پای سخن حجه الاسلام سید احمد خمینی

گوشه هائی از ویژگیهای شخصیت امام

  • ارتباط امام با خدا
  • مراتب علمی و تألیفات امام

جنابعالی با داشتن نزدیک ترین ارتباط با شخص امام ارواحنا له الفداء همواره به عنوان یک یاور و معاشر در خدمت معظم له بوده اید و مسلما دقیقترین اطلاعات را از ابعاد گوناگون شخصیت حضرت امام دارید و گنجینه ای از لطایف نکات مربوط به ایشان هستید و سخنان شما در این رابطه به عنوان یک سند ارزنده و دست اول در تاریخ ثبت خواهد شد و با توجه به روح خداجوئی و معنویت امت اسلام و اشتیاق شدید آنان به امام به عنوان تجسمی از اسلام و نموداری از اهل البیت علیهم السلام و اسوه و الگوئی که نیرومندترین تأثیر را در تحول و جهت‌دادن فکری و فرهنگی و عملی و اخلاقی… جامعه اسلامی در بر دارد، مستدعی است اطلاعات و برداشتهای ارزنده خودتان را در موارد ذیل به امت پاسدار اسلام ارزانی فرمائید:

س- عبادت و ارتباط امام با خدا

ج- عبادت و ارتباط امام با خدا چیزی نیست که بتوانم ترسیمش کنم تا آنجا که توانسته ام با دوستان پدرم تماس گرفته ام و از مادرم در این باره سئوالها کرده ام، همه بر این قولند که امام با خدای خود رابطه ای خاص داشت و دارد امام چنان در خدا فانی است و چنان از معشوق خود سخن میگوید که موی بر اندام انسان راست میشود گاهی در مصائب و گرفتاریها که مسئولین خدمت امام میرسند ایشان از خدا سخن میگویند که گوئی هیچ نمی بینند جز خدا، چنان میگویند نترسید که خدا با ماست و چنان از باور و اعتقاد، متکی بخدا می باشند که نور ایمان را دردلهای حاضرین میپاشند. شوخی نیست که تمام دوستان امام او را عابد وزاهد یافته اند نمازهای شب و راز و نیاز امام و گریه و ناله در نیمه های شب چنان شدید است که انسان بی اختیار بگرید میافتد. در ایام جنگ وقتی فشار لشکریان کفرزیاد میشد و فرماندهان خدمت امام میرسیدند امام محکم میگفتند از هیچ نترسید که خدا با ماست.

در نوروز ۴۲ زمانیکه قم کربلا شده بود و مدرسه فیضیه قتلگاه، عده ای آمدند که امام منزلشان را ترک کنند و برای چند شبی در جای دیگر باشند امام بآنان گفتند:

متکی بخدا باشید، بروید که خمینی از اینجا هیچ کجا نخواهد رفت.

و بقدری جمله متکی به خدا را محکم گفتند که حاضرین گریستند و این اتکاء فقط در مقدار و درجه عبادت و رابطه با او «تعالی شأنه» حاصل میشود. بقیه می گویند متکی به خدا باشید ولی گفتن امام و حالت امام در موقع خدای این جملات دیدنی است. وقتی امام از خدا سخن میگویند چهره شان بشاش میشود. و بخدا قسم که این ارتباط موجب پیروزی انقلاب شد. مردم بیجهت بکسی آنهم باین صورت توجه نمی کنند. توکل امام بخدا زبانزد خاص و عام است.

من چند داستان نقل می کنم شاید آنچه میخواهید روشن شود:

****

۱- روزی که عازم کویت شدیم از صبح ساعت ۴ حرکت کردیم و شاید هم زودتر درست بعد از اذان صبح و بعد از آن همه گرفتاریها ساعت ۱۲ و شاید بیشتر سرانجام امام در هتل در بصره استراحت کردند دو ساعت نخوابیده بودند که ساعتشان زنگ زد و بیدار شدند و نماز شب خواندند و بعد هم نماز صبح، میخواهم این موضوع را بگویم که در سخت ترین حالات، راز‌و‌نیاز امام با خدایش قطع نمیشود.

****

۲- شبی که عازم ایران بودیم در هواپیما امام برای نماز شب برخاستند و چنان می گریستند که خدمۀ ارفرانس تعجب کرده بودند و شنیدم که پرسیده بودند: امام از چیزی ناراحت هستند؟ من گفتم که کار هر شب امام است «البته بالال بازی بهم فهماندیم»

****

۳- وقتی امام را از قم می بردند برای زندان امام با حالتی نماز شب خوانده اند که یکی از همراهیان امام مثل اینکه سرگرد عصار بود بعدا بمن گفت که ما تحت تأثیر شدید نماز امام واقع شدیم و یکی از آنها تا تهران گریه کرده بود من به امام گفتم که اینگونه میگویند.

ایشان فرمودند:

من از او پرسیدم چرا گریه میکنی گفت: آقا شما را دوست داریم، گفتم پس چرا مرا دستگیر کرده اید؟ گفت اگر باختیار من بود همین حالا شما را برمیگرداندم قم.

حالات امام بصورتی است که دوست و دشمن شدیدا تحت تأثیر قرار میگیرند. و این بخاطر عبادت است و توکل به خدا. خواهش میکنم از دوستان امام، حالات جوانی معظم له را بپرسید که حتما شنیدنی است.

آیا تعجب نمی کنید که امام در طول پانزده سالی که نجف مشرف بودند هر شب به زیارت مولی امیرالمؤمنین میرفتند و بارها می گفتند که دشمن مرا به این موهبت الهی رساند. راستی باین موضوع فکر کرده اید که امام هر شب حرم مشرف شوند حتی یک شب هم ترک نشود. شبی در عراق کودتا شد و عبور و مرور را قدغن کردند موقع زیارت، امام نبودند، من دلواپس شدم هر اطاقی را گشتم ایشان را نیافتم، رفتم پشت بام دیدم امام رو زبانزد دوست و دشمن است در این زمینه مخصوصا در ایامی که امام عراق بوده اند میتوانید از نزدیکان ایشان سئوال کنید.

****

۴-روز اولی که شاه رفت، ما نوفل لوشاتو بودیم. نزدیک به سیصد الی چهارصد خبرنگار اطراف منزل امام جمع شده بودند. تختی گذاشتند و امام روی آن ایستادند تمام دوربین ها کار میکرد. قرار بود هر چند نفر خبرنگار یک سئوال کند. دو سه سئوال از امام شد که صدای اذان ظهر شنیده شد، بلافاصله امام آنجا را ترک کردند و فرمودند وقت فضیلت نمازظهر میگذرد تمام مردم از اینکه امام بدون جهت صحنه را ترک کردند تعجب کردند کسی از امام خواهش کرد که چند دقیقه ای صبر کنید تا حداقل چهار پنج سئوال دیگر بکنند، امام با عصابنیت فرمودند بهیچوجه نمیشود و رفتند از این قضایا بسیار داریم.

س- مراتب علمی و تألیفات امام:

ج- خوبست از شاگردان امام سئوال کنید اکثر قریب باتفاق مدرسین قم از شاگردان امام می‌باشند.

پیشنهاد میکنم از حضرت آیۀ الله العظمی منتظری مراتب علمی چه معقول و چه منقول و چه عرفان امام را سئوال کنید ولی در مورد تألیفات امام آنچه میدانم و از ایشان هم گاهی پرسیده ام چنین است:

ایشان به مرحوم ملاعلی همدانی گفته اند بیائید و برای ما معقول بگوئید در جواب ملاعلی فرموده اند: استاد معقول جدیدا قم آمده است و مقصودشان مرحوم آیۀ الله سیدابوالحسن قزوینی بوده است، امام پیش ایشان منظومه سبزواری را شروع میکنند و دو سال نزد ایشان منظومه میخوانند و بعد اسفار را شروع میکنند و پس از چند روز می بینند که اسفار را خود میتوانند مطالعه کنند و بمطالبش برسند و احتیاج به استاد ندارد، لذا اسفار را مباحثه می کنند، در این خلال مرحوم آیت الله آقای شاه آبادی به قم میآیند.

امام در این باره فرمودند:

در مدرسه فیضیه ایشان را ملاقات کردم و یک مسئله عرفانی از ایشان پرسیدم شروع کردند بگفتن فهمیدم اهل کار است گفتم میخواهم درس بخوانم ایشان قبول نمیکردند، اصرار کردم تا قبول کردند فلسفه بگویند چون خیال کردند که من طالب فلسفه هستم وقتی قبول کردند گفتم فلسفه خوانده ام و برای فلسفه نزد شما نیامده ام میخواهم عرفان بخوانم «شرح فصوص» ایشان ابا کردند ولی از بس اصرار کردم قبول کردند.

از ایشان پرسیدم چند نفر بودید؟

فرمودند:

گاهی که زیاد میشدیم سه نفر ولی اکثر اوقات من تنها بودم و درس عرفان را نزد ایشان خواندم.

سئوال کردم آیا درس دیگری نزد آقای شاه آبادی خوانده اید؟

فرمودند:

ایام تعطیل و روزهای پنجشنبه و جمعه نزد ایشان مفاتیح الغیب را خواندم و در همان موقع که شرح فصوص و مفاتیح الغیب را میخواندم بر مفاتیح الغیب حاشیه زدم.

پرسیدم دیگر چه کتابهائی را نزد آقای شاه آبادی خواندید؟

فرمودند:

کتاب منازل السائرین را.

پرسیدم چند نفر بودید؟

فرمودند:

من تنها بودم و شاید گاهی یکی دو نفر هم میآمدند ولی پس از چندی میرفتند.

پرسیدم ایشان چگونه بود؟

فرمودند:

من از آقای شاه آبادی سئوال کردم مطالبی را که شما میگوئید در کتاب نیست از کجا میآورید؟ آقای شاه آبادی گفتند: گفته می شود. یعنی از خودم میگویم.

امام اضافه کردند:

ایشان حق بزرگی بر گردن من دارند و ایشان کاملا وارد بودند چه در فلسفه و چه در عرفان.

شاید امروز کسی را نداریم که چون امام عرفان علمی را بداند

پرسیدم مدت چند سال عرفان نزد ایشان خواندید؟

فرمودند:

درست یادم نیست ولی ۵-۶ سال شد.

امام اضافه کردند:

آقای شاه آبادی شرح فصوصی که میگفتند فرق میکرد با شرح فصوصی قیصری، ایشان از خودش خیلی مطلب داشت.

این مطالبی بود که امام چند روز پیش خودشان فرمودند و من عین عبارات ایشان را یادداشت کردم.

از ایشان سئوال کردم حضرتعالی اولین کتابی که نوشتید چه بود؟

فرمودند:

گمان میکنم اولین کتابم و یا بهتر است بگویم اولین چیزی که نوشتم حاشیه بر رأس الجالوت بود و بعد شرح مستقلی بر این حدیث نوشتم و این بعد از تعلم از آقای حدیث نوشتم و این بعد از تعلم از آقای شاه آبادی است. آقای شاه آبادی وقتی قم آمدند من متأهل نبودم بعد از تأهل هم من درس را نزد ایشان ادامه دادم.

از ایشان سئوال کردم تا آنجا که میدانم حضرتعالی در سن ۲۷ سالگی کتاب مصباح الهداید را نوشته اید که عرفانی است و در سن ۲۹ سالگی شرحی بر دعای سحر نگاشته اید و بعضی ها هم میگویند هنوز متأهل نشده بودید که کتاب اربعین حدیث را تألیف نموده اید که ۷ حدیث کتاب مربوط به مسائل عقلیه و ۳۳ حدیث مربوط به اخلاقیات میباشد فرمودند:

درست یادم نیست ولی آنچه در نظرم است این است که حاشیه و شرح رأس الجالوت را اول نوشته ام.

و اضافه کردند:

ولی ممکن است همینطور باشد که تومیگوئی از آنجا که گرفتاریها اجازه بحث بیشتر را نداد ساکت شدم ولی من معتقدم که اولین کتاب امام مصباح الهدایه است و دومین تالیف ایشان شرح دعای سحر و سومین تالیف کتاب اربعین حدیث و کتاب رأس الجالوت پس از مرحوم آقای شاه آبادی است و قهری است که پس از تأهل حضرت امام می باشد و حال اینکه تأهل امام ۲۸ سالگی بوده است و آنچه مسلم است امام در ۲۷ سالگی کتابی را تالیف نموده اند حالا چه بوده است معلوم نیست، حاشیه بر فصوص الحکم و حاشیه بر مفتح الغیب مسلما بعد از تعلم از آقای شاه آبادی است و اسرار الصلوۀ یا معراج السالکین را هم پس از درس مرحوم حاج میرزا آقا ملکی تبریزی نوشته اند که ایشان در مدرسه فیضیه اخلاق می گفته اند تا آنجا که شنیده ام مرحوم آمیرزا جواد آقا ملکی مطالبی در این باره میفرموده اند ولی سر الصلوۀ نبوده است امام در زمانی که اصول میگفته اند رساله طلب و اراده را نوشته اند.

کشف اسرار، خود داستانی مستقل دارد در این زمینه امام فرمودند:

مرحوم حاج شیخ مهدی قمی یکی از علماء قم بود پسری داشت که منحرف و معوج از کار درآمد و اسرار هزار ساله را نوشت که تقریبا به اسلام توهین کرده بود که درست یادم نیست در چه زمینه بود ولی من رد آن کتاب را نوشتم و نام آن را کشف اسرار گذاشتم که کشف اسرار هزار ساله آن مرد بود.

امام اضافه کردند:

درس میدادم وقتی کتاب اسرار هزار ساله را دیدم تصمیم گرفتم بر آن رد بنویسم و جواب بدهم، درسم را یکی دو ماه تعطیل کردم و این کتاب را نوشتم.

خدمت ایشان عرض کردم در این کتاب عصبانی هستید؟

فرمودند:

در آن موقع نبودی که چه توهینهائی به اسلام میشد.

یکی دیگر از کتابهای حضرت امام حدیث جنود عقل و جهل است. حدیثی است در کافی که حضرت جنود عقل و جهل را پیش میکشند که گمانم هفتاد چیز را بعنوان عقل نقل میفرمایند و هفتاد مقابلش را جهل مینامند. امام شرح فرمودند.

یکی دیگر از تألیفات حضرت امام آداب الصلوۀ است که در موقع نماز چه باید کرد تا میرسد به سوره حمد و توحید القدر این کتابی است عرفانی مثل سایر کتابهای امام که یا عرفانی است و یا چاشنی بسیار قوی عرفانی را دارد.

دیگر از تألیفات امام الرسائل است که ایشان چنین نامی را بر آن نگذاشته اند ولی از آنجا که مشتمل بر قاعده لاضرر و لا ضرار و استصحاب و تعادل و تراجیح و اجتهاد و تقلید و تقیه است به این نام خوانده شده است که در ۲ مجلد است.

دیگر از تألیفات حضرتشان کتاب تحریر الوسیله است که یکدوره فقه است با مسائل مستحدثه، مسائلی که امام مطرح فرموده اند این کتاب را در ترکیه شروع و در نجف تمام فرموده اند. در این کتاب امام حواشی خودشان را در متن کتاب وسیلۀ النجاۀ آیت الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی قرار داده اند و مسائلی بسیار را بر آن اضافه فرموده اند. داستانی در این زمینه دارم و آن اینست که وقتی این کتاب را در نجف چاپ میکردند روی آن نوشته شده بود تالیف رئیس حوزه علمیه نجف، ایشان شدیدا اعتراض فرمودند و دستور دادند که تمامی آنها را ببرند چاپخانه و محو کنند، با اینکه کتابهای مراجع را به این القاب می نویسند و نسبت به امام بسیار عادی است ولی روح روح الله از این مسائل متأثر می شود و غیر از این هم از رهبر انقلاب اسلامی انتظار نیست. این کتاب بارها و بارها چاپ شده است و چند شرحی را هم که بزرگان بر آن نوشته اند تابحال چاپ شده است در موقع چاپ این کتاب برای اینکه در ایران مانعی درست نشود بنامهای مختلف از جمله کتاب فقه و یا وسیله تالیف آیه الله اصفهانی چاپ شد. (اگر فرصت شود بعضی از مسائل آنرا بیان خواهم کرد)

یکی دیگر از تألیفات امام کتاب بیع است که درسهای امام در طول پانزده سال در نجف می‌باشد و در ۵ مجلد بچاپ رسیده است که جلد پنجم آن در ایران پس از انقلاب چاپ شده کتاب الطهاره بحث های فقهی امام در قم است که ۳ جلد آن چاپ شده است.

حکومت اسلامی یا ولایت فقیه که مجموعه ایست نزدیک به ۲۰ جلسه درس امام در نجف زمانی که امام به بحث ولایت فقیه میرسند اعتراض مرتجعین نجف شروع میشود عده ای تحریک می کنند تا عده ای درس را ترک کنند و متأسفانه موفق هم میشوند و خود امام فرمودند که با شروع این بحث عده ای درس نیامدند که تا آخر نیامدند زیرا لابد معتقد بودند باید شاه و صدام حکومت کنند نه امام و مجتهد جامع الشرائط آنها میگفتند حکومت درشأن فقیه نیست، و چه خون دلها به دوستان صمیمی امام در نجف دادند درگیریها شروع شد و امام را در سختی و تنگنا قرار دادند ولی امام اگر بنا بود با این حرفها کار خود را تعطیل می کردند اصولا کارشان به نجف کشیده نمیشد زیرا در قم مبارزه علیه شاه و دستگاهش را رها میکردند. امام از این حرفها زیاد شنیده بودند لذا وقتی دوستان قلیل ولی صبور و محکم و صمیمی و پا برجای امام طاقتشان طاق می شد و دشنامها آنان را خسته میکرد، نزد امام میآمدند تا جان تازه ای بگیرند امام میفرمودند:

شما کار خودتان را بکنید و گوش باین حرفها ندهید شما مسئولید و باید به مسئولیتتان عمل کنید شما باید برای رهائی مسلمانان سختیها و دشنامها را بجان بخرید و دست از عمل صالح خود بر ندارید. هر چه بشما بگویند و در هر مضیقه ای شما را قرار دهند باندازه یک روز حضرت رسول سختی ندیده اید و دوستان اندکمان که عزمشان جبران کمی جمعیتشان را میکرد با اراده ی آهنین از حضور امام مرخص میشدند از کارهائی که مرتجعین نجف کردند (افرادی که دست بآن کار زدند موجودند) ریختن کتاب حکومت اسلامی در چاه های نجف بود. کتابهائی که ثابت می کرد حکومت از آن رسول خدا و ائمه طاهرین و علماء بزرگی است که شرائط جانشینی امامان بزرگان را دارند. دوستانمان در نجف متوجه شدند که عده ای میآیند منزل امام و درخواست کتاب میکنند و میگویند میخواهیم بفرستیم بصره و یا بغداد و یا شهرهای بزرگ عراق و بعد در آن شهرها خبری از کتاب مذکور.نیست با تعقیب و مراقبت متوجه شدند که آنها کتابها را درشط فرات میریزند. خباثت را می بینید و متوجه میشوید در چه محیطی امام پانزده سال زندگی کرد و چون کوه استوار ماند و بالاخره پیروز شد درد آورتر اینکه در اکثر محافل و مجالس علمی!! کوشش میشد که ثابت شود مجتهدین دارای چنین حقی نیستند. و قسم بآنچه میپرستید و میپرستیم که بعدها معلوم شد که اینان از ساواک شاه پول میگرفته اند، بخدا قسم تمامی آنان از ایادی شاه بودند ولی دوستان امام این فئه قلیله بالاخره بر فئه کثیره غیر معتقد به اسلام و ائمه اطهار پیروز شدند و توانستند کتابهائی را که با خون دل چاپ کردند به کشورهای عربی برسانند چنانچه دیدیم و شنیدیم که در منزل اسلامبولی مصری کتاب حکومت اسلامی امام پیدا میشود و درهمان وقت دوستان امام که هزاران هزار در حوزه علمیه قم بودند این کتابها را با تمام توان چاپ و پخش کردند، حتی همین آقای لاجوردی دادستان تهران جزوات درسها را در مغازه خود علنا فروخت و بعداً دستگیر شد بسرعت برق این کتاب در سراسر حوزه های علمیه و محافل دینی و غیر دینی منتشر شد. مرحوم آیت الله ربانی شیرازی در نشر این کتاب زحمتها کشید که خداوند مقامش عالی است متعالی گرداند. یاران امام در ایران با وجود شکنجه و زندان و تبعید و محدودیت رسالتشان را چه نیکو انجام دادند بعدها هم این کتاب تنظیم شد و به نظر امام رسید و بصورتی ملخص بچاپ رسید. درباره محتوای این کتاب و کشف اسرار و سایر تالیفات امام در شمارۀ آینده خواهم گفت و امیدوارم مسائل را در این زمینه بیاد بیاورم و برای شما بازگو کنم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *