نهضت آزادى و مسأله فلسطین و آمریکا

 

 

از دیدگاه حجهالاسلام و المسلمین آقاى محتشمى

 

 

با تشکر از جناب‏عالى لطفاً صحبت را با یاد و خاطره‏اى از امام راحل – قدس سره – شروع فرمایید.

امام – سلام الله علیه – بر ایجاد وحدت و الفت بین کسانى که در راه انقلاب و مبارزه و نهضت کار و تلاش مى‏کنند خیلى عنایت و اصرار داشتند و به شدت از این که کدورت و اختلافى بین این نیروها به وجود بیاید ناراحت و نگران بودند ضمن این‏که سعى ایشان بر این بود که همه را با دید پدرانه و با عطوفت بنگرند و با آنان برخورد کنند.

خاطره‏اى به یادم مى‏آید، در نجف اشرف در سال‏هاى بعد از پنجاه، (احتمالاً پنجاه و دو یا سه) و آن، این که:بین دوستان روحانى ما که همراه امام در نجف بودند درباره مسائل داخلى خصوصاً در مورد برخى گروه‏هاى مسلحانه اختلاف نظر به وجود آمده بود، بعضى مثلاً طرفدار حمایت از آن‏ها بودند و عده‏اى هم مخالف بودند. این وضعیت در نجف هم تقریبا خودش را نشان داد و رفته رفته این اختلاف نظرها بالا گرفت و این مشاجره‏ها به جلسات کشیده مى‏شد و طبیعتاً خبر این اختلافات و مشاجرات به حضرت امام مى‏رسید. یک روز ما دیدیم امام براى همه دوستان پیغام دادند که خدمت ایشان برویم. البته این حرکت غیرمنتظره بود.

حضرت امام اگر کارى داشتند یکى از دوستان را مى‏خواستند و پیغام مى‏دادند وپیغام به همه مى‏رسید اما این‏که همه را احضار کنند در نوع خودش بى‏نظیر بود، چون ما در نجف نمونه دیگرى نداشتیم که یک بار ایشان همه را جمع کرده باشند زیر یک سقف، و با آن‏ها صحبت کنند. خود این کار نشان دهنده این بود که امام اهمیت بسیار زیادى براى این مسئله قائل بودند. لذا رفتیم داخل اندرونى و خدمت ایشان رسیدیم. ایشان بلادرنگ یک آیه‏اى را قرائت فرمودند وبعد هم راجع به پرهیز از اختلافات و اتحاد بین همه دوستان صحبت کردند. در نهایت یک نکته‏اى را فرمودند. نکته این بود که حضرت امام فرمودند: “ضمن این‏که شما و همه روحانیون باید در مسائل سیاسى حضور داشته و فعال باشید اما این را بدانید که باید تعادل را در کلیه شئون حفظ کنید. دین‏دارى و سیاست‏مدارى هر دو باید به موازات هم پیش بروند. درست است که دین ما از سیاست ما جدا نیست ولى اگر بنا باشد که شما در رابطه با مسائل سیاسى بیش‏تر از مسائل دینى پیش بروید قطعاً به انحراف کشیده مى‏شوید و آن‏هایى که مسائل دینى را کنار گذاشتند و به سیاست پرداختند، این‏ها راه به جایى نبردند، اسم یک نفر را ایشان در آن جلسه آوردند به نام آقاى “مظفربقایى” او از رجال سیاسى بود ولى چون در ارتباط با مسائل سیاسى بیش از اندازه پیش رفت و مسائل دینى تحت الشعاع مسائل سیاسى قرار گرفت لذا ضرباتى را متحمل شد.”

این نصیحتى است که من همیشه مثل یک تصویر در ذهن دارم و آن را فراموش نمى‏کنم. امیدواریم همه کسانى که در عرصه انقلاب بودند این نصایح و توصیه‏ها را گوش بدهند و خودشان را دراین چهارچوب داشته باشند.

حالا که با یاد حضرت امام مطلب شروع شد بفرمایید در زمان تصدى‏تان در وزارت کشور استعلامى از حضرت امام فرمودید راجع به گروه نهضت آزادى، با توجه به صحبتى که‏الآن پیش آمد، بى‏شباهت به‏این مثال نیست. دلایل حضرت امام براى عدم پذیرش نهضت آزادى چه بود و این نامه به چه صورت مطرح و یا عنوان شد؟

نهضت آزادى مجموعه‏اى وتشکیلاتى بودند که از قبل از انقلاب براى حضرت امام تقریبا چهره‏هایى آشنا بودند و بعد از انقلاب هم تجربه سوء حکومتى وناکارآمدى خودشان را نشان دادند ودر زمانى که تمام کشور با تمام ابعاد و قوا مى‏توانست در خدمت یک دولت انقلابى قرار بگیرد، در خدمت دولت موقت قرار گرفت و پشتوانه همه این نیروها و همه ارگان‏ها و دستگاه‏هاى دولتى خود امام بودند و از آن‏ها و از دولت حمایت مى‏کردند ولى به هر حال این دولت و نهضت آزادى به نظر من عملکردش حتى از رژیم شاه هم بدتر بود، چون رژیم شاه پایگاه مردمى نداشت و به وسیله مردم روى کار نیامده بود و یک سرى ارباب خارجى داشت، آمریکایى‏ها و غربى‏ها بودند، بالطبع آمریکا از شاه حمایت مى‏کرد. طبیعتاً شاه و رژیم سلطنتى هم دربست در خدمت اهداف غرب و آمریکا بود و اگر چنان‏چه با مردم و نیروهاى مردمى و با اسلام درگیر بود به خاطر این بود که مى‏دید مردم او را نمى‏خواهند. اهداف و آرمان‏هاى اسلامى علما با کارهایى که او مى‏کند ستیز و درگیرى و مخالفت وجود داشت. اما حکومت موقت که استخوان‏بندیش نهضت آزادى بود گرچه چهره‏هایى از جبهه ملى و دیگر لیبرال‏ها و ملى‏گراها، نیز با آن‏ها بودند. (البته این عناوین، عناوین لفظى و دور از واقعیت است. اگر آن‏ها ملى بودند ولااقل ملت را قبول داشتند پشت به ملت و رو به غرب و آمریکا نمى‏کردند) این‏هایى که در حکومت موقت بودند، ولى نعمتشان مردم بودند. مردم بودند که قیام و مبارزه کردند این‏ها را روى کار آوردند و چون امام به این‏ها اعتماد کرد مردم هم به این‏ها اعتماد کردند. به جاى این‏که به مردم تکیه کنند ومنافع مردم و خواست مردم را مورد توجه و نظر قرار بدهند همان راهى را که شاه مى‏رفت رفتند. آن‏ها براى منافع آمریکا و غرب بیش از منافع ولى نعمتشان یعنى مردم ایران ارزش قائل بودند و لذا تمام امکاناتى را که انقلاب و این مردم در اختیارشان گذاشته بودند درجهت تسهیل کار آمریکایى‏ها و غربى‏هابراى فرار امکانات این کشور وملت از ایران، به کار بردند.

در همان روزهاى آغازین حکومت موقت، فرودگاه کاملاً در اختیار آمریکائى‏ها قرار داشت و کل اسناد و مدارک و بسیارى از وسایل و تجهیزات بسیارگران قیمت و حساس نظامى و غیرنظامى را ازاین فرودگاه خارج مى‏کردند و مى‏بردند ویک ارتباط تنگاتنگ بدون اطلاع مردم با آمریکایى‏ها برقرار مى‏کردند. یک وقت است که طرف مى‏گوید من مسائل رابا مردم در میان گذاشتم، به مردم خبر دادم، اگر کارى مى‏کنم، ارتباطى برقرار مى‏کنم مردم این را مى‏دانند و اگر مردم مخالف بودند ما این کار را نمى‏کردیم. ولى این‏ها حرکت‏هایشان بدون اطلاع مردم و رهبرى انقلاب بود. امام هم خبر نداشت و خودشان هم بعدها آمدند اعتراف کردند که: “ما صحبت کردیم، دولت اگر این‏قدر توان و قدرت در اختیار نداشته باشد که برود بنشیند با خارجى‏ها صحبت کند به چه درد مى‏خورد، لذا با مسئولیت خود رفتیم و این‏کارها را کردیم.”

عملاً آقایان به کشور و انقلاب وملت خیانت کردند حتى بر خلاف اصول انسانى عمل کردند. یعنى یک انسان هیچ‏گاه نمى‏آید به کسى که به او احسان کرده و به او قدرت داده، پشت پا بزند و با دشمن او رابطه برقرار کند. دشمنى که جنایاتش قبل از پیروزى انقلاب نسبت به این ملت و کشور و فرزندان این ملت آشکار و روشن بوده و بعد از پیروزى انقلاب هم ما شاهد بودیم که تا وقتى که لانه جاسوسى برقرار بود توطئه در این طرف و آن طرف کشور مستمر و پا برجا بود. ده‏ها توطئه را ما در همان یکى دو ساله اول انقلاب در زمان حکومت موقت، بعد از حکومت موقت تا هنگام تسخیر لانه جاسوسى شاهد بودیم

که بعدها مشخص شد که همه سرنخ‏ها در داخل این جاسوس‏خانه است. البته من مسائلى را راجع به نهضت آزادى و دبیرکل فعلى‏اش آقاى دکتر یزدى در پاریس و نوفل لوشاتو دارم که در جاى خود باید صحبت بشود. شاید برخى از عوامل انحراف نهضت آزادى و پیرمردهایش زیر سر همین دکتر یزدى و ارتباطات تنگاتنگى که‏با آمریکایى‏ها قبل از انقلابدر پاریس و نوفل لوشاتو و بعد از آن داشت، باشد. منتهى او آدم زیرکى بود و به گونه‏اى حرکت مى‏کرد که در جامعه انعکاس خاصى نداشته باشد. مثل امیرانتظام آدم احمقى نبود که حرکت‏ها و صحبت‏هایش به گونه‏اى بود که به راحتى بتوان خطش را پى‏گیرى کرد و به دست آورد.

بعد از جنگ هم توطئه‏ها و تحریکات و هم چنین مخالفت‏ها و دل‏سرد کردن نیروها براى شرکت در جبهه در خلال سخنرانى‏ها و بیانیه‏هایى که‏به صورت مستمر نهضت آزادى مى‏داد و جلساتى راکه در محل دفتر نهضت آزادى برقرار

مى‏شد و از آن جا شایعات در بین جوان‏ها و نیروهاى مختلف پخش مى‏شد موجب یک خلل روانى در میان جامعه مى‏گشت. چون کشورهایى که رودر روى هم قرار مى‏گیرند و مى‏جنگند در کنار این جنگ فیزیکى، یک جنگ روانى را هم براى تضعیف روحیه وبنیه طرف مقابل شروع مى‏کنند؟ صدام هیچ پایگاهى در داخل ایران نداشت تا بتواند ازاین جنگ روانى سود ببرد. عوامل صدام منافقین در ایران بودند و این جنگ روانى را هدایت و رهبرى مى‏کردند.

بعد از فرار منافقین این نقش را آقاى بازرگان و اصولاً اعضا و کادر رهبرى نهضت آزادى به عهده گرفتند و این خیانت را به مردم و کشور مى‏کردند. در شرایطى که افراد عادى که ازاین کشور فرار کرده و رفته بودند به اروپا و غرب، اگر با این‏ها مصاحبه و گفت‏وگو مى‏شد از دلاورى‏ها و رشادت‏ها و این‏که نیروهاى بسیجى و پاسدار و ارتشى و نظامى این‏گونه در جبهه‏ها دارنداز سرزمین ایران دفاع مى‏کنند و مى‏جنگند، اظهار شادمانى و غرور مى‏کردند و این را یک حرکت با گرایش ملى بالایى منعکس مى‏کردند. افراد نهضت آزادى در داخل ایران از تمام امکانات و نعمات این انقلاب و نظام برخوردار بودند و سمپاشى مى‏نمودند و حرکت‏هایى که این‏ها داشتند جز کارشکنى علیه جمهورى اسلامى، اسلام و ملت نبود در عین حال که مسئله ملى‏گرایى هم جمهوریت و هم اسلام را مدعى بودند ومى‏گفتند ما اسلام‏شناس هم هستیم. به تعبیر امام انحرافاتى که در تفسیر قرآن و نهج‏البلاغه داشتند موجب انحرافات وسیعى در قشر جوان مى‏شد.

ضربه نهضتى‏ها به انقلاب و نظام در تمام زمینه‏ها بود. این‏ها مثلا در سیستم قضایى بودند. آقاى اسدالله مبشرى وزیر دادگسترى بود. من فراموش نمى‏کنم که یک روز هیئت دولت به ملاقات امام آمد، این‏ها بارها در این مدت کوتاه براى این‏که امام را تحت فشار قرار بدهند مى‏آمدند استعفا مى‏دادند، دسته‏جمعى یا به گونه دیگر، از جمله یک بار راجع به یک سرى مسائل قضایى و حرکت‏هاى انقلابى که آقاى خلخالى در آن موقع مى‏کرد و عناصر و مهره‏هاى اصلى آمریکا و رژیم شاه را هدف قرار مى‏داد و آن‏ها را اعدام مى‏کرد، و یا براى ختم غائله‏هایى به گوشه‏و کنار کشور مى‏رفت، مثل گنبد، کردستان جاهاى دیگر و خیلى کارساز بود.

منفراموش نمى‏کنم یک بار نزدیک غروب بود، کل دولت به قم آمدند و خدمت امام رسیدند و در آن جلسه استعفاى دسته‏جمعى را مطرح کردند که یا ما یا آقاى خلخالى.

بعد از یکى دو ساعت بحث و گفت‏وگو، دیدم که آقاى مبشرى آمد بیرون و تلفن را برداشت وشروع به صحبت کرد، البته نمى‏دانم با کجا، بنده الآن نمى‏توانم بگویم به یک سفارت‏خانه خارجى زنگ زد، اما به یک جایى زنگ زد، چون کل اعضاى دولت از وزرا و رئیس وزرا (آقاى بازرگان) و دیگران همه آن‏جا بودند. زنگ زد به‏جایى و شروع به خندیدن کرد وگفت ما پیروز شدیم و مسئله تمام شد. این براى من خیلى تعجب‏آور بود که یک کسى که در سیستم دولت، در دستگاه حکومت موقت، و به هر حال الآن دولت موقت نهضت آزادى هست و کل آن کسانى که حرف مى‏زنند و سخن مى‏گویند واطلاع مى‏دهند به آن طرف خط این بیانگر دیدگاه و منظرى از نهضت آزادى است که این‏گونه اطلاعات را منتقل کرد به طرف مقابل که من نفهمیدم چه کسى بود.

در دستگاه قانون‏گذارى هم خود این‏ها در دوره اول در مجلس نماینده بودند، از آقاى بازرگان گرفته تا بقیه کادر رهبرى نهضت آزادى. این مجموعه در مجلس شوراى اسلامى حرکت‏هایى که علیه نظام مى‏کردند دنباله همان برنامه‏هایى بود که در دوران دولت موقت داشتند. براى دور سوم مجلس شوراى اسلامى و اواخر سال ۶۷ بود که گروه‏هاى مختلف مى‏خواستند شرکت کنند. آن موقع اوج جنگ شهرها بودوموشک مى‏زدند ویک وضعیت حساسى هم در کشور وجود داشت. نهضت‏آزادى دراعلامیه‏ها و بیانیه‏هایش و گفت‏وگوهایش اظهار کرده بود که اگر آزادى باشد ما در انتخابات شرکت مى‏کنیم. احساس این بود که نهضتى‏ها مى‏خواهند از فضاى فشار جنگ و کمک خارج بهره‏بردارى کنند وبار دیگر در بدنه کشور وارد بشوند و ضرباتى را که در گذشته نتوانستند بزنند و حرکت‏ها و ارتباطاتى را که با غرب و آمریکا داشتند دومرتبه از آن‏ها بهره‏بردارى واستفاده کنند براى این‏که تیر خلاص را به نظام و انقلاب بزنند. البته این تنها تحلیل من نیست. خیلى‏ها این تحلیل را داشتند.

به هر صورت من استعلامى از حضرت امامکردم، نامه‏اى خدمت ایشان نوشتم که قانون مقدارى ابهام راجع به شرایط افراد دارد، آیا اعضاى نهضت‏آزادى صلاحیت دارند که در انتخابات کاندیدا بشوند وبه مجلس بروند یا نه؟ با توجه به سوابقى که شماازاین نهضت دارید و مسائلى را که مى‏دانید وبرخى ازاین مسائل هم براى مردم مخفى و غیر روشن است، چون در قانون انتخابات کسانى که جمهورى اسلامى وقانون اساسى را قبول ندارند، سابقه ساواکى بودن دارند و در رژیم شاه به عنوان مهره‏هاى اصلى در دربار بودند، را منع مى‏کند ولى راجع به کسانى‏که غیرمستقیم همین راه را رفته‏اند صراحت قانونى نداریم، گر چه ممکن است که حرکت‏هایشان به مراتب بدتر از عناصر ساواک و مرتبطین رژیم گذشته باشد که بوده است.

من بعد از دو، سه روزى‏که نامه را فرستادم یک روز دیدم که حاج احمدآقابه من زنگ زد و ایشان گفتند که حضرت امام جواب شما را نوشته‏اند. یک نفر را بفرستید بگیرد وبراى شما بیاورد.

ما یک نفر را فرستادیم و نامه امام را به وزارت کشور آوردند. حاج احمدآقا بار دوم به من زنگ زدند و گفتند که لازم بود من به شما بگویم که امام دستور دادند ازاین نامه تعداد پنج نسخه تکثیر بشود: براى ریاست جمهور وقت آیه الله خامنه‏اى، رئیس مجلس (آقاى هاشمى رفسنجانى)، رئیس قوه قضائیه (آیهالله موسوى اردبیلى)، نخست وزیر (آقاى مهندس موسوى) و وزیر اطلاعات (آقاى رى‏شهرى) من نامه را تکثیر کردم و براى آن‏ها هم فرستادم.

البته این حرکتى را که امام کردند دقیقاً به این خاطر بود که مسئله، محکم و پا برجا و استوار باشد و درهیچ زمانى قابل خدشه نباشد. نکته دیگرى راکه‏من باید عرض کنم این است که برخى اطلاعیه‏ها و مطالبى را که امام پیش‏نویس مى‏کردند، چون ممکن بود خط خوردگى داشته باشد، بار دوم حال نداشتند که پاک‏نویس کنند،لذا مى‏دادند به یک نفر دیگر که آن را پاک‏نویس مى‏کرد؛ مثلاً بعضى از اطلاعیه‏ها در همان زمان به خط آقاى رسولى هست، بعضى‏ها را حاج احمدآقا ممکن بود پاک‏نویس مى‏کرد. در نجف هم یکى دو تا از اعلامیه‏هاى امام بودکه امام نوشته بودند چند جا خط خوردگى داشت. ما را خواستند و فرمودند بدهید به کسى که خوش خط باشد پاک‏نویس کند، که ما یکى از دوستان که خوش خط بود دادیم پاکنویس کرد صبح بردیم خدمت امام خواندند و امضا کردند.

در ایران یک مقدار بیش‏تر بود اما در موارد بسیار حساس و مهم و تعیین کننده مثل وصیت نامه حضرت امام عنایت داشتند که خودشان شخصاً ولو خیلى سخت مى‏گذشت، دو مرتبه بازنویسى کنند.

یکى از مواردى را هم که امام شخصاً خودشان پاک‏نویس کردند نامه نهضت آزادى بود. یعنى این براى معظم له از آن موارد استثنایى مثل وصیت‏نامه بود که این‏قدر به آن عنایت داشتند و خودشان تمام آن را نوشتند، نامه مربوط به نهضت آزادى را هم خودشان نوشتند.

البته آن نامه‏ها و بیانیه‏هایى را هم که امام مى‏دادند کس دیگرى پاک‏نویس کند زیر آن بیانیه را خودشان با خط خودشان امضا مى‏کردند، دیگر وقتى این امضاء آمد پاى صفحه دال بر این است که این اعلامیه ولو خط دیگرى هست، مربوط به شخص امام است.

راجع به این نامه آقایان کارشناسان خط آمده‏اند در آن‏جا و دیده‏اند و تأیید کرده‏اند و رفته‏اند. منتها تأییدیه کارشناسان را – خدا رحمت کند حاج احمد آقا را – مى‏فرمود به من که خیلى عجیب است این‏ها آمدند آنجا ما اصل نامه امام را به آن‏ها دادیم تصدیق و تایید کردند. بعد گفتیم یک نسخه از این تاییدیه را بدهید این‏جا در مرکز داشته باشیم. گفتند که الآن این سندیت ندارد، ما باید این را ببریم توى دادگسترى، آن‏جا یک مراحلى دارد، ثبت بشود، بعد از اینکه ثبت شد تازه مى‏شود قانونى و مى‏رود در پرونده، شما هم مى‏توانید یک نسخه‏اش را داشته باشید.

مسئله خیلى جالب مى‏شود وقتى که حاج احمد آقا از دنیا مى‏رود و بازرگان هم از دنیا مى‏رود در دادگسترى مى‏گویند که پرونده مختومه است، چون هم شاکى هم مشتکى عنه هر دو مرده‏اند پس دعوا خاتمه مى‏یابد.

بحمدالله بعد ازاین جریانات اخیر و قبل از انتخابات دوره پنجم بود که بار دیگر مسئله مطرح شد و بعد در مؤسسه با آقاى انصارى و دیگران هم صحبت شد و پى‏گیرى کردیم و مسئله در دستگاه قضایى مطرح گردید و آقایان نهضت آزادى محکوم شدند و دیگر من فکر مى‏کنم خوب است سیستم قضائى بیاید شرح ماجرا را بدهد که این محکومیت نهضت آزادى و دبیر کل این نهضت آقاى دکتر یزدى که طرف دعوا بود در این ماجرا، چرا اجرا نشد. حکمى که صادر شد و محکومیت این‏ها اثبات شد چرا اجرا نشده. آن چیزى که من از گوشه و کنار شنیدم این است که خود آقاى دکتر یزدى از مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خواهش و تمنا کرد که براى این که این موضوعیک جنبه بین‏المللى پیدا نکند و مسئله‏ساز نشود، این حکم را شما رضایت بدهید که اجرا نشود.

به هر حال من حرفم این است که مسئله نهضت آزادى یک مسئله عادى نیست، چون یک بخشى از حرف‏هایشان هم این است که تازه اگر این درست باشد، مال امام باشد، امام حق نداشته است این حرف‏ها را بزند.

یک مدتى به هر حال این قضیه مسکوت ماند، حکم محکومیت هم که اجرا نشد چه فضایى پیش آمده که الآن دوباره دارند موضوع را مطرح مى‏کنند و مثلاً آقاى صباغیان و آقاى یزدى در جمع خبرنگاران با این صراحت اعلام مى‏دارند که نامه جعلى است و چنین چیزى را امام نداده‏اند؟

ببینید مسئله اگر چنان چه یک مسئله خوبى در جامعه بود، این‏ها هیچ داعى نداشتند که بیایند بگویند این نامه مثلاً نامه غیرواقعى هست. پس معلوم مى‏شود فضاى جامعه و کشور ما به شدت با بیگانه و بیگانه‏پرستى و مزدورى بیگانه به خصوص آمریکا برخورد دارد و به شدت بیزار است از یک چهره و عنصر و یا یک مجموعه و حزبى که وابسته به بیگانه است و ارتباط مشکوک دارد، آمریکا که دشمن قسم خورده کشور وملت هست. من لازم مى‏بینم مثلاً الآن این حرفى که “واینبرگر” وزیر جنگ و دفاع اسبق گفته بود که “ما مى‏خواهیم ریشه جمهورى اسلامى و ریشه ملت ایران را قطع بکنیم”، این عمق هدف و مطلب سردمداران آمریکا است و واینبرگر که یک عنصر نظامى هست و نه سیاسى

… واینبرگر حرف کاخ سفید، وزارت خارجه و پنتاگون و کل این مجموعه‏اى که سیستم و رژیم آمریکا را تشکیل مى‏دهد، را گفته، این چیزهایى است که باید پنهان باشد و در جلسات خصوصى و جود داشته باشد و بروند عمل بکنند، این آمد مطرح کرد و آن چهره کریه آمریکا را که امام براى ملت ایران بارها وبارها ترسیم کرده بود به زبان آورد و به تصویر کشیده است. به هرحال آمریکایى‏ها دنبال یک چنین چیزى هستند، براى نابودى ملت ایران حالا مردم ایران توى ذاکره‏شان باقى مانده ومى‏دانند آمریکا چه هست. و نهضت آزادى هم این شناخت را از مردم ایران دارد. ولو اینکه حالا مثلاً عده‏اى پى در پى صحبت مى‏کنند که مردم الان با سال‏هاى اول انقلاب فرق کرده‏اند، ولى نه هیچ فرقى نکرده است. مردم، عامه مردم، آن استخوان‏بندى ملت ایران، نه قشرى که گاهى خودنمایى مى‏کنند و ما ممکن است که به چشممان هم زیاد بیاید، چون شما مثلاً ممکن است که یک استخرى را ببینید در این استخر فرض کنید ده‏ها هزار مترمکعب آب باشد، اما روى این آب را یک مقدار کف و آشغال و خاشاکى گرفته باشد، حالا اول که نگاه مى‏کند فکر مى‏کند همه‏اش همین خاشاکى هست که روى آب است، اما در عمق و دل آن یک دریایى از آب زلال است و یک باد و طوفان بیاید این خار و خاشاک را از روى این آب پرت کند باز همان آب زلال باقى است. ملت ایران با رهبرى‏هایى که در طول تاریخ از سال ۴۱ تا حالا داشته و از آن طرف هم امام آمده آن چهره واقعى و کریه دشمن آمریکا و استکبار و این‏ها را آشکارا نشان داده این ملت به هیچ‏وجه نمى‏توانند با چنین رژیمى آشتى کنند.

براین اساس نهضت آزادى هم که ارتباط دارد هم در داخل و هم در خارج و این‏ها خوب مى‏فهمند، ریشه‏هاى آن کینه‏اى که بین ملت ایران و سردمداران آمریکاست.

اگر چنان‏چه احساس مى‏کردند که‏مردم، رابطه با آمریکا را دوست دارند، مى‏گفتند بله ماهستیم. این را امام هم گفته، این‏که مى‏گویند ما نیستیم واین نامه صحیح نیست میزان تنفر و انزجار ملت ایران ومقامات و مسئولین ما را از بالا تا پائین از آمریکا مى‏رساند، ممکن است حالا چند تا فریفته غرب و به تعبیرى که مقام معظّم رهبرى داشتند، مرعوب یا مقهور غرب، بیایند مثلا یک حرف‏هایى را بزنند. دیشب یکى ازاین آقایان محققین لبنانى که راجع به فلسطین آمده بودایران، همین مسئله را سئوال مى‏کرد راجع به رابطه با آمریکا گفت توى خارج خیلى مطرح هست و شما چه جورى مى‏بینید موضوع را؟

گفتم نه شما مطمئن باشید مسئله، مسئله‏اى نیست که تحقق پیدا بکند، چون دو طرف دارد، آن طرف آمریکایى‏ها به هیچ وجه حاضر نیستند با هیچ نظامى کنار بیایند، ولو در رأس آن حکومت موقت نهضت آزادى بازرگان باشد، این را هم نمى‏پذیرند. هر چیزى که اسمش مثلا جمهورى اسلامى باشد ولو یک مهره‏اى از خودشان بیاید درراس کار، و مى‏خواهند اصلاً کل نام و خاطره و آثار اسلام و هر چیزى که اسلامیت دارد را مضمحل کنند که چیزى توى دنیا نباشد تا آن طرف دنیا مثلاً یک عده‏اى بخواهند به آن نگاه کنند و از آن الگو بگیرند و حرکتى را داشته باشند. مى‏خواهد محو کند و از بین ببرد، آمریکایى‏ها این‏جورى هستند. از این‏طرف هم ملت و مسئولان ایران، همه دشمن را شناخته‏اند و مى‏دانند. شما شاید بعضى‏ازاظهارنظرهایى که از طرف کسى که مسئول هست یا افراد غیر مسئول فردى بشنوید که حالا مذاکره، رابطه و این حرف‏ها، این‏ها اظهارنظر شخصى هست و هیچ پایگاهى، ریشه در عمق دل ملت و نظام ندارند و بعد گفتیم که این‏ها ممکن است که از نوع لیبرال‏هایى هستند که موقعیتى به دست آمده و مى‏توانند حرفى بزنند یا جایگاهى را داشته باشند. این‏ها در یک عالم نشئه و یک حالتى قرار گرفته‏اند و توى خواب یک چیزهایى را دارند مى‏بینند. فکر مى‏کنند که واقعیت دارد.

باتوجه به حساسیت و علاقه‏اى که جناب‏عالى با مسائل مربوط به فلسطین و لبنان داشته و دارید مایل هستیم دراین زمینه نیز سخنان شما را بشنویم.

دو تا مسئله وجود دارد: یکى مسئله فلسطین است که من از وقتى خودم راشناختم و وارد حوزه شدم، ازسال ۱۳۴۰، که آن موقع یک نوجوان چهارده، پانزده ساله بودم، از همان اول آمدم در فضاى مبارزه و نهضت و انقلاب و امام را شناختم، و بعد هم که رفتم نجف و از نزدیک به سوریه و لبنان مسافرت‏هایى داشتم. با مسئله فلسطین زندگى کردم بانیروهاى فلسطینى و با همین مسائل بزرگ شدم، تاسال شصت و یک، که بعد از ایران مسئله اول براى ما مسئله فلسطین بود و امام هم با تمام وجود بعد از مسئله ایران موضوع فلسطین را در دستور کار داشت، چون مسئله فلسطین یک مسئله عادى نیست نه براى بنده ایرانى، یا مسلمان ایرانى‏و شیعه، بلکه براى کل جهان اسلام. تنها موضوع محورى که مى‏تواند جهان اسلام را زیر یک چتر بیاورد مسئله فلسطین است، چون کشورهاى اسلامى متأسفانه هر کدام یک سرى منافع خاص خود را دارند. فرض کنید کشورهاى شوراى همکارى خلیج فارس، آن‏ها منافع منطقه‏اى خاص خودشان را دارند و یک شورا تشکیل داده‏اند. جامعه عرب یک سرى منافع خاص عربى را دارند وجامعه عرب را تشکیل داده‏اند وسران کشورهاى عربى جمع مى‏شوند و فقط دنبال منافع عربى و قومى خودشان هستند؛ مثلاً اکو، آسیاى میانه، ایران، ترکیه، پاکستان و غیره وذالک یک سرى منافع خاص منطقه‏اى خود را دارند، اما ما یک موضوعى نداریم که کل جهان اسلام را بتواند در بر بگیرد و همه، خود را سهیم بدانند و بتوان این‏ها را جمع کرد حول آن محور، جز مسئله قدس وفلسطین. مسئله قدس و فلسطین ابعاد زیادى دارد از جمله این که حدود مثلا هیجده، نوزده سال بیت‏المقدس قبله‏گاه مسلمانان بوده، مردم روزى پنج بار و هر وقت هم مى‏خواستند نماز نافله و مستحبى بخوانند به طرف بیت‏المقدس مى‏ایستادند و عبادت مى‏کردند. کعبه آمال و آرزو وقداست همه چیز در آن‏جا بوده است تا این که قبله ازبیت‏المقدس به دستور خدا به طرف کعبه برگشت و این خیلى مهم است که مسلمانها چنین انگیزه معنوى و عقیدتى نسبت به یک جایگاهى داشته باشند و قبله‏شان آن طرف باشد.

از آن طرف، محلّ عروجِ پیامبر اسلام، بیت‏المقدس است: “سبحان الذى اسرى بعبده لیلاً من المسجد الحرام الى المسجدالاقصى الّذی بارکنا حوله”.

این خود یک پیام سیاسى و عقیدتى براى جهان اسلام دارد که قرآن آمده است بین مسجدالحرام و مسجدالاقصى یک ارتباط تنگاتنگى برقرار کرده است. این دو داراى یک ریشه توحیدى هستند و دو مکانى هستند که در ارتباط مستقیم باهم هستند در رابطه با یک محور که آن محور پیامبر هست و خداوند مى‏توانست همان‏جا از داخل مسجدالحرام پیامبر را به معراج ببرد اما این کار را نکرد. دستور و اراده خداوند، پیامبر را سیر داده به طرف بیت‏المقدس و از آن‏جا به معراج رفته است. این یک مکان مقدس است براى مسلمان‏ها، محل معراج پیامبر.

نکته سوم این مسئله هست که قبل از این که مردم فلسطین مسلمان بشوند مسیحى بودند، و در طول تاریخ یهودیان با مسیحیان ساکن فلسطین همیشه در جنگ بوده‏اند و همواره یهودیان ظلم و جنایت فراوانى نسبت به مسیحیان کردند. سال شانزدهم هجرى در دوران حکومت خلیفه دوم، عمر بن خطاب، لشکر اسلام پیروزمندانه خیلى از جاها را فتح مى‏کرد از جمله به مرزهاى فلسطین رسید مردم فلسطین آمدند گفتند ما جنگ نداریم ما اصلا کشورمان را در اختیار شما مى‏گذاریم اما به یک شرط، به‏این شرط که خلیفه مسلمان‏ها تعهد کند که اجازه ندهد یهودیان بیایند اینجا و فتنه کنند و ما را بیچاره کنند.

خلیفه مسلمانان این تعهد را داد. مسیحیان هم در مقابل مسلمان‏ها جنگى نکردند. بعد هم با رغبت وقتى اسلام را دیدند همه مسلمان شدند. همین عرب‏ها که قبلاً مسیحى بودند وبعد مسلمان شدند در طول تاریخ این ملت در فلسطین وجود داشت. و بر این اساس یک علقه‏اى بین کل جهان اسلام با این سرزمین وجود دارد وخیلى راحت مى‏شود با وجود پایگاهى که ریاست محترم کنفرانس اسلامى دارد، آقاى خاتمى، در این یکى دو سالى که ریاست را دارند اگر دراین فرصت مجال به ایشان داده شود، مشکلات داخلى خیلى ایشان را تحت‏الشعاع خودش قرار ندهد و بتواند، بهترین وسیلهبراى گردآورى جهان اسلام زیر یک سقف و زیر یک چتر وحول یک محور، مسئله فلسطین است که باید به آن پرداخته بشود. البته منافع دیگر جهان اسلام هم باهمین مسئله مى‏تواند گره بخورد، مشکلاتشان را کشورهاى اسلامى در سایه این محوریت فلسطین و قدس مى‏توانند بررسى وحل کنند. جهان اسلام با جمعیت یک میلیارد و دویست میلیونى بااین همه امکانات دنیا را مى‏تواند در مقابل خود به خضوع وادارد. طبیعتاً ما ازاین امکانات تا حالا استفاده نکرده‏ایم و باید از این به بعد به فکر بهره بردارى از آن‏ها باشیم.

لطفا با توجه به شرایط حاضر در منطقه وجهان جمع‏بندى خودتان را در خصوص مسئله فلسطین بیان فرمایید.

در این جا مسائلى که در حقیقت مواضع اسلامى، انسانى و انقلابى است رامتذکر مى‏شوم:

اولاً: فلسطین و بیت‏المقدس مسئله محورى جهان اسلام است و هیچ یک از دولت‏هاى عربى و غیر عربى حق ندارند بر سر آن با رژیم اشغالگر فلسطین به سازش بنشینند، چرا که سازش با رژیم غاصب اسرائیل با اصول اولیه اسلامى و انسانى مغایرت دارد.

ثانیاً: سازمان ملل متحد که پنجاه سال پیش با فشار سیاسى آمریکا و استعمارگران غرب وشرق اشغال فلسطین توسط صهیونیست‏ها را با به رسمیت شناختن دولتغاصب اسرائیل صحه گذاشت بر خلاف تمام اصول و معیارهاى حقوق بشر عمل کرده است و با این اقدام لکه سیاه و ننگینى بر دامان خود گذاشت که‏تنها با نابودى اسرائیل و تشکیل حکومت فلسطین وبازگشت آوارگان فلسطینى وشناسایى حکومت فلسطین توسط سازمان ملل و حذف نام غیرمشروع “اسرائیل” ازلیست این سازمان قابل جبران است.

ثالثاً: با توجه به‏بندهاى اول و دوم کلیه قطعنامه‏هاى شوراى امنیت و دیگر مجامع بین‏المللى در خصوص ملت و سرزمین فلسطین و یا کشورهاى همسایه که اکثراً بوسیله آمریکا و صهیونیست‏ها طراحى شده است و مستقیماً و یا غیرمستقیم، اسرائیل را به عنوان یک دولت به رسمیت مى‏شناسد از نظر اسلام و انقلاب و حتى حقوق بشر مردود و غیرقابل اجراء است.

رابعاً: صلح اعراب و اسرائیل که مهندسى آن توسط صهیونیست‏ها بوده است با گستاخىِ شرم‏آور “انورالسادات” و امضاى قرارداد ننگین “کمپ دیوید” شروع شد وبا سازش ذلت بار یاسر عرفات و مذاکرات و توافقات پنهانى نمایندگان “ساف” با اسرائیل ادامه یافت و به دنبال آن کنفرانس مادرید و توافق سران عرب در سازش بارژیم اشغالگر و سپس توافقات ذلت بار “اسلو” فیمابین رهبرى “ساف” و اسرائیل و روند مذاکرات خفت‏بار سران کشورهاى عربى با اسرائیل در آمریکا و اروپا و به خصوص سازش زبونانه ملک حسین اردنى و اعطاى امتیازات شرم‏آور به دشمن صهیونیستى و… رادر پى داشت. این به اصطلاح صلح که در حقیقت سازش مزدوران آمریکا در کشورهاى منطقه عربى خاورمیانه با رژیم غاصب و توسعه طلب اسرائیل است یک خیانت و جنایت غیرقابل گذشت محسوب مى‏شود وعاملین مستقیم و غیرمستقیم آن از نظر اسلام ناب به عنوان محارب مجرم هستند وبایستى مجازات شوند.

خامساً: با توجه به این‏که آزادى فلسطین و قدس شریف از اهداف و مسائلى است که داراى اولویت ویژه براى‏جهان اسلام و به خصوص انقلاب اسلامى ایران است جمهورى اسلامى بایستى ساز و کار مناسب را جهت بسیج ملتها و دولتهاى کشورهاى اسلامى براى تحقق این هدف مقدس بیندیشد و اجرا کند.

جاى تاسف است که در آستانه نیم قرن دوم غصب فلسطین و آوارگى ملت مظلوم آن، مقامات و رسانه‏ها و به خصوص مسئولین مستقیم سیاست خارجى و تبلیغات آن‏گونه‏اى که بایسته انقلاب و نظام است به‏این امر مهم نپرداختند.

عوامل شکل دهنده دولت امریکا به نظر جناب عالى چیست؟

اصولاً عوامل شکل دهنده دولت‏ها متفاوت است: در کشورهایى که دولتى با کودتاى نظامى حاکم مى‏شود عامل شکل دهنده و مقوّمِ رژیم حاکم، نیروهاى مسلّح است، مثل عراق، اندونزى، لیبى، الجزایر و چند کشور دیگر، در کشورهایى هم قدرت‏هاى بیگانه در روى کار آمدن و حفظ دولت دخیل هستند، مثل افغانستان، لبنان و بعضى کشورهاى دیگر. در برخى کشورها مردم دخالت مستقیم و غیر مستقیم دارند؛ مثل برخى از کشورهاى آسیایى و اروپایى و افریقایى. ولى امریکا در هیچ یک از این تقسیم‏بندى‏ها نمى‏گنجد، در امریکا ولو رئیس جمهور، مستقیماً با رأى مردم انتخاب مى‏شود ولى این سرمایه‏داران بزرگ و کارتل‏ها و شرکت‏هاى عظیم اقتصادى هستند که با کمک رسانه‏هاى ارتباط جمعى و سیستم‏هاى مافیایى در ایالات مختلف، آراى مردم و افکار عمومى را هم چون موم در دست مى‏گیرند، و جامعه صهیونیستى هم چون غدّه‏هاى سرطانى در این سلسله عوامل شکل دهنده دولت و رئیس جمهورامریکا ریشه دوانده است و با توجه به این که رژیم اشغال گرِ قدس ارتباط تنگاتنگى با جوامع صهیونیستى کشورهاى مختلف و به ویژه امریکا دارد و لذا صهیونیست‏هاى امریکا که سرنخ‏هاى سرمایه، تبلیغات و سازمان‏هاى مافیایى و جاسوسى را در دست دارد کاندیدایى را تقویت مى‏کند که بیش‏ترین حمایت را از اهداف و سیاست‏هاى رژیم اشغال‏گر فلسطین داشته باشد و به شدت مخالف اعراب و به ویژه اسلام انقلابى باشد و لذا رؤساى جمهور امریکا پیوسته این دو خصوصیت را دارا هستند.

اگر ما از انسان تعریفى فراتر از شکم و شهوت و ابعاد حیوانى داشته باشیم آیا فرهنگ غرب، و مشخصاً امریکا، با آن چه در جوامع خودشان به وجود آورده‏اند تا چه اندازه با انسانیت انسان و حقوق و شأن بشر تطابق دارد؟

با کمال تأسف در امریکا به میزان رشدِ سرمایه و صنعت از ابعاد اخلاقى، معنوى و فرهنگى انسانى جامعه کاسته شده است و فرهنگ جامعهامریکا مشخصه‏هاى انسانى، اجتماعى و ارزش‏هاى معنوى و اخلاقى خود را از دست داده است و شاخص‏هاى مادیّت و اباحى‏گرى در ابعاد اخلاقى، اجتماعى، فرهنگى جایگزین آن گردیده است و چنین اوضاع و احوال به صورت مستمر از فضا و شرایط انسانى فاصله مى‏گیرد.

چرا امامامریکا را شیطان بزرگ نامیدند؟

واقعاً امریکا شیطان بزرگ است، مگر شیطان چه خصوصیتى دارد که سردمدارانامریکا ندارند. به نظر من ویژگى‏هاى شیطان در رژیم جهان‏خوار امریکا به وضوح خودنمایى مى‏کند. خصوصیاتى را که براى شیطان ذکر مى‏کنم ریشه قرآنى دارد:

– شیطان فریب دهنده و فریب‏کار است وامریکا بزرگ‏ترین فریب‏کار در عرصه جهان است؛

– شیطان تخم دشمنى و کینه را بین مردم مى‏افشاند و امریکا در کلیه کشورهاى جهان سوم و حتى پیشرفته سعى در ایجاد دشمنى و کینه بین دولت‏ها با یکدیگر و ملت‏ها دارد؛

– شیطان، دشمن انسان‏هاست: “ان الشیطان للانسان عدوٌ مبین” و دشمنى امریکا با ملت‏ها و مردم ایران، فلسطین، لبنان، لیبى، ویتنام و هر کشورى که مردمش بخواهند مستقل باشند بر کسى مخفى نیست. “واینبرگر” وزیر دفاع اسبق امریکا گفت: “ما مى‏خواهیم ریشه ایران و ملت ایران را قطع کنیم”؛

– شیطان مردم را به فراموشى خدا و معنویت سوق مى‏دهد و امریکا در کشورهاى وابسته خود این سیاست را دنبال مى‏کند؛

– شیطان مردم را به اطاعت از خود فرا مى‏خواند وامریکا تمام کشورها را مجبور کرده است تا از اهداف و سیاست‏هاى او پیروى کنند.

– شیطان انسان‏ها را ذلیل مى‏کند و امریکا ملت‏ها را از طریق دولت‏هاى دست نشانده خود ذلیل کرده است؛

– شیطان روحیه استکبارى دارد و امریکا رأس استکبار جهانى است؛

– شیطان مروّج فحشا و منکرات و اباحى‏گرى است و مانع ارزش‏ها و اصول و معیارهاى انسانى است وامریکا نیز در جوامع بشرى مستقیم و غیر مستقیم فحشا و منکرات را توسعه داده و با تمام قدرت مانع بسط و گسترش ارزش‏هاى انسانى مى‏شود؛

– شیطان در مردم وسوسه مى‏کند و آنان را گمراه مى‏سازد و امریکا بزرگ‏ترین وسوسه‏گر معاصر است.

و ده‏ها ویژگى دیگر که در رژیم جهان‏خوارامریکا هست و به حق امریکا شیطان بزرگ است.

کارنامه امریکا را در قبال ایران در طى دهه‏هاى اخیر قبل و بعد انقلاب چگونه مى‏یابید؟

کارنامهامریکا قبل و بعد از انقلاب تاکنون بسیار تاریک و سیاه و شرم‏آور است که به صورت فشرده مى‏توان در عناوین زیر خلاصه نمود:

۱- سرکوب نهضت ملى که توسط مردم به وجود آمده بود که با نقشه و طرحامریکا و همکارى کارشناسان نظامىامریکا با ارتش ایران انجام شد، و بازگرداندن شاه فرارى و تحمیل مجدد او به ایران در سال ۱۳۳۲؛

۲- تأسیس ساواک که براى سرکوب فرزندان ملت ایران و تثبیت رژیم سرسپرده شاه ایجاد شد. این سازمان جهنمى و مخوف به وسیله کارشناسان “سیا” تأسیس و اعضاى آن به وسیله سرویس‏هاى اطلاعاتى، امنیتىامریکا و اسرائیل تعلیم داده مى‏شدند. این سازمان تحت اشراف “سیا” و “موساد” عمل مى‏کرد. بعد از قیام ملت و در آستانه پیروزى انقلاب تمام مهره‏هاى اصلى ساواک از ایران خارج شدند و هم اکنون در سرویس‏هاى جاسوسى موساد و سیا کار مى‏کنند؛

۳-طرح‏هاى فریب‏کارانه با عنوان فریبنده انقلاب سفید و یا انقلاب شاه و ملت؛

۴- طرح صنعتى کردن ایران که به قیمت نابودى کشاورزى ایران تمام شد؛

۵- اسلام زدایى و سرکوب نهضت اسلامى به وسیله عوامل ساواک و قتل عام پانزده خرداد؛

۶- تحمیل کاپیتولاسیون و امضاى اسارت کشور و ملت ایران در مجلس شوراى ملى؛

۷- تحمیل مهره‏هاى سرسپرده امریکا به عنوان نخست وزیر و هیئت دولت و نمایندگان مجلس؛

۸- تاراج ثروت‏هاى کشور توسط شرکت‏هاى چند ملیتى که عمدتاً به وسیله امریکایى‏ها اداره مى‏شدند؛

۹- طرح کشتارهاى وسیع در شهرها و روستاهاى کشور در جریان قیام یک پارچه ملت در سال‏هاى ۵۶و ۵۷؛

۱۰- بعد از انقلاب سفارتامریکا تبدیل به لانه جاسوسى شد و براى سرنگونى انقلاب و نظام دست به یک سلسله توطئه در گوشه و کنار کشور زدند که با تسخیر لانه جاسوسى امریکا به دست دانشجویان مسلمان پیرو خط امام و دست‏یابىآنان به اسناد لانه جاسوسى پرده از بخشى جنایات و خیانت‏هاى امریکا در قبل و بعد از پیروزى انقلاب برداشته شد.

و ده‏ها عنوان دیگر از خیانت و جنایتى که به وسیلهامریکا در ایران به اجرا درآمد. البته طبیعت درّندگى و خصومت سردمداران امریکا با ملت‏هاى مسلمان به خصوص با ایران اسلامى به صورت ذاتى و غیر قابل اصلاح درآمده است و تا وقتى که امریکا بخواهد از سیاست‏هاى قلدرى و تضییع حقوق سایرین و به اصطلاح حضرت امام(س) از “مناسبات گرگ و میش” در روابط خود با ملت‏ها استفاده کند وضعیت همین است که هست.

آیا تغییرى در ماهیت نظام استکبارى امریکا در سال‏هاى اخیر به وجود آمده است و آیا اصولاً چنین نظامى مى‏تواند در ارتباط با اسلام و جمهورى اسلامى تحول مثبتى پیدا کند؟

به نظر من هیچ گونه تغییر و تحولى در رژیم استکبارى امریکا ایجاد نشده است و حکّامامریکا با داشتن ماهیت و اهداف و سیاست‏هاى گذشته غیر قابل تغییر هستند.

دشمنى سران امریکا با اسلام ناب و جمهورى اسلامى ریشه‏دار است. تنها استمرار عزم انقلابى جمهورى اسلامى و افشاگرى چهره کریه رژیمامریکا و آگاهى و اراده ملتامریکا و مقابله جدى سایر ملت‏ها با سردمداران کاخ سفید است که مى‏تواند آنان را سر جاى خود بنشاند و یا از اریکه قدرت به زیر بکشد.

با توجه به آن چه فرمودید آیا کسانى که از رابطه با امریکا دم مى‏زنند و تصور مى‏کنند حل مشکلات ما در گروِ ارتباط با امریکاست چه هدفى را تعقیب مى‏کنند؟

به نظر من کسانى که زمزمه رابطه با امریکا را ساز کرده‏اند و راه‏حل مشکلات کشور را در گرو ارتباط باامریکا مى‏دانند ضمن این که نسبت به قدرت خداوند متعال و مردم ایران بى‏اطلاع هستند، یا از عناصر مرتبط و وابسته به سرویس‏هاى امریکایى‏اند و زیر ساخت شخصیتى آنان در امریکا شکل گرفته است و بنا به خواست و اراده آنان عمل مى‏کنند و یا افراد ساده و فاقد شعور و اراده سیاسى هستند که تحت تأثیر تبلیغات وسیع و ظواهر پُر زرق و برق آنان فریب خورده‏اند، و یا عناصر ترسو و مرعوبى هستند که فکر مى‏کنندامریکا، تنها مى‏تواند تصمیم گیرنده براى کل عالم باشد و کشور باید تسلیم این واقعیت گردد و الاّ ما زیر چرخ دنده‏هاى سیاست‏هاىامریکا از بین مى‏رویم. در حالى که همان طور که امام فرمودند: “امریکا هیچ غلطى نمى‏تواند بکند”، ملت ایران در طول بیست سال گذشته این حقیقت را به اثبات رسانید و حزب الله لبنان نیز از آن الگو گرفت.

با توجه به بیدارى جهان اسلام و اوج‏گیرى مستمر انقلاب جهانى اسلام با مشخصه ضدامریکایى آن، بازتاب چنین شایعات توطئه‏آمیز را در روحیه ملت‏هاى طرفدار انقلاب و امام چگونه ارزیابى مى‏کنید؟ و پیام جناب‏عالى به مسلمانانى هم چون انقلابیون فلسطینى و لبنانى چیست؟

همان طورى که در متن سؤال شما ذکر شده است اکنون در کشورهاى مختلف جهان به خصوص سرزمین‏هاى اسلامى شاهد بیدارى و نهضت فراگیر اسلامى هستیم که از انقلاب اسلامى ایران الهام گرفته‏اند و به شدت تحت تأثیر آن هستند، گرچه چنین شایعاتى به هیچ وجه واقعیت ندارد و به وسیله دشمنان انقلاب و نظام جمهورى اسلامى ساخته و پرداخته شده است تا در میان فرزندان انقلابى بذر بى‏اعتمادى و اختلاف را بریزد و بدین‏سان نظام را متزلزل کند و با تدبیر و درایت ریاست محترم جمهورى خنثى گردیده است ولى به هر صورت، بازتابِ چنین شایعات کذبى، اثراتِ منفى و مأیوس کننده‏اى در میان طرفداران و دوستان انقلاب و امام به جاى مى‏گذارد و برخورد سیاست خارجى نظام بایستى با مسئله امریکا آن گونه قاطع و بى‏پیرایه باشد که مجال هیچ شبهه‏اى را به بد اندیشان ندهد.

توصیه من به برادران مجاهد و حزب الله لبنانى و فلسطینى خودم این است که با اراده و عزمى راسخ که منبعث از ایمانى استوار و متین است از مسیر مبارزه و جهاد بى‏امان با رژیم اشغالگر فلسطین منحرف نگردند.

و همان طورى که حضرت امام خمینى(س) فرمودند تا یک نفر از عناصر یهودى و صهیونیست اشغالگر در سرزمین فلسطین هست همه باید به جهاد مسلّحانه ادامه دهند و پرچم پرافتخار اسلام عزیز را برفراز فلسطین و قدس شریف به اهتزاز درآورند. ان شاء الله.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *