جهاد در قرآن

قسمت هفتم

حجهالاسلام والمسلمین طاهری خرم آبادی نماینده امام در سپاه پاسداران

انواع دفاع

“وَمَالَکُمْ لَا تُقاتِلوُنَ فِی سَبِیل اللهِ وَالْمُسْتَضْعَفِین َمِنَ الرِّجَالِ وَالنِّساءِوَالْولْدَانِ الَّذِینَ یَقوُلوُنَ رَبَّنا اخْرجْناَ مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَهِ الظّالِمِ اَهْلُهَا، وَجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیرًا.  الَّذِینَ اَمَنوُایُقَاتِلوُنَ فِی سَبِیلِ اللهِ وَالَّذِینَ کَفَرُوایُقَاتِلوُنَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ، فََقَاتِلوُااوْلیَاءَالشَّیْطانِ، اِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعِفاً “(آیات۷۵-۷۶سوره نساء)

چه شده است شمارا که در راه خدا جهاد نمیکنید،و چرا برای نجات مردم مستضعف از مردها و زنها وبچه هائی که همواره می گویند: پروردگارا ما را از این شهری که مردمش ستمکارند بیرون آور،و از جانب خود برای ما سرپرست و یاوری بفرست.  آنهاکه ایمان آوردند در راه خدا قتال می کنند، و آنان که کافر شدند در راه طاغوت می جنگند پس بجنگید با یاوران و دوستان شیطان، همانا کیدومکرشیطان ضعیف است. این آیه نیز یکی ازموارد ومصادیق “سبیل الله”رابیان فرموده است،و آن یاری مردم مسلمانی است که به استضعاف کشیده شده اند وزیر ضربات شکنجه های طاقت فرسای ستمگران قرار گرفته اند. جمعیتی که در زمان نزول آیه چنین وضعی داشتند، وآیه به آنها نظر دارد، مسلمانانی بودند که پس از هجرت پیامبر (ص) نتوانستند ازمکه خارج شوند، ویا کفار از پیوستن آنان به دیگر مسلمانان جلوگیری می نمودند، ودر مدت زیادی (حدود شش سال تا صلح حدیبیه )گرفتارانواع عذابها وزجرهای معمول آن زمان بودند، و درشرائط بسیار سختی بسر می بردند قرآن نجات این گروه را از اهداف و انگیزه های جهاد و از مصادیق “فی سبیل الله”شمرده است.  و با اینکه “فی سبیل الله “این مورد را فرا می گیرد ولی برای تحریک بیشتر مردم وترغیب آنان به جهاد، این مورد را بالخصوص ذکر نموده است.  زیرا درجات ایمان مردم متفاوت است. یک دسته ایمان و اخلاصشان تا آن حد است که فرمان خدا وراه او، آنان را به حرکت و قیام وا میدارد ودر مقام فداکاری بر می آیند اما پاره‌ای از مردم در عین اینکه مسلمانند وایمان دارند، ولی درجۀ ایمانشان به آن اندازه نیست که فرمان خداوند به تنهائی درآنها ایجاد حرکت کند، بلکه باید از احساسات و وابستگی های فامیلی وعواطف انسانی آنان استفاده شود ومسلمان ها بویژه مهاجرین آنها دارای فامیل و بستگانی بودند که زیر محدودیت هائی بسر می بردند.  وبه تعبیر دیگر،قرآن از تعصب فامیلی و خویشاوندی در مسیر صحیح استفاده نموده است،زیرا حمایت ازخویشانو نزدیکان نسبی و سببی و هر کس که با انسان رابطه نزدیکی دارد و یا مورد احترام او است، از فطریات بشراست، و این به دو گونه ممکن است واقع گردد:

۱-حمایت و پشتیبانی فقط براساس روابط و عصبیت باشد، اگر چه دفاع از باطل و علیه حق باشد.

۲-براساس حق به حمایت و دفاع از منسوبین وخویشان خود برخیزد، و معیار حق وایمان آنها باشد.  اسلام این حس فطری انسانی را در مسیر صحیح و حق قرارمیدهد و انسان را برای حمایت ازخویشان و نزدیکان که مؤمن هستند و دچار استضعاف و ستم گردیده اند، دعوت می کند. و خلاصه آنکه حکم وخواسته فطرت را از انگیزه های باطل وفاسد خالی میکند و آنرا در قالب توحید و حق می ریزد و از مصادیق “فی سبیل الله “قرار می دهد، و در عین حالیکه معیار برای اسلام دفاع ازحق است نه شخص ونه بستگان و نزدیکان، از این حس فطری هم استفاده نموده است، و آنرا در مسیر صحیح وحق و خدا انداخته واز بهره برداری غلط و برای غیر خدا از آن جلوگیری شده است.

واز طرفی هر انسانی نسبت به انسانهای وا مانده وضعیف، انسانهای زیر ستم و شکنجه مخصوصاً آنها که قدرت دفاعی ندارند، احساسی دارد و عواطفش در برابر آنان تحریک میشود، واگر قادر باشد به پشتیبانی و حمایت ازآنها بر می خیزد. و این نیز یکی از دیگر خواسته های فطری انسان است.

البته صرف نظر از آنان که فطرت خدادادی خود را زیر پرده های غرائز و هواها برده واز  شکوفائی استعداد های پاک انسانی خود جلوگیری نموده اند، که در برابر دیدۀ آنها هزاران انسان مظلوم و بی گناه، پایمال امیال و خواسته های حیوانی ستمگران میگردند و دم نمی زنند و یا خود از عوامل ظلم وستم هستند و در یک چشم بهم زدن صدها کودک و پیر مرد و پیر زن را زیر خروارها خاک دفن میکنند. اینها نه تنها فطرت انسانی خود را فراموش نموده واز دست داده اند، بلکه گرگان درانده ای هستند که به جان انسانهای بی پناه افتاده اند وبر همه آنها که از فطرت الهی انسانی برخوردارند لازم و ضروری است که برای نجات انسانهای نا توان و ستم دیده با این خوک صفتان بجنگند.

لذا می بینیم در این آیه، قرآن با لحنی عتاب آمیز از مسلمانان سئوال میکند که چرا برای نجات انسانهائی که به استضعاف کشیده شده اند تحت فشار و شکنجه قرار گرفته اند حرکت نمیکنید و درراه آنان نمی جنگید، و مخصوصا برای تحریک هر چه بیشتر عواطف، نام زنها و کودکان را می برد و از عواطف فطری انسانی در این راه استفاده میکند. آنگاه به معرفی مستضعفین و مردم زیر ستم می پردازد وگفتار آنان را معرف آنها قرار میدهد و می فرماید:

“الَّذیِنَ یَقوُلوُنَ رَبَّنا اَخْرَجْنَا مِنْ هَذهِ الْقَرْیَهِ الظّا لِمِ آَهْلُهَا وَجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ وَلیَّاً وَجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیرًا”جملاتی که بصورت دعا از این گروه نقل شده است از جهاتی حائزاهمیت است: ۱-این گفتار از روح توحید و یکتا پرستی این گروه حکایت می کند، زیرا تنها به خدا پناه برده و از او استمدادجسته اند، ودست نیاز و درخواست بسوی هیچ انسانی حتی برادران مسلما ن خود دراز ننموده تا چه رسد به اینکه از دشمن تقاضا کنند و زیربار ذلت روند. اینجا بجای اینکه همچون سایرمردم از دیگران و احیانا از دشمن استغاثه کنند وازآنان مدد خواهند، از خدایاری می جویند، می گویند: خداوندا مارا از شهری (شهرمکه) که ساکنین واهلش ستمگر هستند خارج فرما، واز جانب خود برای ماسرپرستی قرار بده که ما را یاری دهد.

۲-ازاین دعا چنین استفاده میشود که آن مسلمانهای مستضعف وزیر شکنجه توجه به ضرورت مسئله ولایت ورهبری برای نجات ازستم وظلم ستمگران داشته اند. آنهابخوبی میدانستند که انقلاب و مبارزه علیه استکبار وستم درهرشرائطی نیاز به ولی ورهبردارد، وبدون رهبری امکان موفقیت نیست.

۳-این حقیقت رانیزیافته بودند که این رهبروولی باید ازطرف خدا باشد، ولذابراین جهت تکیه داشتند وگفتند که: “وَجعَل لَنامن لَدنک وَلیا”برای ما از نزد خودت ولی وسرپرستی قراربده.  یعنی ازآن خدا است وباید او فردی رابرای این امر قراردهد، وهمچنین قومی که به یاری آنها برمی خیزند نیزازطرف خدا باشد.  واین هم حکایت ازآن روح توحید ویکتاپرستی آنان دارد که درآن محیط شرک وبت پرستی،چگونه مردمی این چنین موحد میشوند که یاری نمودن پیامبر و یارانش را هم از خدا طلب میکنند، واز پروردگار خود آرزوی فراهم شدن شرائط برای نجات آنان بدست رسول خداو یارانش مینمایند.

۴-این نکته را باید توجه داشت که لحن گفتار در تحریک مسلمین تأثیرفراوانی دارد، زیرا انسانهای موحد و خدا گونه انسانهائی که فطرت خدا پرستی وتوحید در آنان شکوفا گرددیده است هر گاه ببینند که انسانی به خدا متوسل گردیده و از ظلم وستم به خدا پناه میبرد و با او راز ونیاز می کند واستغناء و بی نیازی خودرا از انسانهای دیگر وهمه موجودات نشان میدهد، بهتر و بیشتر برای دفاع و نجات –برای خدا –تحریک میشوند تا انسانی که بخود آنان متوسل شود واز آنها مدد گیرد، زیرا این دریافت فطری انسان است که دفاع از این نوع انسانها که به کمال از خود رسیده اند وخدا جوشده و به مرحلۀ توحید افعالی رسیده اند لازم تر وضروری تر است تاانسانی که ضعف و ناتوانی او را به التماس از این وآن می کشاند آدمی با فطرت پاک و بی آلایش خود نسبت به انسانهای با فضیلت و موحد عشق می ورزد و از درد و رنج آنها درد می کشد و بهتر و سریعتر برای دفاع از آنان حاضر است. از این رو امروز یکی از نتایج انقلاب اسلامی ما، همان حرکتی است که در مردم برای نجات مستضعفین از مسلمانها بوجود آمده است، این حرکت درپرتو ایمانی است که مردم به خدا پیدا نموده اند. و از طرفی تمام مستضعفین جهان و مخصوصاً مسلمین چشم به امام امت وملت انقلابی ایران دوخته اند وهمانگونه که مردم ستمدیده مکه از خداوند می خواستند که پیامبر را به یاری آنان بفرستد و وسیله نجات آنان رابدست پیغمبر ویارانش فراهم سازد.  امروز مردم موحد جهان هم باید از خداوند بخواهند تا با صدور انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام امت استکبار جهانی به زانو درآید وموجبات رهائی مستضعفین فراهم آید و بدنبال آن حکومت جهانی ولی عصر(عجل الله فرجه)با ظهورش تشکیل گردد.  سپس برای روشن شدن هر چه بیشتر راهها و هدفها وتأکید بیشتر بر جهاد و مقاتله در راه خدا در ادامۀ آیه می خوانیم: “الَّذِینَ امَنُوا یُقَاتَلوُنَ فِی سَبیِلِ اللهِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا یُقَاتَلوُنَ فِی سَبیِلِ الطَّاغوُتِ”آنهائی که ایمان آورده اند، در راه خدا می جنگند و آنان که کافرند. درراه طاغوت این مقایسه ای است بین دو گروه ودو جبهه حق وباطل: مؤمن وکافر، از جهت انگیزه و هدفی که می تواندآنان را به نبرد بکشاند. انگیزه مردان مؤمن، راه خداست، یعنی راه بسوی واقعیت و کمال مطلق که حرکت انسان بسوی اوست، و هدف آنان هدفی است که با فطرت و خلقت انسانی منطبق است که پیوستن به ابدیت مطلقه است و این راه طبیعی و فطری هر انسانی است. فداکاری در راهی است که فنا پذیرنیست. اینان در راه کسی قتال می‌کنند که بی نیاز از هر چیزی است و از آن بهره ای نمی برد، وبرای او نیست بلکه بسوی او برای خود انسان است، نفع وسودش عائد خود انسان می شود نه عائد خدا ولی کسانی که به خدا ایمان ندارند قهرا در طاغوت یعنی متجاوزین و مستکبرین، زور گویان چپاولگران وجهانخواران می جنگند فدای مطامع و هواهای نفسانی آنان می شوند جان خود را در راه کسانی می دهند که در حقیقت ذلیل وزبون هستند،از فداکاری مردم بیچاره کور دل بهره میبرند و در نتیجه استکبار و چپاولگری و ظلم و ستم طاغوتها بیشتر می شود، ونه تنها نفعی عائد آن بیچارگان نمی گردد بلکه هلاکت و شقاوت را برای خود می خرند و استفاده و بهره اش برای طاغوت و طاغوتیان است و خلاصه راه مؤمنین در دعوت به قتال و مبارزه با دشمن.  بعد از این نتیجه می گیریم که: پس بجنگید با دوستان شیطان “فَقَاتِلوُا اَوْلِیَاءَالشَّیْطَان” یعنی این که کفار درراه طاغوت که راه شیطان است می جنگند طرفدار و یار شیطان هستند و شما که مؤمن هستید و در راه خدا می جنگید، پس با دوستان شیطان بجنگید تا راهی جز راه خدا نباشد و حرکت همه انسانها به سوی او باشد و به او منتهی شود-و عرصه را بر شیطان و اولیا ءش تنگ کنید و مانع وسد راه خدارانابود سازید.

*        **

آنگاه می فرماید: “اِنَّ کَیْدَ الشَّیلطاِن کَانَ ضَعِیفاً همانا فریب و نیرنگ شیطان سست ونا چیز است. در اینجا به چند مطلب باید توجه داشت:

۱-چرا مکرو فریب شیطان ناچیز وضعیف است؟کید: کاری را گویند که صورت و ظاهرخوبی دارد ولی باطن آن چیز دیگری است راغب اصفهانی در مفردات خود می گوید: کید نوعی حیله ودام نهادن است. و شیطانها چه انسانی و چه غیرانسانی کارشان کید ومکر است، زیرا باطل را بصورت حق وزیبا جلوه میدهندو انسانها را به دام می اندازند و شکار می کنند،انسان بیچاره و غافل تصور می کند که حق است و واقعیت داردوبه سود او و جامعه است، ولی درواقع باطل و پوچ و تو خالی است وبه ضرروزیان جامعه و فرد است. بنابراین کارهای شیطانها و شیطان صفتها و طرفداران شیاطین از همین قبیل است: مکروکیدی بیشتر نیست آنها هیچگاه باطل رابا جلوه واقعی عرضه نمی دارند و نشان نمی دهند وگرنه مردم از آنان تبعیت نمی کنند لذا باطل را بصورت حق ودر لباس حق جلوه میدهند و مردم را با وسوسه فریب میدهند و با حربه باطل به جنگ حق می آیند.  ولی باید توجه داشت که باطل ضعیف و بی‌اساس است زیرا:

۱-اساس عالم خلقت بر حق است نه بر باطل “رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذََا بَاطِلًا”خدایا این عالم راباطل وپوچ وبی هدف نیا فریدی. “وَ مَا خَلَقْنَاالسَّمَاءَوَ الْاَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا بَاطِلَا ذَالِکَ ظَنَّ اَ لَّذِینَ کَفَرُوا” خدایا این علم راباطل و پوچ وبی هدف نیا فریدی.  “وَمَاخَلَقْنَا السَّمَاءَوَالْارَْْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلًا ذَلِکَ ظَنَّ الَّذِینَ کَفَروُا ”  (سوره ص –آیۀ ۲۷)

ما آسمان وزمین و آنچه میان آنها است بر باطل نیافریدیم، این گمان آنهائی است که کا فر هستند. بنابراین کسی که طرفدار حق است حرکتش همگام با عالم خلقت وآفرینش است و مانندکسی است که در مسیر آب در حرکت باشد. و طرفداران باطل برخلاف آفرینش و خلقت سیر میکنند ومانندکسانی هستند که در غیر جهت آب حرکت می کنند. وهر کسی که در جهت مخالف حرکت کل عالم و آفرینش باشد حرکتی است غیرطبیعی موقت و بگفته فلاسفه “الْقَسْرُ لَا یَدوُمُ”حرکتهای قسری مانند حرکت سنگ به طرف بالا و یا حرکت مشک به زیر آب چون با فشار دست انجام می گیرد، دوام ندارد و دوام آن تا وقتی است که فشاروقوه محرکه باقی باشد،وبا  از بین رفتن آن خاتمه می یابد. آنچه با سنن آفرینش و تکوین هماهنگ است دائمی و خلال ناپذیر است و آنچه ناهماهنگ باشد زودگذر و بی‌اساس واز بین رفتنی است و حق دائمی وغالب است کید شیطان نیز از این جهت که باطل است ضعیف است.

۲-آنها که در راه شیطان وطاغوت قرار گرفته اند از ولایت خدا خارج گشته‌اند و به ولایت طاغوت وارد گردیده اند وقهرا اینان از نصرت ویاری خداوند محرومند و پناهگاه و پشتوانه ای جز نیروهای مادی ندارند وماده هر قدر باشدمحدود و غیرقابل اعتماد است ودر مقابل مؤمنین تحت سرپرستی و ولایت خداوند، بااتکاءبه نیروی لایزال و غیرمحدود الهی از نصرت ویاری خداوند و امداد های غیبی او برخوردارند، وهمواره نیروی ایمان ضعیف و ناتوان است “…. اِنَّ الْقُوَّهَ لِله جَمِیعًا”نیرو وهمه قدرت اش از آن خدونداست، و راه طاغوت چون راه خدا نیست نا چار در مقایسه با راه خدا ضعیف است گر چه ممکن است نیروهای شیطانی هر یک نسبت به دیگری قوی ویا قوی تر باشد ولی در قیاس با نیروی الهی سست وناتوان است.

۳- این جمله (اِنَّ کَیْدَالشَّیْطانِ کَانَ ضَعِیفًا) بیان علت برای فرمان جنگ و مقاتله با طرفداران و یاران شیطان است.  و گویا در مقام بیان این مطلب است که چون کید شیطان وهمه توطئه ها و نقشه هائی که دارد ناتوان وناچیز است پس درنگ نکنید وبه مبارزه و جنگ برخیزید و اولیاءشیطان رااز میان بردارید.  یعنی هیچگاه قدرت و نیروی دشمن چشم شما را خیره نسازدو رعب و وحشت شما را نگیرد، زیرا دشمن هر اندازه نیرومند باشد باز هم در برابرحق ضعیف است.

*        **

کوتاه سخن اینکه در این آیه از جهات مختلفی برای تحریک به جنگ استفاده شده که آنها عبارتند از:

۱-ایمان به راه خدا و انگیزه اصلی واساسی از جهاد در اسلام که همان “فی سبیل الله”است

۲-تحریک عواطف و احساسات مردم نسبت به مستضعفین و کسانی که به انواع بلا ها و شکنجه ها مبتلا بودند.

۳-توجه به گرفتاری خویشان و بستگان مسلمانها و استفاده ازعلاقه طبیعی مردم نسبت به خویشاوندان، زیرا مردمی که در مکه گرفتار بودند از بستگان نزدیک مهاجرین بودند. ۴

-از زنان و کودکان به عنوان مستضعفین نام بردن.

۵-معرفی مستضعفین با بیان گفتار آنان و استمدادی که از خداوند می جستند ورازو نیازی که با خدا داشتند.

۶-مقایسه بین مؤمنین و کفار در هدف و انگیزه ای که هریک در قتال و مبارزه دارند و اینکه راه مؤمنین راه خداست و راه کفار راه طاغوت.

۷-تعبیر ازکفار به اولیاءو یاران شیطان وکسانی که سد راه تعالی و تکامل انسانها هستند.

۸-نشان دادن ضعف نیروی طرف مقبل دربرابرنیروهای الهی با جمله “اِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَاِن کَانَ ضَعِیفًا”                                                                                             ادامه دارد.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *