبات اینکه منظورش از نوع تهدیدی که در مرحله اتخاذ استراتژی انتقام گیری گسترده تبلیغ می کرده چیست.
  3. اتخاذ موضع منفی ، و تن دادن به وضع پیش آمده . آمریکا راه دوم را پیش گرفت علاوه بر اینکه آیزنهاور و دولتش زیر فشار قرار گرفته بودند و افکار عمومی آمریکا هم مایل نبودند تجربه ی جنگ محدود کره تکرار شود . ملاحظات استراتژیکی هم وجود داشت که مانع از تصاعد جنگ می شد . از جمله اینکه آمریکا چنان نیروی زمینی ای نداشت که برای پیروزی در جنگی از نوع جنگهای آسیایی کافی باشد ، در نتیجه جز دو تصمیم در برابر سران آمریکا نماند :
  4. با بمبارانهای مستمر هوایی از پیشروی نیروهای کمونیست جلوگیری کنند . این کار با توجه به تجربه ی جنگ کره ، موفقیت آمیز نبود . وانگهی جنگ پارتیزانی هند و چین در جنگلهای انبوه و فراز کوهستانها جریان داشت و همین سبب می شد اثر بمباران هوایی محدود و کم شود . بنابراین ، در هند وچین مثل کره ، وجود یک نیروی زمینی بزرگ وکار آزموده ضرورت حیاتی داشت .
  5. در اجرای اصول اساسی که پایه استراتژی انتقام گیری گسترده بود به خاک چین حمله شود.

این کار صورت نگرفت ، و به چین حمله نشد . جنگ با شکست رسوا و خردکننده ی فرانسه پایان یافت و این دولت ناچار از منطقه شمال هند وچین عقب نشسته آن را به سلطه مطلقه کمونیستها واگذاشت .

این نتیجه ی منفی و نامطلوب ، راه را به روی حمله ی انتقادی نسبت به اصول پایه آن استراتژی بگشود به طوری که انتقاد از اصول آن استراتژی فراتر رفته دولت و کنگره آمریکا را در بر گرفت . یکی از گزارشهای رسمی حکایت از این داشت که تجربه به طرزی غیر قابل شک و تردید ثابت کرد که استراتژی انتقام گیری گسترده در برابر جنگهای محدود و کشمکشهای محلی قادر به هیچ کار و چاره ای نیست ، و آمریکا با تهدیدهای مکرر به جنگ هسته ای باعث وحشت و نگرانی متحدان خود شده است ، بدون اینکه بتواند دشمنان خود را بترساند و از تجاوز و توسعه بازدارد .

آمریکا با چنین سیاستی به حالت ناتوانی و ندانم کاری رقت آوری افتاده است. یکی از گزارش های کمیته روابط خارجی سنای آمریکا این استراتژی غیر واقع بینانه را مورد استفاده قرار داده می گفت: پایان انحصار هسته ای در دست آمریکا همراه با افزایش روز افزون توان و استراتژی ضربتی شوروی، آمریکا را در ایجاد وضعیت نظامی تازه ای که به دیپلماسی امکان وصول به هدف هایش را بدهد با مشکلات سختی روبرو کرده است.

این انتقادات سرانجام سبب گشت که آمریکا دست از این استراتژی بردارد و به نظریه ای واقع بینانه تر روی آورد  به استراتژی بین المللی جدیدی که استراتژی واکنش قابل انعطاف نام گرفت، توسط دولت کندی از آغاز ۱۹۶۰ به اجرا گذاشته شد.

استراتژی واکنش قابل انعطاف

استراتژی واکنش قابل انعطاف Flexible Response استراتژی است که آمریکا از آغاز دهه ۱۹۶۰ پیش گرفت و پیمان آتلانتیک شمالی را از سال ۱۹۶۷ پایه طراحی سیاست های نظامی خود قرار داد.

انگیزه ای که به اتخاذ این استراتژیک کشانید گرایش در این جهت بود که دیپلماسی آمریکا در مقابله با کشمکش های گوناگونی که ایالات متحده آمریکا به حکم ارتباط های بین المللی دامنه دارش وارد آنها می شود از تحرک و امکان مانور بیشتری برخوردار شود. کسی که خطوط کلی این استراتژی را ترسیم و اصول و فرضیات اساسی آن را مشخص نمود “ژنرال ماکسول تایلور” رئیس سابق ستاد مشترک ارتش آمریکا است . وی در دفاع از آن گفته است که قدرت نظامی آمریکا را به گونه ای تحول می بخشد که می تواند با هر مبارزه جوئی مقابله کند و هر مشکلی را که در برابرش نمایان گردد به خوبی حل کند . برای اینکه آمریکا بتواند چنین استراتژی و قدرتی داشته باشد بایستی وسایل بازدارندگی و جنگ خویش را اعم از معمولی و هسته ای ، استراتژی تاکتیکی را متنوع گرداند و آن هم به این ترتیب عملی است :

  1. ایجاد نیروهای مجهز به چنان موشکهای استراتژیکی که نتوان آنها را در پایگاه یا در مرحله ی پرتاپ نابود کرده تا بتوان حتی پس از آنکه دشمن به حمله ی هسته ای دست زده است ضربه های مهلک کاری به او وارد ساخت.
  2. ایجاد نیروهای سبکباری مجهز به جدیدترین سلاحها که بتوان آنها را در شرایط جنگ های محدود به کار برد. در جنگهایی که ژنرال تایلور چنین تعریف کرده است : کشمکش مسلحی که میدانش محدود تر ازجنگ گسترده هسته ای دو بلوک است .
  3. برپاکردن یک زنجیره از پیمانهای نظامی .
  4. تضمین اینکه وسایل و امکاناتی که به برنامه ی تسلیحاتی آمریکا اختصاص یافته است با نهایت شایستگی و دقت به کار گرفته شود استراتژی واکنش قابل انعطاف با همان چهار چوب پیشنهاد ژنرال تایلور در محافل دولتی آمریکا و در دستگاههای مسئول امنیت ملی آن کشور حسن استقبال پیدا کرد و آوازه ای به هم زد. به دنبال آن چندین تحلیل استراتژیک تخصصی در دفاع از آن و در تشریح نقاط مثبت آن منتشر شد.

بارزترین آنها تحلیلی بود که ( هرمان کاهن ) کارشناس امنیتی مشهور آمریکا درباره ی آن ارائه داد . و از استراتژیی که در اساس و هدفها بسیار شبیه استراتژی پیشنهادی تایلور بود و نام سیاست بازدارندگی چند گونه ای بر آن نهاده بود دفاع می کرد . استدلال کاهن بر این فرضیه استوار بود که ایالات متحده آمریکا همیشه بر سر دو راهی اننحار متقابل و خلع سلاح یک جانبه قرار نخواهدگرفت ، و میان این دو راه خطرناک و بعید میدانی وسیع از فرصتهای گوناگون و راههای قابل پیمودن و بی خطر هست . بنابراین برای اینکه  از این ورطه ای که بر سر آن دو راهی هست دور شویم و مخیر به پیمودن یکی از آن دو نشویم باید وسایل بازدارندگی خویش را متنوع سازیم و چنان تکامل بخشیم که بر تاثیر آن بسیار بیافزاید و به حدی که امریکا نه تنها قادر باشد دشمنان را از هجوم گسترده به قاره ی آمریکا باز دارد بلکه بتواند هرگونه تهدید و باجگیری هسته ای و تحریکات منطقه ای را هم که در آن وسائل جنگ معمولی یا وسائل جنگ پاراتیزانی و نامنظم به کار می رود خنثی نماید . بر اساس چنین تصور کلی استراتژیکی به کاهن می گفت نیروی بازدارنده فعال و پرتحرک آمریکا باید از عناصر زیر تشکیل یابد :

  1. ذخائر ایالات متحده آمریکا از سلاحهای هسته ای چند برابر شود ، و بر قدرت تخریبی آنها افزوده گردد . بدین طریق می توان دشمنی را که خود از این گونه سلاح دارد از به کار بردن وتهدید کردن به وسیله ی آن بازداشت .
  2. نیروهای نظامی معمولی تکمیل گردد تا برای مقابله با تحریکات نسبتا کم اهمیت منطقه ای بتوان آنها را به کا ر برد ، بدون اینکه نیازی به سلاحهای نابود کننده گسترده باشد.
  3. احتمال آسیب دیدن نیروی استراتژیک ضربتی انتقام گیرنده ی آمریکا هر چه کمتر شود با اتخاذ تدابیر پیش گیرنده ای از قبیل :

الف-  ترتیب دادن یک سیستم دیده بانی و مراقبت و هشدار دهنده ای که از مهارت و دقت فنی فوق العاده ای برخوردار باشد و به بمب افکنهای استراتژیک فرصت  و امکان دهد تا بدون تاخیر و به محض اطمینان از نزدیکی وقوع حمله ی دشمن به سوی هدف های تعیین شده به پرواز در آید.

ب- بخش بزرگی از ناوگان هوایی آمریکا همیشه در حال پرواز باشد تا در معرض یک حمله ی نابود کننده بر روی زمین نباشد.

ج- بقیه ی هواپیماهای جنگی در پایگاه هایی باشند که از هم دور و پراکنده اند تا دشمن فرصت نابود کردن یکباره ی آنها را نیابد و در صورت زدن پایگاهها آسیب ها به حداقل ممکن برسد .

د- موشکها به جای پایگاه ثابت بر سکوهای متحرکی مانند تریلی یا قطار سوار شوند تا دشمن به آسانی نتواند موضع آنها را شناسائی کند .

ه- تعداد دیگری از این موشکها در زیر دریائی های اتمی پنهان شود که خود در اعماق دریاها و اقیانوس ها پنهانند .

و- مراکز فرماندهی چنان حفاظت شوند که از انهدام و آسیب دیدن مصون باشد و پس از وارد آمدن نخستین ضربه های حمله ی غافلگیرانه ی هسته ای دشمن ، فرماندهان و مسئولانی وجود داشته باشند که ضربه های انتقام گیرانه ی متقابل را وارد کنند.

  1. چنان قدرتی که بتواند دشمن را با ضربه ی نخستین کاملا نابود کند همیشه در اختیار نگاه داشته شود.
  2. دستگاهها و موسسات دفاع غیر نظامی که یکی از ارکان بازدارندگی است هر چه تکمیل تر شود ، زیرا هر گاه مردم آمریکا تامین کافی نداشته و به خوبی حمایت نشوند به آسانی زیر فشار دشمن قرار می گیرند و احتمال تسلیم شدن آنان زیادتر می شود و در همان حال توانایی این مردم در وارد آوردن ضربه ی انتقامی برای دشمن باورنکردنی خواهد بود بنابراین ، نبودن یک دستگاه فعال دفاع غیر نظامی از عواملی است که دشمن را به حمله و تحریکات خصمانه برمی انگیزد.

اینها خطوط کلی استراتژی واکنش قابل انعطاف و فهرستی از عناصر تشکیل دهنده نیروی بازدارنده و جنگی پیشنهادی کاهن است .

کندی- رئیس جمهور وقت آمریکا ، استراتژی واکنش قابل انعطاف را پسندید و بر آن نام استراتژی نیروی ضد حمله ی کنترل شده  Controlled counter – Forse نهاد. رابرت مکنامارا وزیر دفاع اسبق آمریکا خصائص علمی آن را مشخص نموده به اجرا درآورد . کندی در سال ۱۹۶۱ در برابر کنگره ی آمریکا از این استراتژی دفاع کرده و در محاسن آن گفت که هم انعطاف پذیر و قابل تطبیق در شرایط و احوال مختلف است و هم در عین حال کاری و قاطع ، و امکان می دهد با هر یک از انواع جنگها – چه جهانی و چه محدود ، خواه هسته ای باشد و خواه معمولی ، بزرگ باشد یا کوچک – مقابله ی موفقیت آمیز شود . تاکید کرد این امر اهمیت حیاتی دارد که بتوانیم صدمات ضربه ی نخستین را تحمل کرده و سپس چنین ضربه ی متقابل انتقام گیرنده ای بر دشمن وارد آوریم که تاسیسات کشورش را منهدم کرده ، خسارات و تلفاتی بر او وارد کند چند برابر خسارات و تلفاتی که با ضربه نخستین خود بر آمریکا وارد ساخته است . کندی توضیح داد که چرا آمریکا و متّحدانش به نیروهای مسلحی نیاز دارند که بتوانند به وسیله اش با سلاحهای معمولی وارد جنگ محدودی شوند . و افزود : در صورتی که نیروهای مجهز به سلاحهای معمولی از عهده ایفای نقش خود عاجز آمدند هیچ مانعی وجود ندارد ، برای اینکه در همان جنگ محدود سلاح هسته ای به کار برده شود او گوشزد کرد که یک جنگ محدود به یک جنگ جهانی تحول پیدا کند . وظیفه ی ما این است که برای حفظ جنگ در دائره ی محدود آن هر گونه وسیله و طریقه ای را بیازمائیم و نگذاریم جنگ محدود به سطح یک جنگ هسته ای گسترده تصاعد پیدا کند .

از تصویب و اجرای این استراتژی مدت زمانی نگذشته بود که خطر تازه ای در افق نمایان گشت که آن نیروی بازدارندگی را که تکیه گاه استراتژی واکنش قابل انعطاف بود تا حدودی بی اثر می کرد .

ابر قدرت شوروی برای کاستن از اثر استراتژی جدید آمریکا دست به ساختن شبکه ای از موشکهای دفاعی زد تا به قدر امکان از مقدار تخریبی که در یک حمله هسته ای علیه او صورت خواهد گرفت بکاهد . کارشناسان و حکام نظامی آمریکا پس از گفتگوهای پیگیر و خسته کننده تصمیم گرفتند برنامه ای مشابه آنچه شوروی ها به اجرا گذاشته بودند پیش گیرند که در ۱۹۶۷ برنامه ی “سانتینل” لقب گرفت و منظور از آن مصون داشتن شهرهای ایالات متحده ی آمریکا در برابر موشکهای هسته ای دشمن بود . سپس تبدیل به برنامه دیگری شد که علاوه بر شهرها ، پایگاه های موشکهای تهاجمی استراتژیک آمریکا را هم مصونیت می بخشید . کارآیی و ارزش استراتژیک این دو برنامه هنوز مورد شک و تردید است .

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *