اقتصاد اسلامی

قسمت دوازدهم

آیت الله حسین نوری

فصل اول

طرحی از کلیات مسئله سرمایه داری در اسلام

 

بسه تعالی

در قسمت های پیشین این سلسله مباحث، اصول مسائل اقتصادی اسلام، به صورت طرحی از کلیات و مطالب پایه یی و زیربنائی، مورد بحث قرار گرفت، که میتوان آنها رامدخل و پیش درآمدی برای مباحث تحلیلی دیگر دانست. اکنون، که اطلاعات کلی ولازم بدست آمده، فصول جدیدی را در این مباحث میگشائیم، که هر یک به تنهایی، در بردارنده یک بحث محوری و اساسی خواهد بود و بحث های مستقلی را در برخواهد گرفت. اولین مبحثی که اینک مورد بررسی وتجزیه و تحلیل قرار میدهیم، یکی از مباحث مهم اقتصادی اسلام است که در عین حال، با اوضاع و احوال جاری زمان ما نیز تناسب دارد و مکرر مورد سئوال و بحث وکنجکاوی قرار میگیرد.   این بحث، موضوع مهم “سرمایه از نظر اسلام” است، که تجزیه و تحلیل آن، در حال حاضر از ضروریات حیاتی زمان ما به شمار می آید.  “سرمایه “در اسلام،چه ابعادی دارد و این آئین مقدس، مساله سرمایه را – که از مسائل همیشگی زندگی انسان بوده است –ازچه دیدگاهی می نگرد ؟برای روشن شدن مساله، از دیدگاه اسلام و قرآن، یکی از داستان های قرآنی را،که با موضوع مورد بحث ما،تناسب کامل دارد،  مطرح ساخته، مورد بررسی و تحلیل قرار میدهیم.  این داستان، از ثروتمندی بنام “قارون” بحث می کند، اما باید در نظر داشت، که این شخص، تنها به عنوان یک “فرد” مطرح نیست، بلکه قرآن کریم، او را به عنوان یک الگوی قابل بحث و مظهر سرمایه داری معرفی می کند، تا نشان دهد که در قرآن و اسلام، سرمایه داری مذموم چیست.  آیاتی که در این مبحث مورد گفت وگوی ما قرار می گیرد، از آیات سورۀ مبارکۀ قصص است، که هر یک را، در جای خود،مطرح خواهیم کرد.  نخستین آیه ای که از آن استعانت می کنیم، و به وضوح و روشنی، درباره بزرگترین سرمایه‌دار دنیای قدیم –یا بزرگترین ثروتمندی که تاریخ بشر تا امروز از وی نام برده- سخن می گوید، آیه ۷۶ از سورۀ مبارکۀ قصص است.  می فرماید: “اِنَّ قاروُنَ کَانَ مِنْ قوِِْم موُسَی فَبَغِی عَلَیْهِمْ وَ آتَیْنَاهُ مِنَ الْکُنُوِزمَااِنَّ مَفَاتِحَهُ لََتََنُوأُ بِالْعُصْبَهِ اُوُلِی الْقُوَّهِ اِذ ْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ: لَا تَفْرَحْ اِنَّ اللهَ لَا یُحِبُّ الْفَِرحیِنَ”قارون ازقوم موسی بود وبر آنها (افراد قوم خود )ستم روا داشت.  و ما اورا چندان ثروت دادیم که حمل کلیدهای گنجهایش برای گروهی از مردان نیرومند نیز سنگین بود. و افراد قوم قارون به او گفتند مغرور مشو و تکبر مفروش که خداوند مغروران و متکبران را دوست نمیدارد. دراین یک بحث اقتصادی مطرح است و البته،  اقتصاد از دیدگاه اسلام که متعالی ترین و آسمانی ترین و انسانی ترین وجوه اقتصادی است. در پرتو این آیه که شعله یی جاویدان از شعله های چراغ هدایت قرآن کریم است، میتوانیم نور هدایت بگیریم، پیش پای خود را روشن سازیم و در راهی درست و دور ازتاریکی جهالت های  بشری گام برداریم و به جایی برسیم که یکی از کلیدهای بحث اقتصاد اسلامی در آنجاست. بجایی برسیم که آشکارا ببینیم سرمایه وسرمایه داری، دراسلام چگونه مطرح شده است و چه صورتی دارد؟ اساساً، در اسلام، سرمایه داری به چه مفهومی مورد قبول است و به چه معنی مذموم و محکوم شمرده میشود؟ تردیدی نیست که اسلام، برای کارو تلاش بدست آید، محترم می‌شمارد. زیرا اگر قرار بر این شود که انسان صاحب حاصل تلاش و فعالیت خود نباشد، و میان کسی که زحمت می کشد و برای تدارک وسایل آسایش خودبجان می کوشد با کسی که تن بکار نمیدهد و با تنبلی وتن آسایی وقت می گذراند وبه صورت موجودی عاطل وباطل و مفت خور سربار جامعه میشود تفاوتی وجود نداشته باشد، نظام زندگی اجتماع در هم میریزد: ازیکسو، مردان کار و تلاش وقتی ببینند که صاحب نتیجهء زحمات خود نیستند و آنچه با فعالیت شرافتمندانه بدست آورده اند، بنا حق از دستشان گرفته میشود و بین آنها و بیکاره ها و تن پرورها یکسان تقسیم میشود، ازاین بی عدالتی آشکار، که در بعض جوامع بنام (عین عدالت “اجرا میشود) رنجیده و مأ یوس و سرخورده میشوند. درنتیجه دیگردل بکار نمی دهند، دست ازفعالیت و سازندگی می کشند و بدینسان نیروی فعال جامعه، از کالا وتلاش و تولید و باز دهی میمانندو امور جامعه فلج میشود. از سوی دیگر، وقتی بیکاره ها و تن پرورها ببینند که با وجود فراراز کارو سازندگی، وبا وجود بطاعت و عدم قبول مسئولیت، همانقدر از مواهب زندگی برخوردار میشوند که اصحاب کار و زحمت برخوردارند، هرگز خودرا موظف به زحمت و تلاش نمی بینند و نه تنها خودشان تمام عمر را عاطل وباطل میگذرانند، بلکه وضع آنها، عده بسیار دیگری را نیز به تشویق به تنبلی می کند و وامیدارد که دست از کار و تلاش بردارند و در سایه دیوار ها بنشینند و منتظر بمانند که “عدالت گستران مادی نگر!”لقمه را از دست فعالان و زحمت کشان بگیرند و یکسان در دهان هر دو بگذارند.  اگردرمنطق بعض ایدئولوژیها ومکتب های سیاسی و اجتماعی، معنی “برقراری عدالت” این باشد، اسلام چنین عدالتی را عین ظلم و بیعدالتی میداند و محکوم می کند و از آنروی برمی تابد. اماجنبه دیگر قضیه هم مطرح است: در بعض جوامع دیگر نیز، کارگذاران استعمار واستثمار،بنام “آزادی حق مالکیت”به قیمت هر خیانت و جنایتی که باشد، ثروتی نامشروع فراهم می کنند وآنگاه در سایه سرمایه و پول که قدرت و زور را نیزبه دنبال دارد، فقرا و ضعفای زحمتکش را استثمار می کنند ودر سایه رنج و تلاش بی امان آنها هر روز بر ثروت مسموم خود می افزایند حال آن که جزلقمه یی نان بخورو نمیر،حقی برای زحمتکشان و صاحبان اصلی آن ثروت و سرمایه قائل نمی شوند. اسلام، اینگونه “آزادی حق مالکیت”را نیز، نه تنها به رسمیت نمی شناسد که آن را جنایتی شوم نسبت به افراد انسان، که وارثان برحق زمین و مواهب و نعمت های آنند،می شمارد. راه حق و راستی در اقتصاد اسلامی: پس اسلام چه می گوید و بین این دو راه، چه راه دیگری را انتخاب می کند که هم نظام جامعه در هم نریزد، هم بیکاره ها سربار جامعه نباشند؟ هم مردان کارو تلاش دست از فعالیت و سازندگی نکشند،هم تنبلی و تن پروری تشویق و اشاعه نشود؟ هم حق مالکیت مشروع، محترم شمرده شود، هم استثمار از بین برود و در نتیجه کار و زحمت اکثریتی عظیم، یک اقلیت خائن و خونخواردر ثروت های بادآورده ونامشروع غوطه نزنند و خون مستضعفان و خانوادۀ آنها را در شیشه نکنند؟ اینجا نیز، مثل همیشه، اسلام بهترین و متعالی ترین راهها را انتخاب کرده و پیش پای انسان گذاشته که دقایق و جزئیات آن، به روشنی،درآیات روشنگر قرآن روشنائی بخش آمده است. راهی که میتوان ازآن به راه حق و راستی، تعبیر کرد. برای یافتن مدخل این راه، بهتر آنکه نخست ببینیم دراسلام، چگونه سرمایه هایی ناروا (حرام)است.  زیرا که درتمام  مسائل انسان در ارتباط با جامعه اش، شناختن مرز حلال از حرام وروا از ناروا است که راه درست و روشن را پیش پای یک مسلمان میگذارد.  یک فرد انسان، اگر از راه کار شرافتمندانه، فعالیت عقلائی، کسب حلال و هر گونه تلاش و زحمت صحیح و صواب، از مواد جهان ومواهب ونعمتهای زمین برای پیشرفت خود و تعالی بخشیدن به زندگی اش استفاده کند، و بالمآل، با رعایت موازین اسلام زندگی مرفهی برای خود و خانواده اش فراهم کند و مال حلالی بیندوزد، اینگونه سرمایه دار شدن از نظر اسلام نه تنها عیب و ایرادی ندارد، بلکه مقبول و رضایتبخش و درخور تحسین وتشویق نیز هست.

پروردگار توانا، به حکمت مدبرانه اش ما را آفرید و با تدبیر حکیمانه اش به ما عقل و هوش ونیروی فکری واندیشه داد، وآنگاه مواد این عالم و نعمتهای روی زمین را دراختیار ما قرارداد تا از آنها بهره مند شویم. خداوند به ما امکان داد تا ازمواد و مواهب این جهان برای هر چه بهتر ساختن زندگی خود استفاده کنیم ارزش انسانی خویش را بشناسیم و خود را لایق زندگی مرفه و آسوده بدانیم، فقر وگرسنگی را ازمیان ببریم، بیکاری وبیکارگی را ریشه کن کنیم، غبار بینوائی رااز چهرۀ زندگی بزدائیم، برای تمام افراد جامعه، خانه و آشیا نه وسروسامان زندگی فراهم آوریم، و بطور کلی، یک جامعه خوشبخت، ومرفه ومتعادل وهماهنگ ایجاد کنیم هماهنگ نه بدان معنی که مشوق تنبلی و تن پروری باشد، بلکه بدان معنی که ازراه کارو تلاش برای کسب معاش و تحصیل وسایل رفاه و دارایی را، از این دیدگاه بنگریم، همان است که در قالب وچهار چوب موازین اسلامی (حلال)است همان است که قرآن، پیروان اسلام را بدان تشویق و توصیه میکند. همان است که شرع مقدس می خواهد و میگوید که باید دریک جامعه اسلامی تحقق پذیرد.  زیرا اسلام نمی خواهد که پیروانش بیکاره و تن پرور وفقیرو گرسنه و فلاکت زده و در مانده و بینوا باشند بلکه می خواهد مسلمانان، یک جامعه مرفه، خودکفا، مستقل آسوده، بر خوردار ازنعمتهای زندگی، و بالمال قدرتمند و سربلند تشکیل دهند و جامعۀ هماهنگ را، بدین معنی ایجاد کنند. نقش ولایت فقیه درتعالی جامعه: اما مسئله، بهمین جا ختم نمیشود. در یک جامعه اسلامی که همۀ ثروتمندانش، از راه حلال به مال و رفاه رسیده باشند و مالکیت شان نیز با موازین اسلامی محترم و محفوظ شمرده شود، باز هم مواردی وجودخواهد داشت، که فقر وگرسنگی و محرومیت، چهره زشت خود را نشان دهد و چنگ ودندان تیز کند: پیرمرد و پیرزنی که نیروی کار و فعالیت خودرااز دست داده اند،یا کسی که براثر نقض عضوی بصورت فردی از کار افتاده در آمده است، یا فردی که –چه بطور مادرزادی وچه براثر حادثه و سانحه‌ئی غیرقابل اجتناب –علیل وناتوان شده است ویا بیوه زنی که با کودکان خردسال خود، بی سرپرست مانده است، یا کودکی یتیم که حتی خویشاوندی نیز نداردتا نگهداری از او را عهده دار شوندودهها ودهها از افراد دیگر که هر یک به دلایلی قادر بکارو فعالیت و تأ مین معاش نیستند ونمی تواننددر مسابقه شرافتمندانه کسب روزی شرکت جویند، چه وضعی خواهند داشت ؟آیا این عده، چون به دلایلی که ذکر شد قادر نیستند وسایل رفاه و آسایش خود را بدست آورند، باید همچنان در فقرو گرسنگی ورنج بمانند ؟واز طرف دیگر، آیا ثروتمندان جامعه، چون ثروت خود را از راه حلال و منطبق با موازین اسلامی بدست آورده اند و موازین اسلام مالکیت آنها را محترم و محفوظ و مصون می شمارد، میتوانند با فراغ و آسودگی به سرمایه های خود تکیه کنند و به زندگی رنج آمیز گروه محرومان و مستضعفان  بی اعتناء بمانند ؟و آیا درچنان وضعی فقرا ناچار باید همواره در معرض گرسنگی ودر خطر مرگ و هلاک باشند؟. پاسخ به این سئوالها، منفی است. زیرا قوانین اسلام، دراین موارد نیز ساکت نمانده و محرومان را به حال خود رها نکرده است. زیبایی وشکوه معنای جامعه هماهنگ اسلامی دراین گونه موارد است که بیش از پیش جلوه گر میشود. دراین موارد، دیگر همه افراد جامعه مسئولیت دارند آستین همت بالا بزنند و به یاری محرومان جامعه بشتابند. ولی اینکار، به چه صورتی باید انجام بگیردکه هم نظم و انتظامی داشته باشد، هم کسی از قلم نیفتد، هم میان محرومان تبعیضی صورت نگیرد، و هم کسی از انجام مسئولیت خود و کمک به محرمان شانه خالی نکند؟ طبیعی است که در این میان، باید دستگاهی برای سازمان دادن به چگونگی “دریافتی ها “وهماهنگ و یکسان کردن “پرداختی ها”وجود داشته باشد.  این دستگاه، در زمان حکومت عدل علی(ع)، تشکیلات خزانه بیت المال بوده است که مالیات های اسلامی دریافت شده از توانگران و غنائم جنگی و عائدات مربوط به انفال در آن گرد می آمد و در کمال عدل و مساوات در میان محرومان تقسیم میشد.  و یکی از نمونه های بارز اجرای این عدالت آتش بردن به نزدیک دست عقیل بود که اندکی بیش از حق خود مطالبه کرده بود.  ولی امروز،که سازمان و ساختمان تشکیلاتی جوامع دگرگون شده، اساس همان محور اصلی اسلامی، ولی درقالب وچهار چوبی که حکومت جمهوری اسلامی ترتیب آن را معین خواهد کرد، باید به حل این مسأله پرداخت. زیرا شک نیست که حکومت و حاکمیت ولایت فقیه، بهترین و عملی ترین صورتی را که در این زمان امکان آن باشد، برای حل این مسأله  مقرر و دایرخواهد کرد. چون اصل، در حاکمیت ولایت فقیه از جنبه اقتصادی بر همین محور استوار است که جامعۀ متعادل و هماهنگ ایجاد شود و درآن، از فقر گرسنگی و بیماری و بی مسکنی و بیکاری و ناهماهنگی و درماندگی و ناتوانی اثری نباشد. در قوانین اسلامی، هنگامی که حاکمیت ولایت فقیه برقرارمی شود، فقیه عادل، آنقدر قدرت دارد که می تواند برای ایجاد یک جامعۀ متعادل و هماهنگ از افرادی که سرمایه و ثروت بیشتری دارند، به هر مقدار که صلاح بداند با وضع مالیاتهای عادلانه و مطابق با اوضاع و احوال زمان، حتی بصورت مالیات تصاعدی، از مال وسرمایۀ آنها بگیرد و در میان فقرا و محرومان تقسیم کند.  اینکه شما دراین زمان، می بینید در کشورهای اسلامی همچون عربستان سعودی، پاکستان، ترکیه، اردن، مصر، مراکش، سودان ودیگر ممالک اسلامی دو قطب، یکی قطب ثروتمند های متنعم و دیگری قطب مستضعفان محروم و فقیر وجود دارد، این بر خلاف روح اسلام و موازین شرع است. البته درباره کشور عزیز اسلامی خود ایران نیز توجه داریم که هنوز، درکشور ما هم آن موازین اسلامی بطور کامل پیاده نشده است. و این شگفت نیست.  زیرا که جمهوری اسلامی  کشور ما، فقط سه سال وچند ماه از عمر خود را پشت سر گذاشته است. اگر بدیده انصاف و مروت بنگریم، اعتراف خواهیم کرد که این دوره کوتاه سه ساله –تازه، در صورتی که تمامی آن درکمال آرامش و آسودگی وبدون تلاشهای سرکوبگرانه دشمنان خارجی وزحمت آفرینی های ضد انقلاب داخلی وفارق از درگیریهای جنگ تحمیلی هم میگذشت- برای جبران خرابکاریها و ویرانگریهای ۱۴۰۰سالۀ حکومتهای فسق و فجور و ظلم و فساد پادشاهان و حکام و امرای ستمگر و خونخوار ضد اسلام، کافی نبوده است.  چه رسد به آنکه در این مدت، نه ملت شریف و شهید پرور ما فارغ از فتنه ها و توطئه ها بوده است، و نه گردانندگان حکومت اسلامی، فراغت لازم برای جبران خرابکاریهای ۱۴قرنی و استقرارارکان، و موازین داشته اند.

دشمنان اسلام، ازچه می ترسند؟حتی دشمنان قسم خوردۀ انقلاب و حکومت اسلامی ما، در کمال عجز وبیچارگی، چشم انداز روشنی را که درانتظار این کشور اسلامی این ملت جان برکف وشهید پرور است، می بینند و با درماندگی و هراس و نومیدی، به پیروزی کامل  وقریب الوقوع حکومت اسلامی اعتراف میکنند آنها بخوبی میدانندکه: دور نخواهد بود آن روز خجسته یی که اسلام با همهء لطیفه های الهی ودقیقه های ملکوتی اش، ابعادقوانین حیاط بخش خود را در سراسر خطهء حکومت اسلامی بگستراند.  وهمۀ هراس وعجز تلخ وجانگاه آنان از این است که درهمین مدت کوتاه، دانسته اند که اسلام برای مردم وبرای طبقات گوناگون “ناس”چه می خواهد: اسلام می‌خواهد در قلمرو حکومت خود جامعۀ متعادل وهماهنگی ایجاد کند که درآن، از فقرو محرومیت و ذلت ودرماندگی ودریک تعبیر کلی وکامل: از استضعاف کمترین نشانی باقی نماند.  دانسته اند که با پیاده شدن احکام و قوانین اقتصاداسلامی، یکبار دیگر وبرای همیشه فقر مالی و فرهنگی محرومیت رفاهی و معنوی، پایمال شدن عدالت اجتماعی، گرسنگی و بیکاری از بین خواهد رفت. همۀ افرادجامعه با سواد و تحصیلکرده و بالاتر ازآن صاحب فرهنگ و درک بینش عمیق و آگاهی تزلزل ناپذیر خواهند بود.  هیچکس از بیماری و عدم دسترسی به پزشک و دارو، صدمه نخواهد دید و جان عزیز کف نخواهد داد. هیچکس در زاغه ها و حلبی آبادها زندگی نخواهد کرد، و هرکس خانه یی متناسب با تعداد عائله اش و فراخورشان وفطرت انسانی اش خواهد داشت. و در یک کلام: هر کس که تحت لوای حکومت اسلامی زندگی می کند، حتی اگر مسلمان نباشد و از دین وآئین الهی و آسمانی دیگری پیروی کند، در سایه این حکومت رفاه جسمی و مادی و اجتماعی، بدست خواهد آورد ودر پرتو خورشید تعالی روحی و معنوی و فرهنگی بسر خواهد برد این است جنبه مثبت مال وثروت در چهار چوب مورد قبول موازین اسلامی و شاخه های سایه گستری که از آن سر بر میزند و بالندگی می گیرد اما سرمایه داری مذموم که مورد انتقاد و ناهنجار است وبا فطرت انسانی ناسازگاراست در مقاله های بعد با توفیق خداوند متعال موردبحث قرارگرفت.

ادامه دارد

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *