پرسشها و پاسخها

س- اخیرا موارد زیادی مشاهده شده که به آیه «لیس للانسان الا ما سعی» برای اثبات «اصالت کار» در بحث اقتصادی «ارزش» استناد شده آیا مورد استناد ارتباطی به موضوع دارد؟

ج- ما بدون اینکه به اصل مطلب که مورد استدلال واقع شده است، نظر داشته باشیم آیه را مورد بررسی قرار می دهیم. برای شناخت معنای آیه باید آیات قبل و بعد آنرا که از نظر ادبی هم با آن مرتبط است مورد مطالعه قرار دهیم.

اصولا نمی شود یک جمله از یک آیه یا یک آیه از یک سلسله بهم پیوسته آیات را مورد استدلال و بررسی قرار داد. مثل اینکه به این قسمت از آیه «وَ لا تَقْرَبُوا الصَّلاه» استناد و تمسک کنیم (که: به نماز نزدیک نشوید!) در حالیکه ذیل و بقیه آنرا «و انتم سکاری» (در حالیکه شما مست هستید) در نظر نگیریم.

آیه مورد سوال در سوره نجم است که در میان این آیات واقع شده است «… اَمْ لَمْ یُنَبَّأَ بِمَا فی صُحُفِ مُوسی* وَ اِبراهیِمَ الّذی وَ فیّ* اَلّا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرُ اُخْری* وَ اَنْ لَیْسَ لِلْاِنْسانِ اِلّا ما سَعی* وَ اِنَّ سَعْیَهُ سَوفَ یُری* ثُمَّ یُجزیهُ الْجَزاءَ الْاَوفی…»

«… یا اینکه آگاه نشده است به آنچه در کتاب موسی (تورات) و در صحف ابراهیم وفادار آمده است که هیچ کس مسئول گناه دیگری نیست و اینکه برای انسان نیست، مگر آنچه را با سعی و کوشش خویش بدست آورده است و اینکه سعی و کوشش او ملاحظه خواهد شد و سپس بر آن سعی کاملترین جزای خود را دریافت خواهد کرد…»

در اینجا چند نکته است:

۱- ممکن است آیه قبل یعنی «اَلّا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ اُخْری» که آیه مورد بحث بر آن عطف شده است در مورد عقوبتهای دنیوی در بعضی کلمات، بعنوان اقتباس آمده باشد. البته این مطلب بعنوان یک احتمال ذکر می شود.

باید توجه داشت که اقتباس غیر از استشهاد است و اقتباس دلیل بر این نیست که آیه شامل عقوبتهای دنیوی نیز هست. گرچه خود مطلب صحیح است و اصل این است که کسی جرم دیگری را متحمل نشود. هر چند که بعضی خواسته اند به آیه «لاتزر وازره…» تمسک کنند و شبهه ای در مورد حکم بثبوت دیه بر عاقله در صورت قتل خطا ایراد کنند که علماء جواب آنانرا چنین گفته اند که: این آیه ربطی به عقوبتها و ضمانتهای دنیوی ندارد.

بنابراین بحث فوق شاهد بر اینست که اگر قرینه بر عدم ارتباط آیه «لیس للانسان…» به امور اقتصادی نباشد، لااقل قرینه بر عکس نیست. مضافا به اینکه ارتباط میان این دو آیه به مجرد عطف است و این نمی تواند شاهد بر وحدت مورد باشد.

۲- آیات بعد بتصریح دلالت دارد بر اینکه همان سعی که در آیه قبل آمده است در آینده مورد ملاحظه قرار خواهد گرفت و در برابر آن، جزای کامل داده خواهد شد. و واضح است که مراد جزای روز قیامت است.

نتیجتاً این سلسله آیات دلالت دارد بر اینکه مراد از سعی، اعمال زشت و نیکوی انسان است در این دنیا، که بطور کامل و وافی در قیامت مجازات می شود. و معنی آیه اینست که در روز قیامت وضع هر انسانی در گرو اعمالی است که در دنیا انجام داده است. و ان لیس للانسان الا ما سعی و ان سعیه سوف یری ثم یجزیه الجزاء الا وفی… ترتیب آیات نشانگر آنست که انسان در گرو اعمال خویش است و همانا مورد بررسی قرار خواهد گرفت و جزای کامل آنها را هم دریافت خواهد نمود و چون مراد از جزاء، جزای اخروی است پس آیه ربطی به شئون اقتصادی ندارد.

۳- مفسرین در تفسیر این آیه هفت قول نقل کرده اند، که هیچکدام بر این تفسیر، یعنی ربط آیه به شئون اقتصادی، مطابقت ندارد. بلکه همه اتفاق دارند که آیه مربوط به آخرت است.

ما در اینجا سخن علامه طباطبائی قدس سره را در تفسیر این آیه، برای روشن شدن مطلب نقل می کنیم: «مراد از لام در (للانسان) ملکیت حقیقیه است. یعنی آن چیزی که بشخص مالک، متقوم است و باقی است به بقاء او. و اصلا از او جدا نمی شود و آن نیست مگر آنچه را که انسان از کارهای نیک و زشت انجام می دهد. و اما آنچه را که انسان وابسته به خود می داند در چارچوب زندگی اجتماعی از اموال و فرزندان و مقام و مانند آن از زخارف دنیا وابستگی آنها یک امر اعتباری و وهمی است، که تا انسان در این منزلِ امتحان قرار دارد با اوست، و به مجرد کوچ کردن و پیوستن به ابدیت و عالم آخرت او را رها خواهد نمود. بنابراین، معنی آیه اینست که انسان مالک نیست چیزی را بنحوی که تمام آثار آن از خیر و شر و سود و زیان حقیقیه عاید او شود، مگر عملی را که با کوشش خود انجام داده است…»

۴- آنهائیکه به این آیه در مسائل اقتصادی تمسک کرده اند می گویند:

آیه دلالت دارد بر «اصالت کار در اسلام» و اینکه انسان ثروت را فقط از راه کار و کوشش باید بدست آورد. این مطلب منافات دارد با اصول مسلمه، بلکه ضروری فقه اسلامی بنحو عموم (دقت کنید که این مطلب با ضروری فقه منافات دارد نه با ضروری دین) زیرا گذشته از منافع مالی که از راه سرمایه در اسلام بدست می آید، مانند اجاره، مزارعه، مساقات و مضاربه، مواردی نیز هست که انسان بدون کار و سرمایه مالک می شود. مثل هبه، ارث و غیر ذلک.

بهرحال در اینکه آیه ربطی به شئون اقتصادی ندارد شبهه ای نیست و این گونه تشبثات متأسفانه موجب می شود که اصل مطلب هم اگر صحیح باشد، بخاطر ضعف استدلال لوث شود.

س- حضرت علی(ع) می فرمایند که: «فرزندان را برای زمان آینده تربیت کنید» آیا این سخن مولا بیانگر ضرورت تغیر قوانین اسلام در تطابق با خواست زمان و مکان نیست؟

ج- از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده که فرمودند «لا تَقْسِرُوا اَوْلادَکُم عَلی آدابِکُم فَانّهُم مَخْلُوقُونَ لِزَمانِ غَیرِ زَمانِکُم» یعنی عادات و رسوم زمان خود را بر فرزندانتان تحمیل نکنید، که آنها برای زمانی غیر از زمان شما آفریده شده اند.

بنابراین منظور امیرالمؤمنین(ع) آداب و رسوم هر زمان است که نباید فرزندان را ملزم به آنها کرد و هیچ ربطی به شئون دینی و احکام اسلامی ندارد. بعبارت واضح تر در تعلیم و تربیت فرزندان در رابطه با مسائل زندگی باید به آنها فرصت ابتکار و نوآوری داد و جلو پیشرفت و تکامل آنها را نباید گرفت بلکه باید کمکشان کرد زیرا زمان آنها غیر از زمان پدرانشان است و هر زمانی ضرورتهای خاص خود را دارد که باید طبق آنها جامعه تکامل یابد. مثلا اگر در علم پزشکی اجتماع ما بر همان روال قدیم باقی می ماند ولی در مقابل، تکنیک ادوات و ابزار جنگی با این سرعت سرسام آور پیش می رفت، در این جنگهای عظیم چگونه می توانستیم این همه معلول و مجروح را معالجه کنیم. و اگر علم پزشکی در مبارزه با امراض و کنترل بیماریهای واگیر مانند وبا و… پیش می رفت و در نتیجه رشد جمعیت افزایش می یافت ولی از آنطرف تکنیک و صنعت در همان سطح ابتدائی می ماند چه مقدار مشکلات برای بشر از نظر مواد خوراکی –  حمل و نقل- مسکن و… پیش می آمد.

پس در هر زمان بموجب ضرورتهای جامعه همه افراد باید خود را تکامل دهند و فرزندان امروز که مردان فردایند، مهم ترین نقش را به عهده خواهند داشت…

س- آیا داشتن رأی اکثریت مردم از شرایط فقاهت و ولایت امر است؟! اگر جواب مثبت است چه تضمینی برای این هست که اکثریت مردم اشتباه نکنند؟

ج- رأی اکثریت مردم به هیچ وجه از شرائط فقاهت نیست، بلکه از نظر قانون اساسی در صورتی که فقیه جامع الشرائط مورد قبول عامه واقع شود «رهبری» او ثابت می باشد، مانند حضرت امام خمینی دام ظله و اگر چنین اتفاق کلمه ای پیش نیامد بوسیله «مجلس خبرگان» رهبر یا شورای رهبری تعیین می شود. و این ربطی به اصل فقاهت و مقام مرجعیت ندارد. البته رهبری و اداره جامعه بدون پذیرش مردم ممکن نیست و گرچه شرایط رهبری- در نظریه ولایت فقیه- از نظر اسلامی مشخص است ولی تعیین شخص یا اشخاص نشده است و اگر بنا باشد هر فقیهی ولایت و رهبری جامعه را مستقلا بعهده گیرد، روشن است که هرج و مرج و بی نظمی در جامعه حکمفرما خواهد شد. و بهترین راه برای تعیین شخص پس از دارا بودن شرایط، پذیرش جامعه است.

البته ممکن است اکثریت مردم اشتباه کنند و لغزش جامعه ها در طول تاریخ بسیار بوده است. ولی ما امیدواریم با رهنمودهای رهبران دینی در این زمان بویژه ارشادات پیامبر گونه امام امت ارواحنا فداه آگاهی و بینش جامعه تا زمان ظهور مهدی(عج) به حدی برسد که منحرفین نتوانند در میان صفوف مردم رخنه کنند.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *