قسمت ششم
آیت الله جوادی آملی عضو شورایعالی قضائی
در بحث گذشته ادله ای بر ضرورت رسالت و حتمی بودن وحی از قرآن کریم در سه اصل ذکر کردیم: اصل اول: انسان موجودی است که از عالمی به عالمی دیگر منتقل میشود، و هدفی دارد: پس از بین نمیرود. اصل دوم: هدف بدون راه ممکن نیست اگر مسافری قصدسفر داشته باشد، و هدف و مقصدی داشته باشد، ولی راهی نباشد، امکان ندارد به مقصد برسد. اصل سوم: اگرمقصد در دنیا خلاصه میشد،امکان داشت انسان تا اندازه ای به هدف برسد،ولی هدف اعم از دنیا و آخرت است سعادت انسان نیز اعم از سعادت دنیوی واخروی است، و بخش اخرویش مهمتر ازدنیوی است. بنابراین تشخیص این راه در اختیارهرفردنیست، و راهنما لازمست تا آدمی دراین راه دورودراز به کمال و مقصد و سعادتش برسد. ضرورت رسالت سنت الهی است خداوند بشر را آفریده، و او را بدون راهنما رها نمی کند، واین سنت الهی است. اگر گیاهی را خدا آفرید، لوازم پرورش او را هم می آفریند. ممکن نیست خدا گیاه بیافریند، ولی باران نفرستد. کسی که مسئول تربیت کودک است، نمیشود کودک را بدون حامی و سرپرست رها کند، چون مسئول تربیت او است. همانطورکه درآفرینش ونظام هستی هیچ موجودی بدون عوامل کمال ورشد امکان رشد ندارد، آفرینش انسان هم اینچنین است. خداوند انسان را به حال خودش واگذار نمی کندکه درهربی راهه ای برود، بلکه برای او راهنماو رهبر فرستاده است. اینک دلیلی از قرآن کریم برای این موضوع می آوریم: “لَمْ یَکُنْ الَّذِینَ کَفَرُوامِنْ أهْلِ الْکِتَابِ وَالْمُشِْرکیِنَ مُنْفَکّیِنَ حَتّی تأتیَهُمُ الْبَیِّنَهُ “(سوره بینه-آیه ۱)
بشر خواه آنها که مشرکند و خواه آنها که اهل کتابند، منفک از رسالت نیستند، و این سنت خدا است. در صورتی که آفرینش گیاهان از باران جدا نیست، و پرورش کودکان از سرپرستی پدر ومادر جدا نیست، بشر هم از راهنما و بینه جدا نیست.
بیّنه کی است ؟ در ادامه آیه گذشته میفرماید: “رسولٌ مِنَ اللهِ یَتْلوُاصُحُفًا مُطَهَّرَه ً “بینه رسول خدا است که صحیفه های پاکیزه را برای مردم می خواند. و این صحف مطهره اشاره به ره آورد پیامبر است که وقتی آمد چه می آورد. و آنچه آورده شریعت و دین نامگذاری میشود. فعلا بحث ما در اصل نبوت است، و اینکه وجود انسانی الهی که برخورد اراز وحی معجزه و عصمت باشد، لازم است.
بنابراین خدا هرگز بشر را بدون رسولی که بینه و روشنگر باشد رها نمیکند. باید رسول آنگونه باشد که حجت خدا بر مردم باشد وراه هدایت وضلالت رابرهمه کس روشن گرداند. “قَدْ تَبَیَّنَ الرُشْدُ مِنَ الْغَیِّ” بعد از آنکه پیامبر احکام را آورد، مردم در قبال او به سه دسته تقسیم میشوند:
۱-گروهی براستی می پذیرند، ودراین راه استقامت می ورزند.
۲-گروهی بطور جدی تکذیب میکنند، ودرراه خود ایستادگی می نمایند.
۳- گروهی بینابین هستند، گاهی ازاین طرف و گاهی از آنطرف.
یعنی همانطور که ازنظر سلامتی بدن، مردم سه دسته اند: یا زنده و یا مرده و یا زنده ولی بیمار، از نظر جان هم، از این سه حال بیرون نیستند. جان و روان آدمی را زنده و سالم است که همانا مؤمن وعالم میباشد. و یا زنده و مریض است که او مسلمان فاسق است. و یا اینکه جان مرده است که در آن صورت کافر می با شد.
پس جانها درمقابل دعوت انبیا این سه حالت را دارند، و لذا خداوند درسوره مبارکه حج، آیه ۵۲میفرماید:
“وَمَا أرْ سَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رسولٍ وَلا نَبیٍّ اِلاَّ اِذَا تَمَنّی اَلْقیَ الشَّیْطانُ فِی أُمُنیهٍ”
هیچ فرستاده وپیامبری را قبل از تو ای پیغمبر نفرستادیم جز اینکه در برنامه او و آنچه مورد تمنی و آرزوی او بوی، شیطان القاء دسیسه و فتنه گری کرد. و این فتنه گری در بعضی آنچنان اثر گذاشت که آنها را ازپای درآورد و کافر شدند، ودربعضی از افراد مقداری اثر گذاشت که آنهارا مریض کرد و مسلمانان فاسق شدند، و در عدهای به هیچ وجه اثر نگذاشت که آنها مؤمن عالمند. هر پیامبری بیاید شیطان مانع او است، و بدون هیچ تردیدی شیطنتش را اعمال میکند و فتنه هایش را القاء مینماید. ولی در ادامه آیه چنین میخوانیم: “فَیَنْسَخُ الله ُ مَا یُلْقِی الْشَیطانُ” خداوند فتنه ها ودسیسه های او را نسخ میکند وازبین میبرد، وهمانا برنامه پیامبران اجرا شدنی است. “ثُمَّ یُحْکِمُ اللهُ آیاتِهِ وَاللهُ علیمٌ حَکیمٌ” ولی درمیان این فتنه گریها است که انسانها امتحان میشوند و سه دسته از امتحان بیرون می آیند. آشوبگریهای شیطان بر چه کسانی اثر می گذارد: فتنه گریهای شیطان در دو گروه اثر میگذارد:
۱-آنها که قلبشان مریض است: “الَّذِینَ فِی قُلوُبِهِمْ مَرَضٌ”
۲-آنها که قساوت قلب دارند و سخت دل هستند. این دو گروه در یک آیه قرآن ذکر شده اند، درآیه ۵۳از سوره حج که ادامه آیه گذشته است چنین می فرماید: “لِیَجْعَلَ مَا یُلْقِی الشَّیْطانُ فِتْنَهً لِلَّذِینَ فِی قُلوُبُهُمْ “تا خداوند به آن القاءات شیطان، کسانی را که دلهایشان مبتلا به مرض وقساوت است بیازماید. آنانکه دلهایشان بیماراست، مسامانان فاسق هستند که هنوز ازحیات اسلامی بهره دارند. قرآن افرادی را که با شنیدن صدای نا محرم تحریک میشوند مریض میداند، و لذا به همسران پیامبر دستورمی دهد که صدا ها را نازک و رقیق نکنید تا آنان که دلهایشان مریض است، طمع نکنند. “فَلَا تَخْضَعْنَ بِا لْقَوِْل فَیَطلمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ “(سورهاحزاب-آیه۳۲۱) زنهار نازک نرم با مردان سخن مگوئید مبادا آنکه دردلش بیماری(هوی وهوس )است به طمع افتد. انسانی که به دنبال صدای نا محرم حرکت طمع آمیز دارد، قلبش مریض است و اگر این قلب را معالجه نکند، مصداق این آیه شریفه میشود: “فِی قُلوُبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمْ اللهُ مَرَضًا”
قلوب آنها بیمار است و خداوند بیماری آنان را افزونتر می کند. اسلام مکتبی است که بی عفتی را مرض میداند. و همچنین سایرمعاصی نیز مرض است. و این فاسقان درمقابل منافقین قرار دارند، زیرا منافق مریض نیست بلکه مرده است. وقتی کافر مرده باشد یقیناً منافق مرده است، و این هر دو مرده اند و دیگر حیات ندارند. ولی مسلمان فاسق بازحیات دارد گرچه مریض و بیمار است. و اما غرض از سخت دلان “القاسیه قلوبهم “کفار ومنافقین میباشند. هنگامی که خلافکاریها ادامه پیدا میکند، وگناهان صغیره به گناهان کبیره مبدل می شود، سرانجام قلب قسی خواهد شد، وآنوقت است که دیگرتعالیم انبیاء درآنها اثر نمی گذارد. خدای متعال درآیه ۱۶سوره حدید قساوت دل را مطرح می کند: “اَلَمْ یَأ ِن لِلَّذِینَ امَنوُا أنْ تَخْشَعَ قُلوُبُهُمْ لِذِکِْراللهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا یَکوُنوُا کَا لََّذِینَ أوُتوُُاا لْکِتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْکُمْ الَأ مَدُ فَقَسَتْ قُلوُبُهُمْ”
آیا هنگام آن نرسیده است که آنانکه گفتند ما ایمان داریم دلهاشان بیاد خدا بلرزد و خاشع گردد، و به آنچه از حق نازل شد توجه کنند، و مانند کسانی که پیش ازاین کتاب آسمانی بر آنها نازل شد نباشند که دورۀ طولانی بر آنها گذشت و دلهاشان رنگ قساوت گرفت. برای توضیح آیه، اگر دقت کرده باشید آبهای معدنی همراه رسوبات است، و در مسیری که طی میکند کمکم رسوبات در مسیر آب ناخالص زیاد میشود و به صورت تل بزرگی در می آید، و حتی راه را برخودش می بندد. امراض در وجود آدمی مانند همان رسوبات آب معدنی است، اگر طول کشید ودر مقام علاج بر نیامد، به مرحله قساوت دل میرسد و میمیرد، و راه را برای رسیدن به کمال بر روی خودش میبندد. و اما در گروه سوم، آنان که برنامه انبیا را پذیرفتند. یعنی آن گروه مؤمن عالم که آشوب گریهای شیطان در او اثر نمی گذارد در ادامه آیه قبل (سوره حج –آیه ۵۴)میفرماید:
“وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ أوتوُالْعِلْمَ أنَّهُ لْحَقُ مِنْ رَبِکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلوُبُهُمْ “باید آنانکه علم به آنها داده شده(۱) بدانند که ره آورد انبیا حق است از پروردگار تو، پس ایمان بیاورند و بپذیرند و قلوب آنها در مقابل این ره آورد خاضع و خاشع شودکه اخبات همان نهایت خشوع وکرنش است.
بنابراین، آنانکه مورد آرزوی پیامبرانند این دسته سومند، و اینها چون پذیرفتند ازنعمت توفیق و هدایت برخوردار میشوند:
“وَاِنَّ اللهَ لَهادِالَّذِینَ آمَنوُا اِلیَ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ”(سوره حج-آیه۵۴)
و همانا خداوندهدایت میفرماید مؤمنین را به راه راست و مستقیم. خداوند به اینها دو هدایت عنایت فرموده، یکی هدایت عام که شامل همه میشود: وَهَدَینَاهُ النَّجْدَیْنَ” اورا به راه خیرو شر رهنمون ساختیم. وهدایت دوم، هدایت مخصوص است که شامل آنهائی می شود که ره آورد انبیاء را پذیرفتند.
نتیجۀ بحث:
دراینجا بحث به اختصار بیان میشود: اول: سنت الهی است که بشر از پیامبران و دعوت آنها جدا نیست،و پیامبران بینه الهی هستند. و این مطلب برای مشرکین و اهل کتاب هم هست. دوم: مردم در مقابل انبیاء ودعوت آنها به سه دسته تقسیم میشوند:
۱-آنانکه تکذیب می کنند و می ایستند که اینها کفارند.
۲-گروهی بینابین هستند که اینها مسلمان فاسق و بیمارند، واگر دراین گمراهی ادامه دهند و خود را معالجه نکنند، میمیرند و جزء دسته اول میشوند.
۳-آنانکه ره آورد انبیاء الهی را پذیرفتند و از هدایت دوم خداوند بهرمند گردیدند و مشمول هدایت خاصه الهی شدند. ادامه دارد
- معمولاً این گونه موارد، کلمات با فعل مجهول استعمال میشود مانند”اوُتوُا الْعِلْمَ”برای اینکه کسی خیال نکندمن به زحمت خودم عالم شدم و به این مقام رسیدم اگر کسی چنین فکر کرد راه قارون را طی میکند قارون هم می گفت: خودم عالم به اقتصاد بودم و این مال را بدست آْوردم. باید انسان بداند آنچه پیدا میکند از خدا است. درسوره نحل می فرماید: “مَابِکُمْ مِنْ نِعْمَهٍ فَمِنَ الله”چه بسا افرادی که خواستند دانشمند بشوند ولی نشدند، و چه بسا افرادی که علمی آموختند ولی عملی نیندوختند، وچه بسا افرادی که نیمه راه برگشتند پس آنچه نعمت است از خداوند است،ولذا درآیه شریفه میفرماید: آنهاکه علم به ایشان داده شد،و نگفته است: آنها که خود تحصیل علم کردند.
خدا هرگز بشر رابدون رسولی که بنیه و روشنگر باشد رها نمی کند باید رسول آنگونه باشد که حجت خدا بر مردم باشد و راه هدایت و ضلالت را بر همه کس روشن گرداند.