از دیدگاه حجهالاسلام و المسلمین آقاى محتشمى
با تشکر از جنابعالى لطفاً صحبت را با یاد و خاطرهاى از امام راحل – قدس سره – شروع فرمایید.
امام – سلام الله علیه – بر ایجاد وحدت و الفت بین کسانى که در راه انقلاب و مبارزه و نهضت کار و تلاش مىکنند خیلى عنایت و اصرار داشتند و به شدت از این که کدورت و اختلافى بین این نیروها به وجود بیاید ناراحت و نگران بودند ضمن اینکه سعى ایشان بر این بود که همه را با دید پدرانه و با عطوفت بنگرند و با آنان برخورد کنند.
خاطرهاى به یادم مىآید، در نجف اشرف در سالهاى بعد از پنجاه، (احتمالاً پنجاه و دو یا سه) و آن، این که:بین دوستان روحانى ما که همراه امام در نجف بودند درباره مسائل داخلى خصوصاً در مورد برخى گروههاى مسلحانه اختلاف نظر به وجود آمده بود، بعضى مثلاً طرفدار حمایت از آنها بودند و عدهاى هم مخالف بودند. این وضعیت در نجف هم تقریبا خودش را نشان داد و رفته رفته این اختلاف نظرها بالا گرفت و این مشاجرهها به جلسات کشیده مىشد و طبیعتاً خبر این اختلافات و مشاجرات به حضرت امام مىرسید. یک روز ما دیدیم امام براى همه دوستان پیغام دادند که خدمت ایشان برویم. البته این حرکت غیرمنتظره بود.
حضرت امام اگر کارى داشتند یکى از دوستان را مىخواستند و پیغام مىدادند وپیغام به همه مىرسید اما اینکه همه را احضار کنند در نوع خودش بىنظیر بود، چون ما در نجف نمونه دیگرى نداشتیم که یک بار ایشان همه را جمع کرده باشند زیر یک سقف، و با آنها صحبت کنند. خود این کار نشان دهنده این بود که امام اهمیت بسیار زیادى براى این مسئله قائل بودند. لذا رفتیم داخل اندرونى و خدمت ایشان رسیدیم. ایشان بلادرنگ یک آیهاى را قرائت فرمودند وبعد هم راجع به پرهیز از اختلافات و اتحاد بین همه دوستان صحبت کردند. در نهایت یک نکتهاى را فرمودند. نکته این بود که حضرت امام فرمودند: “ضمن اینکه شما و همه روحانیون باید در مسائل سیاسى حضور داشته و فعال باشید اما این را بدانید که باید تعادل را در کلیه شئون حفظ کنید. دیندارى و سیاستمدارى هر دو باید به موازات هم پیش بروند. درست است که دین ما از سیاست ما جدا نیست ولى اگر بنا باشد که شما در رابطه با مسائل سیاسى بیشتر از مسائل دینى پیش بروید قطعاً به انحراف کشیده مىشوید و آنهایى که مسائل دینى را کنار گذاشتند و به سیاست پرداختند، اینها راه به جایى نبردند، اسم یک نفر را ایشان در آن جلسه آوردند به نام آقاى “مظفربقایى” او از رجال سیاسى بود ولى چون در ارتباط با مسائل سیاسى بیش از اندازه پیش رفت و مسائل دینى تحت الشعاع مسائل سیاسى قرار گرفت لذا ضرباتى را متحمل شد.”
این نصیحتى است که من همیشه مثل یک تصویر در ذهن دارم و آن را فراموش نمىکنم. امیدواریم همه کسانى که در عرصه انقلاب بودند این نصایح و توصیهها را گوش بدهند و خودشان را دراین چهارچوب داشته باشند.
حالا که با یاد حضرت امام مطلب شروع شد بفرمایید در زمان تصدىتان در وزارت کشور استعلامى از حضرت امام فرمودید راجع به گروه نهضت آزادى، با توجه به صحبتى کهالآن پیش آمد، بىشباهت بهاین مثال نیست. دلایل حضرت امام براى عدم پذیرش نهضت آزادى چه بود و این نامه به چه صورت مطرح و یا عنوان شد؟
نهضت آزادى مجموعهاى وتشکیلاتى بودند که از قبل از انقلاب براى حضرت امام تقریبا چهرههایى آشنا بودند و بعد از انقلاب هم تجربه سوء حکومتى وناکارآمدى خودشان را نشان دادند ودر زمانى که تمام کشور با تمام ابعاد و قوا مىتوانست در خدمت یک دولت انقلابى قرار بگیرد، در خدمت دولت موقت قرار گرفت و پشتوانه همه این نیروها و همه ارگانها و دستگاههاى دولتى خود امام بودند و از آنها و از دولت حمایت مىکردند ولى به هر حال این دولت و نهضت آزادى به نظر من عملکردش حتى از رژیم شاه هم بدتر بود، چون رژیم شاه پایگاه مردمى نداشت و به وسیله مردم روى کار نیامده بود و یک سرى ارباب خارجى داشت، آمریکایىها و غربىها بودند، بالطبع آمریکا از شاه حمایت مىکرد. طبیعتاً شاه و رژیم سلطنتى هم دربست در خدمت اهداف غرب و آمریکا بود و اگر چنانچه با مردم و نیروهاى مردمى و با اسلام درگیر بود به خاطر این بود که مىدید مردم او را نمىخواهند. اهداف و آرمانهاى اسلامى علما با کارهایى که او مىکند ستیز و درگیرى و مخالفت وجود داشت. اما حکومت موقت که استخوانبندیش نهضت آزادى بود گرچه چهرههایى از جبهه ملى و دیگر لیبرالها و ملىگراها، نیز با آنها بودند. (البته این عناوین، عناوین لفظى و دور از واقعیت است. اگر آنها ملى بودند ولااقل ملت را قبول داشتند پشت به ملت و رو به غرب و آمریکا نمىکردند) اینهایى که در حکومت موقت بودند، ولى نعمتشان مردم بودند. مردم بودند که قیام و مبارزه کردند اینها را روى کار آوردند و چون امام به اینها اعتماد کرد مردم هم به اینها اعتماد کردند. به جاى اینکه به مردم تکیه کنند ومنافع مردم و خواست مردم را مورد توجه و نظر قرار بدهند همان راهى را که شاه مىرفت رفتند. آنها براى منافع آمریکا و غرب بیش از منافع ولى نعمتشان یعنى مردم ایران ارزش قائل بودند و لذا تمام امکاناتى را که انقلاب و این مردم در اختیارشان گذاشته بودند درجهت تسهیل کار آمریکایىها و غربىهابراى فرار امکانات این کشور وملت از ایران، به کار بردند.
در همان روزهاى آغازین حکومت موقت، فرودگاه کاملاً در اختیار آمریکائىها قرار داشت و کل اسناد و مدارک و بسیارى از وسایل و تجهیزات بسیارگران قیمت و حساس نظامى و غیرنظامى را ازاین فرودگاه خارج مىکردند و مىبردند ویک ارتباط تنگاتنگ بدون اطلاع مردم با آمریکایىها برقرار مىکردند. یک وقت است که طرف مىگوید من مسائل رابا مردم در میان گذاشتم، به مردم خبر دادم، اگر کارى مىکنم، ارتباطى برقرار مىکنم مردم این را مىدانند و اگر مردم مخالف بودند ما این کار را نمىکردیم. ولى اینها حرکتهایشان بدون اطلاع مردم و رهبرى انقلاب بود. امام هم خبر نداشت و خودشان هم بعدها آمدند اعتراف کردند که: “ما صحبت کردیم، دولت اگر اینقدر توان و قدرت در اختیار نداشته باشد که برود بنشیند با خارجىها صحبت کند به چه درد مىخورد، لذا با مسئولیت خود رفتیم و اینکارها را کردیم.”
عملاً آقایان به کشور و انقلاب وملت خیانت کردند حتى بر خلاف اصول انسانى عمل کردند. یعنى یک انسان هیچگاه نمىآید به کسى که به او احسان کرده و به او قدرت داده، پشت پا بزند و با دشمن او رابطه برقرار کند. دشمنى که جنایاتش قبل از پیروزى انقلاب نسبت به این ملت و کشور و فرزندان این ملت آشکار و روشن بوده و بعد از پیروزى انقلاب هم ما شاهد بودیم که تا وقتى که لانه جاسوسى برقرار بود توطئه در این طرف و آن طرف کشور مستمر و پا برجا بود. دهها توطئه را ما در همان یکى دو ساله اول انقلاب در زمان حکومت موقت، بعد از حکومت موقت تا هنگام تسخیر لانه جاسوسى شاهد بودیم
که بعدها مشخص شد که همه سرنخها در داخل این جاسوسخانه است. البته من مسائلى را راجع به نهضت آزادى و دبیرکل فعلىاش آقاى دکتر یزدى در پاریس و نوفل لوشاتو دارم که در جاى خود باید صحبت بشود. شاید برخى از عوامل انحراف نهضت آزادى و پیرمردهایش زیر سر همین دکتر یزدى و ارتباطات تنگاتنگى کهبا آمریکایىها قبل از انقلابدر پاریس و نوفل لوشاتو و بعد از آن داشت، باشد. منتهى او آدم زیرکى بود و به گونهاى حرکت مىکرد که در جامعه انعکاس خاصى نداشته باشد. مثل امیرانتظام آدم احمقى نبود که حرکتها و صحبتهایش به گونهاى بود که به راحتى بتوان خطش را پىگیرى کرد و به دست آورد.
بعد از جنگ هم توطئهها و تحریکات و هم چنین مخالفتها و دلسرد کردن نیروها براى شرکت در جبهه در خلال سخنرانىها و بیانیههایى کهبه صورت مستمر نهضت آزادى مىداد و جلساتى راکه در محل دفتر نهضت آزادى برقرار
مىشد و از آن جا شایعات در بین جوانها و نیروهاى مختلف پخش مىشد موجب یک خلل روانى در میان جامعه مىگشت. چون کشورهایى که رودر روى هم قرار مىگیرند و مىجنگند در کنار این جنگ فیزیکى، یک جنگ روانى را هم براى تضعیف روحیه وبنیه طرف مقابل شروع مىکنند؟ صدام هیچ پایگاهى در داخل ایران نداشت تا بتواند ازاین جنگ روانى سود ببرد. عوامل صدام منافقین در ایران بودند و این جنگ روانى را هدایت و رهبرى مىکردند.
بعد از فرار منافقین این نقش را آقاى بازرگان و اصولاً اعضا و کادر رهبرى نهضت آزادى به عهده گرفتند و این خیانت را به مردم و کشور مىکردند. در شرایطى که افراد عادى که ازاین کشور فرار کرده و رفته بودند به اروپا و غرب، اگر با اینها مصاحبه و گفتوگو مىشد از دلاورىها و رشادتها و اینکه نیروهاى بسیجى و پاسدار و ارتشى و نظامى اینگونه در جبههها دارنداز سرزمین ایران دفاع مىکنند و مىجنگند، اظهار شادمانى و غرور مىکردند و این را یک حرکت با گرایش ملى بالایى منعکس مىکردند. افراد نهضت آزادى در داخل ایران از تمام امکانات و نعمات این انقلاب و نظام برخوردار بودند و سمپاشى مىنمودند و حرکتهایى که اینها داشتند جز کارشکنى علیه جمهورى اسلامى، اسلام و ملت نبود در عین حال که مسئله ملىگرایى هم جمهوریت و هم اسلام را مدعى بودند ومىگفتند ما اسلامشناس هم هستیم. به تعبیر امام انحرافاتى که در تفسیر قرآن و نهجالبلاغه داشتند موجب انحرافات وسیعى در قشر جوان مىشد.
ضربه نهضتىها به انقلاب و نظام در تمام زمینهها بود. اینها مثلا در سیستم قضایى بودند. آقاى اسدالله مبشرى وزیر دادگسترى بود. من فراموش نمىکنم که یک روز هیئت دولت به ملاقات امام آمد، اینها بارها در این مدت کوتاه براى اینکه امام را تحت فشار قرار بدهند مىآمدند استعفا مىدادند، دستهجمعى یا به گونه دیگر، از جمله یک بار راجع به یک سرى مسائل قضایى و حرکتهاى انقلابى که آقاى خلخالى در آن موقع مىکرد و عناصر و مهرههاى اصلى آمریکا و رژیم شاه را هدف قرار مىداد و آنها را اعدام مىکرد، و یا براى ختم غائلههایى به گوشهو کنار کشور مىرفت، مثل گنبد، کردستان جاهاى دیگر و خیلى کارساز بود.
منفراموش نمىکنم یک بار نزدیک غروب بود، کل دولت به قم آمدند و خدمت امام رسیدند و در آن جلسه استعفاى دستهجمعى را مطرح کردند که یا ما یا آقاى خلخالى.
بعد از یکى دو ساعت بحث و گفتوگو، دیدم که آقاى مبشرى آمد بیرون و تلفن را برداشت وشروع به صحبت کرد، البته نمىدانم با کجا، بنده الآن نمىتوانم بگویم به یک سفارتخانه خارجى زنگ زد، اما به یک جایى زنگ زد، چون کل اعضاى دولت از وزرا و رئیس وزرا (آقاى بازرگان) و دیگران همه آنجا بودند. زنگ زد بهجایى و شروع به خندیدن کرد وگفت ما پیروز شدیم و مسئله تمام شد. این براى من خیلى تعجبآور بود که یک کسى که در سیستم دولت، در دستگاه حکومت موقت، و به هر حال الآن دولت موقت نهضت آزادى هست و کل آن کسانى که حرف مىزنند و سخن مىگویند واطلاع مىدهند به آن طرف خط این بیانگر دیدگاه و منظرى از نهضت آزادى است که اینگونه اطلاعات را منتقل کرد به طرف مقابل که من نفهمیدم چه کسى بود.
در دستگاه قانونگذارى هم خود اینها در دوره اول در مجلس نماینده بودند، از آقاى بازرگان گرفته تا بقیه کادر رهبرى نهضت آزادى. این مجموعه در مجلس شوراى اسلامى حرکتهایى که علیه نظام مىکردند دنباله همان برنامههایى بود که در دوران دولت موقت داشتند. براى دور سوم مجلس شوراى اسلامى و اواخر سال ۶۷ بود که گروههاى مختلف مىخواستند شرکت کنند. آن موقع اوج جنگ شهرها بودوموشک مىزدند ویک وضعیت حساسى هم در کشور وجود داشت. نهضتآزادى دراعلامیهها و بیانیههایش و گفتوگوهایش اظهار کرده بود که اگر آزادى باشد ما در انتخابات شرکت مىکنیم. احساس این بود که نهضتىها مىخواهند از فضاى فشار جنگ و کمک خارج بهرهبردارى کنند وبار دیگر در بدنه کشور وارد بشوند و ضرباتى را که در گذشته نتوانستند بزنند و حرکتها و ارتباطاتى را که با غرب و آمریکا داشتند دومرتبه از آنها بهرهبردارى واستفاده کنند براى اینکه تیر خلاص را به نظام و انقلاب بزنند. البته این تنها تحلیل من نیست. خیلىها این تحلیل را داشتند.
به هر صورت من استعلامى از حضرت امامکردم، نامهاى خدمت ایشان نوشتم که قانون مقدارى ابهام راجع به شرایط افراد دارد، آیا اعضاى نهضتآزادى صلاحیت دارند که در انتخابات کاندیدا بشوند وبه مجلس بروند یا نه؟ با توجه به سوابقى که شماازاین نهضت دارید و مسائلى را که مىدانید وبرخى ازاین مسائل هم براى مردم مخفى و غیر روشن است، چون در قانون انتخابات کسانى که جمهورى اسلامى وقانون اساسى را قبول ندارند، سابقه ساواکى بودن دارند و در رژیم شاه به عنوان مهرههاى اصلى در دربار بودند، را منع مىکند ولى راجع به کسانىکه غیرمستقیم همین راه را رفتهاند صراحت قانونى نداریم، گر چه ممکن است که حرکتهایشان به مراتب بدتر از عناصر ساواک و مرتبطین رژیم گذشته باشد که بوده است.
من بعد از دو، سه روزىکه نامه را فرستادم یک روز دیدم که حاج احمدآقابه من زنگ زد و ایشان گفتند که حضرت امام جواب شما را نوشتهاند. یک نفر را بفرستید بگیرد وبراى شما بیاورد.
ما یک نفر را فرستادیم و نامه امام را به وزارت کشور آوردند. حاج احمدآقا بار دوم به من زنگ زدند و گفتند که لازم بود من به شما بگویم که امام دستور دادند ازاین نامه تعداد پنج نسخه تکثیر بشود: براى ریاست جمهور وقت آیه الله خامنهاى، رئیس مجلس (آقاى هاشمى رفسنجانى)، رئیس قوه قضائیه (آیهالله موسوى اردبیلى)، نخست وزیر (آقاى مهندس موسوى) و وزیر اطلاعات (آقاى رىشهرى) من نامه را تکثیر کردم و براى آنها هم فرستادم.
البته این حرکتى را که امام کردند دقیقاً به این خاطر بود که مسئله، محکم و پا برجا و استوار باشد و درهیچ زمانى قابل خدشه نباشد. نکته دیگرى راکهمن باید عرض کنم این است که برخى اطلاعیهها و مطالبى را که امام پیشنویس مىکردند، چون ممکن بود خط خوردگى داشته باشد، بار دوم حال نداشتند که پاکنویس کنند،لذا مىدادند به یک نفر دیگر که آن را پاکنویس مىکرد؛ مثلاً بعضى از اطلاعیهها در همان زمان به خط آقاى رسولى هست، بعضىها را حاج احمدآقا ممکن بود پاکنویس مىکرد. در نجف هم یکى دو تا از اعلامیههاى امام بودکه امام نوشته بودند چند جا خط خوردگى داشت. ما را خواستند و فرمودند بدهید به کسى که خوش خط باشد پاکنویس کند، که ما یکى از دوستان که خوش خط بود دادیم پاکنویس کرد صبح بردیم خدمت امام خواندند و امضا کردند.
در ایران یک مقدار بیشتر بود اما در موارد بسیار حساس و مهم و تعیین کننده مثل وصیت نامه حضرت امام عنایت داشتند که خودشان شخصاً ولو خیلى سخت مىگذشت، دو مرتبه بازنویسى کنند.
یکى از مواردى را هم که امام شخصاً خودشان پاکنویس کردند نامه نهضت آزادى بود. یعنى این براى معظم له از آن موارد استثنایى مثل وصیتنامه بود که اینقدر به آن عنایت داشتند و خودشان تمام آن را نوشتند، نامه مربوط به نهضت آزادى را هم خودشان نوشتند.
البته آن نامهها و بیانیههایى را هم که امام مىدادند کس دیگرى پاکنویس کند زیر آن بیانیه را خودشان با خط خودشان امضا مىکردند، دیگر وقتى این امضاء آمد پاى صفحه دال بر این است که این اعلامیه ولو خط دیگرى هست، مربوط به شخص امام است.
راجع به این نامه آقایان کارشناسان خط آمدهاند در آنجا و دیدهاند و تأیید کردهاند و رفتهاند. منتها تأییدیه کارشناسان را – خدا رحمت کند حاج احمد آقا را – مىفرمود به من که خیلى عجیب است اینها آمدند آنجا ما اصل نامه امام را به آنها دادیم تصدیق و تایید کردند. بعد گفتیم یک نسخه از این تاییدیه را بدهید اینجا در مرکز داشته باشیم. گفتند که الآن این سندیت ندارد، ما باید این را ببریم توى دادگسترى، آنجا یک مراحلى دارد، ثبت بشود، بعد از اینکه ثبت شد تازه مىشود قانونى و مىرود در پرونده، شما هم مىتوانید یک نسخهاش را داشته باشید.
مسئله خیلى جالب مىشود وقتى که حاج احمد آقا از دنیا مىرود و بازرگان هم از دنیا مىرود در دادگسترى مىگویند که پرونده مختومه است، چون هم شاکى هم مشتکى عنه هر دو مردهاند پس دعوا خاتمه مىیابد.
بحمدالله بعد ازاین جریانات اخیر و قبل از انتخابات دوره پنجم بود که بار دیگر مسئله مطرح شد و بعد در مؤسسه با آقاى انصارى و دیگران هم صحبت شد و پىگیرى کردیم و مسئله در دستگاه قضایى مطرح گردید و آقایان نهضت آزادى محکوم شدند و دیگر من فکر مىکنم خوب است سیستم قضائى بیاید شرح ماجرا را بدهد که این محکومیت نهضت آزادى و دبیر کل این نهضت آقاى دکتر یزدى که طرف دعوا بود در این ماجرا، چرا اجرا نشد. حکمى که صادر شد و محکومیت اینها اثبات شد چرا اجرا نشده. آن چیزى که من از گوشه و کنار شنیدم این است که خود آقاى دکتر یزدى از مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خواهش و تمنا کرد که براى این که این موضوعیک جنبه بینالمللى پیدا نکند و مسئلهساز نشود، این حکم را شما رضایت بدهید که اجرا نشود.
به هر حال من حرفم این است که مسئله نهضت آزادى یک مسئله عادى نیست، چون یک بخشى از حرفهایشان هم این است که تازه اگر این درست باشد، مال امام باشد، امام حق نداشته است این حرفها را بزند.
یک مدتى به هر حال این قضیه مسکوت ماند، حکم محکومیت هم که اجرا نشد چه فضایى پیش آمده که الآن دوباره دارند موضوع را مطرح مىکنند و مثلاً آقاى صباغیان و آقاى یزدى در جمع خبرنگاران با این صراحت اعلام مىدارند که نامه جعلى است و چنین چیزى را امام ندادهاند؟
ببینید مسئله اگر چنان چه یک مسئله خوبى در جامعه بود، اینها هیچ داعى نداشتند که بیایند بگویند این نامه مثلاً نامه غیرواقعى هست. پس معلوم مىشود فضاى جامعه و کشور ما به شدت با بیگانه و بیگانهپرستى و مزدورى بیگانه به خصوص آمریکا برخورد دارد و به شدت بیزار است از یک چهره و عنصر و یا یک مجموعه و حزبى که وابسته به بیگانه است و ارتباط مشکوک دارد، آمریکا که دشمن قسم خورده کشور وملت هست. من لازم مىبینم مثلاً الآن این حرفى که “واینبرگر” وزیر جنگ و دفاع اسبق گفته بود که “ما مىخواهیم ریشه جمهورى اسلامى و ریشه ملت ایران را قطع بکنیم”، این عمق هدف و مطلب سردمداران آمریکا است و واینبرگر که یک عنصر نظامى هست و نه سیاسى
… واینبرگر حرف کاخ سفید، وزارت خارجه و پنتاگون و کل این مجموعهاى که سیستم و رژیم آمریکا را تشکیل مىدهد، را گفته، این چیزهایى است که باید پنهان باشد و در جلسات خصوصى و جود داشته باشد و بروند عمل بکنند، این آمد مطرح کرد و آن چهره کریه آمریکا را که امام براى ملت ایران بارها وبارها ترسیم کرده بود به زبان آورد و به تصویر کشیده است. به هرحال آمریکایىها دنبال یک چنین چیزى هستند، براى نابودى ملت ایران حالا مردم ایران توى ذاکرهشان باقى مانده ومىدانند آمریکا چه هست. و نهضت آزادى هم این شناخت را از مردم ایران دارد. ولو اینکه حالا مثلاً عدهاى پى در پى صحبت مىکنند که مردم الان با سالهاى اول انقلاب فرق کردهاند، ولى نه هیچ فرقى نکرده است. مردم، عامه مردم، آن استخوانبندى ملت ایران، نه قشرى که گاهى خودنمایى مىکنند و ما ممکن است که به چشممان هم زیاد بیاید، چون شما مثلاً ممکن است که یک استخرى را ببینید در این استخر فرض کنید دهها هزار مترمکعب آب باشد، اما روى این آب را یک مقدار کف و آشغال و خاشاکى گرفته باشد، حالا اول که نگاه مىکند فکر مىکند همهاش همین خاشاکى هست که روى آب است، اما در عمق و دل آن یک دریایى از آب زلال است و یک باد و طوفان بیاید این خار و خاشاک را از روى این آب پرت کند باز همان آب زلال باقى است. ملت ایران با رهبرىهایى که در طول تاریخ از سال ۴۱ تا حالا داشته و از آن طرف هم امام آمده آن چهره واقعى و کریه دشمن آمریکا و استکبار و اینها را آشکارا نشان داده این ملت به هیچوجه نمىتوانند با چنین رژیمى آشتى کنند.
براین اساس نهضت آزادى هم که ارتباط دارد هم در داخل و هم در خارج و اینها خوب مىفهمند، ریشههاى آن کینهاى که بین ملت ایران و سردمداران آمریکاست.
اگر چنانچه احساس مىکردند کهمردم، رابطه با آمریکا را دوست دارند، مىگفتند بله ماهستیم. این را امام هم گفته، اینکه مىگویند ما نیستیم واین نامه صحیح نیست میزان تنفر و انزجار ملت ایران ومقامات و مسئولین ما را از بالا تا پائین از آمریکا مىرساند، ممکن است حالا چند تا فریفته غرب و به تعبیرى که مقام معظّم رهبرى داشتند، مرعوب یا مقهور غرب، بیایند مثلا یک حرفهایى را بزنند. دیشب یکى ازاین آقایان محققین لبنانى که راجع به فلسطین آمده بودایران، همین مسئله را سئوال مىکرد راجع به رابطه با آمریکا گفت توى خارج خیلى مطرح هست و شما چه جورى مىبینید موضوع را؟
گفتم نه شما مطمئن باشید مسئله، مسئلهاى نیست که تحقق پیدا بکند، چون دو طرف دارد، آن طرف آمریکایىها به هیچ وجه حاضر نیستند با هیچ نظامى کنار بیایند، ولو در رأس آن حکومت موقت نهضت آزادى بازرگان باشد، این را هم نمىپذیرند. هر چیزى که اسمش مثلا جمهورى اسلامى باشد ولو یک مهرهاى از خودشان بیاید درراس کار، و مىخواهند اصلاً کل نام و خاطره و آثار اسلام و هر چیزى که اسلامیت دارد را مضمحل کنند که چیزى توى دنیا نباشد تا آن طرف دنیا مثلاً یک عدهاى بخواهند به آن نگاه کنند و از آن الگو بگیرند و حرکتى را داشته باشند. مىخواهد محو کند و از بین ببرد، آمریکایىها اینجورى هستند. از اینطرف هم ملت و مسئولان ایران، همه دشمن را شناختهاند و مىدانند. شما شاید بعضىازاظهارنظرهایى که از طرف کسى که مسئول هست یا افراد غیر مسئول فردى بشنوید که حالا مذاکره، رابطه و این حرفها، اینها اظهارنظر شخصى هست و هیچ پایگاهى، ریشه در عمق دل ملت و نظام ندارند و بعد گفتیم که اینها ممکن است که از نوع لیبرالهایى هستند که موقعیتى به دست آمده و مىتوانند حرفى بزنند یا جایگاهى را داشته باشند. اینها در یک عالم نشئه و یک حالتى قرار گرفتهاند و توى خواب یک چیزهایى را دارند مىبینند. فکر مىکنند که واقعیت دارد.
باتوجه به حساسیت و علاقهاى که جنابعالى با مسائل مربوط به فلسطین و لبنان داشته و دارید مایل هستیم دراین زمینه نیز سخنان شما را بشنویم.
دو تا مسئله وجود دارد: یکى مسئله فلسطین است که من از وقتى خودم راشناختم و وارد حوزه شدم، ازسال ۱۳۴۰، که آن موقع یک نوجوان چهارده، پانزده ساله بودم، از همان اول آمدم در فضاى مبارزه و نهضت و انقلاب و امام را شناختم، و بعد هم که رفتم نجف و از نزدیک به سوریه و لبنان مسافرتهایى داشتم. با مسئله فلسطین زندگى کردم بانیروهاى فلسطینى و با همین مسائل بزرگ شدم، تاسال شصت و یک، که بعد از ایران مسئله اول براى ما مسئله فلسطین بود و امام هم با تمام وجود بعد از مسئله ایران موضوع فلسطین را در دستور کار داشت، چون مسئله فلسطین یک مسئله عادى نیست نه براى بنده ایرانى، یا مسلمان ایرانىو شیعه، بلکه براى کل جهان اسلام. تنها موضوع محورى که مىتواند جهان اسلام را زیر یک چتر بیاورد مسئله فلسطین است، چون کشورهاى اسلامى متأسفانه هر کدام یک سرى منافع خاص خود را دارند. فرض کنید کشورهاى شوراى همکارى خلیج فارس، آنها منافع منطقهاى خاص خودشان را دارند و یک شورا تشکیل دادهاند. جامعه عرب یک سرى منافع خاص عربى را دارند وجامعه عرب را تشکیل دادهاند وسران کشورهاى عربى جمع مىشوند و فقط دنبال منافع عربى و قومى خودشان هستند؛ مثلاً اکو، آسیاى میانه، ایران، ترکیه، پاکستان و غیره وذالک یک سرى منافع خاص منطقهاى خود را دارند، اما ما یک موضوعى نداریم که کل جهان اسلام را بتواند در بر بگیرد و همه، خود را سهیم بدانند و بتوان اینها را جمع کرد حول آن محور، جز مسئله قدس وفلسطین. مسئله قدس و فلسطین ابعاد زیادى دارد از جمله این که حدود مثلا هیجده، نوزده سال بیتالمقدس قبلهگاه مسلمانان بوده، مردم روزى پنج بار و هر وقت هم مىخواستند نماز نافله و مستحبى بخوانند به طرف بیتالمقدس مىایستادند و عبادت مىکردند. کعبه آمال و آرزو وقداست همه چیز در آنجا بوده است تا این که قبله ازبیتالمقدس به دستور خدا به طرف کعبه برگشت و این خیلى مهم است که مسلمانها چنین انگیزه معنوى و عقیدتى نسبت به یک جایگاهى داشته باشند و قبلهشان آن طرف باشد.
از آن طرف، محلّ عروجِ پیامبر اسلام، بیتالمقدس است: “سبحان الذى اسرى بعبده لیلاً من المسجد الحرام الى المسجدالاقصى الّذی بارکنا حوله”.
این خود یک پیام سیاسى و عقیدتى براى جهان اسلام دارد که قرآن آمده است بین مسجدالحرام و مسجدالاقصى یک ارتباط تنگاتنگى برقرار کرده است. این دو داراى یک ریشه توحیدى هستند و دو مکانى هستند که در ارتباط مستقیم باهم هستند در رابطه با یک محور که آن محور پیامبر هست و خداوند مىتوانست همانجا از داخل مسجدالحرام پیامبر را به معراج ببرد اما این کار را نکرد. دستور و اراده خداوند، پیامبر را سیر داده به طرف بیتالمقدس و از آنجا به معراج رفته است. این یک مکان مقدس است براى مسلمانها، محل معراج پیامبر.
نکته سوم این مسئله هست که قبل از این که مردم فلسطین مسلمان بشوند مسیحى بودند، و در طول تاریخ یهودیان با مسیحیان ساکن فلسطین همیشه در جنگ بودهاند و همواره یهودیان ظلم و جنایت فراوانى نسبت به مسیحیان کردند. سال شانزدهم هجرى در دوران حکومت خلیفه دوم، عمر بن خطاب، لشکر اسلام پیروزمندانه خیلى از جاها را فتح مىکرد از جمله به مرزهاى فلسطین رسید مردم فلسطین آمدند گفتند ما جنگ نداریم ما اصلا کشورمان را در اختیار شما مىگذاریم اما به یک شرط، بهاین شرط که خلیفه مسلمانها تعهد کند که اجازه ندهد یهودیان بیایند اینجا و فتنه کنند و ما را بیچاره کنند.
خلیفه مسلمانان این تعهد را داد. مسیحیان هم در مقابل مسلمانها جنگى نکردند. بعد هم با رغبت وقتى اسلام را دیدند همه مسلمان شدند. همین عربها که قبلاً مسیحى بودند وبعد مسلمان شدند در طول تاریخ این ملت در فلسطین وجود داشت. و بر این اساس یک علقهاى بین کل جهان اسلام با این سرزمین وجود دارد وخیلى راحت مىشود با وجود پایگاهى که ریاست محترم کنفرانس اسلامى دارد، آقاى خاتمى، در این یکى دو سالى که ریاست را دارند اگر دراین فرصت مجال به ایشان داده شود، مشکلات داخلى خیلى ایشان را تحتالشعاع خودش قرار ندهد و بتواند، بهترین وسیلهبراى گردآورى جهان اسلام زیر یک سقف و زیر یک چتر وحول یک محور، مسئله فلسطین است که باید به آن پرداخته بشود. البته منافع دیگر جهان اسلام هم باهمین مسئله مىتواند گره بخورد، مشکلاتشان را کشورهاى اسلامى در سایه این محوریت فلسطین و قدس مىتوانند بررسى وحل کنند. جهان اسلام با جمعیت یک میلیارد و دویست میلیونى بااین همه امکانات دنیا را مىتواند در مقابل خود به خضوع وادارد. طبیعتاً ما ازاین امکانات تا حالا استفاده نکردهایم و باید از این به بعد به فکر بهره بردارى از آنها باشیم.
لطفا با توجه به شرایط حاضر در منطقه وجهان جمعبندى خودتان را در خصوص مسئله فلسطین بیان فرمایید.
در این جا مسائلى که در حقیقت مواضع اسلامى، انسانى و انقلابى است رامتذکر مىشوم:
اولاً: فلسطین و بیتالمقدس مسئله محورى جهان اسلام است و هیچ یک از دولتهاى عربى و غیر عربى حق ندارند بر سر آن با رژیم اشغالگر فلسطین به سازش بنشینند، چرا که سازش با رژیم غاصب اسرائیل با اصول اولیه اسلامى و انسانى مغایرت دارد.
ثانیاً: سازمان ملل متحد که پنجاه سال پیش با فشار سیاسى آمریکا و استعمارگران غرب وشرق اشغال فلسطین توسط صهیونیستها را با به رسمیت شناختن دولتغاصب اسرائیل صحه گذاشت بر خلاف تمام اصول و معیارهاى حقوق بشر عمل کرده است و با این اقدام لکه سیاه و ننگینى بر دامان خود گذاشت کهتنها با نابودى اسرائیل و تشکیل حکومت فلسطین وبازگشت آوارگان فلسطینى وشناسایى حکومت فلسطین توسط سازمان ملل و حذف نام غیرمشروع “اسرائیل” ازلیست این سازمان قابل جبران است.
ثالثاً: با توجه بهبندهاى اول و دوم کلیه قطعنامههاى شوراى امنیت و دیگر مجامع بینالمللى در خصوص ملت و سرزمین فلسطین و یا کشورهاى همسایه که اکثراً بوسیله آمریکا و صهیونیستها طراحى شده است و مستقیماً و یا غیرمستقیم، اسرائیل را به عنوان یک دولت به رسمیت مىشناسد از نظر اسلام و انقلاب و حتى حقوق بشر مردود و غیرقابل اجراء است.
رابعاً: صلح اعراب و اسرائیل که مهندسى آن توسط صهیونیستها بوده است با گستاخىِ شرمآور “انورالسادات” و امضاى قرارداد ننگین “کمپ دیوید” شروع شد وبا سازش ذلت بار یاسر عرفات و مذاکرات و توافقات پنهانى نمایندگان “ساف” با اسرائیل ادامه یافت و به دنبال آن کنفرانس مادرید و توافق سران عرب در سازش بارژیم اشغالگر و سپس توافقات ذلت بار “اسلو” فیمابین رهبرى “ساف” و اسرائیل و روند مذاکرات خفتبار سران کشورهاى عربى با اسرائیل در آمریکا و اروپا و به خصوص سازش زبونانه ملک حسین اردنى و اعطاى امتیازات شرمآور به دشمن صهیونیستى و… رادر پى داشت. این به اصطلاح صلح که در حقیقت سازش مزدوران آمریکا در کشورهاى منطقه عربى خاورمیانه با رژیم غاصب و توسعه طلب اسرائیل است یک خیانت و جنایت غیرقابل گذشت محسوب مىشود وعاملین مستقیم و غیرمستقیم آن از نظر اسلام ناب به عنوان محارب مجرم هستند وبایستى مجازات شوند.
خامساً: با توجه به اینکه آزادى فلسطین و قدس شریف از اهداف و مسائلى است که داراى اولویت ویژه براىجهان اسلام و به خصوص انقلاب اسلامى ایران است جمهورى اسلامى بایستى ساز و کار مناسب را جهت بسیج ملتها و دولتهاى کشورهاى اسلامى براى تحقق این هدف مقدس بیندیشد و اجرا کند.
جاى تاسف است که در آستانه نیم قرن دوم غصب فلسطین و آوارگى ملت مظلوم آن، مقامات و رسانهها و به خصوص مسئولین مستقیم سیاست خارجى و تبلیغات آنگونهاى که بایسته انقلاب و نظام است بهاین امر مهم نپرداختند.
عوامل شکل دهنده دولت امریکا به نظر جناب عالى چیست؟
اصولاً عوامل شکل دهنده دولتها متفاوت است: در کشورهایى که دولتى با کودتاى نظامى حاکم مىشود عامل شکل دهنده و مقوّمِ رژیم حاکم، نیروهاى مسلّح است، مثل عراق، اندونزى، لیبى، الجزایر و چند کشور دیگر، در کشورهایى هم قدرتهاى بیگانه در روى کار آمدن و حفظ دولت دخیل هستند، مثل افغانستان، لبنان و بعضى کشورهاى دیگر. در برخى کشورها مردم دخالت مستقیم و غیر مستقیم دارند؛ مثل برخى از کشورهاى آسیایى و اروپایى و افریقایى. ولى امریکا در هیچ یک از این تقسیمبندىها نمىگنجد، در امریکا ولو رئیس جمهور، مستقیماً با رأى مردم انتخاب مىشود ولى این سرمایهداران بزرگ و کارتلها و شرکتهاى عظیم اقتصادى هستند که با کمک رسانههاى ارتباط جمعى و سیستمهاى مافیایى در ایالات مختلف، آراى مردم و افکار عمومى را هم چون موم در دست مىگیرند، و جامعه صهیونیستى هم چون غدّههاى سرطانى در این سلسله عوامل شکل دهنده دولت و رئیس جمهورامریکا ریشه دوانده است و با توجه به این که رژیم اشغال گرِ قدس ارتباط تنگاتنگى با جوامع صهیونیستى کشورهاى مختلف و به ویژه امریکا دارد و لذا صهیونیستهاى امریکا که سرنخهاى سرمایه، تبلیغات و سازمانهاى مافیایى و جاسوسى را در دست دارد کاندیدایى را تقویت مىکند که بیشترین حمایت را از اهداف و سیاستهاى رژیم اشغالگر فلسطین داشته باشد و به شدت مخالف اعراب و به ویژه اسلام انقلابى باشد و لذا رؤساى جمهور امریکا پیوسته این دو خصوصیت را دارا هستند.
اگر ما از انسان تعریفى فراتر از شکم و شهوت و ابعاد حیوانى داشته باشیم آیا فرهنگ غرب، و مشخصاً امریکا، با آن چه در جوامع خودشان به وجود آوردهاند تا چه اندازه با انسانیت انسان و حقوق و شأن بشر تطابق دارد؟
با کمال تأسف در امریکا به میزان رشدِ سرمایه و صنعت از ابعاد اخلاقى، معنوى و فرهنگى انسانى جامعه کاسته شده است و فرهنگ جامعهامریکا مشخصههاى انسانى، اجتماعى و ارزشهاى معنوى و اخلاقى خود را از دست داده است و شاخصهاى مادیّت و اباحىگرى در ابعاد اخلاقى، اجتماعى، فرهنگى جایگزین آن گردیده است و چنین اوضاع و احوال به صورت مستمر از فضا و شرایط انسانى فاصله مىگیرد.
چرا امامامریکا را شیطان بزرگ نامیدند؟
واقعاً امریکا شیطان بزرگ است، مگر شیطان چه خصوصیتى دارد که سردمدارانامریکا ندارند. به نظر من ویژگىهاى شیطان در رژیم جهانخوار امریکا به وضوح خودنمایى مىکند. خصوصیاتى را که براى شیطان ذکر مىکنم ریشه قرآنى دارد:
– شیطان فریب دهنده و فریبکار است وامریکا بزرگترین فریبکار در عرصه جهان است؛
– شیطان تخم دشمنى و کینه را بین مردم مىافشاند و امریکا در کلیه کشورهاى جهان سوم و حتى پیشرفته سعى در ایجاد دشمنى و کینه بین دولتها با یکدیگر و ملتها دارد؛
– شیطان، دشمن انسانهاست: “ان الشیطان للانسان عدوٌ مبین” و دشمنى امریکا با ملتها و مردم ایران، فلسطین، لبنان، لیبى، ویتنام و هر کشورى که مردمش بخواهند مستقل باشند بر کسى مخفى نیست. “واینبرگر” وزیر دفاع اسبق امریکا گفت: “ما مىخواهیم ریشه ایران و ملت ایران را قطع کنیم”؛
– شیطان مردم را به فراموشى خدا و معنویت سوق مىدهد و امریکا در کشورهاى وابسته خود این سیاست را دنبال مىکند؛
– شیطان مردم را به اطاعت از خود فرا مىخواند وامریکا تمام کشورها را مجبور کرده است تا از اهداف و سیاستهاى او پیروى کنند.
– شیطان انسانها را ذلیل مىکند و امریکا ملتها را از طریق دولتهاى دست نشانده خود ذلیل کرده است؛
– شیطان روحیه استکبارى دارد و امریکا رأس استکبار جهانى است؛
– شیطان مروّج فحشا و منکرات و اباحىگرى است و مانع ارزشها و اصول و معیارهاى انسانى است وامریکا نیز در جوامع بشرى مستقیم و غیر مستقیم فحشا و منکرات را توسعه داده و با تمام قدرت مانع بسط و گسترش ارزشهاى انسانى مىشود؛
– شیطان در مردم وسوسه مىکند و آنان را گمراه مىسازد و امریکا بزرگترین وسوسهگر معاصر است.
و دهها ویژگى دیگر که در رژیم جهانخوارامریکا هست و به حق امریکا شیطان بزرگ است.
کارنامه امریکا را در قبال ایران در طى دهههاى اخیر قبل و بعد انقلاب چگونه مىیابید؟
کارنامهامریکا قبل و بعد از انقلاب تاکنون بسیار تاریک و سیاه و شرمآور است که به صورت فشرده مىتوان در عناوین زیر خلاصه نمود:
۱- سرکوب نهضت ملى که توسط مردم به وجود آمده بود که با نقشه و طرحامریکا و همکارى کارشناسان نظامىامریکا با ارتش ایران انجام شد، و بازگرداندن شاه فرارى و تحمیل مجدد او به ایران در سال ۱۳۳۲؛
۲- تأسیس ساواک که براى سرکوب فرزندان ملت ایران و تثبیت رژیم سرسپرده شاه ایجاد شد. این سازمان جهنمى و مخوف به وسیله کارشناسان “سیا” تأسیس و اعضاى آن به وسیله سرویسهاى اطلاعاتى، امنیتىامریکا و اسرائیل تعلیم داده مىشدند. این سازمان تحت اشراف “سیا” و “موساد” عمل مىکرد. بعد از قیام ملت و در آستانه پیروزى انقلاب تمام مهرههاى اصلى ساواک از ایران خارج شدند و هم اکنون در سرویسهاى جاسوسى موساد و سیا کار مىکنند؛
۳-طرحهاى فریبکارانه با عنوان فریبنده انقلاب سفید و یا انقلاب شاه و ملت؛
۴- طرح صنعتى کردن ایران که به قیمت نابودى کشاورزى ایران تمام شد؛
۵- اسلام زدایى و سرکوب نهضت اسلامى به وسیله عوامل ساواک و قتل عام پانزده خرداد؛
۶- تحمیل کاپیتولاسیون و امضاى اسارت کشور و ملت ایران در مجلس شوراى ملى؛
۷- تحمیل مهرههاى سرسپرده امریکا به عنوان نخست وزیر و هیئت دولت و نمایندگان مجلس؛
۸- تاراج ثروتهاى کشور توسط شرکتهاى چند ملیتى که عمدتاً به وسیله امریکایىها اداره مىشدند؛
۹- طرح کشتارهاى وسیع در شهرها و روستاهاى کشور در جریان قیام یک پارچه ملت در سالهاى ۵۶و ۵۷؛
۱۰- بعد از انقلاب سفارتامریکا تبدیل به لانه جاسوسى شد و براى سرنگونى انقلاب و نظام دست به یک سلسله توطئه در گوشه و کنار کشور زدند که با تسخیر لانه جاسوسى امریکا به دست دانشجویان مسلمان پیرو خط امام و دستیابىآنان به اسناد لانه جاسوسى پرده از بخشى جنایات و خیانتهاى امریکا در قبل و بعد از پیروزى انقلاب برداشته شد.
و دهها عنوان دیگر از خیانت و جنایتى که به وسیلهامریکا در ایران به اجرا درآمد. البته طبیعت درّندگى و خصومت سردمداران امریکا با ملتهاى مسلمان به خصوص با ایران اسلامى به صورت ذاتى و غیر قابل اصلاح درآمده است و تا وقتى که امریکا بخواهد از سیاستهاى قلدرى و تضییع حقوق سایرین و به اصطلاح حضرت امام(س) از “مناسبات گرگ و میش” در روابط خود با ملتها استفاده کند وضعیت همین است که هست.
آیا تغییرى در ماهیت نظام استکبارى امریکا در سالهاى اخیر به وجود آمده است و آیا اصولاً چنین نظامى مىتواند در ارتباط با اسلام و جمهورى اسلامى تحول مثبتى پیدا کند؟
به نظر من هیچ گونه تغییر و تحولى در رژیم استکبارى امریکا ایجاد نشده است و حکّامامریکا با داشتن ماهیت و اهداف و سیاستهاى گذشته غیر قابل تغییر هستند.
دشمنى سران امریکا با اسلام ناب و جمهورى اسلامى ریشهدار است. تنها استمرار عزم انقلابى جمهورى اسلامى و افشاگرى چهره کریه رژیمامریکا و آگاهى و اراده ملتامریکا و مقابله جدى سایر ملتها با سردمداران کاخ سفید است که مىتواند آنان را سر جاى خود بنشاند و یا از اریکه قدرت به زیر بکشد.
با توجه به آن چه فرمودید آیا کسانى که از رابطه با امریکا دم مىزنند و تصور مىکنند حل مشکلات ما در گروِ ارتباط با امریکاست چه هدفى را تعقیب مىکنند؟
به نظر من کسانى که زمزمه رابطه با امریکا را ساز کردهاند و راهحل مشکلات کشور را در گرو ارتباط باامریکا مىدانند ضمن این که نسبت به قدرت خداوند متعال و مردم ایران بىاطلاع هستند، یا از عناصر مرتبط و وابسته به سرویسهاى امریکایىاند و زیر ساخت شخصیتى آنان در امریکا شکل گرفته است و بنا به خواست و اراده آنان عمل مىکنند و یا افراد ساده و فاقد شعور و اراده سیاسى هستند که تحت تأثیر تبلیغات وسیع و ظواهر پُر زرق و برق آنان فریب خوردهاند، و یا عناصر ترسو و مرعوبى هستند که فکر مىکنندامریکا، تنها مىتواند تصمیم گیرنده براى کل عالم باشد و کشور باید تسلیم این واقعیت گردد و الاّ ما زیر چرخ دندههاى سیاستهاىامریکا از بین مىرویم. در حالى که همان طور که امام فرمودند: “امریکا هیچ غلطى نمىتواند بکند”، ملت ایران در طول بیست سال گذشته این حقیقت را به اثبات رسانید و حزب الله لبنان نیز از آن الگو گرفت.
با توجه به بیدارى جهان اسلام و اوجگیرى مستمر انقلاب جهانى اسلام با مشخصه ضدامریکایى آن، بازتاب چنین شایعات توطئهآمیز را در روحیه ملتهاى طرفدار انقلاب و امام چگونه ارزیابى مىکنید؟ و پیام جنابعالى به مسلمانانى هم چون انقلابیون فلسطینى و لبنانى چیست؟
همان طورى که در متن سؤال شما ذکر شده است اکنون در کشورهاى مختلف جهان به خصوص سرزمینهاى اسلامى شاهد بیدارى و نهضت فراگیر اسلامى هستیم که از انقلاب اسلامى ایران الهام گرفتهاند و به شدت تحت تأثیر آن هستند، گرچه چنین شایعاتى به هیچ وجه واقعیت ندارد و به وسیله دشمنان انقلاب و نظام جمهورى اسلامى ساخته و پرداخته شده است تا در میان فرزندان انقلابى بذر بىاعتمادى و اختلاف را بریزد و بدینسان نظام را متزلزل کند و با تدبیر و درایت ریاست محترم جمهورى خنثى گردیده است ولى به هر صورت، بازتابِ چنین شایعات کذبى، اثراتِ منفى و مأیوس کنندهاى در میان طرفداران و دوستان انقلاب و امام به جاى مىگذارد و برخورد سیاست خارجى نظام بایستى با مسئله امریکا آن گونه قاطع و بىپیرایه باشد که مجال هیچ شبههاى را به بد اندیشان ندهد.
توصیه من به برادران مجاهد و حزب الله لبنانى و فلسطینى خودم این است که با اراده و عزمى راسخ که منبعث از ایمانى استوار و متین است از مسیر مبارزه و جهاد بىامان با رژیم اشغالگر فلسطین منحرف نگردند.
و همان طورى که حضرت امام خمینى(س) فرمودند تا یک نفر از عناصر یهودى و صهیونیست اشغالگر در سرزمین فلسطین هست همه باید به جهاد مسلّحانه ادامه دهند و پرچم پرافتخار اسلام عزیز را برفراز فلسطین و قدس شریف به اهتزاز درآورند. ان شاء الله.