حکومت اسلامی

قسمت ششم

آیت الله صانعی عضو فقهای شورای نگهبان

اسلام وبرابری انسانها

درمسئله برابری ومساوات انسانها اسلام نه تنها به گفتن اکتفا ننموده، بلکه مانند همه برنامه هایش با پیاده کردن درجامعه و عمل به آن، فرهنگ را تغییر داده و فرهنگ اسلامی را جایگزین نموده است. دراسلام معیارشخصیتها امورواقعی مانندتقوی، خدمت به مردم برای خدا،عمل همراه باعلم وجانبازی درراه خداهمانند آنها قرار دارد. این پیغمبر اسلام است که بلال حبشی سیاه را مؤذن خودقرار می دهد و بین او و خالدبن رویحه خثعمی عقد اخوت می بندد یا بین حمزه عموی خود وغلام خود “شهم”عقد اخوت قرار می دهد. یا می بینیم در مسئله ازدواج که از مسائل حساس زندگی است، و درجامعه جاهلی تکیه بر معیارهای غلط از قبیل طایفه وفامیل پول وثروت وزیبائی صورت و اندام و پست ومقام داشت، رسول اکرم با روشی خاصی بااین معیار مبارزه می کند. از امام باقر(ع)نقل شده است که شخصی ازاهل یمامه بنام “جویبر”(یعنی جابر کوچک).

تصغیر در اینجا بخاطر کوچک شمردن وتحقیر کردن)سیاه صورت، آبله رو با قدی کوتاه به محضر رسول اکرم (ص) آمد و مسلمان شد. روزی حضرت رسول بخاطر شفقت و مهربانی به او فرمود:  چه خوب بود ازدواج می نمودی و برای خودت همسری انتخاب می کردی و به این زندگی انفرادی خاتمه می دادی؟

عرض کرد:  چه کسی حاضر است با من ازدواج کند که نه طایفه و فامیل و حسب و نسب دارم، نه مال و ثروت و نه زیبائی و جمال و از اهل مدینه هم نیستم.

پیغمبر فرمود:  ” ای جویبر، اسلام ارزش افراد را عوض کرد.  چه بسا اشخاصی در دوران جاهلیت دارای احترام بودند و اسلام آنها را پائین آورد.  و چه بسا اشخاصی که در آن دوران خوار و ذلیل بودند و اسلام به آنها قدر و منزلت داد.  خداوند به وسیله اسلام معیارهای جاهلیت و افتخار به قبیله و خویشان را از بین برد.  امروز تمام مردم در یک درجه اند و تنها تقوا و طاعت پروردگار معیار شخصیت است، و من کسی را از تو برتر می دانم که تقوایش از تو بیشتر باشد.  به هر چه دستور می دهم اطاعت کن.

سپس او را به خانه زیاد بن لبید معرفی نمود که از شریفترین طایفه خود به نام بنی بیاضه است و فرمود:  به منزل او می روی و می گویی:  رسول الله دستور داده که دخترت” دلفا” را به ازدواج من درآوری.   و پس از آن هم به میل دختر و اجازه پدر انجام پذیرفت.  و همچنین داستان” زینب بنت جهش” که دختر عمه رسول خدا و از اشراف قریش است که حضرت وی را برای زید بن حارثه ( غلام آزاد شده پیغمبر و پسر خوانده اش ) خواستگاری کرد و چون زینب و برادرش به جهت امتیاز نژادی در ابتدا امتناع ورزیدند این آیه شریفه نازل شد:

“وَ ما کَانَ لِمُؤْمِنِ وَلَامُؤْمِنَهٍ اِذَا قَضَی اللهُ وَ رَسُولُهُ اَمْرًا اِنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَْرَهُ مِنْ اَمْرِهِمْ ” (سوره احزاب –آیه ۳۶)

هیچ مرد و زن با ایمانی، بعد از حکم نمودن خدا و رسولش،  حق انتخاب و اختیار ندارند.  و از این تاریخ ها  در اسلام فراوان است.  قرآن که بیانگر فرهنگ اسلامی است،  هنگام نکوهش و توبیخ آنان که مال و ثروت و طایفه و فامیل را معیار ارزش قرار میدهند این چنین می فرماید:

” (#qä۹$s%ur ß`øtwU çŽsYò۲r& ZwºuqøBr& #Y‰»s9÷rr&ur $tBur ß`øtwU tûüÎ/¤‹yèßJÎ/ ÇÌÎÈ   ö@è% ¨bÎ) ’În1u‘ äÝÝ¡ö۶tƒ s-ø—Îh۹$# `yJÏ۹ âä!$t±o„ â‘ωø)tƒur £`Å۳»s9ur uŽsYò۲r& Ĩ$¨Z9$# Ÿw tbqßJn=ôètƒ ÇÌÏÈ   !$tBur ö/ä۳ä۹ºuqøBr& Iwur /ä.߉»s9÷rr& ÓÉL©۹$$Î/ ö/ä۳ç/Ìhs)è? $tRy‰ZÏã #’s”ø۹㗠žwÎ) ô`tB z`tB#uä Ÿ@ÏJtãur $[sÎ=»|¹ y7Í´¯»s9’ré’sù öNçlm; âä!#t“y_ É#÷èÅeÒ۹$# $yJÎ/ (#qè=ÏHxå öNèdur ’Îû ÏM»sùãäóø۹$# tbqãZÏB#uä “ÇÌÐÈ   (سوره سبا – آیه

۳۵-۳۷).

آنان می گفتند اساسا ما عذاب نمیشویم و کیفر نمی بینیم و آلودگیها و گناهان ما و مفاسد اخلاقی ما بی مجازات است،  چون سرمایه دار و طایفه دار هستیم، البته با این راه خود را آزاد در هر گونه ظلم و عیاشی و جنایت می دانسته و به جنایات و بی بند و باریهای خود نقاب خدائی و مذهب به چهره می زدند  و دیگر کسی را هم حق اعتراض نبود، چون اگر خداوند که قانون گذار است و همه قدرتها را دارد، به احترام پول و طایفه مجازات نکند، بنابراین بشر به هیچ وجه نمیتواند مجازات نماید.

ولی خداوند در جواب آنان می گوید: هرگز اموال و اولاد شما چیزی که شما را به ما مقرب گرداند  نیست، مگر آنکه با ایمان و عمل صالح کسی مقرب شود و پاداش  اعمال صالح و پسندیده آنان دو برابراست ودرغرفه های بهشت ابدی ایمن وآسوده خاطرند. [۱]قرآن سخنان آنان را پاسخ می دهد وبه آنها و همه مردم می فهماند: تفاوت در معشیت وزندگی در بشر هست و نمی‌شود انکار کرد و یا از بین برد، چون از بین بردن این اختلافات یعنی از بین بردن اندیشه ها وفکرها ونیروها واستعدادها وتلاشها.  و بدیهی است که این برخلاف نظام خلقت است.  اما این تفاوت نه در حد تفاوت سرمایه داری غرب و استثماراست، بلکه تفاوتی است جزئی، و لذا تعبیر قرآن با تعبیر آنها تفاوت دارد: بگو( ای پیامبر)خداوند است که روزی رابربعضی توسعه و بر بعضی تنگ می گیرد اما این تفاوت مربوط به جهات مادی است وهیچ ارتباط به جهات معنوی وحقوقی و جزائی واخلاقی ندارد. لذا می فرماید: اموال واولاد شما باعث قرب و معنویت نمی شود.  آنچه عامل رشد یک انسان و تکامل اوست عمل صالح ونیکواست همراه با ایمان به خدا، از هر که با شد و در هر کجا.  وپاداش و ثواب هم به خاطر همان عمل نیک همراه با عقیده است.  همین قرآن برای از بین بردن امثال این فرهنگ غلط، تندترین خطاب را به رسول الله (ص) می نماید برای اینکه ضرروزیان آن را بفهماند: “وَلَاتَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعوُنَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاوَهِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدوُنَ وَجْهَهُ، مَا عَلَیْکَ مِنُ حِسَابِهِمْ مِنْ شَیئٍ وَمَا مِنْ حِسَابَکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیئ ٍفَتَطْرُدَهُمْ فَتَکوُنَ مِنَ الظَّالِمِینَ “(انعام آیه ۵۲) ای پیامبر:

آنان که صبح و شام خدا را می خوانند و خواستار رضای خداوند و توجه او هستند،  زنهار آنها را از خود مران، نه چیزی از حساب آنها بر تو (یا به ضرر تو ) و نه از حساب تو بر آنها (یا به ضرر آنها ) است،  که تو آنها را ترک کنی و از ستمکاران شوی.  این آیه هنگامی نازل می شود که منافقین نقشه ای خائنانه طرح نموده که مردم مسلمان معتقد را که معمولاً از طبقه مستضعف و محروم بودند  از کنار پیامبر دور کنند.  در شأن نزول آیه آمده است:  هنگامی که رسول خدا به رسالت مبعوث شد، مردم محروم و مستضعف اطراف پیامبر را گرفته و این مطلب بر زور مداران و ستمگران مشکل آمد.  به او عرض کردنند: ما چگونه در مجلس شما حاضر شویم با این که غلامان و سیاه پوستان و فقرا و بینوایان اطراف شما حاضر می شوند و اگر شما بپذیرید که زمان آمدن ما و زمان آنها را جدا نمائید، حاضریم مسلمان شویم و به شما کمک کنیم.  این جا است که آیه شریفه نازل می شود و حضرت رسول را از اینگونه رفتار جلوگیری می نماید.  و برای اینکه به روحیه مسلمانان و تغییر فرهنگ آشنایی زیادتر پیدا کنیم و بدانیم چگونه این فرهنگ در زمان پیامبر گرامی،  در مدتی کوتاه  تغییر کرد همچنان که پس از انقلاب اسلامی در ایران تغییر نمود،  باید به یک داستان تاریخی توجه نمایئم: روزی شخصی ثروتمند و خوش لباس در محضر پیامبر اکرم نشسته بود. درآن هنگام مردی فقیر، با لباسی کهنه و مندرس وارد شد و کنار مرد ثروتمند نشست. مرد ثروتمند لباس های خود را جمع کرد. وپیغمبر اسلام که متوجه قضیه شده بود فرمود:  چرا لباس هایت را جمع کردی؟ آیا ترسیدی از فقر او چیزی به و برسد؟ جواب داد:  نه فرمود:  پس چه آملی تو را وادار کرد چنین عملی انجام دهی؟ عرض کرد:  با من همراهی است که مرا به چنین اعمالی ناروا و ناپسند وامی دارد.  یعنی روان و نفس سرکش مرا به خود پسندی و عجب می کشاند.  سپس به منظور جبران عمل ناروای خود،  حاضر شد نصف ثروت خود را به مرد فقیر بدهد.  ولی آن مرد فقیر نپذیرفت.  پرسید چرا ؟ گفت:  می ترسم من هم مثل تو طغیانگر شوم،  اما از تو هم گذشتم و تو را بخشیدم برابری انسان ها از جهت اخلاقی  و اجتماعی در فرهنگ  اسلامی و برنامه  پیامبر اکرم (ص) تا حدی روشن شد.  و اما از جهت قانون گذاری این برابری در همه قوانین اسلام مشهود است به این معنی که عدل و قسط در قانون گذاری رعایت می شود.

ادامه دارد

[۱] امروز هم می بینیم طرفداران حقوق بشر هر جنایتی را تحت عنوان طرفداری ازحقوق انسانها انجام می دهند، و خودرا خدمتگذار بشر می دانند.  مردم فلسطین را آواره می نمایند و در اردوگاه جنگی به سرشان بمب می ریزند.  مردم افغانستان را می کشند و هزاران جنایت دیگر مرتکب می شوند و تازه حق وتو هم در سازمان ملل از آنها است.  برای ملت عظیم الشأن ایران که شخصیت خود را باز یافته، و میرود که انقلابش الگوئی برای همه مردم محروم ومستضعف باشد، پس از پیروزی انقلاب تا به حال چه نقشه ها که طرح نشده، تا جائی که روحانی نما ها و خائن هائی به اسلام وقرآن مثل شریعتمدار و قطب زاده ها نقشه براندازی طرح می کنند.  اما خداوند این چهره ها را معرفی و به ذلت می کشاند که بالاتر از این برای ما متصور نیست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *